صفحه اصلی / مقالات / دربند، شهر /

فهرست مطالب

دربند، شهر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

دَرْبَنْد، شهری کهن واقع در جنوب شرقی جمهوری خودمختار داغستان، در کرانۀ غربی دریای مازندران. این شهر با جمعیتی بیش از 300‘122 تن (2016 م / 1395 ش)، در باریکه‌ای ساحلی میان دریای مازندران و رشته‌کوههای قفقاز جای دارد («دربند»، npn.).
دربند واژه‌ای فارسی است، به معنای گذرگاهی که «در» یا «دروازه» داشته باشد. این شهر به‌سبب آنکه بر دیوار دور آن دروازه‌ای بوده است که به هنگام ضرورت آن را می‌بسته‌اند، دربند نامیده می‌شد. این دیوار، تنگۀ میان دریا و کوه را که تنها گذرگاه دو سوی رشته‌کوههای قفقاز است، سد می‌کرد (نفیسی، 167- 168؛ رئیس‌نیا، 2 / 596). این دروازه را ایرانیان «درِ آلانیان» به معنای دروازۀ آلانها می‌دانستند. روسها آن را «داریال» یا «داریل»، گرجیانْ دروازۀ اراگوی (نفیسی، 165، 166) و ارمنیان آن را چول می‌خواندند (مشکور، 269).
در منابع دورۀ اسلامی از شهر دربند با نامهای «باب»، «الباب»، «الابواب»، «باب‌الان» و «باب‌الابواب» یاد شده که ترجمه‌ای از نامهای دروازه و دروازۀ دروازه‌ها و یا دروازۀ آلانها در زبان فارسی است (نک‍ : مسعودی، مروج ... ، 1 / 199؛ ابن‌اثیر، 1 / 414، 440؛ ابن‌فقیه، 288؛ ابن‌خردادبه، 122). این شهر را از‌آن‌رو باب‌الابواب و یا دروازۀ دروازه‌ها می‌خواندند که یکی از مهم‌ترین دروازه‌های گذرگاه قفقاز در باروهای استوار آن جای داشت (نک‍ : همانجا). نام ترکی دمیرقاپی یا تمورقاپی، به معنای دروازۀ آهنین نیز در کنار نام دربند به این شهر اطلاق می‌شده است (نک‍ : حمدالله، 21؛ جهانگشای ... ، 44).
دربند به‌سبب موقعیت راهبردی و بازرگانی خود در دورۀ باستان دروازۀ گذر مردمانی چون سکاها، سرمتها، هونها، آلانها، خزرها، و گوک‌ترکها به قفقاز جنوبی، آناتولی و آذربایجان بوده است. به همین سبب فرمانروایان محلی برای جلوگیری از تاخت‌وتاز آنها، در این ناحیه استحکاماتی برپا کرده بودند. تاریخ نخستین بنای دربند به‌درستی معلوم نیست (رئیس‌نیا، 2 / 598). هرچند ساخت بناهای دربند را به پادشاهان ساسانی نسبت می‌دهند، اما پیدا ست که پیش از ساسانیان نیز وجود داشته‌اند (نفیسی، 164). حتى ساخت این بناها را براساس روایتی بـه اسکندر مقدونـی نسبـت داده‌اند (ابن‌عبری، 76؛ رئیس‌نیا، 2 / 599؛ نفیسی، 166)؛ اگرچه این روایت با رویدادهای تاریخی مطابقت ندارد، اما نشان از دیرینگی استحکامات دربند دارد. تاریخ دربند در دورۀ پیش از اسلام با تاریخ ساسانیان مرتبط است. پادشاهان ساسانی در دربند و دیگر گذرگاههای رشته‌کوههای قفقاز، پادگانهایی برپا داشته بودند تا مانع از هجوم و نفوذ مردمان کوچ‌رو شمالی به نواحی قفقاز جنوبی گردند. نگهداری از این پادگانها هم برای امنیت ایرانیان و نیز برای رومیان از اهمیت بسزایی برخوردار بود (مارکوارت، 104-105)؛ ازاین‌رو، نگهداری از این گذرگاهها، یک اصل مهم در قراردادهای صلح میان ایران و روم شرقی شمرده می‌شد و برپایۀ آن ایران مسئولیت نگهداری از این گذرگاهها در برابر مردمان کوچ‌رو شمالی را که موجب خسارتی عظیم به هر دو طرف بود، بر عهده داشت و رومیها موظف بودند هزینۀ این مراقبت را به ایران پرداخت کنند. اما رومیها گاهی به‌سبب روشن‌نبودن این بند از قرارداد، از پرداخت آن سر باز می‌زدند (همو، 202؛ کریستن‌سن، 464-465؛ مشکور، 287) و این مسئله از دیرباز یکی از موارد اختلاف میان این دو دولت بود (کریستن‌سن، 465).

 اوج شکوفایی و رونق دربند در دورۀ پیش از اسلام، به روزگار پادشاهی خسرو انوشیروان (531- 579 م)، به زمانی که وی استحکامات دربند را استوارتر ساخت، بازمی‌گردد (رئیس‌نیا، 2 / 600). منابع اسلامی انگیزۀ مستحکم‌کردن گذرگاه دربند توسط انوشیروان را قراردادن آن به‌مثابۀ حائلی میان ایران و سرزمین خزران دانسته‌اند که دامنۀ حملاتشان گاهی حتى به موصل و همدان نیز رسیده بود (بلاذری، 280؛ قزوینی، 507؛ یاقوت، 1 / 304).
گویا در آشفتگیهای سیاسی در دورۀ پادشاهی خسرو پرویز (590- 628 م)، به استحکامات دربند بی‌توجهی شده بود؛ زیرا هراکلیوس، امپراتور بیزانس، به همراه ترکان و خزران در 623 یا 624 م، به‌راحتی از آنجا گذشتند و به آذربایجان سرازیر شدند (رضا، 158). دربند پس از این فتح به منطقۀ نفوذ و هجوم قبایل ترک‌زبان بدل شد و تا زمان یورش عربها در دست آنان بود (رئیس‌نیا، 2 / 606).
در زمان انوشیروان، در شمال شهر دربند و در فاصلۀ کوه و دریا دیوار بزرگی ساخته شد. این دیوار تا مسافتی از داخل دریا آغاز می‌شد و به جنگلی انبوه و کوهی سخت‌گذر پایان می‌یافت و با بستن شکافهای کوهستان، راه عبوری برای مهاجمان نمی‌ماند. سبب اینکه این دیوار تا مسافتی به داخل دریا کشیده شده بود، این بود که جلو تاخت‌وتاز بیگانگان را که ممکن بود از جاهای کم‌عمق ساحل بگذرند، بگیرد و هم لنگرگاه را، که در میانۀ شهر بود، و نیز خود شهر را، که در طول ساحل گسترش یافته بود، از امواج دریا در امان نگه دارد. این دیوار از تخته‌سنگهای عظیم و تراشیدۀ مربع‌شکل ساخته شده بود که با میخهای آهنی به هم متصل شده بودند. آخرین حد این دیوار در منطقۀ کوهستانی به ناحیۀ طبرسران می‌رسید. گویند پهنای دیوار به اندازه‌ای بوده است که 20 سوار می‌توانستند بدون زحمت در یک ردیف باهم از آن عبور کنند (ابن‌فقیه، 291؛ مسعودی، مروج، 1 / 199؛ ابوعبید، 1 / 262؛ اصطخری، 184- 188). طبق تحقیقات جدید این دیوار دفاعی 40 کمـ درازا و 18 تا 20 متر بلندی و 30 برج و 8 دروازه داشت (رضا، 165-166؛ EI2, II / 206). برخی از این برجهای مراقبت، در دورۀ اسلامی به مسجد و نیز محلی برای تحصیل علوم دینی بدل شده بودند (مقدسی، 376؛ قزوینی، همانجا). در کنار شهر و بر روی یکی از بلندیها به هنگام خطر و حملۀ دشمن، آتش می‌افروختند تا مردم نواحی آذربایجان و ارمنستان را باخبر سازند (اصطخری، 184؛ یاقوت، 1 / 303). ساخت این بنا حدود یک سال طول کشیده بود (ابن‌عبری، 76) و گویا رومیها نیز در ساخت آن مشارکت داشته‌اند (بارتولد، گزیدۀ مقالات ... ، 68). با ساخت این دیوار هزینۀ نگهداری از این گذرگاه مهم کاهش یافت و راهی که نیاز به محافظت 50هزار نفر بود، با کمتر از 100 نفر حراست می‌شد (ابن‌فقیه، 288).
مرزبانی که این بنا را ساخته بود، از جانب خسرو اجازه یافت تا بر روی سریر (تخت) زرین بنشیند؛ ازاین‌رو، در منابع دورۀ اسلامی از او با عنوان «صاحب‌السریر» یاد شده است (ابن‌عبری، 77). سفیرانی که از سرزمین خزران به ایران می‌آمدند، در این شهر اقامت می‌کردند تا منتظر پاسخ باشند (ابن‌خردادبه، 148). این شهر همچنین یکی از مراکز مهم مسیحیت و اسقف‌نشین عمدۀ آلبانیا (اران) به شمار می‌رفت (رضا، 127). در این شهر گروهی انبوه با زبانهای مختلف اقامت داشتند و آن موضع حساس و مهم را حراست می‌کردند و گویا اینجا به‌عنوان تیول به مشاهیر آنان داده شده بود و از کلیۀ تکالیف دیوانی معاف بودند. از جملۀ این گروهها فیلان، لگزیها / لزگیها و طبرسران بودند که هریک از گروههای قومی، جانبی خاص را حراست می‌کرده‌اند (اصطخری، 186-187).
در میانۀ شهر بر لب ساحل، لنگرگاهی برای کشتیها بوده است و بر دهانۀ این لنگرگاه دو دیوار ساخته بودند که همچون دو زبانه پیش رفته بود. کشتیها در دو سو پهلو می‌گرفتند و بر دهانۀ آن دو دیوار که از سنگ و ملاط سرب ساخته شده بودند، زنجیری بسته می‌شد و کشتیها بدون اجازۀ سرپرست نگهبانان آن دهانه حق آمدوشد نداشتند (ابن‌حوقل، 339؛ ادریسی، 2 / 822؛ اصطخری، 184؛ یاقوت، همانجا). در منابع دورۀ اسلامی از سرپرست نگهبانان با عنوان صاحب‌القفل یاد شده است (نفیسی، 171).
در منابع جغرافیایی دورۀ اسلامی، دربند شهری آباد و پرنعمت دانسته شده است. این شهر به شکل یک مستطیل در طول ساحل دریا گسترش یافته بود و ازلحاظ وسعت، پس از شهرهای تفلیس و بردعه، بزرگ‌ترین شهر آن منطقه به شمار می‌رفت. هرچند دربند ازلحاظ کشاورزی پررونق بود و محصولات کشاورزی آن، مانند کتان، پنبه و زعفران به دیگر جاها صادر می‌شد، اما میوه‌های مورد نیاز آن از شهرهای اطراف، ازجمله سمندر (از شهرهای خزران) تأمین می‌گشت. دربند مهم‌ترین بندرگاه در کرانه‌های غربی دریای مازندران به شمار می‌رفت و در تجارت نواحی شمالی و جنوبی دریای مازندران نقش کلیدی داشت و از دربند، از راه دریا کالاهای تجارتی ازجمله روناس به شهرهای طبرستان حمل، و از آنجا به هند صادر می‌شده است (ابن‌حوقل، 339-340، 347؛ ادریسی، همانجا؛ اصطخری، 184- 189؛ یاقوت، 1 / 303). یکی از کالاهای مهم تجارتی دربند، پوست روباه سیاه بود که از دشتهای اطراف برای فروش بدانجا می‌آوردند و بسیار گران‌بها بود (مسعودی، التنبیه ... ، 60). آب شهر از چشمه‌های اطراف که دارای یک شبکۀ منظم آبرسانی بود، تأمین می‌شده است (مقدسی، 376؛ بلاذری، 297؛ EI2, II / 206).
دربند در 22 ق / 643 م، به روزگار خلافت عمر به دست سُراقة بن عمرو، به‌صلح گشوده شد. در این هنگام فرمانروای دربند شخصی از خاندان شهربُراز بود. گویا سراقه در همان سال درگذشت و عبدالرحمان بن ربیعه فرماندهی نیروهای عرب در دربند را بر عهده گرفت. چون این خبر به عمر رسید، وی عبدالرحمان را در آن سمت ابقا کرد و دستور داد تا به جنگ مردم بلنجر (از شهرهای خزران) رود (طبری، 4 / 304-305).
پس از وی سلمان بن ربیعه، به روزگار خلافت عثمان عامل باب شد (همو، 4 / 330-331؛ بلاذری، 292-293). دربند در این زمان پایگاه نیروهای نظامی اعراب شده بود (بارتولد، جغرافیا ... ، 286) و مسلمانان قصد داشتند با گذشتن از دربند و تسخیر بلنجر پایگاه مهم دیگری در آن سوی دربند برای ادامۀ فتوح خود داشته باشند. ازاین‌رو سلمان بن ربیعه در رأس سپاهیانی در 32 ق / 652 م، از دربند آهنگ بلنجر کرد، اما در جنگی که درگرفت، مسلمانان شکست خوردند و تا سالها به سرزمین خزران یورش نبردند (نک‍ : طبری، 4 / 304-305؛ کستلر، 32-33). خزرها به مدت 3 سده در شمال دربند نیروی استواری داشتند و اعراب هیچ‌گاه نتوانستند بدان سوی دربند راه یابند (بنیگسن، 102). در تقسیمات سیاسی، دربند جزو ارمنستان به شمار می‌رفت و توسط والی آنجا که معمولاً والی کوفه نیز بود، اداره می‌شد (یعقوبی، البلدان، 145؛ بلاذری، 294؛ طبری، همانجا).
در 104 ق / 722 م، دربند به تصرف خزران درآمد؛ ازاین‌رو یزید بن عبدالملک، جراح بن عبدالله حکمی، والی ارمینیه را به جنگ آنان فرستاد و وی توانست شهر دربند را از خزران باز پس بگیرد (ابن‌اثیر، 5 / 111). گویا دربند باز هم به دست خزران افتاد و جراح در 105 ق دوباره به آنجا لشکر کشید (یعقوبی، تاریخ، 2 / 282). دربند در این سالها پیوسته میان خزران و عربها دست‌به‌دست می‌شده است. در سالهای 109 و 110 ق نیز مسلمة بن عبدالملک برای جنگ با آنان به دربند لشکر کشید (همان، 2 / 302؛ طبری، 7 / 54).
در سال 112 ق / 730 م، خزران و آلانها از دربند گذشتند و حتى به اردبیل رسیدند و جراح، حاکم آن نواحی، در اردبیل در مقابله با آنان کشته شد. در این هنگام هشام بن عبدالملک، برادرش مسلمه، والی ارمنستان را مأمور جنگ با آنان کرد. مسلمه از دربند گذشت و به تعقیب خزران پرداخت. جنگهای وی در این نواحی دو سال طول کشید. در این زمان شاهان جبال چون شروان شاه و فیلان شاه و لیران شاه و طبرسران با وی از در صلح درآمدند؛ اما قلعۀ دربند در تصرف خزران بود. مسلمه با منجنیق سعی در تسلیم آنها داشت که بی‌فایده بود. وی سرانجام با آلوده‌کردن آب چشمه‌ای که به درون قلعه می‌رفت، آنها را وادار به تسلیم کرد. گویا در حین این یورشها شهر دچار آسیب شده بود که مسلمه در آنجا دست به مرمت شهر زد؛ انبارهایی نیز برای گندم و جو و اسلحه ساخت، دیوار شهر را تعمیر کرد و برای تغییر بافت جمعیتی دربند، به نفع مسلمانان حدود 24هزار تن از اعراب را در آنجا اسکان داد (همو، 7 / 70؛ بلاذری، 297- 298). اسحاق بن مسلم عقیلی از سوی مروان، آخرین خلیفۀ اموی، فرماندار دربند بود؛ پس از آنکه وی به فرمانداری ارمنستان رسید، فردی به نام مسافر را به فرمانداری دربند گماشت که به مذهب خوارج بود (یعقوبی، همان، 2 / 311، 314).
در سال 145 ق / 762 م، ترکها و خزرها در دربند شورش کردند و گروه بسیاری از مسلمانان را کشتند (طبری، 7 / 649). در 175 ق / 762 م، فضل بن یحیی بن خالد برمکی حکومت ارمنستان را یافت. وی به ناحیۀ دربند و قلعۀ حمزین که ناآرام بود، حمله کرد، اما کاری از پیش نبرد و بازگشت (یعقوبی، همان، 2 / 437). در 183 ق / 799 م، نیز خزران به دربند حمله کردند و بسیاری از مسلمانان را کشتند یا اسیر کردند. گویا سبب این کار بدرفتاری سعید بن نجم باهلی و عاملانش بوده است که موجب اعتراض نجم بن هاشم، صاحب باب، و مردم دربند شد و بر عامل سعید شوریدند. وی نجم بن هاشم، رهبر شورشیان را کشت و پس از او پسرش حیّون شورش کرد و از خاقان خزران کمک خواست (همان، 2 / 439-440؛ طبری، 8 / 270).
تا سال 255 ق / 868 م، دربند از سوی امیرانی که از جانب خلفای اموی و عباسی منصوب می‌شدند، اداره می‌شد؛ اما در این سال هاشم بن سراقة بن سلس بن حیّون بن نجم بن هاشم که از موالی بنوسلیم بود، علم استقلال برافراشت و حکومت خاندان هاشمی دربند را بنا نهاد. افرادی از این خاندان تا 470 ق / 1077 م به مدت 215 سال در دربند تحت تابعیت شروان‌شاهان حکومت کردند (مینورسکی، 68، 71، 72).
پس از برافتادن خاندان هاشمی در 470 ق، دربند همچنان در قلمرو شروان‌شاهان قرار داشت (مسعودی، مروج، 1 / 200؛ ابوعبید، 1 / 262) و در منابع تاریخی از آنجا با نام دربند شروان یاد شده است (ابن‌اثیر، 10 / 615). در این سالها دربند گرفتار منازعۀ قدرت میان امیران و اشراف بود (مینورسکی، 133). در این بی‌نظمیها، دیلمیان آذربایجان نیز نقش بسزایی داشتند (همو، 130).
سلجوقیان در 3 مرحلۀ حمله به دربند در سالهای 460، 464 و 468 ق قدرت خود را در آنجا مستقر کردند (همو، 135-137). در دورۀ سلجوقیان به هنگام منازعه میان برکیارق و محمد، دربند در قلمرو سلطان محمد سلجوقی قرار گرفت. پس از برافتادن سلجوقیان، دربند به تصرف خوارزمشاهیان درآمد (نسوی، 14)؛ اما دیری نپایید که با حملۀ مغولان به قلمرو خوارزمشاهیان و گسترش دامنۀ فتوحات آنان در آذربایجان و اران، دربند نیز به تصرف مغولان درآمد و ویران شد (ابن‌اثیر، 12 / 359).
سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه که پس از بازگشت از جنگ گرجستان می‌خواست قدرت خوارزمشاهیان را بار دیگر در دربند مستقر سازد، به‌سبب بی‌تدبیری سردارانش ناکام ماند (نسوی، 152). در این دوران گویا دربند اهمیت خود را با عنوان «شهری دفاعی» از دست داده بود و بارها حاکمان دشت قبچاق، از آن گذشته و با ایلخانان مغول و تیموریان جنگیده بودند (شرف‌الدین، 1 / 184، 557). پس از مرگ ابوسعید، آخرین ایلخان مغول در ایران، ازبکان دربند را تصرف کردند؛ اما بعدها آرپاخان، از نوادگان تولی، ازبکان را از دربند بیرون راند (اعتمادالسلطنه، 1 / 631).
در سال 789 ق / 1387 م، تیمور دربند را از تصرف امیران دشت قبچاق بیرون آورد (همو، 1 / 573). در زمان امیر تیمور دربند شهری مهم بوده است و آنان که از قفقاز به اردوی زرین و برعکس رفت‌و‌آمد می‌کردند، می‌بایست از اینجا می‌گذشتند و بنابراین از بابت راهداری مبالغ هنگفتی به دست می‌آمد (کلاویخو، 210). به نوشتۀ آمبروسیو کنتارینی، بازرگان ونیزی، که در دورۀ آق‌قویونلوها از دربند دیدار کرده، این شهر در آن روزگار، شهری نیمه‌ویران بوده که گویا به‌سبب موقعیت بندری آن، در دورۀ فترت پس از برافتادن دولت ایلخانان ایران، از راه دریا مورد تهاجم قرار داشته است. اما با‌این‌حال وی دربند را شهری امن با 5 باروی استوار که آن را از یورشهای مهاجران مصون می‌داشته، توصیف کرده که ازلحاظ بازرگانی از رونق نسبی برخوردار بوده است. در آن زمان از دربند برنج و ابریشم به بازارهای روسیه صادر می‌شده، و از آنجا پوست حیوانات، به‌ویژه خز به دربند می‌آمده است (ص 62-65).
پس از بر‌تخت‌نشستن شاه اسماعیل صفوی، سراسر قلمرو شروانشاهان، ازجمله دربند، به تصرف وی درآمد (نک‍ : جهانگشای، 307- 308؛ واله، 180). اما چندی پس از شکست شاه اسماعیل از عثمانیان در جنگ چالدران، دربند بر قلمرو دولت عثمانی افزوده شد؛ هرچند مدتی کوتاه در زمان شاه طهماسب از عثمانیان پس گرفته شد (همو، 397)، اما به‌طور قطعی در سلطنت شاه عباس اول، عثمانیان از دربند بیرون رانده شدند و دربند پس گرفته شد. به دستور شاه عباس استحکامات دربند بازسازی شد؛ گویا دیواری که در داخل دریا امتداد داشته است، در گذر زمان و طی هجومهایی که به آن صورت می‌گرفت، تخریب شده بود و کاروانیان شبانگاهان به‌طور پنهانی و بدون اینکه عوارضی بدهند، از بخش کم‌عمق ساحلی گذر می‌کردند (اسکندربیک، 2 / 734-737).
در سال 1134 ق / 1722 م، در آشفتگیهای اواخر عصر صفوی، پتر، تزار روسیه، که در آرزوی دستیابی به آبهای آزاد و گرم بود، پیشروی به سمت جنوب مرزهایش را آغاز کرد و دربند را به اشغال روسیه درآورد (استرابادی، 3، 17؛ اعتمادالسلطنه، 1 / 205؛ EI2, II / 206؛ بنیگسن، 37).
نادر شاه در 1148 ق / 1735 م، نیروهای روسیه را از دربند بیرون راند (استرابادی، 182، 247؛ سامی، 3 / 2128). در دورۀ نادر شاه به تحریک عثمانیان شورشهایی در دربند رخ نمود. از آن میان، شورش مراد سلطان استاجلو، حاکم دربند بود که نادر شاه این شورش را سرکوب کرد و نجف سلطان قراچورلو را به حکومت آنجا گماشت (نک‍ : استرابادی، 284، 396-397، 403). در این دوره، دربند پایگاه نظامی نیروهای نادر شاه در آرام‌سازی قفقاز شده بود (نک‍ : محمدکاظم، 2 / 854؛ استرابادی، 370؛ قدوسی، 267).
پس از مرگ نادر شاه در 1160 ق / 1747 م، فتحعلی خان قبه‌ای به حکومت دربند رسید. وی بارها دست‌اندازیهای روسیه به دربند را دفع کرد (ابوالحسن، 278). با روی کار آمدن کریم خان زند و تقویت حکومت مرکزی در ایران، وی به مدت 7 سال به سرکوب متمردان پرداخت و دربند را نیز به جنگ گشود (رستم‌الحکما، 334). در اوایل دورۀ آقا محمد خان قاجار، هنگامی که وی آهنگ خراسان داشت، روسها از فرصت سود جستند و دربند را به اشغال خود درآوردند (اعتضادالسلطنه، 305). اما با آگاه‌شدن از لشکرکشی شاه قاجار به سوی قفقاز، از دربند عقب نشستند (مفتون، 106).
در دورۀ نخست جنگهای ایران و روسیه (1219- 1228 ق)، دربند به اشغال روسیه درآمد و برپایۀ پیمان گلستان که در 29 شوال 1228 ق / 12 اکتبر 1813 م، میان روسیه و ایران بسته شد، دربند در قلمرو روسیۀ تزاری قرار گرفت (اعتمادالسلطنه، 1 / 209؛ شمیم، 91-92).
پس از برافتادن نظام سلطنتی در روسیه و برآمدن بلشویکها، دربند مانند دیگر شهرهای داغستان، در ربیع‌الاول 1336 / دسامبر 1917 به دست آنها افتاد و بخشی از اتحاد جماهیر شوروی شد. این شهر از ژوئن 1918 تا مارس 1920 گرفتار جنگ داخلی بود (EI2، همانجا).

آثار و ابنیۀ تاریخی

در شمال شهر دربند گورستانی کهن به نام قیرخلار (چهل‌تنان) وجود دارد که مربوط به سدۀ 8 ق / 14 م است (همانجا). به نوشتۀ اعتمادالسلطنه، گور سلمان بن ربیعۀ باهلی و یارانش نیز در این گورستان است (4 / 1865). همچنین یک مسجد جامع کهن مربوط به 728 ق / 1328 م، موجود است که گویا بر روی خرابه‌های یک کلیسا ساخته شده است (EI2، همانجا).

مشاهیر

ابوالولید حسن بن محمد، از مشاهیر محدثان سدۀ 5 ق / 11 م که برای جمع‌آوری حدیث به بیشتر ممالک اسلامی سفر نموده، و محدثان بسیاری از وی حدیث روایت کرده‌اند، اهل دربند بود (سامی، 3 / 2128). معتمر بن احمد بابی یکی دیگر از محدثان اهل دربند است که از پیامبر (ص) حدیث نقل کرده است (ابن‌عبدالمنعم، 78).

 مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، لیدن، 1938 م؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ ابن‌عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1980 م؛ ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، ترجمۀ عبدالحمید آیتی، تهران، 1377 ش؛ ابن‌فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، لیدن، 1302 ق؛ ابوالحسن گلستانه، مجمل التواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1356 ش؛ ابوعبید بکری، محمد، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، ریاض، 1992 م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، 1409 ق؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341 ش؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1381 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، لیدن، 1870 م؛ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیر التواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1370 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367 ش؛ بارتولد، و. و.، جغرافیای تاریخی ایران، به کوشش ا. بازورث، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، 1377 ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ترجمۀ محمد توکل، تهران، 1377 ش؛ بنیگسن، الکساندر و مری براکساپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1370 ش؛ جهانگشای خاقان، به کوشش الله‌دتا مضطر، اسلام‌آباد، 1986 م؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق / 1913 م؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348 ش؛ رضا، عنایت‌الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1374 ش؛ رئیس‌نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، تهران، 1378 ش؛ سامی، شمس‌الدین، قاموس الاعلام، استانبول، 1308 ق؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شمیم، علی‌اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجاریه، تهران، 1342 ش؛ طبری، تاریخ؛ قدوسی، محمدحسین، نادرنامه، مشهد، 1339 ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1404 ق؛ کریستن‌سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1377 ش؛ کستلر، آرتور، خزران، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1361 ش؛ کلاویخو، ر.، سفرنامه، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1374 ش؛ کنتارینی، آ.، سفرنامه، ترجمۀ قدرت‌الله روشنی، تهران، 1349 ش؛ محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1349 ش؛ همو، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، 1351 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، لیدن، 1906 م؛ مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ترجمۀ محسن خادم، تهران، 1375 ش؛ نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین، ترجمۀ محمدعلی ناصح، تهران، 1366 ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ تمدن ایران ساسانی، تهران، 1387 ش؛ واله، محمدیوسف، خلد برین، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1372 ش؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، 1399 ق / 1979 م؛ یعقوبی، احمد، البلدان، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1356 ش؛ همو، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1387 ش؛ نیز:

Derbent, www.citypopulation.de / php / russia-dagestan.php?cityid= 82710000000; EI2; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901.

آرش پورجعفر

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: