سده، جشن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 17 بهمن 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/257596/سده،-جشن
سه شنبه 25 دی 1403
چاپ شده
5
سَده، جَشْن، از جشنهای ایران باستان که در پایان روز دهم از ماه بهمن، روز آبان در تقویم ایران باستان، برگزار میشود و مهمترین آیین آن آتشافروزی است. معرَّب این واژه، سدق و سذق است ( آنندراج، ذیل سده؛ سذق). در متون عربی، از این جشن با عنوان «لیلةالوقود» و «لیلةالمیلاد» نیز یاد شده است (برای نمونه، نک : ابناثیر، 8 / 298). در اوستا و متون فارسی میانه، نامی از جشن سده نیامده است، درحالیکه به گاهنبارها و جشن رپیتوین، از جشنهای دینی زردشتیان که برگزاری آنها رسمی واجب بوده، بارها اشاره شده است؛ بنابراین احتمالاً جشن سده، نیز نوروز و مهرگان (ه مم)، جشنی دینی نبوده، بلکه در زمرۀ جشنهای کهن ایرانی قرار داشته و برگزاری آن همگانی بوده است. مهرداد بهار احتمال میدهد که این 3 عید، بهویژه نوروز و مهرگان، پیشینهای کهن در نجد ایران دارند و جشنهای اقوام برزگر بودهاند، نه گلهدار، و احتمالاً متعلق به اقوام بومی این سرزمین و اجداد غیرآریایی ما بودهاند (پژوهشی ... ، 50-51، 495)؛ و شاید افروختن آتش در اواخر فصل سرما، آیینی عام برای گرمشدن خورشید و نشانهای برای پایاندادن به زمستان بوده است (همو، از اسطوره ... ، 330). اگر این نظر درست هم باشد، باید پذیرفت که بعد از مهاجرت آریاییان به ایران، این جشنها نیز مانند بسیاری از آیینهای بومی نجد ایران، با حفظ جنبههای ملی و قومی خود، با باورهای دینی آن زمان پیوند خوردهاند. نخستینبار، بویس این نظر را مطرح کرد که جشن سده به همراه جشن نوروز، هر دو با ایزد رپیتوین و جشن رپیتوین ارتباط دارند («رپیتوین ... »، 209, 213-215). ایزد رپیتوین موکل بر گاه نیمروز، و نماد گرمای نیمروزی و فصل گرم تابستان است، و وظیفه دارد که نیرو و قدرت حیات را در موجودات هستی حفظ کند؛ این ایزد در ابتدای فصل سرد سال، یعنی از اول زمستان بزرگ (اول آبانماه)، به اعماق زمین میرود تا جریان زندگی را در ریشۀ گیاهان و درختان و آبهای زیرزمینی گرم نگاه دارد، و دوباره در آغاز بهار، به روی زمین بازمیگردد. بازگشت ایزد رپیتوین از سفر پنجماههاش، با پایان زمستان و آمدن نوروز برابر میشود و جشن رپیتوین به همین مناسبت، در 5 روز آغاز بهار برگزار میشود. بنابراین افروختن آتش را در میانۀ زمستان، میتوان آیینی دانست که برای یاریبخشیدن به این ایزد برگزار میشود تا او بتواند در وظیفۀ خود در مقابله با دیو سرما پیروز شود (آموزگار، 399-400؛ هینلز، 43، 46؛ بویس، همان، 201-205). در سنت زردشتیان کنونی ایران، در زمستان، دو جشن آیینی با مراسم افروختن آتش برپا میشود که هر دو با ایزد رپیتوین ارتباط دارند: یکی «جشن سده» که 100 روز پس از رفتن رپیتوین به زیرِ زمین، یعنی در روز دهم بهمن (روز آبان از ماه بهمن) برگزار میشود، و دیگری جشنی است که 100 روز پیش از بازگشت ایزد رپیتوین، یعنی در روز بیستوپنجم آذرماه (روز اشتاد از ماه آذر) برپا میشود (همان، 213-214، «دو تاریخ ... »، 28-29) که در شریفآباد «هیرمبا»، در خرمشاه «شاخ شاخ دربند»، و در الٰهآبـاد «هیبیدُگ» ــ هـر 3 از روستاهای یـزد ــ نام دارد. شاید زردشتیان تا زمان ساسانیان، هر دو جشن را برپا میکردند و شاید در نقاطی از ایران جشن سده، و در نقاطی دیگر جشن آذرماه برگزار میشده است (نک : بیرونی، الآثار ... ، 277). آنچه روشن است، در دورۀ بعد از اسلام، تنها نام جشن سده در منابع اسلامی آمده است و جشن آذرماه را تنها زردشتیان نگاه داشته، و برگزار میکردند. اگر این نظر درست باشد، خاصبودن جشن آذرماه نزد زردشتیان و عامشدن جشن سده نزد همۀ مردم ایران و برگزاری آن بهعنوان جشن ملی در دورههای مختلف تاریخی، به این سبب بوده است که جشنی کهن و متعلق به اقوام نجد ایران، در میان زمستان و در میان چلۀ بزرگ و کوچک (نک : ه د، یلدا)، برگزار میشده که با آتشافروزی و باورهای مردمی مربوط به گرمشدن زمین و دورراندن سرمای زمستان همراه بوده است (نک : نیکنام، 104، 109؛ بویس، «رپیتوین»، 215). هنوز هم در باورهای مردم ایران دربارۀ سده و پایان چلۀ بزرگ، نشانههایی وجود دارد که شاید بازماندۀ اعتقادی کهن به ایزدی است که در فصل زمستان در زیر زمین ساکن است و از زندگی گیاهان و موجودات زمینی پاسداری میکند و وقتی زمستان به پایان خود نزدیک میشود، زمین را گرم میکند و آب حیات را در ریشههای گیاهان به جریان میاندازد. مردم ایران جشن سده و چند روز قبل و بعد از آن را سردترین شبهای سال میدانند و معتقدند بعد از این شب، زمین گرم میشود و بهاصطلاح «نفسدزده» میکشد (انجوی، 1 / 7- 9، 67، 73، 102، 2 / 18-20، جم ؛ اسدیان، 213-214). در ملایر و تویسرکان، مردم بر این باورند که در «چارچار» (روز آخر چلۀ بزرگ و 4 روز اول چلۀ کوچک) آب به سرشاخههای درختان میرسد و این نشانۀ گرمشدن آب است؛ ملایریها دراینباره اصطلاحاً میگویند: «چارچاره، اُو گل داره»، یعنی چارچار است، آب بالای درخت است (انجوی، 2 / 146-147)؛ و در روایتی کهنتر، اعتقاد بر این بوده است که در این روز، زمستان از دوزخ بیرون آمده است (بیرونی، همان، 282؛ قزوینی، 80). ابوریحان بیرونی آورده است که در کرج، شب سده را بهسبب سرمای زیادش، «شب گزنه» مینامیدند (همانجا). دربارۀ سرمای سخت این شب و گرمشدن زمین بعد از سده، داستانهایی نزد مردم رواج دارد که حوادث آن در روزهای پنجم تا پانزدهم بهمن اتفاق میافتد. خلاصهای از روایات مختلف این داستان در اراک و روستاهای اطراف آن چنین است: در قدیم پیرزنی بود که به روایات گوناگون، یک، 3 یا 40 پسر داشت و نام یکی از آنها کردک و به روایتی کردعلی بوده است. این پسر روز پنجم یا هفتم بهمن به کوه رفت، ولی هوا چنان سرد شد که او در برف و بوران گیر کرد و نتوانست به خانه بازگردد. پیرزن که از بازگشت پسر ناامید شده بود، چرخ نخریسیاش را آتش زد و در همان موقع، هوا شروع به گرمشدن کرد و یخ و برف آب شد و پسر توانست به خانه بازگردد. در رباط مراد خمین، 10 روزی را که کردعلی در کوه سپری کرد (پنجم تا پانزدهم بهمن)، «کرده به کوه» مینامند و غروب روز پانزدهم که کردعلی از کوه پایین آمد، در محلی به نام «چالهگوگل» جمع میشوند، آتش روشن میکنند و درحالیکه دور آن میگردند، این شعر را میخوانند: زمین برفه، عام کردعلی / هوا سرده، عام کردعلی / / زیدتر بیا، مو سردمه / جلتر بیا، مو سردمه / / گرمانه بیار که سردمه / سرمانه ببر عام کردعلی / / تونه به خدا، تونه به علی (انجوی، 1 / 7- 9). روایتهای مختلفی از این داستان در دیگر نقاط ایران نیز رایج است، مانند روایتهایی که انجوی از آذربایجان ثبت کرده است (2 / 18). در لرستان و ایلام هم روایتی شبیه به داستان کردعلی شهرت دارد؛ در این داستان، پیرزن روز سیزدهم بهمن، که روز بعد از ششله (6 روز آخر چلۀ بزرگ و اول چلۀ کوچک) است، خر و دو پسرش، همیل و ممیل را در اثر سرمای سخت ششله از دست میدهد و غمزده، هیزم افروختهای را به قصد آتشزدن دنیا به آسمان پرتاب میکند. اهالی لرستان معتقدند که اگر هیزم در خشکی بیفتد، سالی خشک و کمباران خواهند داشت و اگر در آب بیفتد، سالی پرباران در پیش خواهد بود (اسدیان، 213). مردم روستای اطراف ملوند در خراسان نیز بر این عقیدهاند که پس از مراسم جشن سده، «خُرَّه (ذرات آتش و نور آن) به زمین میافتد»، یعنی ذرات آتشِ سده سرمای زمستان را مغلوب میکند و زمین دوباره نفس میکشد و زندگی را از نو آغاز میکند (شکورزاده، 119-120). دربارۀ سبب نامگذاری و معنای نام سده، دیدگاههای بسیاری در کتابهای تاریخی ذکر شده است؛ ازجمله اینکه از این جشن تا نوروز 50 روز و 50 شب، یعنی 100 شبانهروز فاصله است (بیرونی، التفهیم، 257؛ گردیزی، 354؛ شهمردان، 45؛ میبدی، 101)؛ یا اینکه چون در این روز، تعداد فرزندان کیومرث، پدر نخستین بشر (بیرونی، میبدی، قزوینی، همانجاها؛ قلقشندی، 2 / 450)، یا مشی و مشیانه، دو زوج نخستین (گردیزی، همانجا)، به 100 نفر رسید، نام این جشن را سده نهادند. گذشتن 100 روز از آغاز زمستان بزرگ، که به نظر میرسد سبب نامگذاری اصلی و قدیمی سده بوده است، در کتابی بینام از قرن 5 ق (نک : تقیزاده، 44) و در کتاب روضة المنجمین یاد شده است: «گویند باید کی تا نوروز، پنجاه روز و پنجاه شب مانده بود و از این سبب سده خوانند؛ اما این هیچ نیست؛ باید کی صد روز از زمستان گذشته بود، آبانماه و آذرماه و دیماه و ده روز از بهمنماه و پنجه به آخر اسفندارمذماه باشد» (شهمردان، همانجا). در فولکلور نقاط مختلف ایران، در شب جشن سده، شعری خوانده میشود که سبب نامگذاری سده را در باورهای مردم نشان میدهد: 100 به غله / 50 به نوروز ... ؛ در این باور، 100 روز مانده به جمعآوری غلات سبب نامگذاری این جشن دانسته شده است (شکورزاده، 112). دربارۀ سبب افروختن آتش در جشن سده، روایات گوناگونی در متون دورۀ اسلامی آمده است. در یکی از این روایات که به نظر کریستنسن، افسانهای محلی از منطقۀ دماوند است (ص 204)، جشن سده به داستان فریدون نسبت داده شده است؛ هنگامی که او بر ضحاک پیروز شد، میخواست ارمائیل، آشپز ضحاک را مجازات کند، اما معلوم شد که او از دو جوانی که هر روز باید قربانی میشدند تا مغزشان خوراک مارهای دوش ضحاک شود، یکی را نجات میداد و به دماوند میفرستاد. در این روایت، آتشافروزی جشن سده به یاد آتشهایی است که نجاتیافتگان در کوه دماوند افروختند تا فریدون از جای آنها آگاهی یابد (بیرونی، همان، 257- 258؛ شهمردان، 44؛ نوروزنامه، 10؛ گردیزی، میبدی، همانجاها). در روایتی دیگر، بنیانگذاری جشن سده به هوشنگ شاه نسبت داده شده است. هوشنگ، پادشاه پیشدادی، هنگامی که به شکار رفته بود، ماری دید؛ پس سنگی به سوی مار پرتاب کرد تا او را از بین ببرد، اما سنگ به سنگ دیگری خورد و بوتهها آتش گرفت. هوشنگ شاه به یمن یافتن این پدیدۀ ایزدی، جشنی برپا کرد و نام آن را سده گذاشت (همانجا؛ گنابادی، 14-15): شب آمد برافروخت آتش چو کوه / همان شاه در گرد او با گروه / / یکی جشن کرد آن شب و باده خورد / سده نام آن جشن فرخنده کرد / / ز هوشنگ ماند این سده یادگار / بسی باد چون او دگر شهریار (فردوسی، 1 / 30). به نظر میرسد که داستان کشف آتش، ارتباط آن را با ایزد رپیتوین و جشن رپیتوین که در نوروز برپا میشود، و هفتمین آفرینش، یعنی آتش، تأیید میکند. به همین سبب میتوان آن را کهنترین و اصیلترین دلیل نامگذاری جشن سده به شمار آورد. غیر از کیومرث و فریدون و هوشنگ، جشن سده را یادگار دوران اردشیر بابکان (قزوینی، 80)، جمشید (عنصری، 14) و اسفندیار (منوچهری، 21) نیز دانستهاند. در بیشتر منابع تاریخی، روز دهم بهمن بهعنوان روز جشن سده یاد شده است، اما در چند متن کهن، بهسبب اختلاف در تقویم، تاریخهای دیگری هم برای این جشن ذکر شده است؛ برای نمونه، یازدهم آبان (دمشقی، 366؛ آلوسی، 1 / 355) و شب پانزدهم بهمن (قزوینی، همانجا). نیز 5 روز پیش از سدۀ بزرگ، یعنی روز پنجم بهمن، «برسده» یا «نوسده» نام داشته است (گردیزی، 354؛ بیرونی، التفهیم، 258) که نشان میدهد جشن سده نیز همچون جشنهای دیگر ایران باستان، مانند گاهنبارها، نوروز و مهرگان، در 5 روز برگزار میشده است. در تقویم کنونی ایران، جشن سده در روز دهم از ماه بهمن، برابر با روز مهر یا شانزدهمین روز از تقویم ایران باستان برگزار میشود (رضی، 110، 141؛ صنعتیزاده، 176)، درصورتیکه در نوشتههای کهن، برای نمونه در التفهیم، آمده است: «سده، آبانروز است از بهمنماه و آن دهم بهمن بود و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم، آتشها زنند ... » (نک : بیرونی، 257). این تفاوت ششروزه به این سبب است که در تقویم ایران باستان، همۀ ماهها سیروزهاند، اما در تقویم کنونی ایران، که در 1304 ش به تصویب مجلس شورای ملی رسید و تقویم رسمی کشور شد، 6 ماه اول سال 31 روز دارند؛ بنابراین در تطبیق روزهای این دو تقویم، اختلافی ششروزه در 6 ماه دوم سال پیش میآید (نک : اورنگ، 158- 159). همانطورکه اشاره شد، در اوستا و متون فارسی میانه، نامی از جشن سده نیامده است و ما اطلاعی از چگونگی برگزاری این جشن در ایران باستان نداریم. از شاهنامه چنین معلوم میشود که در ایران پیش از اسلام، جشن سده را در آتشکدهها یا در جایی به نام «جشنگاه سده» که ویژۀ برپایی این جشن بوده است، برگزار میکردند و شاهان بعد از به تخت نشستن، جشنگاهی برای سده میساختند و این جشن را مانند مهرگان و نوروز، با شکوه تمام برگزار میکردند (فردوسی، 5 / 5، 509، 6 / 165، 188). کهنترین سندی که به برگزاری جشن سده اشاره میکند، یک بیت شعر متعلق به دورۀ سامانی است که از قصیدۀ ابوالعباس الارخسی که در 331 ق برای امیر سامانی، نصر بن احمد (سل 301-331 ق)، سروده بود، باقی مانده است: مهترا بارخدایا ملک بغدادا / سذق و یکم بر تو مبارک بادا (نک : ثعالبی، 188). پس از آن، به مفصلترین گزارش تاریخی از جشن سده برمیخوریم که به برگزاری این جشن در دورۀ حکومت مرداویج زیاری بازمیگردد و شرح آن در الکامل (ابناثیر، 8 / 298- 299)، تجارب الامم (ابوعلی مسکویه، 1 / 310-311)، المختصر فی اخبار البشر (ابوالفدا، 2 / 82) و مجمل التواریخ و القصص (ص 390) آمده است. آدام متز خلاصهای از این روایت را در کتاب خویش نقل کرده است: «مشهورترین آتشبازیهای شبانۀ قرن چهارم در سال 323 ق، به دستور مرداویج ترتیب داده شد. از مدتها پیشتر، هیزم بسیار و نفت فراوان از دورترین نقاط در وادی زرینرود، نزدیک اصفهان، گرد آورده بودند و نفتاندازان و آذینبندان حاضر کرده، شمعهای عظیم ریختند و کوه و تپهای مشرف بر شهر نماند، مگر آنکه هیزم و خار بسیار در آنجا انباشتند، و به تعداد زیاد کلاغ زنده گرفته، بر چنگال و منقارهایشان گردوهای پر از نفت و فتیله آویختند و در نشستنگاه خاص مرداویج مجسمهها و ستونهای شمعی بزرگ برآوردند و طبق برنامه در ساعت معین در کوهها و تپهها و دشت آتش افروخته شد و فتیلۀ پرندگان را هم آتش زده، پرواز دادند» (2 / 462). گزارش تاریخی دیگر از برگزاری جشن سده مربوط به دورۀ غزنویان است: در ماه صفر 426، هنگامی که امیر مسعود غزنوی (سل 421-432 ق) با سپاه خود به سوی مرو میرفت، چون سده نزدیک بود، دستور داد لشکریان در راه مرو سراپرده زنند و پس از برگزاری جشن سده، به راه خود ادامه دهند. سپاهیان در کنار جوی آب بزرگی که در صحرا بود، به کمک چوبهای بلند، چهارطاقهایی ساختند و آنها را از شاخههای خشک انباشتند، به اندازهای که به بلندای کوهی رسید. در شب سده، امیر در زیر سایبانی در کنار جوی آب نشست و ندیمان و مطربان آمدند، آتش به هیزمها زده شد و کبوتران و ددان نفتآلود را رها کردند که از میان آتش شروع به دویدن کنند؛ گزارش شده است که شعلههای این آتش به اندازهای بلند بوده که تا 10 فرسنگ آنسوتر دیده میشده است. بیهقی، گزارشگر این واقعه، نوشته است: «چنان سدهای بود که دیگر آنچنان ندیدم» (2 / 666-667). به نظر میرسد که نفتاندودکردن جانوران و پرندگان و بستن بافههای گیاه به پای آنها و رهاکردنشان در آتش به قصد شادی و خوشگذرانی (ابوعلی مسکویه، 1 / 310؛ ابناثیر، 8 / 298؛ بیرونی، التفهیم، 257؛ قزوینی، 80؛ دمشقی، 366؛ میبدی، 100)، رسمی ملوکانه و ویژۀ شاه و دربار بوده است، و مردم و «علما و فضلا و درویشان صاحب ترک» این رسم را نمیپسندیدند و انجام نمیدادند (دبستان ... ، 22)، چنانکه ابوریحان بیرونی نیز از این آیین به بدی یاد، و آزاردهندگان را نفرین کرده است ( الآثار، 282). این آیینها را میتوان با رسومی که از جشنهای باستانی آتش در میان اقوام اروپایی باقی مانده است، مانند برپایی آتش بر بلندی و افروختن مشعل، آتشزدن صورتکهای دیوان، پرتاب صفحات مشتعل به آسمان، غلتاندن چرخهای سوزان از بالای تپهها، و راندن حیوانات به داخل آتش (نک : فریزر، 798-808) مقایسه کرد. به مدارک تاریخی یادشده، باید اشعاری را که در وصف سده و یا برای مدح شاهان سروده شده و در آنها از سده نام برده شده است، افزود. مثلاً عنصری بلخی قصیدۀ خود را در مدح امیر نصر ابن ناصرالدین سبکتگین، چنین آغاز میکند: سده جشن ملوک نامدار است / ز افریدون و از جم یادگار است (ص 14)؛ یا نخستین بیت قصیدۀ عثمان مختاری در مدح ابوالملوک ارسلان شاه بن مسعود غزنوی، این است: شب سده است بیا ای چراغ رودنواز / از آتش می، غم را بسوز و چنگ بساز (ص 226). وصف شاعرانۀ آتش سده و شکوه و عظمت آن در شعر فارسی، نشانهای است از اینکه سده در قرون اولیۀ دورۀ اسلامی، از جشنهای بزرگ ایرانزمین بوده است (برای نمونه، نک : منوچهری، 19، 218- 219؛ عسجدی، 32؛ فرخی، 48- 49). بعد از غزنویان، شواهدی از برگزاری جشن سده در دورۀ سلجوقیان در دست است. از ابوالقاسم مطرز سرودهای باقی مانده است که آن را در سفر ملکشاه سلجوقی (سل 465- 485 ق) به بغداد، در وصف شب سده سروده بود. بیت اول این سروده چنین است: و کل نار علی العشاق مضرمة / من نار قلبی، او من لیلة السذق (نک : ابناثیر، 10 / 199-200). محمد غزالی نیز در کتاب کیمیای سعادت، در فصلی به نام منکرات بازارها، به اسباببازیهایی مانند صورت حیوانات، شمشیر و سپر چوبین، و بوق سفالین اشاره کرده است که در دورۀ سلجوقی، در عید نوروز و سده، به کودکان فروخته میشد و وی فروش آنها را چون «اظهار شعار گبران است»، حرام دانسته است (1 / 407). احتمالاً از دورۀ مغول به بعد، جشن سده با آن جلال و شکوهی که حاکمان سامانی، زیاری، غزنوی و سلجوقی برگزار میکردند (نک : رضی، 138-140)، برپا نشد، ولی یقیناً از بین هم نرفت. به نظر میرسد که از همان زمان به بعد، جشن سده نزد مردم عادی، بهویژه دهقانان و شبانان، به حیات خود ادامه داده است، با افسانهها و باورهای آنان گره خورده، و به جشنی زمستانی بدل شده که در پایان چلۀ بزرگ زمستان، نویدبخش بیداری طبیعت است، بهطوریکه بهجز زردشتیان یزد و کرمان، سده یکی از جشنهای مهم مردم نواحی مختلف ایران تا امروز بوده است (هویان، 164؛ روحالامینی، 127؛ فرهادی، 141-142؛ شکورزاده، 112).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید