بغداد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 30 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/259740/بغداد
یکشنبه 17 اسفند 1399
چاپ شده
12
حدیث و نخستین تدوینهای مربوط به آن، مربوط به عالمانی از بومهای دیگر عراق، حجاز و جز آن است كه به بغداد كوچیده بودند. در این میان، میتوان از كسانی چون هشیم بن بشیر واسطی، وكیع ابن جراح كوفی و عبدالوهاب بن عطاء بصری یاد كرد (نکـ: ابن ندیم، 283، 284؛ كتانی، 40؛ نیز نکـ: ... .(GAS, I / 97, 100, 102, در پایان سدۀ 2ق برخی از محدثان برخاسته از بوم بغداد نیز در حوزۀ حدیث شناخته بودند كه از میان آنان میتوان قاسم بن موسی اشیب بغدادی و علی بن جعد بغدادی را یاد كرد (نکـ: همان، .(I / 98, 105در نیمۀ اول سدۀ 3ق، عالمان بغدادی یا مهاجر به بغداد، نقش مهمی در جریان مسندنویسی ایفا كردند كه حاصل آن تدوین مسانیدی از ابوخیثمه زهیربن حرب (د 234ق)، علی ابن مدینی (د 234ق)، ابوبكر ابن ابیشیبه (د 235ق) و احمد بن منیع (د 244ق) بود (نکـ: ابنندیم، 286؛ كتانی، 65) و این حركت با مسند احمد بن حنبل (د 241ق) به اوج خود رسید. از اواسط سدۀ 3ق تا حدود صد سال، افزون بر پیدایی سبك سنننویسی، سبك مسندنویسی نیز در بغداد دوام یافته است. در این میان، میتوان از سنن دارقطنی (د 385ق)، مسند حارث بن ابی اسامه (د 282ق) و مسند ابوبكر بزار (د 292ق) یاد كرد (نکـ: ابن حجر، المطالب...، 1 / 4). همچنین گردآوری احادیثی محدود برای ثبت و ترویج آنها در قالب آثاری كوچك با عناوین «جزء» یا «امالی»، یا تكنگاریها از روشهای معمول در محیط حدیثی بغداد بوده است. جزء حسن بن عرفه (د 257ق) (چ قاهره، 1407ق)، امالی قاضی محاملی (د 330ق) (چ دمام، 1412ق) و تكنگاریهای ابن ابیالدنیا (نک : داك، 2 / 310)، ازمشهورترین نمونههای آن است (برای موارد دیگر، نکـ: كتانی، 87، 90، 91؛ ... .(GAS, I / 170, 181, تحقیقات حدیثی در بغداد با تدوین جوامعی با مقاصد خاص چون تهذیب الآثار طبری (د 310ق) آغاز شد كه كتابی دربردارندۀ نقد «علل»، طرق اسانید و مطالعه درباره مضامین احادیث است (چ مكه، 1402ق). پس از او برجستهترین ناقد بغدادی، علی بن عمر دارقطنی (د 385ق) است كه در كتاب الالزامات خود مستدركی نقادانه بر صحیحین نوشته، و در كتاب التتبع به نقد اسانید برخی از احادیث صحیحین پرداخته است. مطالعه درباره ناسخ و منسوخ احادیث نیز در آثاری از ابوبكر اثرم (ابن ندیم، 285؛ I / 510 (GAS, و ابن شاهین (د 385ق) دنبال شده است. از آثار پسین، باید به مصابیح السنة از حسین ابن مسعود بغوی (د 516 ق) اشاره كرد كه جمعی همراه با نقد از احادیث جوامع مشهور حدیثی بوده، و در سدههای بعد بسیار مورد توجه حدیث پژوهان قرار گرفته است (نکـ: حاجی خلیفه، 2 / 1698-1702). بغداد از بومهای پیشتاز در زمینۀ تدوین علم مصطلح الحدیث است و از نخستین نتایج آن كتاب الكفایة اثر خطیب بغدادی است. در كنار آن دانش رجال نیز در محافل بغداد پراهمیت تلقی شد و كسانی چون احمد بن حنبل، یحیی بن معین، دارقطنی، ابن شاهین و خطیب بغدادی، پدیدآورنده آثار اساسی در حوزۀ رجال اهل سنت بودهاند (برای فهرست، نکـ: كتانی، 112 ببـ). رجالیان بغداد در تاریخ این علم به سختگیری در جرح رجال حدیث شهره بودهاند. از اوایل سدۀ 3ق گروهی از محدثان در بغداد به عنوان مروج حدیث نقش مهمی ایفا كردهاند كه با لقب «مسندِ بغداد» از آنها یاد شده است، بدون آنکه در تدوین كتابهای حدیثی نقش برجستهای از آنها برجای مانده باشد (مثلاً نکـ: ذهبی، تذكرة...، 2 / 565، 569، جمـ، سیر، 10 / 121، 23 / 251، جمـ؛ فاسی، 1 / 125). این جایگاه و لقب در بغداد تا سدۀ 7ق، یعنی تا حملۀ مغول و فروپاشی محافل حدیثی (ذهبی، الامصار، 172)، همچنان پابرجای بوده است (نکـ: ابن حجر، نزهة...، 2 / 76).
نخسین طلیعههای حدیث امامیه دربغداد ازنیمۀ دوم سدۀ 2ق، یعنی اندك زمانی پس از تأسیس شهر، به چشم میخورد و نویسندگان برخی از نوشتههای آغازین امامی از بغداد بودهاند. از آن میان میتوان كسانی چون حفص بن بختری، ابوالیسع كرخی و یحیی بن حجاج كرخی را نام برد (نجاشی، 134، 296، 445). در سالهای گذار به سدۀ 3ق، حدیث امامیه در بغداد به اهتمام محمد بن ابی عمیر (د 217ق) و با تألیف تكنگاریهای حدیثی اهمیتی افزون یافت (نکـ: همو، 326-327). بغداد در آغاز سدۀ 3ق، برای محدثان امامی كوفه و دیگر نقاط عراق نیز جاذبه داشت و برخی چون ظریف بن ناصح و ابوایوب انباری را به سوی خود خواند (نکـ: همو، 209، 457). در اواسط سدۀ 3ق محمد بن عیسی یقطینی، شاخصی دیگر برای رونق حدیث امامی در بغداد بود كه حاصل آن افزون بر تربیت شاگردان بسیار، تألیف تكنگاریهای متعدد بود (همو، 333-334). در اوایل سدۀ 4ق بغداد پذیرای شماری از محدثان برجستۀ قم بود كه در میان آنان نام كسانی چون محمدبن جعفر ابن بُطه، علی بن حسین ابن بابویه (د 329ق / 941م) و ابوجعفر كلینی (د 329ق) دیده میشد (همو، 261-262، 372-373، 377) و این ارتباط بیتردید در تعمیق ریشههای حدیث امامی در بغداد تأثیر نهاد. این جریان در دهههای پسین نیز با حضور كسانی چون ابنداوود قمی (د 368ق / 979م)، ابن قولویۀ قمی (د 368ق) و ابن بابویه شیخ صدوق در بغداد ادامه یافت (نکـ: همو، 384، 389؛ راوندی، 1 / 475-476؛ مجلسی، 104 / 19). از محدثان برجستۀ تربیت شده در بغداد طی سدههای 4 و 5ق، میتوان كسانی چون ابن همام اسكافی (د 336ق) و حسین بن عبیدالله غضائری (د 411ق / 1020م) را نام برد (نکـ: نجاشی، 69، 379؛ خطیب، تاریخ، 3 / 365). در این دوره، همچنین باید به گردآوری نهجالبلاغة توسط شریف رضی در 400ق اشاره كرد كه هرچند به هنگام گردآوری هدف از آن ارائه یك جامع حدیثی نبود (نکـ: نهج...، مقدمه)، اما در عمل به یكی از مهمترین كتب حدیث امامیه مبدل شد كه دربردارندۀ مجموعهای از سخنان و مكتوبات حضرت علی(ع) بود. در سدۀ 5 ق، نمونههایی از امالینویسی در محافل امامیه و به قلم كسانی چون شیخ مفید (د 413ق) و شیخ طوسی (د 460ق) دیده میشود، اما نقطۀ عطف مهم در حدیث امامیه، تألیف دو كتاب تهذیب الاحکام و الاستبصار (هـ مم) از كتب اربعۀ حدیث امامیه توسط شیخ طوسی است كه در بغداد روی داده است. از اواسط سدۀ 3ق، محافلی در بغداد به نقد رجال حدیث روی آوردند كه نمود برجای ماندۀ آن خبر از تألیف كتاب الرجال، توسط محمد بن عیسی یقطینی است (نکـ: نجاشی، 334). به سختی میتوان پیوستگی این كوشش را با حركتهایی دیگر در بغداد سدۀ 4ق پیجویی كرد؛ اما در نیمه اول سدۀ 5ق، دانش رجال بار دیگر در بغداد اهمیت یافت كه از ابنغضائری به عنوان شاخص مكتبی سختگیر در نقد رجالمیتوان یادكرد(نکـ: هـ د،4 / 362).همزمان کوششیخوشبینانهتر در نقد رجال از سوی شماری دیگر از شاگردان شیخ مفید آغاز گشت كه حاصل آن 3 كتاب از اربعۀ رجال امامیه، یعنی الرجال و الفهرست شیخ طوسی و الرجال احمد بن علی نجاشی (د 450ق / 1058م) بود. از اواسط سدۀ 5 ق، بغداد در حوزۀ حدیث و رجال امامی اهمیت خود را از دست داده است.
پس از تأسیس شهر بغداد و همزمان با انتقال تختگاه عباسی به آن دیار، مهاجرتی از سوی فقیهان سرزمینهای گوناگون به بغداد آغاز شد كه سنگ بنای شكلگیری محافل فقهی آن بود. در این میان، مهاجرانی برخاسته از محافل فقهی كوفه و بصره، حجاز، شام، جزیره و حتی خراسان در بغداد دیده میشدند كه در میان آنان كسانی از پروردگان برجسته ابوحنیفه و مالك بن انس نیز حضور داشتند (نکـ: ابن سعد، 7(2) / 66 ببـ؛ نیز ذهبی، الامصار، 171-172). دانش فقه كه در نیمۀ نخست سدۀ 2ق، در قالبی بومی روی به تدوین نهاده بود، اكنون در بغداد فرصتی یافته بود تا محصول یك و نیم سده اندوختۀ فقهی از بومهای گوناگون را در معرض مقایسه قرار دهد. در نیمۀ دوم سدۀ 2ق، منصب قاضی القضاتی بغداد در اختیار قاضی ابویوسف، مهمترین پرورده مكتب ابوحنیفه قرار گرفت و همدرس او محمد بن حسن شیبانی، در رأس یكی از پرنفوذترین و پرجمعیتترین حلقههای آموزش فقه در بغداد بود. شاید بخشی از اهمیت این دو شخصیت در بغداد، مرهون موقعیتهای سیاسی بود، اما نیازحکومت عباسی به یك فقه نظاممند برای ادارۀ دستگاه قضایی (نکـ: ابن مقفع، 125-126) و كارآمد بودن فقه حنفی برای پاسخ به این نیاز، شاید اصلیترین عامل اهمیت یافتن این مكتب فقهی بود. در بعد اجتماعی نیز، برای شهری نوساخته - بدون سنتی از پیش موجود كه خود را به پاسداری از آن موظف بیند - شرایط گستردهای برای انتخاب یك فقه نسبتاً پیشرو وجود داشت. با آغاز سدۀ 3ق، رقابت در محافل فقهی بغداد گستردهتر، و بر تنوع مذاهب صاحب نفوذ افزوده شد. در كنار نفوذ محدود مذاهب مالكی و شافعی، آنچه بیشتر اهمیت دارد، مذاهبی است كه شالوده آنها در بغداد افكنده شده است. درواقع باید اذعان داشت كه بخش مهمی از رخدادهای تاریخی فقه در سدۀ 3ق، در بغداد واقع شده است. پیدایی مكتب متأخر اصحاب حدیث به ریاست احمد بن حنبل، شكلگیری مكتبی نظامگرا در حیطه اصحاب حدیث با شاخص ابوعبید قاسم بن سلام (د 224ق) و ابوثور (د 240ق)، بنیانگذاری فقه ظاهری توسط داوود اصفهانی (د 270ق) و پدیداری فقه اصحاب اختیار با شاخص طبری (د 310ق)، از مهمترین این رخدادها بودهاند (برای تفصیل، نکـ: ه د، 8 / 446 ببـ). برپایۀ گزارش مقدسی، در اواخر سدۀ 4ق حنبلیان گروه فقهی غالب بر اهل سنت بغداد بودهاند، اما پیروان مذهب مالك، ابوحنیفه و شافعی نیز دیده میشدند (نکـ: ص 112-113؛ نیز سلمی، 340-341؛ شیخ مفید، المسائل الصاغانیة، 62؛ قرشی، 1 / 42، 64، جمـ). شافعیه از سدۀ 3ق در بغداد نمایندگانی چون ابوالقاسم انماطی و ابنسریج داشتند كه پایهگذار شاخه بغدادی فقه شافعی بودهاند (نکـ: ابواسحاق، 192 ببـ؛ نووی، 1(1) / 18-19؛ سبكی، 2 / 74، جمـ). ظاهریه نیز بهرغم اقلیت، تا سدۀ 4ق مركزیت خود را در بغداد حفظ كردند و از روزگار شاگردان ابوالفرج فامی بود كه این مركزیت به شیراز منتقل شد (ابواسحاق، 179). بهرغم اكثریت حنبلیان در بغداد، چنین مینماید كه جایگاه احمد بن حنبل به عنوان یكی از پیشوایان فقهی، تا اوایل سدۀ 5 ق، همچنان كماهمیت و در حد كسی چون داوود ظاهری و طبری بوده است (نکـ: سیدمرتضی، الانتصار، 78). از اواسط سدۀ 5 ق، بغداد مركزی برای همگرایی مذاهب اسلامی بود و كوششهایی در جهت ایجاد فضایی برای پذیرش متقابل مذاهب صورت میگرفت (بغدادی، 20). در همین دوره مذهب حنفی نیز از سوی عالمان دیگر مذاهب اهل سنت، به عنوان یكی از مذاهب معتبر به رسمیت شناخته شد (همانجا). تأسیس نظامیه بغداد در 459ق / 1067م، زمینهای برای گسترش نفوذ مذهب شافعی در بغداد، البته در سطح محافل علمی بود، اما همزمان در همان سال، تأسیس مدرسه اعظمیه در جوار مقبره ابوحنیفه توسط ابوسعد مستوفی (نکـ: ابن اثیر، 10 / 54)، نشانهای بر رقابت جدی حنفیان و نفوذ آن مذهب در آن بوم بود (برای رویارویی فقیهان و محدثان در این دوره، نکـ: خطیب، شرف...، 3- 5). در اواسط سدۀ 6ق، وزیر ابن هبیره (د 560 ق / 1165م) با گردآوردن عالمان بزرگی از مذاهب گوناگون اهل سنت در بغداد، مجلسی ترتیب داد كه حاصل آن، پذیرش متقابل اعتبار مذاهب سهگانۀ حنفی، مالكی و شافعی، و از همه غیرقابل انتظارتر، پذیرش مذهب حنبلی به عنوان مذهب چهارم بود (نکـ: ابنرجب، 1 / 252) و این هستۀ آغازین اندیشۀ مذاهب اربعه بود كه تا امروز در جهان اسلام اهمیت خود را حفظ كرده است. از ویژگیهای فقه بغدادی، بهرغم تنوع مذاهب، توجه بیشتر به جنبههای كاربردی اقتصادی - سیاسی فقه است كه نخست در قالب آثاری در باب مباحث اقتصادی فقه جلوه كرد. این حركت با تألیف آثاری چون الخراج قاضی ابویوسف (د 182ق / 798م) و الاموال ابوعبید (د 224ق) آغاز شد و با نوشتههای خراجی از جعفر بن مبشر، فقیه معتزلی (د 234ق) و داوود ظاهری ادامه یافت. در زمینه مباحث سیاسی فقه نیز بهخصوص باید از دو كتاب با عنوان الاحکام السلطانیه، از ابوالحسن ماوردی (د 450ق / 1058م) فقیه شافعی و ابویعلی فراء (د 458ق) فقیه حنبلی یاد كرد (نکـ: هـ د، 6 / 674 ببـ؛ برای آثاری در آیین دادرسی، نکـ: هـ د، 7 / 318-319؛ برای كوششهایی در تدوین اصول فقه، نکـ: هـ د، 9 / 289 ببـ).
پیوستگان به مكاتب كهن كلامی - فقهی: در رأس این گروه باید از یونس بن عبدالرحمان یاد كرد كه در برآوردی از اطلاعات به دست رسیده، میتوان گمانه زد كه وی در بغداد رشد یافت و اندكی پس از 148ق / 765م، راهی كوفه شد؛ بهخصوص وابستگی او به عنوان «مولی» به خاندان علی بن یقطین، باتوجه به دانستهها درباره این خاندان، بغداد را به عنوان موطن نخستین یونس عنوان میكند. برجستهترین ویژگیهای این مكتب، محدود كردن عمل به اخبار آحاد و تجویز عمل به قیاس در استنباط احکام فقهی است. درباره فقه یونس، میدانیم كه او به علل احکام و كاربرد قیاس توجه داشته است (برای توضیح، نکـ: پاكتچی، «گرایشها...»، 21). وجود شخصیتهایی از فقیهان مكتب هشام - یونس در نسل پسین نشان میدهد كه این مكتب تا مدتی در محیط امامیان بغداد از اهمیت قابل ملاحظهای برخوردار بود. در این میان، از فقیهان متعلق به این مكتب كه در شمار شاگردان یونس بودند و در زمینه فقه كوششهایی مبذول داشتند، میتوان به این شخصیتها اشاره كرد: ابوجعفر ابن خانبه، عالم ایرانی تبار برخاسته از محلۀ كرخ بغداد، یكی از مهمترین شاگردان یونس (نکـ: كشی، 317، 566؛ شیخ طوسی، الرجال، 399) كه اثری كوتاه به سبك استادش یونس، با عنوان عمل الیوم واللیلة در فقه نگاشته بود (نجاشی، 91، 346)؛ ابوالفضل عباس بن موسی وراق، در شمار شاگردان خاص یونس كه نجاشی از اثر او با عنوان كتاب المتعة یاد كرده، و شماری از روایات فقهی او در كتب اربعه امامیه انعكاس یافته است (نکـ: همو، 280؛ نیز اردبیلی، 1 / 434)؛ نوح بن شعیب بغدادی، از اصحاب امام جواد(ع) كه فضل بن شاذان، از شخصیتهای مهم مكتب هشام، در ستایشی بلیغ، وی را «فقیهی عالم، صالح و مرضی» خوانده و در منابع شرح حال نیز از دنبالهروان هشام بن حکـم شمرده شده است (نکـ: كشی، 558 -559؛ شیخ طوسی، همان، 408). احتمالاً فضل بن سلیمان كاتب بغدادی (د اواخر سدۀ 2ق) مؤلف كتاب دیگری با عنوان عمل الیوم واللیلة (نجاشی، 306)، نیز از وابستگان به همین مكتب بوده است. در ردیف فقیهان معتدل پیوسته با مكتب هشام بن سالم - صفوان بن یحیی، ابن ابی عمیر و محمدبن عیسی یقطینی بیشتر از پیشینیان مكتب خود، با مكتب هشام بن حکـم نزدیك بودهاند. این گروه بهخصوص از نظر روشی كه برای برخورد با مسألۀ «حدیثین مختلفین» عرضه میداشتند، در تاریخ فقه امامیه اهمیت دارد. این نکـته را نیز نباید از نظر دور داشت كه شخصیتهای متعلق به این گروه، از نظر تألیف فقهی نیز از پیشگامان در محیط امامیه بودند (همو، 326-327، 333-334).
از نیمۀ نخست سدۀ 4ق، مكتبی در فقه امامی بغداد شكل گرفت كه ویژگیهای همسان با مكتب اصحاب حدیث قم را داشت. به عنوان یكی از نخستین چهرههای این مكتب، باید ابن همام اسكافی (د 336ق / 947م) را یاد كرد كه از شماری محدثان برجسته قم و عراق، چون احمد بن ادریس قمی و عبدالله بن جعفر حمیری دانش آموخته بود (نکـ: ﻫ د، 5 / 121-122). عالم معاصر او سلامه بن محمد ارزنی (د 339ق)، چهرهای دیگر از این مكتب است كه محضر بزرگانی از بغداد و قم، چون ابنهمام، ابن ولید و علی ابن بابویه را درك كرده، و چندی را نیز در قم گذرانیده بود (نکـ: نجاشی، 192). كتاب المقنع فی الفقه از آثار اوست (همانجا) كه احتمالاً باید نوشتهای همسان با الشرایع علی ابن بابویه و المقنع محمد بن علی ابن بابویه بوده باشد. ابوغالب زراری (د 368ق)، دو تألیف فقهی - روایی در مناسك حج نگاشت (همو، 84)، و ابن عیاش جوهری افزون بر چند تكنگاری فقهی - روایی همچون كتاب الاغسال، در كتابی دیگر به مطالعۀ رجال نیز پرداخت (نکـ: هـ د، 4 / 348-349). این مكتب تا اوایل سدۀ 5 ق دوام داشت و رجال متأخر آن چون حسین بن عبیدالله غضائری (د 411ق) و احمد بن عبدالواحد ابنعبدون (د 423ق)، از استادان شیخ طوسی بودند. كتاب ابنعبدون در باب «حدیثین مختلفین» كوششی در جهت ساماندهی به دیدگاههای مكتب در مبحث تراجیح بوده است (برای آثار فقهی - روایی آنان، نکـ: نجاشی، 69، 87؛ برای جریان بازگشت به كاربرد قیاس با شاخص ابنجنید، نکـ: پاكتچی، الآراء...، 9؛ هـ د، 10 / 167- 168).
دو دهه پایانی سدۀ 4ق را باید نقطۀ عطفی در تاریخ فقه امامی دانست؛ در این برهه حركتی از سوی متكلمان امامیه نشأت گرفت كه برگی نوین در تاریخ فقه امامیه را رقم زد و غلبه اصحاب حدیث را در محیط امامیه پایان بخشید. شیخ مفید و پس از او سیدمرتضی، دو فقیه بغدادی برخاسته از مكتب متكلمان، حركتی را در فقه امامیه سامان دادند كه درحقیقت دوام اصلاحگرانه اندیشه متكلمان پیشین چون ابن ابی عقیل عمانی بود و تا قرنها بعد حوزههای فقه امامی را زیر نفوذخود قرار داد. بهرغم اختلافات موجود میان تعالیم فقهی این دو تن، كلیات حاكم بر روش فقهی آنان تا حد قابل ملاحظهای همنواخت بود. مكتب فقهی شیخ طوسی كه در اواسط سدۀ 5 ق در بغداد پایهگذاری شد، حاصل رویارویی میان فقه متكلمان و فقه اصحاب حدیث بود كه برجستهترین ویژگیهای آن گسترش كاربرد حدیث در فقه، و افزودن كمیت قابل ملاحظهای از فروع به فقه امامیه بود (برای توضیح درباره مكتب متكلمان و مكتب شیخ طوسی، نکـ: هـ د، 10 / 168). شیخ طوسی به عنوان «شیخ الطائفه»، در فقه پس از خود تأثیری ماندنی برجای گذارد و بخش مهمی از محافل فقهی دورههای بعد، به مطالعه آثار او یا گونههایی پرداخت یافته از نظام فقهی او اهتمام داشتهاند. با وجود ظهور اندیشههای شیخ طوسی، آموزههای مكتب متكلمان همچنان در بغداد هوادارانی داشته، و پیشوایی این گروه را تا نسلی پس از شیخ مفید، شاگرد و خلیفۀ او ابویعلی جعفری (د 463ق) برعهده داشته است (نکـ: نجاشی، 404). به هر تقدیر، مهاجرت شیخ طوسی از بغداد به نجف در 447ق / 1055م و پس از آن وفات ابویعلی جعفری، نقطه پایانی بر اهمیت محافل فقهی امامیه در بغداد بوده است.
گرد آمدن عالمانی از بومهای گوناگون با عقاید متنوع، نخستین زمینۀ طرح مسائل كلامی و درگرفتن مناظرات اعتقادی در بغداد بود. افزون بر آن، گفتوگوی میان ادیان، گشاینده برخی مباحث كلامی در محیط بغداد بود. چه، افزون بر پیروان ادیان رسمی اهل كتاب، گروههای دینی دیگری نیز در بغداد حضور داشتند. در اوایل بنای بغداد بهخصوص باید به ایرانیانی چون ابن مقفع و ابالیش اشاره كرد كه در عین آشنایی با دین پیشین ایرانی، اسلام اختیار كرده، و با گفتمان پیشین به مباحث اسلامی نگریستهاند (نکـ: گجستك ابالیش، سراسر رساله). همین تفاوت در گفتمان كلامی است كه موجب شده است تا نسبت زندقه به ابنمقفع در حد گستردهای مطرح باشد (هـ د، 4 / 670 ببـ). همچنین باید به حضور اقلیت مانوی در بغداد اشاره كرد و یادآور شد كه تا اواخر سدۀ 4 ق، بغداد مركز خلیفهگری مانویان مغرب بوده است (نکـ: ابن ندیم، 401-402). برخی از مانویان بغداد چون صالح بن عبدالقدوس با متكلمان اسلامی مناظراتی داشتهاند (مثلاً نکـ: جاحظ، «حجج...»، 145؛ ابنندیم، 204؛ ابوالمعالی، 43؛ برای مانویه و رویارویی با متكلمان، نیز نکـ: گابریلی، گوئیدی، كُلپه، سراسر مقالات). تحول دیگر در گفتمان كلامی بغداد، نهضت ترجمه در جهان اسلام است كه از 215ق / 830م، با تأسیس بیت الحکـمه توسط مأمون، دورۀ پراهمیت آن آغاز شد. در این دوره، مترجمانی بیشتر غیرمسلمان، آثار مربوط به فلسفۀ یونان باستان و مكتب نوافلاطونی اسكندریه را از متون اصلی یونانی، یا ترجمههای سریانی، به عربی برگرداندند و در عرض آن، شماری از متون نیز از پهلوی به عربی ترجمه شد. تنوع اعتقادات یك بوم در این سطح وسیع، به گونهای همزیستی همراه با برتافتن عقاید مخالف انجامید و پیروان عقاید گوناگون را روی به اعتدال برد؛ اما ویژگی كلام بغداد تنها برخورداری چنین روحیهای تنوعپذیر در آن نیست، بلكه وجود زمینههای مختلف برای تحول درگفتمان كلامی، بغداد را به یكی از بومهای پربار در دانش كلام و در حوزۀ مذاهب گوناگون مبدل ساخته است. گفتنی است كه بغداد دورۀ آغازین تاریخ كلام را به خود ندید و علم كلام زمانی به مرزهای آن وارد شد كه شكلی مدون به خود گرفته بود. بدین ترتیب، برخی از گرایشهای كهن كلامی چون عثمانیه، قدریه آغازین، مرجئۀ آغازین و جز آن زمینهای برای بروز در محیط بغداد نداشتهاند (برای تحلیل سیاست مذهبی خلفای عباسی، نکـ: فان اس،«كلام...»، ff., 150 .(III /ff. 9
كلام معتزلی، در نیمۀ نخست سدۀ 2ق، توسط واصل بن عطا و عمرو بن عبید بر پایه سنتهای فكری بصره شكل گرفت و در دو نسل بعد بود كه وارد شدن نگرش فلسفی در آن، تحولی را پدید آورد. باتوجه به مركزیت بغداد در نهضت ترجمه و آشنایی با گفتمان فلسفی، چنین مینماید كه محیط بغداد زمینه مساعدی برای فلسفی شدن كلام معتزلی داشت. نه در نسل واصل و نه در دورۀ شاگردان او، به نظر نمیرسد كه بتوان در بغداد حضور معتزلیان را دریافت، اما در نسل سوم، با اقامت كسانی از متكلمان این نسل چون بشر بن معتمر (د 210ق) و معمر بن عباد (د 215ق) در بغداد و حضور گسیختۀ كسانی چون ابوالهذیل علاف و ابراهیم نظام، پیوند مستحکـمی میان محیط بغداد و تعالیم معتزله برقرار شد. در میان عالمان معتزلی حاضر در بغداد، بشر بن معتمر از ویژگی برخوردار است و تنها اوست كه بهعنوان بنیانگذار مكتب بغداد از معتزله شناخته میشود (نکـ: سیدمرتضی، الامالی، 1 / 131؛ابنمرتضی، 52). شاید این نکـته درخور توجه باشد كه خاستگاه بشر برخلاف 3 تن دیگر نه از بصره، كه از كوفه بود (نکـ: ابن ندیم، 205؛ ابن مرتضی، همانجا) و این خاستگاه با در نظر داشتن نزدیكی افكار بشر به شیعه، درخور ژرفاندیشی است. درواقع تقسیم معتزله به دو مكتب بصره و بغداد از نسل بشر بن معتمر آغاز شد، اما برخلاف انتظار، پیشگامان فلسفی كردن كلام معتزلی، متكلمانی حاضر در بغداد چون ابوالهذیل، نظام و معمر بودند كه تعلقی به مكتب بغداد نداشتند و بشر به عنوان رأس مكتب بغداد، كمتر از آنان در این مسیر گام برداشت. برجستهترین ویژگی او كه گفته میشد متأثر از دیدگاههای طبیعیان بوده، طرح نظریه «تولد» دربارۀ رنگ، طعم، رایحه و بهطوركلی ادراكات حسی است (برای بسط، نکـ: شهرستانی، 1 / 63- 65؛ نادر، 38 ,36 ، جمـ؛ سویتمن،II(1) / 63-66 ؛فان اس، «كلام»،III / 107 ff. ؛هـ د، بشر بن معتمر). احمد بن ابی دؤاد معتزلی، وزیر مأمون و هدایت كنندۀ جریان «محنه»، از وابستگاه حلقۀ بغدادی معتزله بود و صحنۀ رخداد محنه نیز، بغداد تختگاه عباسی بود (دربارۀ او، نکـ: هـ د، 6 / 698؛ ابن ندیم، 212؛ ابن مرتضی، 62). نیمۀ نخست سدۀ 3ق، دورهای مهم در تاریخ مكتب بغدادی معتزله است كه در آن، اهمیت دو مكتب بغداد و بصره روی به تعادل گذاشت. در این دوره، ابوموسی مردار (د 226ق) كه خود كلام از بشر آموخته بود، موجب رونق اعتزال در بغداد گشت؛ وی آثار متعددی در رد بر متكلمان مخالف و نیز پیروان دیگر ادیان تألیف كرد و در اثری مستقل، به تبیین اختلافات خود با متكلمان مكتب بصره پرداخت (نکـ: ابن ندیم، 206-207؛ ابن مرتضی، 70-71؛ برای دیدگاههای خاص او، نکـ: شهرستانی، 1 / 67- 68؛ فان اس، «وعظی...»،318 -307، «كلام»،III / 134 ff. ؛ هـ د، 6 / 307). از دیگر رجال مهم مكتب بغداد در این دوره، باید ابوجعفر اسكافی (د 240ق) را یاد كرد كه در آثار خود افزون بر پرداختن به مباحث گوناگون كلامی. به مبحث امامت توجهی خاص مبذول داشته، و در اثری مستقل به اثبات تفضیل امام علی(ع) پرداخته است (ابنندیم، 213) و كتابی نیز در رد عثمانیۀ جاحظ تألیف كرد (برای بررسی آراء وی، نکـ: نادر، 45 ,43 ، جم ؛ ه د، 8 / 343). تعالیم بشر و ابوموسی توسط بزرگانی چون جعفر بن حرب، جعفر بن مبشر و ابومجالد بغدادی به ابوالحسین خیاط - حلقهای مهم در اتصال پسینیان بغداد به پیشینیان - انتقال یافت (نکـ: ابنمرتضی، 73 ببـ، 85؛ نیز نکـ: نادر،19-17 ، جمـ؛ فان اس، «كلام»،.(IV / 55 ff. در نیمۀ دوم سدۀ 3ق، ابوالحسین خیاط در كتابی با عنوان الانتصار به شبهات وارد بر مكتب پاسخ داد (سراسر كتاب) و در نظریات او قول به «اثبات شیئیت برای معدوم» بیشتر مورد توجه ناقدان قرار گرفت (شهرستانی، 1 / 73). شاگرد او ابوالقاسم بلخی، در برخی مسائل از خیاط دور شد كه از آن میان بهخصوص، صورتبندی سلبی از صفات الهی اراده، درخور یادآوری است؛ در این صورتبندی، مقصود از مرید دربارۀ خداوند آن است كه «او عالم و قادر است، به كردۀ خود مجبور نشده است و خود نیز كراهت از آن ندارد» (همانجا). در دورۀ تاریخی یاد شده، مكتب بغدادی معتزله راه به سرزمینهای دور گشود و كسانی چون حارث وراق خراسانی، ابوالقاسم بلخی، ابوالحسن بردعی و ابومسلم اصفهانی را از خراسان و آذربایجان و اصفهان به خود جذب كرد (نکـ: ابن ندیم، 218؛ ابن مرتضی، 90، 91). در اوایل سدۀ 4ق، ظهور ابوبكر ابن اخشید (د 326ق)، نقطۀ عطفی مهم در تاریخ اعتزال بغداد است. وی كه خود در محیط بغداد پرورش یافته بود، با حضور طولانی در محفل محمد بن عمر صیمری (د 315ق) (قاضی عبدالجبار، 309؛ فخرالدین، 44)، با تعالیم مكتب بصره نیز آشنایی عمیق یافت و شاخهای از اعتزال بغدادی را شكل داد كه بدو منتسب است (شیخ مفید، اوائل...، 80؛ هـ د، 2 / 714). با وجود پیوستگی ابن اخشید با سنت معتزلی بصره كه نمودی از آن در اختصار كتاب ابوعلی جبایی در باب «نفی و اثبات» دیده میشود (ابنندیم، 221)، وی با افكار ابوهاشم كه بر محیط بصره در عصر او سایه افكنده بود، مخالفتی سخت داشت و تا سرحد تكفیر ابوهاشم پیش رفت (نکـ: فخرالدین، همانجا؛ ابنمرتضی، 100). از اندیشههای خاص ابن اخشید، دیدگاههای او در باب چیستی توبه، ماهیت حیات و امكان صدور معجزه از غیرانبیا مورد توجه ناقدان قرار گرفته است (نکـ: شیخ مفید، همانجا، المسائل السرویة، 57، 59؛ ابن حزم، 4 / 51؛ شیخ طوسی، تمهید...، 164، 167). شاگردی ابوعبدالله واسطی، متكلم دیگر بغداد در اوایل سدۀ 4ق نزد ابوعلی جبایی كه ابن ندیم را به تردید افكنده (نکـ: ص 219-220)، شاهدی بر این نکـتۀ تاریخی است كه همزمان با نزدیك شدن مكتب بصره به اندیشههای بغدادیان در باب امامت، متكلمان بغداد نیز به آموختن از بصریان روی آوردند. در نسل پسین، كسانی چون ابوعمران ابن رباح را میتوان یافت كه از پیروان ابوعلی جبایی بوده، و نزد ابن اخشید كلام آموخته است (نکـ: همو، 221). در اواسط سدۀ 4ق، شاخۀ اخشیدی بغداد توسط شاگردان ابن اخشید چون ابوالعلاء، ابوعبدالله حبشی و مهمتر از همه علی بن عیسی رمانی (د 384ق) دوام یافت (همانجا) و در عرض آنان كسانی از محافلغیراخشیدی،چون ابوالطیب ابنشهاب (د350ق)، از شاگردان خیاط و بلخی (همانجا) و ابوالعباس كَتّاب از پروردگان محفل واسطی، حضور داشتند (نکـ: همو، 220؛ برای ابوالحسن شطوی، د 379ق، نکـ: همو، 218؛ ابن مرتضی، 93). بهخصوص پس از عصر ابوعلی، فاصله دو مكتب بصره و بغداد تا اندازهای كاسته شد و نه تنها محافل پیرو مكتب بصره در بغداد حضور داشتند، بلكه پیروان مكتب بغداد نیز در بصره یافت میشدند (نکـ: همو، 105، 110، جمـ). از سدۀ 5 ق، محافل معتزله در بغداد روی به افول نهاد و رجال برجستهای در آن دیده نمیشد؛ اما میدانیم كه این محافل دستكم تا سدۀ 7ق در بغداد دوام داشت و ابن ابیالحدید، شارح نهجالبلاغة به تصریح خود از متعلقان به مكتب بغدادی اعتزال بود (نکـ: ابن ابی الحدید، 1 / 9). ابورشید نیشابوری دركتاب المسائل فیالخلاف، بهبررسی تفصیلی و استدلالی اختلافات موجود میان شیوخ بصره و بغداد پرداخته، اما در عمل بیشتر به دیدگاههای ابوالقاسم بلخی از بغدادیان توجه داشته است (نکـ: ص 28، جمـ). «اصول خمسه» (هـ م)، از مهمترین مبانی فكری مشترك میان دو مكتب معتزلی است؛ اما از تمایزهای میان این دو بهخصوص باید به قول بغدادیان مبنی بر افضلیت امام علی(ع) بر شیخین و نیز صورتبندی ارائه شده دربارۀ مشروعیت خلافت ابوبكر از باب «تقدیم مفضول بر افضل» اشاره كرد كه تنها در نسلهای متأخر در میان بصریان نیز هوادارانی داشت (برای تفصیل اقوال، نکـ: جعفر بن حرب، 56 -57، 61؛ ابن ابی الحدید، 1 / 7-9؛ نیز فرق الشیعة، 14؛ شهرستانی، 1 / 78). شیخ مفید در رسالهای با عنوان المقنعة به بررسی میزان وفاق معتزلیان بغداد با باورهای منقول از ائمه شیعه(ع) در باب امامت پرداخته است (نکـ: نجاشی، 400). محققان معاصر نیز در مطالعۀ تمایزها میان دو مكتب، نظریاتی ابراز كردهاند. برخی باور دارند كه مكتب بغداد از استحکام نظری كمتری برخوردار بود (مكدانلد،59-60 ) و این سخن بدان معنا پذیرفته است كه مقصود از استواری نظری، توجیه فلسفی دیدگاهها بوده باشد. نیز گفته میشود كه بغداد به سببـ مركزیت در نهضت ترجمه، بیش از بصره تحت تأثیر فلسفه یونان قرار گرفت (نکـ: همانجا؛ امین، 3 / 159-161)، اما مكتب بغداد و بصره، با مرزهای جغرافیایی از یكدیگر جدا نمیشد و دسترسی متكلمان بصره نیز به دستاوردهای نهضت ترجمه، كمتر از بغدادیان نبود. در حال حاضر، باید گفت گزارشها و تحلیلهای موجود آن اندازه نیست كه توانایی آشكار ساختن دقیق تمایزها را داشته باشد (نیز نکـ: زیاده، 14- 15).
مقصود آن دسته از مكاتب كلامی است كه باوجود اشتراك با معتزله در بسیاری از ویژگیهای كلامی، در برخی از اصول خمسه از آنان متمایز بودند. این تمایز بهخصوص در اصل «منزلة بین المنزلتین» یا در مبحث «اختیار» از فروع اصل عدل بوده است. مهمترین مرجیان عدلی در بغداد، پیروان مذهب كلامی - فقهی ابوحنیفه بودند كه از نخستین مروجان آن در بغداد، شاگرد برجستۀ وی، قاضی ابویوسف بود (نکـ: ابوالقاسم حکـیم، 145؛ نیز نکـ: هـ د، 6 / 443؛ فان اس، «كلام»، I / 214ff.)، اما بغداد محیط مناسبی برای رشد ارجاء سنتی نبود و در سدۀ 3ق، جریان مرجیان اهل عدل در قالب مكتب یا مكاتبی ادامه یافت كه عرضهكنندۀ مجموعهای از عقاید با روشی شبه معتزلی بود. گروه مرجیان عدلی به پیشوایی بشر مریسی (د 218ق)، شاگرد ابویوسف آموزش خود را بهطور نمادین به حنفیان منتسب میكرد و این انتساب از سوی مخالفان نیز تأیید میشد (مثلاً نکـ: فرق الشیعة، همانجا)، اما بیتردید در ساماندهی عقاید به شدت از گفتمان معتزله و بهطور كلی اهل كلام تأثیر پذیرفته بود. عثمان بن سعید دارمی در ردیهای كه بر بشر نوشته، بارها او را جهمی خوانده (سراسر كتاب) و در برخی منابع رجالی نیز اشاره شده است كه ابوداوود سلیمان نخعی حلقه واسطۀ تعلیم جهم بن صفوان به بشر مریسی بود (نکـ: ذهبی، میزان...، 2 / 218). بشر مریسی با حفظ اساس ارجاء حنفی، در مسائلی چون توحید صفاتی و بهویژه خلق قرآن به موضع معتزله و شیوههای آنان گرایش داشت (نکـ: صیمری، 162-163؛ خطیب، تاریخ، 7 / 56 ببـ؛ قس: بغدادی، 189؛ نیز نکـ: سیل، 70 ,46 ؛ نادر، 106 ؛ فان اس، «كلام»،.(III / 175 ff. حركت بشر در میانۀ سدۀ 3ق توسط ابنثلجی (د 266ق) دنبال شد كه با تثبیت برخی از مبانی كلامی بشر، در مسألۀ جنجالبرانگیز خلق قرآن با گریز از تصریح به وقف گرایید و عملاً زمینۀ مساعدتری را برای پیروان مكتب در برابر حملات مخالفان فراهم آورد (نکـ: دارمی،81؛ نیز داك، 2 / 549-550). حركت جبریان نزدیك به معتزله، بهطور آشكاری از محافل معتزله پای گرفته بود و سلسله جنبان آن، ضرار بن عمرو در شمار «بدعتگذاران معتزله» شمرده میشد (نکـ: ابن ندیم، 214)؛ البته باید توجه داشت كه ضرار خود برخی از افكارش را برگرفته از ابوحنیفه معرفی میكرد (نکـ: هـ د، 5 / 391-392) و در منابع حنفی نیز همفكر او حفص الفرد به عنوان شاگرد قاضی ابویوسف معرفی میشد (نکـ: قرشی، 1 / 223). ضرار در نیمۀ دوم سدۀ 2ق، با حفظ دیگر اصول اعتزال، ازجمله منزلة بین المنزلتین، اندیشۀ اختیار را با گونهای از جبر جایگزین ساخت (نکـ: ابوالقاسم بلخی، 75؛ ابن ندیم، 215، جمـ؛ شهرستانی،1 / 82 -83). پیروان ضرار در توحید باور داشتند كه خداوند ماهیتی است كه جز خود كسی بدان علم ندارد و نیز بر آن بودند كه انسان دارای حس ششمی است كه در قیامت بدان حس خداوند را درخواهد یافت (نکـ: شهرستانی، 1 / 82؛ نیز فان اس، «كلام»، .(III / 32 ff.در میان عقاید منقول از ضرار و همفكر او حفص الفرد، نظریاتی دربارۀ مباحث جسم و مسأله كمون و مباحث اعراض و حركات نیز دیده میشد (نکـ: اشعری، 328، 345، جمـ؛ برای تحلیل آراء خاص، نکـ: سویتمن،II(1) / 222؛ سیل، 58,46؛ ولفسن، 667، جمـ؛ فان اس، «ضرار»،318 ff. ؛ برای آثار او، نکـ: ابن ندیم، 215؛ برای گروهی از متكلمان خارجی نزدیك به معتزله در بغداد، نکـ: پاكتچی، «تحلیلی...»، 112، 117؛ هـ د، 5 / 242).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید