بغداد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 30 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/259740/بغداد
یکشنبه 17 اسفند 1399
چاپ شده
12
تاكنون نه از شاخۀ اصلی و نه بهطوركلی از مكتب بغداد تعریف دقیقی ارائه نشده است. كسانی كه دربارۀ مكتب بغداد پژوهش كردهاند، برخی رشتۀ سخن را با حارث محاسبی و سپس جنید آغاز كردهاند (مثلاً نکـ: آربری، ff. 46؛ شیمل، 58 ؛ كنیش، 43 ff.) و برخی دیگر جنید را محور نهاده، و شماری از استادانش را با تكیه بر سقطی به عنوان پیشینۀ مكتب، به بحث گذاردهاند (مثلاً نکـ: عبدالقادر، «زندگی...»، 35 ff.؛ زرینکوب، 111 ببـ). برپایۀ آنچه از منابع كهن برمیآید (مثلاً نکـ: سلمی، 41)، جنید شخصیت محوری این مكتب بوده است و افزون بر شاگردان، شماری از معاصران او كه از نظر مشرب صوفیانه به وی نزدیك بودهاند، در ردیف رجال این مكتب شمرده شدهاند. برای طبقهبندی رجال بغدادی برپایۀ دادههای منابع كهن، میتوان پیروی از مبانی فكری سقطی را مبنای تعلق به مكتب بغداد تلقی كرد و دربارۀ شاگردان سقطی، در مواردی كه مخالفت روشنی میان روش آنان با جنید به ثبوت نرسیده است، اصل را بر تعلق آنان به شاخۀ اصلی نهاد و آن دسته از شاگردان سقطی را كه تمایز روشنی میان دیدگاه آنان با جنید دیده میشود، به عنوان شاخههای فرعی از مكتب قلمداد كرد. از معاصران جنید با قدری تقدم زمانی، ابوسعید خراز (د 279ق) است كه محضر سقطی را دریافته، و افزون بر او، از كسانی چون ذوالنون مصری، ابوعبید بُسری، بشر حافی و محمد بن منصور طوسی از مشایخ دیگر سرزمینها در موطن و در طی سفرها بهره گرفته است (سلمی، 223؛ خواجه عبدالله، 133). افكار او با جنید بسیار نزدیك بود و گویا خود، جنید را به استادی باور داشت، اگرچه برخی او را بر جنید افضل شمردهاند (همو، 134). در غوغای غلام خلیل، خراز موضعی چون جنید اتخاذ كرد (هجویری، همانجا). ریزبینیهای ابوسعید موجب بسط تعالیم مكتب بغداد بود و در تعالیم او، بهویژه بر مبحث «فناء» و «بقاء» تكیه شده است (سلمی، همانجا). از نوشتههای او، كتاب الصدق تك نگاریی اخلاقی - صوفیانه است؛ اما مجموعۀ خطی از آثار او در كتابخانۀ قسطمونی، چنین مینماید كه بیشتر به عمق تعالیم صوفیه در باب «حقایق» پرداخته است (دربارۀ این نسخه، نکـ: آتش، .(29ابوسعید در نوشتههای خود از آیات قرآنی و اشارات آن بهرهای گسترده گرفته است؛ ازجمله اینکه برای گام نهادن مرید 3 ركن اخلاص، صدق و صبر را مطرح كرده، آن را بر پایه آیات قرآنی بنا نهاده است (خراز، 2-3). برخی از نظریههای ابوسعید، مانند سخن او در معرفت نفس و معرفت ابلیس، گویی بسط دیدگاههای حارث محارسبی است (نکـ: همو، 12، 45، جمـ؛ قس: محاسبی، شرح، 23، 29). افزون بر خراز، همچنین میتوان شیوخی را به این مكتب متعلق شمرد كه در محکـمۀ غلام خلیل برضد صوفیه حضور یافته، برخلاف ابوالحسین نوری، موضعی موافق جنید اتخاذ نمودند. باتوجه به اینکه در فهرست حاضران از ابوحمزۀ، رقام (؟)، شبلی، نوری و جنید سخن آمده است (عطار، 466) و با پیشنهاد قرائت رقام به صورت «رویم»، باید ابوحمزه بغدادی (د 389ق) شاگرد سقطی (برای احوال و اقوال، نکـ: ابن ندیم، 237؛ سلمی، 294؛ خطیب، تاریخ، 1 / 390-394؛ خواجه عبدالله، 126) و رویم بن احمد (د 303ق) شاگرد جنید (برای احوال و اقوال، نکـ: سلمی، 170؛ ابونعیم، 10 / 296؛ خطیب، همان، 8 / 430 ببـ؛ خواجه عبدالله، 216) را به متعلقان این شاخه از مكتب افزود. شخصیت دیگر ابومحمد جریری (د 304ق) از شاگردان جنید است كه محضر سهل تستری را نیز دریافته است (سلمی، 253، 547؛ ابونعیم، 10 / 347- 348؛ خطیب، همان، 14 / 430 ببـ؛ ابن ملقن، 137). برخی دیگر از شاگردان سقطی چون محمدبن سعید حربی (خطیب، همان، 5 / 310)، احمد بن ابراهیم مُسوحی (د 245ق) (همان، 4 / 11- 12؛ سمعانی، 5 / 298؛ خواجه عبدالله، 214)، حسن مُسوحی (ابونعیم، 10 / 322؛خطیب، همان، 7 / 366-367؛ سمعانی، 5 / 299؛ خواجهعبدالله، 215) و نیز عباس بن مهتدی از شاگردان ابوسعید خراز (خطیب، همان، 12 / 152)، احتمالاً به همین شاخه تعلق داشتند. به تصریح هجویری تا سدۀ 5 ق، گروهی از صوفیه خود را پیرو جنید میشمردند و اینان كه از آنها به «جنیدیه» تعبیر شده است (ص 235)، ظاهراً پیروان شاخۀ اصلی از مكتب بغداد بودهاند (نیز نکـ: خواجه عبدالله، 163؛ عطار، 416).
در گفتوگو از فروع مكتب بغداد، نخست باید از ابوالحسین نوری (د 295 ق) یاد كرد كه در شاگردی سقطی و قصاب با جنید اشتراك داشت (نکـ: سلمی، 151). در برخی سخنان منتسب به نوری كه در آثار مخالفان صوفیه چون ابن جوزی نقل شده است، اندیشهای قریب به حلول دیده میشود (نکـ: تلبیس، 411) و گاه همین گرایش سكرآمیز، اصلیترین وجه تمایز او از شاخۀ اصلی مكتب بغداد دانسته شده است (نکـ: هـ د، 8 / 473؛ زرینکوب، 126)، اما چنین اقوالی در منابع صوفیه بدو نسبت داده نشده است. آنان كه درصدد بیان تمایز نوری از جنید بودهاند، به نکاتی ظریف اشاره نمودهاند؛ به عنوان نمونه، از ویژگیهای طریقه او آن دانسته شده است كه ایثار نسبت به یار را بر خویش «فریضه» میشمرد (عطار، 464؛ نیز نکـ: عبادی، 30). همچنین باید افزود كه نوری تصوف را نه از مقولۀ رسوم یا علوم، كه از مقوله «خُلق» میانگاشت (سلمی، 155) و خود اصولاً كششی به محفل تعلیمی نداشت. وی در باب معرفت نیز، شناختن الله را تنها «به الله» میسر میدانست و عقل را در این وادی عاجز میشمرد (خواجه عبدالله، 158؛ عطار، 473). او به گونهای از نظریه یادآوری باور داشت و دانایی به فراست را از منبع «نَفَخْت فیه مِن روحی» (حجر / 15 / 29) میدانست (عبادی، 90). باوجود اختلافات نظری محدود میان نوری و جنید، بیشترین تفاوت میان این دو را باید در شیوه آنان در تعلیم پیجویی كرد. نوری برخلاف جنید، كلام به فراخور مخاطبان نمیگفت و همین امر موجب آن شد تا در میان عامۀ مردم، آنگونه كه شایسته است، به بزرگی نگریسته نشود (نکـ: عطار، 469). نوری در ماجرای غلام خلیل، بیپروا خود را پیشاپیش صوفیان مورد سوءظن خلیفه قرار داد و در محکـمه تا پای مرگ پیش رفت، بدون آنکه همچون جنید رفتاری تقیهآمیز از خود نشان دهد (خطیب، همان، 5 / 134؛ ابن نجار، 5 / 219؛ عطار، 466-467؛ ماسینیون، «مصائب...»، .(I / 120-123 هجویری در میان 10 طایفۀ مقبول از صوفیه در عصر خود، به گروهی با عنوان نوریه از پیروان نوری اشاره كرده، و به تبیین دیدگاههای خاص آنان پرداخته است (ص 236 ببـ). بهعنوان شاخۀ فرعی دوم از مكتب بغداد، میتوان به گروهی اشاره كرد كه با الهام از لقب پیشوای خود، سمنون محب، عنوان شاخۀ «محبین» برای آن پیشنهاد میشود. فاصلۀ افكار این گروه از افكار جنید آن اندازه نیست كه تقابل دو گروه را بتوان با تقابل دو گروه صوفیان اهل زهد و اهل حب در بصرۀ سدۀ 2ق مقایسه كرد (نکـ: هـ د، بصره، بخش تصوف)، اما به هر حال، الگوی بصری میتواند تا اندازهای در بررسی تمایز میان این دو شاخه سودمند باشد. اشارهای از شبلی در فرق میان عارف و محب (عبادی، 95)، ممكن است ناظر به تفاوت محبان با عارفان كه خود از آنان است، بوده باشد. شاخص این شاخه از مكتب بغداد، سمنون بن حمزۀ خواص (د پس از 298ق)، مشهور به سمنون محب، مهاجری از بصره است كه افزون بر سقطی و قصاب، استادان مشتركش با جنید، صحبت ابواحمد قلانسی و ابویعقوب سوسی را نیز دریافته است (سلمی، 186؛ ابونعیم، 10 / 309- 310؛ خطیب، تاریخ، 9 / 234- 235). محور اصلی سخن در تصوف سمنون، محبت بود و گفته میشد كه كسی بهسان او در باب محبت به ظرافتها نپرداخته است (سلمی، همانجا؛ كلابادی، 159-160؛ نجمالدین، 177- 178). ویژگی اندیشه او نسبت به شاخه اصلی بغدادیان، تقدیم محبت بر معرفت بود (عبادی، 97؛ عطار، 510)؛ وی اصل و قاعدۀ راه خدا را محبت میدانست و احوال و مقامات را چیزی جز بازی نمیشمرد (همانجا). سمنون از نخستین صوفیانی است كه در تبیین حب الهی، از الگوی حب زمینی انسانی برای فهم بهره گرفته است (نکـ: غزالی، احیاء...، 4 / 351). سمنون بر این باور بود كه به هیچ زبانی نیز نمیتوان دربارۀ محبت سخنی سزاوارتر گفت (سلمی، 188) و این خود برای صوفیی كه مبنای طریقتش بر محبت باشد، به معنای روی نهادن به سكوت و دوری از حلقههای تعلیمی است. برپایۀ گزارشها، غلام خلیل پیش از آغاز دشمنی با عموم صوفیه، بهطور خاص با سمنون دشمنی داشت و او را به محکـمه خلیفه كشید (نکـ: عطار، 512 -513؛ جامی، 101؛ ماسینیون، «مصائب»، I / 121,II / 369-370).از همفكران احتمالی سمنون میتوان به ابونصر محب (د 306ق / 918م) اشاره كرد (ابونعیم، 10 / 347؛ خطیب، تاریخ، 14 / 420؛ ابنكثیر، 11 / 110). حسین بن منصور حلاج (مقـ 309ق) را باید فرعی دیگر در مكتب بغداد بهشمار آورد كه در تاریخ تصوف نامی ماندگار برجای نهاده است. او در محضر جنید و نوری پرورش یافت و افزون بر آنان، از عمرو بن عثمان مكی بهره جست كه خود از مصاحبان ابوسعید خراز و جنید بود (سلمی، 308 ببـ؛ خطیب، همان، 8 / 112 ببـ؛ خواجه عبدالله، 315 ببـ؛ برای رابطۀ حلاج و مكتب بغداد، نکـ: میسن، .(65 ff.چنین مینماید كه حلاج زمینههای سكرآمیز مكتب بغداد در باب توحید را در اندیشه خود پرورش داد و گونهای از توحید را عرضه نمود كه چهرۀ حلول داشت و اصرار بر اظهار بود كه او را بر چوبه دار فراز آورد (قرطبی، 79 ببـ؛ خطیب، همانجا؛ ابنجوزی، المنتظم، 6 / 115 ببـ). گاه گفته میشود كه دعوی الهام و سوء تعبیر آن به دعوی نبوت، موجب قتل او شد (نکـ: خواجه عبدالله، 317؛ نیز نکـ: سیدمرتضی، الذخیره، 386؛ عبادی، 87؛ ابوالمعالی، 125)، اما آنچه در منابع شهرت یافته، دعوی «اناالحق» است كه نزد عامه به حلول تعبیر میشد و نزد صوفیان سخنی از سر سكر بود و امكان تأویل داشت. به هر روی غالب صوفیان بغداد اندیشههای حلاج را مردود شمردند، جز ابن عطا و شبلی كه دل با او داشتند (نکـ: جامی، 153) و پیشوایان مكتب بغداد در عصر خود بودند. حلاج را آثار متعددی بوده كه برخی از نوشتههای منتسب به وی چون كتاب الطواسین برجای مانده است. ماسینیون و دیگر محققان در نوشتههایی مستقل به تحلیل زندگی و افكار او پرداختهاند (برای فهرست نوشتههای او، نکـ: .(GAS, I / 651-653 گفتنی است كه در نسل جنید و نوری، شیوخی دیگر از صوفیه نیز وجود داشتند كه سلسله تعلیم آنان به سقطی باز نمیگشت و تعلق آنان به مكتب بغداد در صورت ثبوت، برپایه اندیشهها و نه سلسلۀ تعلیم است. در این شمار میتوان از شاگردان ابوعبدالله براثی، چون ابوجعفر ابنكرنبی (د پیش از 298ق) (ابوطالب مكی، 2 / 122؛ خطیب، همان، 14 / 103، 413-416؛ خواجه عبدالله، 184؛ جامی، 82) و شعیب براثی (خطیب، همان، 9 / 246؛ به شكل ابوشعیب: ابونعیم، 10 / 323؛ خطیب، همان، 14 / 419)، از شاگردان حارث محاسبی، چون ابراهیم بن صلت بغدادی (همان، 6 / 105) و ابوالعباس ابن مسروق طوسی (د 298ق) (سلمی، 233؛ ابونعیم، 10 / 213؛ خطیب، همان، 5 / 100؛ خواجه عبدالله، 202) یاد كرد. برخی از همعصران اینان در بغداد چون محمد ابن حسن جوهری (همو، 266) و عبدالله بن محمد خواص (خطیب، همان، 10 / 10) كه در محفل ذوالنون مصری پرورش یافتهاند، به مكتب بغداد تعلقی ندارند.
در پایان سدۀ 3ق، عصر مشایخ بزرگ در بغداد سرآمد؛ چنانکه در سدۀ بعد چهرههای مؤسس در این بوم دیده نمیشود و گاه گفته میشد كه گویی تعلیم تصوف بغداد با جنید انجام یافته است (مثلاً نکـ: ابوطالب مكی، 1 / 290). در تعلیم سنت بغدادی، شبلی را در كنار ابن عطا كه عمری دراز یافت، باید از اصلیترین مروجان فكر جنید به شمار آورد (برای شبلی، نکـ: سلمی، 340؛ ابونعیم، 10 / 366؛ خطیب، تاریخ، 14 / 389؛ برای ابنعطا، نکـ: سلمی، 260، 547؛ ابونعیم، 10 / 302؛ خطیب، همان، 5 / 26-30؛ جامی، 79). در این میان اندیشۀ نو در مكتب بغداد، در حد شطحیاتی بود كه از شبلی شنیده میشد (نکـ: بدوی، 1 / 30 ببـ)، یا اختلافات نظری محدود، ازجمله در باب فنا كه ابنعطا با جنید داشت (نکـ: كلابادی، 128). در سدۀ 4ق، كوشش مهمی برای تدوین آموزههای مشایخ و تألیف آنها در قالب آثار مكتوب صورت نگرفت و میتوان گفت كه مكتب بغداد روی به انحطاط نهاده بود. در همین دوره است كه ابوبكر ابن یزدانیار، صوفی آذربایجانی كه خود تصوف بصری را برتر یافته بود، تصوف بغداد را به نقد گرفت كه سخنانی دور از عمل است (نکـ: ابن ملقن، 335) و متقابلاً اندیشۀ او را مشایخ بغداد، همچون شبلی انکار كردند (نکـ: جامی، 187). تصوف بغداد در این دوره منحصر به تفاخر شیوخ عراق به «اشارات شبلی، نکـت مرتعش و حکایات جعفر خلدی» بود (سلمی، 356). جعفر خلدی (د 348ق / 959م) افزون بر جنید و همفكرانش، از عالمان شاخههای فرعی بغداد چون نوری و سمنون نیز تعلیم گرفته (سلمی، 454؛ ابونعیم، 10 / 381؛ خواجه عبدالله، 419)، و ابومحمد مرتعش (د 328ق)، از مشایخ نیشابور چون ابوحفص و ابوعثمان تأثیر پذیرفته بود (سلمی، 356؛ خواجه عبدالله، 386؛ ابونعیم، 10 / 355). از دیگر رجال مهم ایندوره باید احمدبن محمدبن خوارزمی، شاگرد جنید و بزرگان پیش از او را یاد كرد كه به گونهای متمایز از صوفیان عصر خود، به عنوان پیرو مذهب «اهل ورع» شناخته میشده است (خطیب، همان، 5 / 108). در نیمۀ دوم سدۀ 4ق آموزگاران مكتب بغداد، بزرگانی، عموماً از شاگردان شبلی، چون ابومحمد راشنی (راسبی؟) (د 367ق) (سلمی، 547؛ خواجه عبدالله، 478)، ابوالحسن حصری (د 371ق / 981م) (سلمی، 516؛ خواجه عبدالله، 446؛ خطیب، همان، 11 / 340-341) و ابوالقاسم سراج سوسی (ابننجار، 2 / 5 -6) بودند. پس از دورۀ فترت، در اواخر سدۀ 5 ق، ظهور امام محمد غزالی (د 505 ق) و برادر او احمد (د 520 ق ) زمینهای را برای تحول در تصوف بغداد فراهم ساخت. محمد غزالی در المنقذ من الضلال با نقد شعب مختلف علوم دینی، یادآور شد كه طریق صوفیه را برتر از طریق دیگر عالمان یافته بود (ص 121) و با نوشتن كتاب احیاء علومالدین (هـ م) و بهرۀ فراوانی كه در این كتاب از تعالیم صوفیه گرفت، گامی در جهت احیاء تصوف برداشت. اگرچه هدف اصلی او ارائۀ صورت جدیدی از علوم دین بود، اما در عمل اثر او در شمار ادبیات صوفیه جای گرفت و برادرش احمد با فراهم آوردن گزیدهای از آن، این جایگاه را تثبیت نمود (نکـ: .(GAL, S, I / 748احمدغزالی كه فقیهی گراینده به وعظ بود،عملاً در سخنان و آثارش صبغهای قوی از تصوف داشت و در این راه پای را از تصوف متشرعانۀ محمد غزالی بسیار فراتر نهاد. دربارۀ سلسلۀ مشایخ او گفته میشد كه شاگرد ابوبكر نساج، از شاگردان ابوالقاسم كُرّگانی است (نکـ: جامی، 379). سخنان او در باب توحید و عشق، گاه سكرآمیز و همراه با شطح بود و از همینرو، به شدت مخالفت حنبلیان بغداد را برانگیخت (نکـ: زرینکوب، 106 ببـ). او حتی از رسوم صوفیه نیز حمایت كرد و با تألیف رسالهای، به تأیید سماع صوفیان پرداخت GAL, S)، همانجا) كه همواره آماج نقد مخالفان بود. رونق مجدد تصوف در بغداد و در نقطه مقابل آن، مخالفتهای حنبلیان كه در بغداد از كثرتی برخوردار بودند، در اوایل سدۀ 6ق، تحولات مهمی را در تاریخ تصوف پدید آورد. در همان زمان صوفیانی از خراسان نیز برای وعظ و تبلیغ به بغداد میآمدند كه فعالیت آنان زمینهساز تنشهای پیاپی در شهر بود (نکـ: صریفینی، 498؛ قس: ابن اثیر، 10 / 104- 105). از 521 ق / 1127م، عالمی حنبلی، به نام عبدالقادر جیلانی در بغداد به وعظ پرداخت كه مجالس او در میان مردم بغداد با استقبال روبهرو شد (جامی، 508). با برخورداری از حمایت عالمان حنبلی، او به زودی به رقیبی جدی برای واعظان صوفی، همچون ابوالفتح اسفراینی مبدل شد و القابی چون محییالدین و «غوث اعظم» یافت. در بیان سلسله مشایخ عبدالقادر، گفتهاند كه وی از طریق مبارك بن علی مخرّمی و مشایخ او از دست ابوبكر شبلی خرقه پوشیده است (جامی، 509؛ نبهانی، 2 / 205-206)، اما شیوخ یادشده در این سلسله تا شبلی، همگی فقیهانی حنبلی و نامشهور به تصوف بودند. گاه نیز حماد دباس (د 525 ق)، از صوفیان دور از علم بغداد، به عنوان شیخ او در طریقت معرفی شده است (نکـ: ذهبی، سیر، 19 / 596؛ جامی، 510). اندیشۀ عبدالقادر بازگشتی به تصوف متشرع مكتب بغداد، با تفسیری متناسب با انتظارات جامعۀ حنبلی بغداد بود و این سلسلۀ تعلیمی - كه احتمالاً ناظر به تعلیم فقه و نه تصوف بود - صرفاً ارزشی نمادین داشت. چنین مینماید كه محافل وعظ عبدالقادر دستكم برای برخی از مشایخ صوفیۀ وقت، بجز پیروانش نیز جاذبه داشت (نکـ: جامی، 511) و این خود پیوستگی او با صوفیه را استحکام میبخشید. رابطۀ تأدیبی، اما دوستانۀ او با صوفیان همعصرش مانند شیخ صدقۀ بغدادی (همو، 512)، در همان عصر او را به عنوان شخصیتی محوری در تصوف بغداد مطرح نموده است. به هر تقدیر عبدالقادر خود سلسله جنبان طریقهای گردید كه پس از او به نامش قادریه خوانده شد. همزمان، صوفی دیگری در بغداد به نام ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی (د 563 ق / 1168م)، مكتب دیگری را در تصوف پدید آورد كه پیروان آن سهروردیه خوانده میشدند. دربارۀ سلسلۀ مشایخ ابوالنجیب، گفته میشود كه او توسط شیخ احمد غزالی با سلوك آشنا شده است (نکـ: ذهبی، سیر، 20 / 477؛ نیز سهروردی، عوارف...، 68؛ برای صحبت او با حماد دباس، نکـ: ذهبی، سیر، 20 / 476-477؛ نبهانی، 2 / 54؛ با ابوعبدالرحمان صوفی، نکـ: سهروردی، همان، 29). جانشین ابوالنجیب، برادرزادهاش شهابالدین ابوحفص سهروردی (د 632 ق / 1235م) بود كه به متابعت از سنت نبوی شهرت گرفت (نکـ: جامی، 474) و آثاری را در تدوین آموزههای طریقه تألیف كرد كه ضامن بقای آن بود. برجستهترین آثار او عوارفالمعارف، اگرچه در پرداخت مباحث، اثری تعلیمی به سبك آثاری چون التعرف كلابادی و الرساله قشیری است، اما برخلاف آن دو مشحون از احادیث نبوی است (برای گزارشها از دوستی ابوالنجیب و شهابالدین با عبدالقادر، نکـ: جامی، 473، 511؛ نبهانی، 2 / 413). در حالی كه شخصیت عبدالقادر و طریقه او از سوی عالمان سختگیر حدیثگرا تأیید شده است (مثلاً نکـ: ابن قیم، 1 / 199)، شهابالدین سهروردی سعی در برقراری الفتی میان سنت صوفیانه و سنت محدثانه داشت. این ویژگیها مانع از آن نبود تا سهروردی آموزههای صوفیان اهل سكر، همچون بایزید و حلاج را ارج نهد و از آنان با احترام سخن آورد (مثلاً نکـ: عوارف، 50، مقامات...، 37-40، جم ؛ برای توضیح بیشتر درباره این دو طریقه، نکـ: آربری، 85 ff.؛ تریمینگام، 272 -270 ؛ زرینکوب، 164 ببـ؛ كنیش، .(179 ff.
ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378ق/1959م؛ ابناثیر، الكامل؛ ابنانباری، عبدالرحمان، نزهةالالباء، به كوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، 1959م؛ ابن جزری، محمد، غایة النهایة، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1352ق/1933م؛ همو، النشر، به كوشش علی محمد ضباع، قاهره، كتابخانه مصطفی محمد؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، آفة اصحاب الحدیث، به كوشش علی حسینی میلانی، تهران، مكتبـة نینوی الحدیثه؛ همو، تلبیس ابلیس، به كوشش سید جمیلی، بیروت، 1405ق/1985م؛ همو، صفة الصفوة، به كوشش محمود فاخوری و محمد رواس قلعهجی، بیروت، 1399ق/1979م؛ همو، صیدالخاطر، به كوشش محمد عبدالرحمان عوض، بیروت، 1407ق/1987م؛ همو، مناقب معروف الكرخی و اخباره، به كوشش عبدالله جبوری، بیروت، 1406ق/ 1985م؛ همو، المنتظم، حیدرآباد دكن، 1358ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، المطالب العالیة، به كوشش حبیبالرحمان اعظمی، كویت، 1393ق؛ همو، نزهة الالباب فی الالقاب، به كوشش عبدالعزیز بن محمد سدیدی، ریاض، 1989م؛ ابن حزم، علی، الفصل، قاهره، مكتبـة الخانجی؛ ابن خالویه، حسین، مختصر فی شواذ القرآن (بخشی از كتاب البدیع)، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1934م؛ ابنخلدون، مقدمه، به كوشش علی عبدالواحد وافی، قاهره، دارنهضـة مصر؛ ابنرجب، عبدالرحمان، الذیل علی طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1372ق/1953م؛ ابنسعد، محمد، كتاب الطبقات الكبیر، به كوشش زاخاو و دیگران، لیدن، 1904- 1918م؛ ابن شهر آشوب، محمد، متشابه القرآن و مختلفه، تهران، 1369ق؛ ابنطاووس، علی، سعدالسعود، نجف، 1369ق/ 1950م؛ همو، كشف المحجة، نجف، 1370ق/1950م؛ ابنعربی، محمد، احکام القرآن، به كوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1392ق/ 1972م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به كوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، 1415ق/1995م؛ همو، تبیین كذب المفتری، بیروت، 1404ق/1984م؛ ابن قیم جوزیه، محمد، مدارج السالكین، به كوشش محمد حامد فقی، بیروت، 1392ق/ 1972م؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، به كوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1415ق/1994م؛ ابن مجاهد، احمد، السبعة، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1972م؛ ابنمرتضی، احمد، طبقات المعتزلة، به كوشش دیوالدویلتسر، بیروت، 1380ق/ 1961م؛ ابن مقفع، عبدالله، «رسالـة فی الصحابـة»، آثار ابن المقفع، بیروت، 1409ق/1989م؛ ابنملقن، عمر، طبقات الاولیاء، به كوشش نورالدین شریبه، بیروت، 1406ق/1986م؛ ابننجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به كوشش قیصر فرح، حیدرآباد دكن، 1415ق/1994م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، طبقات الفقهاء، به كوشش خلیل میس، بیروت، دارالقلم؛ ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به كوشش ابراهیم كیلانی، دمشق، 1964م؛ ابورشید نیشابوری، سعید، المسائل فی الخلاف بین البصریین و البغدادیین، به كوشش معن زیاده و رضوان سید، طرابلس، 1979م؛ ابوروح میهنی، لطفالله، حالات و سخنان شیخ ابوسعید ابوالخیر، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1341ش؛ ابوطالب مكی، محمد، قوت القلوب، به كوشش باسل عیون سود، بیروت، 1417ق/1997م؛ ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ، به كوشش برتن، كمبریج، 1987م؛ ابوعلی مسكویه، احمد، تجارب الامم، به كوشش ف. آمدرز، قاهره، 1332-1333ق؛ ابوعمرودانی، عثمان، التیسیر، به كوشش اتو پرتسل، استانبول، 1930م؛ ابوالقاسم بلخی، عبدالله، «ذكرالمعتزلـة»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به كوشش فؤاد سید، تونس، 1393ق/1974م؛ ابوالقاسم حکـیم سمرقندی، السواد الاعظم، ترجمه كهن فارسی، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1348ش؛ ابوالمعالی بلخی، محمد، بیان الادیان، به كوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1376ش؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیه الاولیاء، قاهره، 1351ق/1932م؛ اردبیلی، محمد، جامع الرواه، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به كوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1400ق/1980م؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، 1311ش؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، 1938م؛ بدوی، عبدالرحمان، شطحات الصوفیه، قاهره، 1949م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، 1977م؛ بیهقی، احمد، شعب الایمان، به كوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1410ق؛ پاكتچی، احمد، الآراء الفقهیه و الاصولیه للشریف الرضی، تهران، 1406ق؛ همو، «تحلیلی بر دادههای آثار شیخ مفید (ره) درباره خوارج»، مجموعه مقالات كنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1413ق، شم 67؛ همو، «گرایشهای فقه امامیه در سده دوم و سوم هجری»، نامه فرهنگستان علوم، تهران، 1375ش، س 3، شمـ 4؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به كوشش فوزی عطوی، بیروت، 1968م؛ همو، «حجج النبوة»، رسائل، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1352ق/1933م؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش؛ جعفربن حرب، مسائل الامامه، به كوشش یوزف فان اس، بیروت، 1971م؛ جنید شیرازی، ابوالقاسم، رسائل، به كوشش علی حسن عبدالقادر (نکـ: ملـ، عبدالقادر، «زندگی...»)؛ حاجی خلیفه، كشف؛ خراز، احمد، كتاب الصدق، به كوشش آ. آربری، لندن، 1937م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ همو، شرف اصحاب الحدیث، به كوشش محمد سعید خطیب اوغلی، آنکارا، 1971م؛ خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، به كوشش نیبرگ، قاهره، 1344ق/ 1925م؛ خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1362ش؛ دارمی، عثمان، الرد علی بشرالمریسی، به كوشش محمدحامد فقی، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ داك؛ ذهبی، محمد، الامصار ذوات الا¸ثار، به كوشش قاسم علی سعد، بیروت، 1406ق/1986م؛ همو، تذكره الحفاظ، حیدرآباد دكن، 1388ق/1968م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ همو، معرفه القراء الكبار، به كوشش طیار آلتی قولاچ، استانبول، 1416ق/ 1995م؛ همو، میزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382ق/ 1963م؛ راوندی، سعید، الخرائج و الجرائح، قم، 1409ق؛ روزبهان بقلی، عبهر العاشقین، به كوشش جواد نوربخش، تهران، 1380ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستوجو در تصوف ایران، تهران، 1369ش؛ زیاده، معن و رضوان سید، مقدمه بر المسائل فی الخلاف (نکـ: همـ، ابورشید نیشابوری)؛ سبكی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الكبری، به كوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، داراحیاء الكتب العربیه؛ سراج، عبدالله، اللمع فی التصوف، به كوشش كامل مصطفی هنداوی، بیروت، 1421ق/ 2001م؛ سعید، صبحی عبدالمنعم، «نسبـةالحجـة الی ابن خالویه افتراء علیه»، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، دمشق، 1393ق/1973م، شمـ 48، جزء 3؛ سلمی، محمد، طبقات الصوفیه، به كوشش پدرسن، لیدن، 1960م؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، به كوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ سهروردی، عمر، عوارف المعارف، بیروت، 1966م؛ همو، مقامات الصوفیه، به كوشش امیل معلوف، بیروت، 1986م؛ سیدمرتضی، علی، الامالی، به كوشش محمد بدرالدین نعسانی، قاهره، 1325ق/1907م؛ همو، الانتصار، قم، 1415ق؛ همو، الذخیره، به كوشش احمد حسینی، قم، 1411ق؛ همو، الشافی، به كوشش عبدالزهرا حسینی خطیب، تهران، 1410ق؛ سیوطی، طبقات المفسرین، به كوشش علی محمد عمر، قاهره، 1396ق/ 1976م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به كوشش محمد بدران، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ شیخ طوسی، محمد، التبیان، به كوشش قصیر عاملی، نجف، 1383ق/ 1964م؛ همو، تمهید الاصول، به كوشش عبدالمحسن مشكوة الدینی، تهران، 1362ش؛ همو، الرجال، به كوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، 1381ق/ 1961م؛ همو، الفهرست، به كوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، 1356ق؛ شیخ مفید، محمد، «الافصاح»، عده رسائل، قم، مكتبه المفید؛ همو، اوائل المقالات، به كوشش زنجانی و واعظ چرندابی، تبریز، 1371ق؛ همو، «الجمل»، ضمن مصنفات، قم، 1413ق، ج 1؛ همو، مسأله اخری فی النص علی علی(ع)، قم، 1413ق؛ همو، المسائل السرویه، قم، 1413ق؛ همو، المسائل الصاغانیه، قم، 1413ق؛ صریفینی، ابراهیم، تاریخ نیسابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به كوشش محمدكاظم محمودی، قم، 1403ق/1362ش؛ صولی، محمد، اخبار الراضی بالله و المتقی لله، به كوشش هیورث دن، قاهره، 1935م؛ صیمری، حسین، اخبار ابی حنیفه و اصحابه، بیروت، 1405ق/1985م؛ عبادی، منصور، مناقب الصوفیه، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1362ق/1403ق؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذكره الاولیاء، به كوشش محمد استعلامی، تهران، 1366ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه؛ همو، المنقذ من الضلال، دمشق، 1353ق/1934م؛ فاسی، محمد، ذیل التقیید، به كوشش كمال یوسف حوت، بیروت، 1410ق/1990م؛ فخرالدین رازی، محمد، اعتقادات فرق المسلمین والمشركین، به كوشش علی سامی نشار، قاهره، 1356ق/1938م؛ فرق الشیعه، منسوب به حسن بن موسی نوبختی، به كوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، 1355ق/1936م؛ قاضی عبدالجبار، «فضل الاعتزال»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به كوشش فؤاد سید، تونس، 1393ق/ 1974م؛ قرآن كریم؛ قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضیئة، حیدرآباد دكن، 1332ق؛ قرطبی، عریب، «صلـة تاریخ الطبری»، همراه ج 11 تاریخ طبری؛ قسطلانی، احمد، لطائف الاشارات، به كوشش عامر سید عثمان و عبدالصبور شاهین، قاهره، 1392ق/ 1972م؛ قشیری، عبدالكریم، الرسالة القشیریة، به كوشش عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، قاهره، 1385ق/1966م؛ كتانی، محمد، الرسالة المستطرفة، استانبول، 1986م؛ كشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به كوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348ش؛ كلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به كوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی مسرور، بیروت، 1380ق/1960م؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403ق/1983م؛ محاسبی، حارث، شرح المعرفة و بذل النصیحة، به كوشش صالح احمد شامی، دمشق / بیروت، 1413ق/ 1993م؛ همو،«فهم القرآن و معانیه»، ضمن العقل و فهم القرآن، به كوشش حسین قوتلی، بیروت، 1398ق؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، بیروت، 1408ق/1987م؛ نبهانی، یوسف، جامع كرامات الاولیاء، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، 1412ق/1992م؛ نجاشی، احمد، الرجال، به كوشش موسی شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نجمالدین كبری، فوائح الجمال، به كوشش یوسف زیدان، قاهره، 1993م؛ نحاس، احمد، اعراب القرآن، به كوشش زهیر غازی زاهد، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ نوبختی، ابراهیم، «الیاقوت»، همراه انوار الملكوت علامه حلی، به كوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، 1363ش؛ نووی، یحیی، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، 1927م؛ نهج البلاغة؛ هجویری، علی، كشف المحجوب، به كوشش ژوكوفسكی، پترزبورگ، 1304ش/ 1926م؛ همدانی، محمد، تكمله تاریخ الطبری، به كوشش آلبرت یوسف كنعان، بیروت، 1958م؛ نیز:
Abdel-Kader,A.H., «Al-Junaid's Theory of Fana» , Islamic Quarterly, 1954, vol. I; id, The Life, Personality and Writings of al-Junaid, London, 1962; Allard, M., «Comment comprendre le Coran selon Mu hasibi» , Bulletin d' etudes orientales, Damas, 1977, vol. XXIX; id, «En quoi consiste l'opposition faite a al-Ash`ari par ses contemporains hanbalites» , Revue des etudes islamiques, 1960, vol. XXVIII; Arberry, A., Sufism: An Account of the Mystics of Islam, London, 1972; Ates, A., «Kastamonu genel kitapliginda bulunan bazi muhim arapca va Farsca yazmalar» , Oriens, 1952,vol.V;Bergstrasser G.&O.Pretzl, «Die Geschichte des Korantexts» , Geschichte des Qorans of Noldeke, Leipzig, 1938, vol. III; Brunschvig, R., «Mu`tazilisme et as`arisme a Bagdad» , Arabica, 1962, vol. IX; Colpe, C., «Anpassung des Manicha - ismus an den Islam (Abu Isa al-Warraq)», ZDMG, 1959, vol. CIX; Gabrieli, F., «La Zandaqa au I siecle abbasside» , L'Elaboration de l'Islam, Paris, 1961; Gajastak Abalish, text with transliteration, ed. H. F. Chacha, Bombay, 1936; GAL,S; GAS; Guidi, M., La Lotta tra l'Islam e il Manicheismo, Rome, 1927; Knysh, A., Islamic Mysticism: A Short History, Leiden etc., 2000; Kraus, P., Jabir ibn Hayyan: Contribution a l'histoire des idees scientifiques dans l'Islam, Paris, 1933; Librande, L., «Islam and Conservation: The Theologian-Ascetic al-Muhasibi» , Arabica, 1983, vol. XXX; MacDonald, D. B., Development of Muslim Theology, Jurisprudence and Constitu- tional Theory, New York, 1926; Madelung, W., Le Shi `isme imamite, Paris, 1970; Mason, H. & L. Lewisohn, «Hallaj and the Baghdad School of Sufism» , Classical Persian Sufism: from its Origins to Rumi, London,_1993; Massignon,_L., La_Passion_de_Husayn ibn Mansur Hallaj, Paris, 1975; id, Recueil de textes inedits concernant l'histoire de la mystique en pays d'Islam, Paris, 1920; McDermott, M.J., The Theology of al-Shaikh al-Mufid, Beirut, 1986; Nader, A. N., Le Systeme philosophique des Mu`tazila, Beirut, 1956; Nicholson, R. A., Mystics of Islam, London, 1970; Pretzl, O., «Die Wissenschaft der Koranlesung» , Islamica, Leipzig, 1934, vol. VI; Seale, M. S., Muslim Theology, London, 1964; Schimmel, A., Mystical Dimensions of Islam, Chapel Hill, 1975; Sweetman, J.W., Islam and Christian Theology, London, 1955; Trimingham, J.S., The Sufi Orders in Islam, Oxford, 1973; Van Ess, J., «Dirar b. Amr und die Cahmiya: Biographie einer vergessenen Schule» , Der Islam, 1968, vol. XLIV; id, «Eine Predigt des Mu`taziliten Murdar» , Bulletin d' e tudes orientales, 1978, vol. XXX; id, Theologie und Geselschaft in 2. und 3. Jh. H., Berlin/New York, 1991; Wolfson, H.A., The Philosophy of the Kalam, Harvard, 1976; Zaehner, R. C., Hindu and Muslim Mysticism, New York, 1969. احمد پاكتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید