دلفان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 2 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245843/دلفان
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
چاپ شده
24
دِلْفان، نام یکی از گروههای ایلیِ لک در شمال لرستان.دلفان را در زبان لری و لکی دِلْفو میگویند (ایزدپناه، 3 / 277) که ریشۀ لغوی و معنای واژگانی آن مشخص نیست. گفتهاند که این گروه نام خود را از خاندان ابودُلف که در قرن 3 ق / 9 م در شمال لرستان تیولدار بودهاند، گرفتهاند (مینورسکی، 617). برخی نیز به استنادِ گزارشی ضعیف و با توجه به شباهت ظاهری این واژه با نام طایفۀ ابودلف در عربستان اصل آنها را عرب، و از آن طایفه دانستهاند (رابینو، 15).بنابر سخن رزمآرا که برپایۀ روایتهای شفاهی است، گروهی از مردم نهاوند را در زمان استیلای عرب اسیر میکنند و به بینالنهرین میبرند و در میان طوایف عرب، ازجمله طایفۀ دلفی، تقسیم و پخش میکنند. بعدها دو تن از آنها به نامهای سلسله و دلفان به صیمره بازمیگردند و بهتدریج املاک خاوه را از خوانین طرهان میخرند و دو طایفۀ سلسله و دلفان را در شمال لرستان پدید میآورند (ص 119-120؛ برای آگاهی از روایات شفاهی دیگر، نک : ایزدپناه، 3 / 280؛ نیز رابینو، 10-11). در روایتی دیگر، طایفههای سلسله و دلفان را از ایلات کُرد منطقۀ ماهیدشت در غرب کرمانشاه دانستهاند که در روزگار صفویه والی لرستان به دستور شاه عباس، ایشان را به لرستان انتقال داد. این دو طایفه پس از چندی و در پایان دورۀ افشار استقلال یافتند (مورتنسن، 45). آنچه مسلم است، مردم دلفان و سلسله از طوایف لکاند که خاستگاه قومیِ آنها به قومِ کرد بازمیگردد و زبانشان نیز بنابر پژوهشهای زبانشناختی، مانند زبان لکی، ویژگیهای گویش کردی را دارد (مینورسکی، نیز مورتنسن، همانجاها).در متون پیش از دورۀ قاجار اشارهای به این ایل و طایفهها و تیرههای آن نشده، و تنها در منابع این دوره است که از دلفان یاد میشود. در سندی از دورۀ فتحعلی شاه (سل 1212-1250 ق / 1797-1834 م) از دلفان بهعنوان «عمدهترین» طوایف لرستان و با شعبههای زیاد یاد شده است (محمود میرزا، 20). در ستیزههای میان شاهزاده محمود میرزا فرمانگذار لرستان و شاهزاده حسامالسلطنه محمدتقی میرزا فرمانگذار بروجرد و خوزستان بر سر حکومت لرستان (1242 ق / 1826 م) از محمود میرزا حمایت میکردند (سپهر، 1 / 409). در فهرستهای زمان محمد شاه قاجار (سل 1250-1264 ق / 1834- 1848 م) دلفان یکی از بزرگترین گروههای ایلی لرستان است (راولینسن، 152؛ لایارد، 32؛ بُد، 428).دلفانها به شرارت و ایجاد ناامنی شهرت داشتهاند؛ چنانکه مسافران و یا کاروانیان بهندرت از قلمرو آنها عبور میکردهاند. آنان دارای توان نظامی بالایی بودند و یک «دژیمان» 800نفری نظامی داشتند که در خدمت حاکم لرستان بود (لایارد، 28؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ قوای نظامی ایل دلفان، نک : بد، 395؛ راولینسن، همانجا).بیشترین اطلاعات دربارۀ دلفان از زمان پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار و پس از آن است. اردشیر میرزا رکنالدوله در 1265 ق / 1849 م اوضاع دلفان را سامان داد (هدایت، 10 / 8407- 8408). در بهار سال 1267 ق اهالی هرسین، نهاوند و کرمانشاه به هنگامی که ناصرالدین شاه در بروجرد اقامت داشت، از تعدی دلفانها نزد او شکایت بردند. او ایلدرم میرزا، برادر خانلر میرزا احتشامالدوله، حاکم لرستان را مأمور سرکوب دلفان کرد. ایلدرم میرزا سران دلفان را دستگیر کرد، اما بعد با شورش طوایف آن نواحی روبهرو شد و ناگزیر آنها را رها ساخت و بدون نتیجه به بروجرد بازگشت (برای آگاهی بیشتر دربارۀ این رویداد، نک : همو، 10 / 8581-8582؛ سپهر، 3 / 1172-1173؛ دالوند، مقدمه بر ... ، 48- 49). در این زمان، تشمالِ (سرپرست طایفه) دلفان علیمردان خان بود که توانست همراه دیگر گروههای ایلی لرستان اتحادیهای در برابر خانلر میرزا و برادرش پدید آورد. سرانجام، در پاییز همان سال نیروهای دولتی توانستند در طرهان و جایدر اتحادیۀ ایلی را در هم شکنند و علیمردان خان را بکشند (1268 ق) و بر دیگر گروههای ایلی لرستان پیروز شوند (همان، 50-53؛ هدایت، 10 / 8582-8585؛ سپهر، 3 / 1173-1175).پس از مرگ علیمردان تا روزگار مشروطه، رهبر نیرومندی در میان دلفانها پیدا نشد و تشمالان در زدوبند و تبانی با نظرعلی خان امرایی، خان طرهان و یا حاکمان وقت لرستان بودند (اعتمادالسلطنه، 3782؛ والیزاده، 1 / 313، 456-457). باقر خان اعظمالسلطنۀ کاکاوند (د 1299 ق / 1882 م) واپسین خان نیرومند ایل دلفان بود که در زمان مشروطه با کمک مهرعلی خان حسنوند، نظرعلی خان را شکست داد و به قدرت رسید (همو، 1 / 510، حاشیۀ 1، نیز 561-563). در همین روزگار قلمرو دلفانها، بهویژه کاکاوندها، تا نواحی استانهای همجوار رسید و بسیاری از آنها در خزل نهاوند و کرمانشاه ساکن شدند (رابینو، 16). پس از مرگ اعظمالسلطنه، خوانین خردهپای دلفان، ازجمله پسران اعظمالسلطنه، در صفبندیهای طوایف شمال لرستان که ریشه در رقابتهای دروندودمانی خوانین طرهان داشت، شرکت کردند و به ستیز با یکدیگر برخاستند (دالوند، انقلاب ... ، 1 / 123، نیز 246- 249).
آمار تقریبی ایل دلفان را تا پیش از 1300 ق، حدود 12هزار تا 15هزار خانوار (نک : راولینسن، 152؛ لایارد، 32؛ شیل، 402)، و پس از 1300 ق، دو هزار تا 10هزار خانوار نوشتهاند (جغرافیا ... ، 143؛ نجمالدوله، 64؛ رابینو، 31-32؛ خرمآبادی، گ 23؛ صورت ... ، 4-5). اگرچه بیشتر دلفانها امروزه یکجانشین شدهاند، ولی در سرشماری 1377 ش عشایر کوچندۀ ایران، شمار کوچندگان آنها را 922‘1 خانوار یاد کردهاند (سرشماری ... ، 16؛ نیز نک : بلوکباشی، 103).
سازمان ایلی دلفان در دو سدۀ گذشته دگرگونیهایی یافته، و طایفهها و تیرههایی از ایل جدا شده و از قلمرو ایل بیرون رفتهاند؛ مانند بالهوندها در هلیلان استان ایلام (ساکی، «بالهوند»، 46). برخی طایفهها و تیرهها نیز از ایلات دیگر به دلفان پیوستهاند (نک : دنبالۀ مقاله).دگرگونیهای ایلیِ دلفان را در 3 مقطع زمانی میتوان از هم بازشناخت: الف ـ تا پیش از 1300 ق که در همۀ گزارشها (محمود میرزا، 20؛ راولینسن، نیز لایارد، همانجاها؛ بد، 428)، دلفان به 6 گروهِ کاکاوند، ایوتوند، موموند، بیجنوند، رئیسهوند و چاواری تقسیم میشود، ولی از طوایف و تیرههای آنها اطلاع چندانی در دست نیست. ب ـ از 1300 ق به بعد که اطلاعات دربارۀ طوایف دلفان با تفصیل بیشتری ثبت شدهاند؛ مثلاً رئیسهوندها از فهرست طوایف دلفان حذف میشوند و باوالی (نک : دنبالۀ مقاله)، سنجابی، سادات شاهابدالانی یا گورابدالانی و قلایی به شمار طوایف دلفان افزوده میشوند (جغرافیا، همانجا؛ رابینو، 15-17, 31-32 ؛ خرمآبـادی، نیـز صورت، همانجاها). ج ـ در روزگار معـاصر کـه اطلاعات دربارۀ تقسیمات جغرافیایی و ایلی دلفان و شهرستان دلفان (سرزمین زیست آنها) در هم آمیخته شدهاند؛ ازاینرو، گزارشهای این سده ساختار ایلی را بهدرستی نشان نمیدهند، درصورتیکه اطلاعات دربارۀ تیرههای موجود دلفان را بهتفصیل ثبت کردهاند (رزمآرا، 122-146؛ ایزدپناه، 3 / 280-281؛ اماناللٰهی، 165-167).ردههای ایلی در تقسیمات دلفان از کل به جزء ایل، طایفه، تیره، «هوز» یا خانواده است. این نوع تقسیمبندی در تمامی طوایف ایل دیده نمیشود و فقط موموندها و ایوتوندها دارای این ساختارند و بقیه بهصورت طایفهاند. در میان این ردهها گاهی با اصطلاح «اولاد» در سازمان ایلی نیز روبهرو میشویم که معنی «فرزندان» میدهد؛ مانند اولاد صالح، اولاد قباد، اولاد علی، اولاد تاجی و جز اینها (نک : نمودار). این مفهوم گاهی برای ردههای «طایفه» و «تیره» هم به کار میرود.برپایۀ گزارشهای تفصیلی از فهرست طایفهها و تیرهها در برخی منابع (نک : راولینسن، نیز رابینو، خرمآبادی، ایزدپناه، همانجاها؛ اماناللٰهی، 165-166)، سازمان ایلی دلفان را میتوان چنین ترسیم کرد:
ایزدپناه (3 / 280) بیژنوندها و باوالیها را در شمار تیرههای طایفۀ میربگ از ایل موموند یاد کرده است، درصورتیکه رابینو (ص 32) باوالیها، و رزمآرا (ص 120) بیژنوندها را در شمار ایلات اصلی دلفان نوشتهاند. همچنین، بالهوندهای ساکن هلیلان در ایلام را که شاخهای از دلفانها بودهاند، امروزه دیگر در شمار آنان به حساب نمیآورند (نک : ساکی، همانجا).
قلمرو اصلی ایل دلفان شهرستان دلفان به مرکزیت نورآباد، و در شمال لرستان است (ایزدپناه، 3 / 277؛ ساکی، جغرافیا ... ، 137) و بیشتر طوایف دلفان در آنجا زندگی میکنند. در گذشته طایفههای این ایل تابستانها را در منطقۀ دلفان، و زمستانها را در درههای صیمره، ازجمله کوهدشت و بخشهایی از استان ایلام، به سر میبردند (راولینسن، همانجا؛ رابینو، 31-32؛ خـرمآبـادی، گ 23 ر ـ 24 ر). بهتـدریج از اواسط دورۀ قاجـار بسیاری از آنها در شهرستانهای کرمانشاه، نهاوند و بروجرد نیز ساکن شدند (رابینو، 16). از سکونت برخی طوایف این ایل در کلاردشت و اطراف آن در استان مازندران نیز گزارش دادهاند (صنیعالدوله، 1708).
مردم دلفان به دو گروه فرادست، شامل خوانین و تشمالان، و فرودست یا رعیت تقسیم میشدند (جغرافیا، 140). در هر طایفه گروهی خان و تشمال رهبری سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ طایفه را بر عهده داشتند و در نهایت امور ایل را میگرداندند و مالیاتها را جمعآوری میکردند (لایارد، 28؛ خرمآبادی، گ 23؛ صورت، 4-5). ایلیاتیها همواره به دامپروری و کشاورزی میپرداختند و رعیت ایل به شمار میآمدند و در زیر فرمان تشمالان در واحدهای نظامی خدمت میکردند. نظامیگری یکی دیگر از فعالیتهای مستمر دلفانها بود و در سراسر روزگار قاجار یک دسته سرباز آماده نزد حاکم لرستان داشتند (راولینسن، 152؛ بد، 395؛ لایارد، همانجا؛ جغرافیا، 51؛ خرمآبادی، گ 24 ر). در کنـار رعـایـا یـا ایلیاتیهـا ــ کـه از آزادی و استقلال نسبـی برخوردار بودند و مالیات میپرداختند ــ قشر دیگری به نام قوتل در خدمت خوانین و تشمالان بزرگ بودند و همچون مایملک آنها به شمار میآمدند؛ مالیاتشان را هم تشمالان میپرداختند. قوتلها از ایلات دیگر به ایل دلفان آمده، و به تشمال و خان ایل و طایفه پناهنده شده بودند، مانند «قوتل نورعلی» و «قوتل سنجابی» (رابینو، 16؛ ایزدپناه، 3 / 280؛ دالوند، تحقیقات ... ).
در گذشته بیشتر افراد ایل دلفان به دامپروری مشغول بودند و زندگی کوچنشینی داشتند. از 1307 ش که برنامۀ تختقاپوکردن عشایر در لرستان اجرا شد (همو، انقلاب، 1 / 153-154)، آنان به زندگی یکجانشینی شهری و روستایی روی آوردند و افزونبر دامپروری، بهویژه در مناطق سردسیر، به کشت غلات، حبوبات، و برخی گیاهان دارویی و صنعتی، ازجمله خشخاش، پنبه و توتون پرداختند. تهیۀ زغال از منابع جنگلی و فروش آن در بازارهای نهاوند، همدان و کرمانشاه نیز در زمرۀ اشتغالات دلفانها بود. یکی دیگر از فعالیتهای اقتصادی آنان بهرهبرداری از معادن گچ بود (رزمآرا، 146- 148؛ جغرافیا، همانجاها؛ خرمآبادی، گ 23 پ؛ رابینو، 15). صنایع دستی این ایل گلیم، فرش، جُلِ اسب و سیاهچادر است (ایزدپناه، 3 / 279).
بیشتر مردم دلفان شیعهمذهباند. برخی از مردم طوایف آن نیز مانند میر بک، نورعلی و چواری اهلحقاند (نک : ه د، اهلحق). اهلحق تشکیلات مذهبی، ازجمله جمعخانهای دارند که در آن به ذکر و نیایش و مدح حضرت علی (ع) و دیگر پیشوایان خود میپردازند (ایزدپناه، 3 / 282).
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، «بروجرد و لرستان»، «ایران، 25 ربیعالاول سنۀ 1316، نمرۀ 940، صفحۀ چهارم»، روزنامۀ ایران، تهران، 1375 ش، ج 5؛ اماناللٰهی بهاروند، سکندر، قوم لر، تهران، 1370 ش؛ ایزدپناه، حمید، آثار باستانی و تاریخی لرستان، تهران، 1376 ش؛ بد، ک. ا. دُ، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1371 ش؛ بلوکباشی، علی، جامعۀ ایلی در ایران، تهران، 1382 ش؛ جغرافیای لرستان، پیشکوه و پشتکوه، به کوشش سکندر اماناللٰهی بهاروند، خرمآباد، 1370 ش؛ خرمآبادی، محمدرحیم، جغرافیای لرستان، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ آیتالله مرعشی قم، شم 187‘ 7؛ دالوند، حمیدرضا، انقلاب اسلامی در لرستان، تهران، 1385 ش؛ همو، تحقیقات میدانی؛ همو، مقدمه بر سفرنامۀ لرستان و خوزستان ... حسینعلی خان افشار، تهران، 1382 ش؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر اماناللٰهی بهاروند، خرمآباد، 1356 ش؛ رزمآرا، علی، جغرافیای نظامی ایران، لرستان، تهران، 1320 ش؛ ساکی، علیمحمد، «بالهوند»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1375 ش، ج 2؛ همو، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرمآباد، 1343 ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ ( تاریخ قاجاریه)، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1377 ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1377 ش)، نتایج تفصیلی، کل کشور، مرکز آمار ایران، 1378 ش؛ صنیعالدوله، محمدحسن، «کلاردشت»، «ایران، 21 شعبانالمعظم سنۀ 1297، نمرۀ 425»، روزنامۀ ایران، تهران، 1375 ش، ج 3؛ صورت اسامی ایلات و عشایر استان لرستان و وضعیت جغرافیای منطقه، 1306 ش، سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، سند شم 712‘001‘ 293؛ لایارد، ا. ه . و دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371 ش؛ محمود میرزا قاجار، «مقصود جهان»، مجمع محمود، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ ملی ملک، شم 306‘4؛ نجمالدوله، عبدالغفار، سفرنامۀ دوم به خوزستان، به کوشش احمد کتابی، تهران، 1386 ش؛ والیزادۀ معجزی، محمدرضا، تاریخ لرستان روزگار قاجار، تهران، 1380 ش؛ هدایت، رضاقلی، روضة الصفای ناصری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1377 ش؛ نیز:
Minorsky, V., «Lak», EI2, vol. V; Mortensen, I. D., Nomads of Luristan, Copenhagen, 1993; Rabino, H. L., Les Tribus du Louristan, Paris, 1916; Sheil, L., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856.
حمیدرضا دالوند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید