آخور
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 مرداد 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/245699/آخور
دوشنبه 26 شهریور 1403
چاپ شده
1
آخور، یا آخُر، معلف و موضع چریدن و علف خوردن ستوران که به واسطۀ جایگاه آن در معیشت مبتنی بر دامپروری تبلور ویژهای در فرهنگ اقوام مختلف ایرانی داشته است.چنانچه از برخی متون بازماندۀ پهلوی برمیآید، واژۀ آخور با حفظ صورت پهلوی خود به زبان پارسی امروزی رسیده است (نک : متون ... ، 85) و در بیشتر گویشهای زندۀ ایرانی دیده میشود. این واژه از ایرانی باستان ā-xwar یا ā-xwarna مأخوذ است و ترکیبی است از پیشوند ā با ریشۀ xwar (خوردن) و نشانۀ رایی (مفعولی)nā - به معنی جای خوردن، محل تغذیه. چنین شکل راییای در اوستا هم گواه دارد: ترکیب xvarəna (avo) (جای خوردن، آخور اصطبل) (نک : آساتوریان). برخی فرهنگهای فارسی آخور را چنین معنا کردهاند: آخور، با واو معدوله و ملفوظ، مخفف آبخور (آبشخور)، موضعی که مردمان و جانوران از آنجا آب خورند و یک چند مُقام گیرند (نک : برهان ... ؛ لغتنامه ... ، ذیل آخر؛ آنندراج، ذیل آبخور). آخور به صورت آخر، بدون واو نیز در برخی از متون آمده است (نک : فردوسی، 689؛ خاقانی، 170؛ ناصرخسرو، 309؛ غیاث ... ، ذیل آخر). همچنین این واژه در معنی کاهی که اسبان خورند، کاهِ پس مانده، اصطبل و نیز در معنای مطلق آرامگاه و نشیمن اگرچه برای انسان باشد، به کار رفته است (نک : غیاث، نیز لغتنامه، ذیل واژه؛ آنندراج، همانجا). پیشینۀ کهن شیوۀ معیشت و زندگی مبتنی بر دامپروری و پرورش حیوانات اهلی در سرزمین ایران، حکایت از دیرینگی آشنایی ملموس سکنۀ ایران با آخور و راهیابی آن به فرهنگ کهن مردم این سرزمین دارد. این مسئله باعث شده است تا از دیرباز شاهد اصطلاحاتی چون آخورسالار، آخورسلّار، سالارآخور، میرآخور و امیرآخور در تشکیلات درباری دودمانهای ایرانی و دیگر سرزمینهای اسلامی باشیم. این صاحبمنصب متصدی خدمات و امور مربوط به اصطبلهای حکومتی بوده است (در این باره، نک : متون، 58؛ فردوسی، 691؛ لمتن، 381-382؛ برهان، نیز لغتنامه، ذیل آخورسالار؛ باستانی، 583؛ نیز برای اطلاعات مفصل دربارۀ آخورسالار، نک : دبا، 1 / 147-150).از آنجا که آخور محلی برای علیق و خوراک چهارپایان است، مفهوم آخور در زبانزدها و امثال و حکم عامیانه در پارهای از ترکیبات به مزاح، کنایه از معاش یا ممرّ اعاشه دارد؛ چنانچه ترکیب «آخر چرب» یا «چرب آخر» کنایه از عیش و عشرت، اطعمه و بسیاری رزق و روزی و فراوانی نعمت دارد؛ اما «آخر سنگین و آخر خشک» در فرهنگ مردم کنایه از مقام بینفع و علف دارد (نک : خاقانی، 41، 170؛ برهان، ذیل آخر چرب، نیز آخر سنگین؛ آنندراج، نیز غیاث، ذیل آخور چرب، آخور خشک و آخور سنگین؛ شاملو، 332-333؛ دهخدا، 1 / 20؛ لغتنامه، همانجا). نزد تهرانیها ضربالمثل «آخور آخری را برای خودت نگهدار» (نک : شاملو، 1 / 328؛ ذوالفقاری، فرهنگ ... ، 1 / 188)، در مقام اشاره به نگهداشتن جانب حزم و احتیاط بهکار گرفته میشود. اهالی بیرجند «آخور پاکدو» را دربارۀ شخصی بهکار میبرند که بهسبب تنبلی تمام مایحتاج روزمرهاش را در اطراف و دسترس خود قرار میدهد (نک : سرمد، 22)، این زبانزد در میان دیگر اقوام ایرانی به صورت «آخورش پای کـاهدان است» (نک : امینی، 15؛ ذوالفقاری، همانجا) مرسوم ومتداول است که به مهیابودن وسایل خورد و خوراک اشاره دارد. در زبانزدهای سمنانی «آخور بزرگ جو میشکند»، خراسانی «آخور بین آخر بین نمیشود»، شوشتری «آخور خرش را دراز بسته» (نک : همانجا)، یا «اول آخور را ببند، بعد گاو را بدزد» و «خر نخریده آخور بستن» (نک : شاملو، 1 / 329، 332؛ ذوالفقاری، داستانها ... ، 22، 40، 43؛ رنجبر، 2، 389، 398) در اشاره و کنایه به لزوم توجه به توازن میان خواستهها و امکانات، دوراندیشی و پرهیز از رفتار ابلهانه در فرهنگ اقوام ایرانی کاربرد دارد. کارکرد آخور در زندگی عشایری سبب شده است تا مفهوم آخور با حفظ نقش روزمرۀ خود به عنوان مَمر تغذیه و معاش در امثال و حکم ساکنان ایران راه یابد (برای آگاهی ازکثرت این زبانزدها، نک : شاملو، 1 / 334، 382؛ دهخدا، 2 / 723؛ ذوالفقاری، همان، 44، 110، 162، 449، فرهنگ، همانجا؛ انوری، فرهنگ ... ، 12، کلک ... ، 1 / 24؛ صدری افشار، 16؛ درویشیان، 39؛ خاوری، 106، 128، 302). سابقاً مأموران دولتی که بیشتر ازترکها و توپچیها انتخاب و جهت وصول مالیات یا رسیدگی به نظامات به دهات فرستاده میشدند، به هنگام ورود به این نواحی برای اغفال و تخویف روستاییان دستور میدادند تا برای اسبانشان «آخور» ببندند، مشعر بر اینکه مدتها در ده اقامت خواهند داشت و بدین وسیله اخاذی بیشتری از رعیت میکردند. از این رو، ضربالمثل «ترک از ده میرفت، آخور برای اسبش میساخت» که در فرهنگ مردم راه یافته، دربارۀ شخصی است که زوال قدرت و منصبش محرز بوده، و برای اغفال مردم تظاهر به بقای قدرت و منصب مینموده است (نک : بهمنیار، 140؛ شاملو، 5 / 1334). چنین مینماید که این بیت ناصرخسرو «لشکری هر گهی که آخر کرد / نبود زان سپس بسیش درنگ» (ص237) به همین موضوع اشاره دارد.در عرفـان ایرانی ـ اسلامی، آخور در مفهوم دنیا به کار رفته است؛ چرا که به پیروی از قرآن کریم مرتبۀ اهل دنیا به مرتبۀ چهارپایان و ستوران میماند. مولانا در فیه مافیه تن انسان را به «اسب»، و عالم را به «آخور» تشبیه کرده است و بر این نکته تأکید دارد که اسب و سوار نباید از یک موضع تغذیه کنند و سبب غلبۀ خوی حیوانی بر انسان را ماندن «در آخور اسبان» میداند (ص 16، مثنوی، 5 / 125؛ تاجدینی، 37- 38). جایگاه و اهمیت رستم و رخش در اساطیر ایرانی باعث شده است تـا ساکنان برخـی از منـاطق کشور نظیـر روستای جلوگیر.ــ در چند کیلومتری شهرستان پلدخترِ لرستان ــ مقامی را به نام آخور رخش، در دل کوه احترام کنند (نک : باستانی، 583). آخور در برخی از بازیهای سنتی اقوام ایرانی راه یافته است (برای آگاهی از آخـور بـازی در یزد، نک : شریعتی، 3). در افسانهها و قصههای اقوام ایرانی، آخور بیشتر در ترسیم فضای زندگی و معیشت شخصیتهای داستان و غالباً با ترکیبهای آخور سالار، امیر آخـور و جـز آنهـا حضور کمرنگی داشته است (نک : درویشیان و خندان، سراسر اثر؛ وکیلیان، 213-215؛ شریعتزاده، 141؛ ذوالفقاری، داستانها ... ، 449، 678).آخور درگویشهای مختلف، ریخت پهلوی خود را حفظ نموده است، مثلاً در کردکوی: «آخر»؛ بهشهر: «اخار»؛ قائمشهر: «اوخار»؛ تنکابن: «پلوکا»؛ عباسآباد: «پالهکا» (برای آگاهی از صورتهـای مختلف آخور در گویش تبـری، نک : فرهنگ ... ، 1 / 168، 395، 508؛ در گـویشهـای دیگـر، نک : آساتـوریان)؛ در گویش مردم خراسان: «اخیه» (نک : شکورزاده، 491)؛ در گویش مردم آمره، از بخش خلجستان قم و در میان مردم هزارۀ افغانستان: «آوخورَ» (نک : عـادلخـانی، 1 / 21؛ خاوری، 106، 128؛ بدرالدین، 7)؛ درگویش مردم ایزد خواست، بوشهر و کرمان: «آخره» (نک : رنجبر، 241؛ حمیدی، 30؛ مؤید، 4)؛ در گویشهای مختلف کردی: «ئاخو»، «ئاخور»، «ئافر»، «ئافره»، «ئاوره» و «آخور» (نک : صفیزاده، 1 / 93، 105، 122؛ درویشیـان، 39)؛ در لـری: «ئـاهر» (نک : علیـرضایـی، 9)؛ و در منـاطق لـکنشیـن: «ئاهور» (نک : صفیزاده، 1 / 126) موسوم است.در برخی از مناطق نظیر کرمان، آخورهای بزرگ را به قسمتهای کوچکتری تقسیم میکنند که به آخورک موسوماند (نک : پورحسینی، 16-17). گاهی نیز آخورمانند کوچکی در دیوار ساخته میشود که «آخورچه» نامیده میشود (نک : اکبری، 14).
آساتوریان، گارنیک، هوم بابا، تهران، 1390ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1363ش؛ اکبری شالچی، امیرحسین، فرهنگ گویش خراسان بزرگ، تهران، 1370ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1371ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1383ش؛ همو، کلک خیال انگیز، تهران، 1385ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، حماسۀ کویر، تهران، 1356ش؛ بدرالدین ابراهیم، فرهنگ پنج بخشی، به کوشش حبیب الله طالبی، تهران، 1381ش؛ برهان قاطع، محمدحسین ابن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1342ش؛ بهمنیار، احمد، داستان نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، 1370ش؛ تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانهها در اندیشۀ مولانا، تهران، 1383ش؛ حمیدی، جعفر، فرهنگنامۀ بوشهر، تهران، 1380ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1382ش؛ خاوری، محمدجواد، امثال و حکم مردم هزاره، مشهد، 1379ش؛ دبا؛ درویشیان، علیاشرف، فرهنگ کردی کرمانشاهی، تهران، 1375ش؛ همو و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1379ش؛ دهخدا، علی اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352ش؛ ذوالفقاری، حسن، داستانهای امثال، تهران، 1384ش؛ همو، فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی، تهران، 1388ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، شیراز، 1373ش؛ سرمد، غلامعلی، سخن پیر قدیم، تهران، 1376ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1361ش؛ شریعتزاده، علی اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، 1371ش؛ شریعتی، علیاکبر، بازیهای سنتی کودکان و نوجوانان در استان یزد، یزد، 1380ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ صدری افشار، غلامحسین و دیگران، فرهنگ فارسی امروز، تهران، 1373ش؛ صفی زاده، صدیق، فرهنگ بوره کهیی، کردی ـ فارسی، تهران، 1380ش؛ عادلخانی، حسن، فرهنگ آمُره، اراک، 1379ش؛ علیرضایی، کرم، فرهنگ واژگان لری و کردی، تهران، 1377ش؛ غیاثاللغات، غیاث الدین محمد رامپوی، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق و محمود امیدسالار، تهران، 1386ش؛ فرهادی، مرتضى، «فرهنگ آب و هوایی در کمره»، فروهر، تهران، 1362ش، شم 5؛ فرهنگ واژگان تبری، به کوشش جهانگیر نصری اشرفی و دیگران، تهران، 1381ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لمتن، ا.ک.س.، تداوم و تحول در تاریخ میانۀ ایران، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1372ش؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب جی و منوچهر جاماسب اسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371ش؛ مولوی، فیه مافیه، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، 1348ش؛ همو، مثنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1375ش؛ مؤید محسنی، مهری، گویش مردم سیرجان، کرمان، 1381ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مهدی سهیلی، تهران، 1335ش؛ وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، 1387ش.
محمدعلی جودکی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید