صفحه اصلی / مقالات / خواجوی کرمانی /

فهرست مطالب

خواجوی کرمانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 23 دی 1402 تاریخچه مقاله

خواجویِ کِرْمانی، کمال‌الدین ابوالعطا محمود بن علی بن محمود، مشهور به خواجوی کرمانی یا خواجوی مرشدی کرمانی (ذیحجۀ 689-750 یا 753 / دسامبر 1290- 1349 یا 1352)، شاعر پارسی‌گوی غزل‌سرا، قصیده‌سرا و داستان‌پرداز.

الف ـ زندگی

خواجو در کرمان متولد شد و در شیراز درگذشت. وی نام و نسبش را در مقدمه‌های رسائل منثور خود (نک‍ : شمع ... ، گ 12 الف)، و روز و ماه و سال تولد خویش را در مثنوی «گل و نوروز» (خمسه، 707) بیان کرده است.
خواجو از بزرگ‌زادگان کرمان بود (دولتشاه، 277) و به خاندان خواجگان کرمان تعلق داشت که خانواده‌هایی متعین بودند. خواجگان کرمان خود را منتسب به خواجگان ماوراءالنهر می‌کردند و در عین تعیّن و قدرت مادی، پیرو صوفیان نقشبندی بودند و در طریقت آنان می‌زیستند. این خانواده‌ها از سدۀ 6 ق / 12 م به بعد به کرمان مهاجرت کردند و به همین سبب به آنان مهاجر می‌گفتند (باستانی، 1 / 105-106؛ در باب خواجگان، نک‍ : ه‍ م؛ نیز دادبه، «جامی»، 364-367). تخلص شاعر، که از انتساب او به «خواجگان» برآمده و مرکب از دو جزء است: «خواجه + - و / ū / (پسوند نسبت یا تحبیب) = خواجو»، در اصل لقبی است که پدر و مادر شـاعر‌ ــ به گفتۀ فخـر‌الزمـانی (ص 75) ــ «بر سبیل اشفاق» بر او نهاده بودند (نیز نک‍ : صفا، 3‌(2) / 888) و شاعر همین لقب را به‌عنوان تخلص نیز برگزید.
 ارادت شاعر به ابواسحاق ابراهیم بن شهریار کازرونی (352-426 ق / 963-1035 م)، مشهور به شیخ مرشد، و نیز به شیخ امین‌الدین بلیانی (د 745 ق / 1344 م)، از ارادتمندان شیخ مرشد، موجب شد تا او را «مرشدی» (منسوب به مرشد / شیخ مرشد و فرقۀ مرشدیه) بنامند (همانجا). خواجو در قصیده‌ای که در ستایش امین‌الدین بلیانی سروده، او را پیر خود خوانده و این‌گونه از او یاد کرده است: حجة‌الاسلام امین الحق و الدین کز جلال / پایه‌اش برتر ز هفتم‌طاق خضرا یافتم (دیوان، 74-76، بیت 22؛ نیز نک‍ : اذکایی، 54).

1. تحصیلات

منابع موجود، اعم از تذکره‌ها و کتب تاریخی، از چگونگی تحصیلات خواجو و نام استادان وی اطلاعی به دست نمی‌دهند. با‌این‌همه، دو منبع قابل اعتماد و در‌خور استناد در دست است: نخست، آثار شاعر؛ دوم، چگونگی تحصیل در روزگار شاعر (نک‍‌ : دادبه، «مکتب ... »، 40 بب‍‌ ). شیوۀ تعلیم در آن روزگار آن بود که نوآموزان نخست، مقدمات علوم متداول عصر، یعنی علوم زبانی (صرف و نحو) و سپس علوم بلاغی و ادبیات، فراگیرند تا آمادۀ خواندن و فهمیدن قرآن و تفسیر شوند، و آنگاه دانشهای نقلی و عقلی، به‌ویژه دانشهایی چون هیئت و نجوم و موسیقی و کلام و حکمت (فلسفه و تصوف)، فرا‌‌گیرند و موازی با آموختن این دانشها با اشعار شاعران بزرگ نیز آشنا شوند. آثار خواجو نشان می‌دهد که این شاعر نیز مقدمات علوم را در کرمان آموخت و سپس با آثار مؤلفان بزرگ و دانشهای گوناگون آشنا شد و اشعار سنایی، خاقانی، نظامی و سعدی را به‌خوبی فرا‌گرفت (نک‍ : خمسه، 282) و به شیوۀ مرسوم در آن روزگار، در پی آموختن مسائل گوناگون از راهِ شعر و تکرار اشعار به بازآموزی آموخته‌ها پرداخت (نک‍ : دادبه، «نقش ... »، 94-113) و به قدرت و شهرت رسید.

2. سفرها

خواجو دوران کودکی و نوجوانی و ظاهراً تا حدود 30‌سالگیِ خود را در زادگاهش کرمان گذراند و سپس سفرهای طولانی خود را (ح 726 ق / 1326 م بب‍‌ ) آغاز کرد و به بازدید از حجاز، شام، بیت‌المقدس، عراق عجم، عراق عرب، مصر، فارس و برخی از بندرهای خلیج فارس پرداخت. این سفرها برای شاعر هم سیاحت بود و هم فرصتهایی برای کسب دانش. خواجو جای‌جای در اشعار خود از میل به خروج از کرمان و از علاقۀ خویش به سیر و سیاحت سخن گفته است (برای نمونه، نک‍ : دیوان، 56، 57، 172، 282، 312، 352؛ نیز نورانی‌وصال، 1315؛ سهیلی، 4-6).
خواجو در اوخر سفر خود (ح 732 ق / 1332 م)، یک‌چند در بغداد به سر بُرد و مثنوی «همای و همایون» را که در 719 ق / 1319 م در کرمان آغاز کرده بود، در این شهر به پایان رساند (نک‍ : خمسه، 460). همچنین در این شهر غزل معروف خود را به مطلع «پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان باد است / بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است» (غزلیات، ص 56، غزل 111) سرود و در آن بر مرگ خلفا و سقوط بغداد مویه کرد: خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید / ورنه این شط روان چیست که در بغداد است؟! (همان، بیت 7). از آن پس، بین سالهای 732 تا 736 ق، با هدف پیوستن به دربار ابوسعید بهادر خان (سل‍ 717-736 ق / 1317-1335 م) و تقدیم کتاب خود به این پادشاه و وزیر دانشمند او، غیاث‌الدین محمد رشیدی (مق‍ 736 ق)، رو به سوی ایران نهاد و به دیار آذربایجان رفت و مدتی در تبریز در حمایت آن وزیر ادب‌پرور به سر برد (نک‍ : دیوان، 91) و او و سلطان ابوسعید را در قصایدی مدح گفت (نک‍ : همان، 64، 88، 90). در پی درگذشت سلطان ابوسعید و کشته‌شدن جانشین وی آرپا خان (آرپا کاوون) و غیاث‌الدین محمد رشیدی در 736 ق (فصیح، 3 / 46- 48؛ عبدالرزاق، 128، 130)، به تعبیر خودش از سلطانیۀ بی‌سلطان (همان، 425؛ نیز نک‍ : صفا، 3(2) / 890) سفر کرد و رهسپار همدان و سپس اصفهان شد (خواجو، همان، 432-433، 460)؛ یک‌چند در اصفهان ماند و سپس راهی وطن خود، کرمان، گردید و سرانجام به فارس رفت و در شیراز در پناه خاندان اینجو، به‌ویژه شاه شیخ ابواسحاق اینجو، بقیۀ عمر خود را با آرامش و رفاه گذراند و پیش از آنکه امیر مبارز‌الدین شیراز را به تصرف درآورد و شاه شیخ ابواسحاق را بکشد (758 ق / 1357 م)، درگذشت و در تنگ الله‌اکبر بر فراز تپه‌ای، کنار دروازه‌قرآن شیراز، به خاک سپـرده شـد (هدایـت، 1(2) / 28؛ صفـا، 3(2) / 895؛ نیز نک‍ : آزاد، 304؛ آزادانی، 34).

3. مذهب

در روزگار خواجو، مذهب شافعی در دیار کرمان و فارس رایج بود. خواجو نیز پیرو مذهب شافعی، اما سنّی تفضیلی، یعنی از مُفَضِّله بود و امیر‌المؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) را بر ابوبکر و عمر ترجیح می‌نهاد (ابن‌تیمیه، 1 / 24-25؛ نیز نک‍ : اقبال، خاندان ... ، 264؛ حکمت، 304، حاشیۀ 1) و باآنکه رفض خود را نفی می‌کرد (نک‍ : دیوان، 571)، به‌سبب‌ باور‌داشتن به برتری حضرت علی (ع) در جنـب ستـایـش خلفای راشدین (نک‍ : همان، 101-105، 128، 133-134، 571، 582)، طی قصایدی غرّا به مدح حضرت علی و ستایش دیگر امامان شیعی (ع) می‌پردازد؛ مدایحی همراه با اشاره به باورهای شیعیان و با استفاده از اوصاف و القـابی که شیـعـه بـرای اهل بیت (ع) قائل است (نک‍ : همان، 133-134، نیز 618- 619).

4. ممدوحان

ممدوحان خواجو 3 گروه‌اند: پادشاهان، وزیران و مشایخ صوفیه.

4 -1. پادشاهان

ابوسعید بهادر خان؛ آرپا خان، جانشین ابوسعید؛ شیخ حسن ایلکانی (د 757 ق / 1356 م)، سر‌سلسلۀ آل‌جلایر، و همسر وی دلشاد خاتون؛ جلال‌الدین شاه مسعود اینجو (د 743 ق / 1342 م)؛ شاه شیخ ابواسحاق اینجو؛ ملک قطب‌الدین، پادشاه هرموز (هرمز)؛ و امیر مبارز‌الدین محمد مظفر (700-765 ق / 1301-1364 م)، مؤسس سلسلۀ آل‌مظفر، که خواجو هریک را کم‌و‌بیش ستوده است (صفا، 3(2) / 892).
امیر مبارزالدین محمد مظفر در 718 یا 719 ق / 1318 یا 1319 م به حکومت یزد رسید و سپس شیراز و کرمان را هم به تصرف خود درآورد (نک‍ : خواندمیر، حبیب ... ، 3 / 274؛ غنی، 1 / 70)؛ بیشترین مدایح موجود در دیوان خواجو، ستایش این پادشاه است؛ از‌جمله توصیف حمامی است (ص 109-110) که در 726 ق / 1326 م به فرمان امیر مبارز‌الدین در یزد بنا شد و خواجو که در این زمان در یزد اقامت داشت، به وصف شاعرانۀ این حمام و مدح امیر پرداخت. دوم، ابوسعید بهادر خان که خواجو می‌خواست مثنوی «همای و همایون» را که پیش از بیرون‌آمدن از کرمان آغاز کرده بود و در پایـان سفر خود در بغداد به‌ سر آورده بود (نک‍ : خمسه، 460)، به نام او کند؛ به همین سبب از بغداد به آذربایجان رفت و در تبریز اقامت گزید و طی قصایدی (نک‍ : دیوان، 504) این سلطـان و وزیـرش (غیـاث‌الـدین محمد رشیـدی) را ستود (نک‍ : همان، 88، 90؛ نیز سهیلی، 74). سوم، آرپا خان، جانشین ابوسعید بهادر خان، که چند ماه، از ربیع‌الآخر تا شوال 736 / نوامبر 1335 تا مۀ 1336، در منصب ایلخانی بود و به قتل رسید (فصیح، 3 / 47؛ خواندمیر، همان، 3 / 221-224). خواجو در قصیده و قطعه‌ای او را ستوده و از پیروزی‌اش در جنگی یک‌روزه سخن گفته است (همان، 107- 109، 167). چهارم، شاه شیخ ابواسحاق اینجو (721- 758 ق / 1321-1357 م) که خواجو مثنوی «کمال‌نامۀ» خود را (سرودۀ 744 ق / 1343 م) به نام او به سر آورده است (نک‍ : خمسه، 188، 197).
خواجو تا پایان زندگی در دربار شاه شیخ ابواسحاق و در حمایت این پادشاه بود و پیش از آنکه در شیراز مستقر شود، در 740 ق / 1339 م، در کرمان این پادشاه را به پاس بازسازی قلعۀ این شهر ستوده بود (دیوان، 95-96).
از دیگر بزرگان خاندان اینجو که خواجو به ستایش آنان پرداخته است، یکـی غیـاث‌الدیـن کیخسرو است کـه در 739 ق / 1338 م درگذشت (فصیح‌، 3 / 55) و خواجو (نک‍ : همان، 155- 157) در سوگ او مرثیه‌ای سرود؛ دیگری جلال‌الدین مسعود اینجو ست که به‌سبب مرمت آرامگاه ابوعبدالله خفیف شیرازی در 740 ق / 1339 م، مورد ستایش خواجو قرار گرفت (نک‍ : همان، 91-92).

4 -2. وزیران

وزیران در همـۀ دورانها شخصیتهایی فرهنگی ـ سیاسی و اداره‌کنندگان واقعی کشور بوده‌اند. آنان بر پادشاهان تأثیر می‌نهادند و می‌کوشیدند در کارها اعتدال برقرار کنند و در بسیاری از موارد جان خود را فدا می‌کردند. حامی واقعی اهل فرهنگ و ادب، همین وزیران بوده‌اند و غالباً به‌حق مورد ستایش شاعران قرار می‌گرفته‌اند. خواجو نیز 4 وزیر را ستوده است:
یکم، خواجه غیاث‌الدین محمد، وزیر ابوسعید بهادر خان، پسر خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی. خواجو در اشعار خود او را بسیار ستوده است (نک‍ : همان، 64-67، 88-91؛ نیز سهیلی، 8).
دوم، خواجه تاج‌الدین احمد بن محمد بن علی عراقی، از بزرگان کرمان، که در خدمت ملک قطب‌الدین نیک‌روز بود (خواندمیر، دستور ... ، 246) و یک‌چند هم وزارت امیر مبارزالدین را به عهده داشت و سرانجام به دستور او کشته شد (همان، 247؛ غنی، 1 / 85-86). خواجو در مثنوی «همای و همایون» (نک‍ : خمسه، 285) از او نام برده و از حمایتهای وی از خویشتن سخن گفته است. خواجو سرودن مثنوی «گل و نوروز» را در 742 ق / 1341 م به نام این وزیر دانش‌پرور آغاز کرد، او را در این مثنوی با القابی چون «صاحب اعظم» و «دستور اعدل» ستود و با یاد‌کرد انعامهای فراوان او، آن را به سر برد (همان، 483، 720؛ نیز نک‍ ‍‌: غنی، 1 / 84-85). این وزیرِ شاعر‌نوازِ دانش‌گستر بود که دستور داد تا مجموعۀ آثار منظوم و منثور خواجو را، که تا آن زمان سروده یا نوشته شده بود، گرد آورند و بازنویسی کنند (نک‍ : خواجو، دیوان، 91). خواجو همچنین دیوان خود، موسوم به «صنایع الکمال» را به تاج‌الدین عراقی تقدیم کرده (غنی، 1 / 84) و طی چند قصیده به ستایش این وزیر پرداخته است (نک‍ : دیـوان، 44-46)؛ ازجمـله در قصیـده‌ای (همـان، 84-86؛ نیـز نک‍ : غنی، 1 / 85) مشتمل بر 46 بیت، به مطلع «سلامی چو اجسام علوی معظم / سلامی چو ارواح قدسی مکرم» که 30 بیت آن با واژۀ «سلامی» آغاز می‌شود، ممدوح خود، تاج‌الدین عراقی را با تعبیراتی چون «سپهر هنر»، «تاج دین» و نظایر آنها می‌ستاید (نک‍ : دیوان، 86، ابیات، 5-6).

سوم، خواجه شمس‌الدین محمود صاین، قاضی سمنانی، که نخست، وزیر امیر پیرحسین چوپانی (غنی، 1 / 44) و سپس وزیر امیر مبارز‌الدین و شاه شیخ ابواسحاق، و از خاندان علم و ادب بود، اما پیوسته داعیۀ حکومت داشت و در 746 ق / 1345 م، با هدف تصرف کرمان به ستیز با امیر مبارزالدین پرداخت و شکست خورد و کشته شد (فصیح‌، 3 / 70؛ خواندمیر، حبیب، 3 / 283). خواجو واقعۀ قتل وی را در قطعه‌ای به نظم آورد و پس از گزارشی کوتاه از نبرد وی با امیر مبارزالدین، مرگ او را این‌گونه منظوم ساخت: راند رخش بادپای از مرکز خاکی برون / وآمدش دور حیات از گردش گیتی به سر (غنی، 1 / 89؛ نیز نک‍ : حافظ‌ ابرو، 3 / 110؛ فصیح، 3 / 70-71). خواجو نخستین منظومۀ خود، «همای و همایون» را، که در آغاز آن از تاج‌الدین عراقی نام برده بود و بر آن بود که به ابوسعید بهادر خان تقدیم کند، پس از آگاهی از مرگ او (اقبال، تاریخ ... ، 345، 350)، به نام این وزیر و پسرش عمید‌الملک رکن‌الدین درآورد و به پایان برد (خمسه، 269، 271، 280-281، 461). همچنین مثنوی «روضة الانوار» را به نام همین شمس‌الدین صاین در 743 ق / 1342 م آغاز کرد (همان، 8) و در عین حال شریک او در وزارت، یعنی تاج‌الدین عراقی را هم که به‌گونه‌ای ولی‌نعمت شاعر شمرده می‌شد، در این مثنوی ستود (همان، 461، 464). خواجو شمس‌الدین صاین را در قصاید خود، با القابی چون «صاحب»، «آصف» و «آصف دوران» مدح کرده است (نک‍ : دیوان، 48-52، 98-101، 580-581، 588- 589).
چهارم، خواجه بهاء‌الدین محمود بن عزالدین یوسف یزدی، از وزرای آل‌مظفر، که نسب وی به خواجه نظام‌الملک طوسی می‌رسد؛ خواجو مثنوی «گوهرنامه» (نک‍ : خمسه، 209-210) را به نام او ساخت (صفا، 3‌(2) / 891).

4 -3. مشایخ صوفیه

خواجو تمایلات صوفیانه داشت و به شیخ ابواسحاق کازرونی معروف به «شیخ مرشد»، پیشوای فرقۀ مرشدیه یا کازرونیه و یا مرشدیۀ کازرونیه (نک‍ : خواجو، همان، 108؛ صفا، 3(2) / 870)، ارادت می‌ورزید و به همین سبب او را «مرشدی» نیز می‌نامیدند (دولتشاه، 277)؛ نیز امام طریقت مرشدیه در روزگار خود، یعنی شیخ امین‌الدین بلیانی را پیر خود می‌دانست (خواجو، همانجا) و به او و شیخ علاء‌الدولۀ سمنانی ارادت می‌ورزید (دولتشاه، همانجا؛ فخرالزمانی، 78؛ آزاد، 304).
ممدوحان خواجو در میان اهل تصوف عبارت‌اند از:
یکم، شیخ ابواسحاق کازرونی یا شیخ مرشد، پیشوای فرقۀ مرشدیه، از ممدوحان برجستۀ روحانی خواجو به شمار می‌آید که خواجو در او «به دیدۀ تقدیس می‌نگریست» (صفا، 3‌(2) / 892) و او را در اشعار خود می‌ستود. اولاً، در دیوان خواجو قصیده‌ای هست با ردیف «بواسحٰق»، به مطلعِ «زهی سپهر برین متّکای بواسحٰق / فراز کنگرۀ عرش جای بواسحٰق» (دیوان، 594-595)؛ نیز خواجو ترجیع‌بندی دارد با بیت ترجیع «مرشد‌الدین قدوة‌الاقطاب ابواسحٰق را»، که این هر دو حکایتگر کمال ارادت او به شیخ ابواسحـاق کازرونی است (نک‍ : همان، 613-614؛ نیز صفا، 3(2) / 893). ثانیاً، خواجو در مثنویهای خود به شیخ مرشد، ابواسحاق کازرونی، توجه خاص داشته است، بدین معنا که شاعر حدود سال 743 ق / 1342 م به زیارت آرامگاه شیخ می‌رود و چنان‌که خود می‌گوید، با همت‌طلبیدن از روحانیت او مثنوی «روضة الانوار» را می‌سراید (خمسه، 96)؛ همچنین در مثنوی «کمال‌نامه» از مدد روحانی و فضایل و مناقب شیخ یاد کرده است (همان، 108- 109)؛ نیز در مثنوی «گل و نوروز»، شیخ مرشد، ابواسحاق را این‌گونه می‌ستاید: زهی در عالم معنی سلاطین / گدای مرشد الدنیاء و الدین / / ابواسحاق شمع جمع اقطاب / امام عابدانِ هفت‌محراب ... (همان، 702).
از مشایخ درگذشته، غیر از شیخ ابواسحاق کازرونی، خواجو، برهان‌الدین کوهبنانی (د ح 568 ق / 1173 م) (نک‍ : دیوان، 93-95؛ نیز روح‌الامینی، 577-581) و سیف‌الدین باخرزی (د 659 ق / 1261 م) را نیز ستوده است (نک‍ : دیوان، 598-600).
دوم، شیخ امین‌الدین بلیانی، پیر و مرشد شاعر، که از بزرگان مشایخ فارس در سدۀ 8 ق / 14 م به شمار می‌آید. خواجو اولاً، او را در مثنوی «گل و نوروز»، با تعبیراتی چون «امین ملت و دین»، «شیخ اعظم»، «مه برج حقیقت»، «کهف عالم» و جز آنها (نک‍ : خمسه، 704) می‌ستاید؛ ثانیاً در قصیده‌ای به مطلعِ «دوش جان را محرم اسرار اَسرى یافتم / لوح هستی خالی از نقش هیولى یافتم» (دیوان، 74-76)، او را آشکارا «پیر خود» می‌خواند و تصریح می‌کند که ذات وی را «ز هر عیبی معرّا» یافته و به همین سبب، گردن تسلیم پیش او نهاده و دلش در پرتو تعلیمات وی زنده شده است. نیز در چند مورد در غزلها و شوقیات بدو پرداخته است (نک‍ : خمسه، 96، 704). ‌شیخ امین‌الدین همان شخصیتی است که حافظ (چ قزوینی، 363) او را با عنوان «بقیۀ ابدال» ستوده و یکی از 5 شخصیتی به شمار آورده که مُلک فارس به برکت آنان آباد بوده است.
سوم، شیخ علاء‌الدولۀ سمنانی، که او نیز در شمار ممدوحان خواجو ست. خواجو یک‌چند در خانقاه علاءالدوله، در صوفی‌آباد، معتکف بوده و دوران سیر و سلوک خود را می‌گذرانده و در توصیف علاءالدوله این رباعی را سروده است: هر کو به ره علی عمرانی شد / چون خضر به سرچشمۀ حیوانی شد / / از وسوسۀ غارت شیطان وارست / مانند علادولۀ سمنـانی شد (نک‍ : سهیلی، 28- 29). ارادت خواجو به علاءالدوله تا بدان پایه بوده است که به جمع‌آوری دیوان وی نیز همت گماشته است (صفا، 3(2) / 809، 892).

ب ـ آثـار

آثار خواجو در نظم و نثر، به‌ویژه در نظم، متعدد و گوناگون و در‌خور توجه است:

1. آثار منظوم

آثار منظوم خواجو را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: دیوان و مثنویها:

1-1. دیوان

که بر‌طبق شمارش مصحح، شامل 076‘15 بیت است (سهیلی، 73). دیوان در زمان حیات شاعر و با حمایت تاج‌الدین عراقی (نک‍ : ص 91) گردآوری، و در دو بخش تدوین گردید:

نخست، بخش قصاید، ترکیبات، ترجیعات، قطعات، حضریات و سفریات موسوم به «صنایع الکمال»؛ دوم، بخش مدایح، مناقب، شوقیات و رباعیات موسوم به «بدایع الجمال» (سهیلی، همانجا؛ صفا، 3(2) / 897). بخش عمدۀ اشعار خواجو شامل قصاید و ترکیب‌بندها و غزلهای او ست (932 غزل)؛ غزلها در حضریات و سفریات و شوقیات گرد آمده است.

1 -2. مثنویها

یا خمسۀ خواجو که در‌واقع 6 مثنوی است (با احتساب سام‌نـامه به‌عنوان منظومـه‌ای مستقل، نک‍ : دنبالۀ مقاله، سام‌نامه و «همای و همایون») که در اوزان گوناگون سروده شده و شاعر در سرودن آنها به فردوسی و نظامی نظر داشته است. استادی، مهارت، قدرت طبع و اندیشۀ شاعر در مثنویها آشکار است (صفا، همانجا):

1-2-1. «همای و همایون»

نخستین مثنوی خواجو ست و آن مثنوی‌‌ای است عاشقانه که در آن داستان عشق همایون با همای، دختر فغفور چین، به نظم آمده است. «همای و همایون» در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعول)، یعنی در وزن شاهنامۀ فردوسی، در 407‘4 بیت سروده شده است. خواجو «همای و همایون» را در 719 ق / 1319 م، آنگاه که هنوز از زادگاه خود، کرمان، بیرون نیامده بود و سلسله‌سفرهای خود را آغاز نکرده بود، به درخواست یکی از بزرگان کرمان، ابوالفتح مجدالدین محمود، آغاز کرد (نک‍ : خمسه، 280-281) و در 732 ق / 1332 م، در بغداد، به پایان برد (همان، 460). شاعر با این گمان که در ادامۀ سفرهای خود، هنگام ورود به آذربایجان، «همای و همایون» را به ابوسعید بهادر خان تقدیم می‌کند، در آغازِ منظومه، ابوسعید و وزیر او غیاث‌الدین محمد رشیدی را ستود (همان، 269 بب‍‌ )، اما بدان سبب که مقارن ورود او به آذربایجان، ابوسعید درگذشت و غیاث‌الدین محمد نیز به قتل رسید (عبدالرزاق، 128)، به تشویق خواجه تاج‌الدین احمد وزیر (صاحب جُنگ معروف بیاض)، آن ‌را به نام شمس‌الدین صاین و پسرش رکن‌الدین عمیدالملک به پایان آورد (همان، 461-465؛ صفا، 3‌(2) / 898).

سام‌نامه و «همای و همایون»

سام‌نامه (نک‍ : سراسر اثر) که سالها گمان می‌شد مثنوی مستقلی است سرودۀ خواجو، در تحقیقات بعدی مسلم شد که مثنوی مستقلی نیست و سراینده‌ای ناشناخته با تصرفاتی از قبیل دگرگونی یا حذف برخی از واژه‌ها و بیتها و نیز افزودن برخی افسانه‌ها بر مثنوی «همای و همایون»، آن را برساخته، یا به‌اصطلاح جعل کرده است (نک‍ : اته، 57- 58).
مثنوی «همای و همایون» نخست در 1289 ق / 1872 م در لاهور چاپ سنگی شد (رادفر، 499)، سپس در 1348 ش به کوشش کمال عینی در تهران، و سرانجام ضمن خمسۀ خواجو (نک‍ : ص 261-466) به کوشش سعید نیاز کرمانی در 1370 ش در کرمان به چاپ رسید.

1-2-2. «گل و نوروز»

منظومه‌ای است عاشقانه در بحر هزج مسدس محذوف یا مقصور، یعنی بر وزن خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخر‌الدین اسعد گرگانی (= مفاعیلن مفاعیلن فعولن)، که خواجو با هدف نظیره‌سازی با این دو مثنوی سروده است، اما توجه وی به منظومۀ گل و نوروز جلال طبیب (د نیمۀ دوم سدۀ 8 ق) تقریباً مسلم است (نک‍ : صفا، 3(2) / 1032-1033؛ ریپکا، 469). «گل و نوروز» داستان عشق شاهزاده «نوروز»، پسر فیروز‌شاه، پادشاه مرو، به «گل»، دختر قیصر روم، است. خواجو اصل داستان را به زبان هندی، و ساخته‌و‌پرداختۀ داستان‌پردازان بابلی می‌داند: به لفظِ هندوی میمون کتابی / ز فهرستش ریاض خلد بابی / / ... / / به بابل سحر‌سازانی که بودند / به گاه باستان این در گشودند (خمسه، 487- 488؛ بیتِ «به بابل ... »، یادآور داستان هاروت و ماروت هم هست). شاعر این داستان را در صفر 742 / ژوئیۀ 1341، در 302‘5 بیت به سر بـرده است (نک‍ : صفـا، همانجا).
در مثنوی «گل و نوروز»، 3 ویژگی چشمگیر است: یکم، به‌لحاظ زبانی، شاعر در این مثنوی، به زبان هنرمندانه و استعاری نظامی می‌ماند و از سوی دیگر، زبان ساده و روان فخرالدین اسعد گرگانی را در ویس و رامین تداعی می‌کند (زرین‌کوب، سیری ... ، 86)؛ دوم، به‌لحاظ ساختار، به مثنوی مولوی می‌ماند، بدین معنا که خواجو در این مثنوی از روش داستان‌در‌داستان استفاده می‌کند و از داستانهای فرعی در تأیید دیدگاههای مورد نظر خود بهره می‌گیرد تا بدانجا که گاه سررشته را گم می‌کند (نک‍ : خمسه، 647- 648)؛ سوم، به‌لحاظ گرایش عرفانی، خواجو کوشیده است تا به شیوۀ معمول اهل تصوف و عرفان و به مصداق المجاز قنطرة الحقیقة (اسیری، 410)، عشق مجازی را در این داستان به عشق حقیقی سوق دهد؛ به همین سبب، جای‌جای به طرح مضامین و اندیشه‌های صوفیانه روی آورده، و به ستایش دو صوفی نام‌بردار، شیخ ابواسحاق کازرونی و شیخ امین‌الدین بلیانی، پرداخته است (نک‍ : همان، 700-706). مثنوی «گل و نوروز» در 1350 ش به کوشش کمال عینی در تهران، و بار دوم ضمن خمسۀ خواجو به کوشش سعید نیاز کرمانی در 1370 ش در کرمان به چاپ رسیده است.

1 -2 - 3. «روضة الانوار»

منظومه‌ای است اخلاقی ‌ـ عرفانی که در بحر سریع مطوی مقطوع مکشوف یا موقوف (مفتعلن مفتعلن فاعلن یا فاعلان) به تقلید از مخزن الاسرار نظامی، در 20 مقاله سروده شده و هر مقاله مثل مقاله‌های مخزن‌ الاسرار دارای یک مقدمه، یک حکایت و در‌نهایت دارای نتیجه‌گیری است (زرین‌کوب، همانجا). زبان خواجو در «روضة الانوار»، چونان زبان نظامی در مخزن الاسرار، آراسته به صنایع بیانی و بدیعی است (همانجا). گذشته از ساختار مثنوی و آراستگی سخن، تصریح شاعر به اعتقاد خود به «نظم نظامی» (خمسه، 17)، توجه ویژۀ وی را در سرودن «روضة الانوار» به مخزن الاسرار تأیید می‌کند.
در «روضة الانوار» دو موضوع چشمگیر است: یکم، غلبۀ اندیشه‌ها و حکایتهای مربوط به مشایخ صوفیه و به‌طور‌کلی گرایش عرفانی ‌ـ اخلاقی، همراه با طرح مباحثی از اخلاق و عرفان؛ دوم، پرداختن خواجو به برخی از احوال خود، از کودکی تا پیری و نیازمندی، و اشاره به خوابی که در باب شاعری خود دیده بود (نک‍ : همان، 41-42، 52-54)، همچنین پرداختن به اعتکاف خود در درگاه مرشد خویش و سرانجام یاد‌کرد شیخ ابواسحاق کازرونی و امین‌الدین بلیانی به بزرگی و عظمت (نک‍ : همان، 95- 98). این منظومه که دارای بیش از 000‘2 بیت است و به نام شمس‌الدین محمود صاین آغاز شده بود (همان، 8)، در 743 ق / 1342 م به پایان آمد (همان، 95- 98؛ نیز نک‍ : صفا، 3(2) / 899-900). «روضة الانوار» 4 بار به چاپ رسیده است: بار نخست، در 1306 ش، به کوشش حسین کوهی کرمانی و با مقدمۀ حسین مسرور؛ بار دوم، در 1370 ش، در کرمان، به کوشش محمدعلی گلاب‌زاده، به خط عبرت نائینی؛ بار سوم، در 1370 ش، ضمن خمسۀ خواجو، به سعی سعید نیاز کرمانی؛ بار چهارم، در 1387 ش، در تهران، به کوشش محمود عابدی.

1 -2 -4. «کمال‌نامه»

منظومه‌ای است عرفانی، در 12 باب، بر وزن مثنوی سیر العباد حکیم سنایی و به پیروی از آن، در بحر خفیف مسدس مخبون محذوف (= فعلاتن مفاعلن فعلن)، شامل حدود 884‘1 بیت، و به‌لحاظ نـوع مطالـب مشتمل بـر دو بخـش: یکـم) بخش اول= باب اول، توصیف سفر خیالی نفس ناطقه به جهان برین و سفر از خاک تا افلاک است (خمسه، 110-135). این بخش سیر العباد را به یاد می‌آورد؛ دوم) بخش دوم = ابواب دوم تا دوازدهم، شامل مطالب و مباحثی در ادب و اخلاق و نیز نقد کردار و رفتار صوفیان است (همان، 135-187). این بخش حدیقة الحقیقه را پیش چشم خواننده می‌آورد. خواجو این مثنوی را با نام و یاد شیخ ابواسحاق کازرونی، پیشوای طریقت مرشدیه، آغاز کرد (همان، 110-135) و به نام شاه شیخ ابواسحاق اینجو (همان، 187-193)، چنان‌که تصریح کرده است، در 744 ق / 1343 م به پایان آورد: شد به تاریخ هفت‌صد و چل و چار / کار این نقش آزری چو نگار (همان، 197؛ نیز نک‍‌ : صفا، 3(2) / 900).

1 -2 -5. «گوهـرنامه» یا «گهرنامه»

منظومه‌ای است اخلاقی ‌‌ـ ‌عرفانی در 022‘1 بیت بر وزن خسرو و شیرین نظامی، در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف (= مفاعیلن مفاعیلن فعولن)، که خواجو، خود، شمار ابیات آن را به حساب جمّل به دست داده است (نک‍ : خمسه، 256؛ نیز نک‍ : صفا، 3(2)‌ / 900-901). شاعر در آغاز «گوهرنامه» (همان، 205) امیر مبارز‌الدین، و در پایان (همان، 248) شرف‌الدین مظفر (725-754 ق / 1325-1353 م) فرزند امیر مبارزالدین را می‌ستاید. موضوع اصلی این منظومه که مشتمل بر 7 بخش است، ستایش خواجه نظام‌الملک طوسی و 6 تن از فرزندان وی تا بهاء‌الدین محمود بن عز‌الدین یوسف یزدی وزیر است که بزرگی هریک با تأیید و شهادت یکی از سیارات هفت‌گانه استوار می‌گردد. خواجو در پایان هر بخش، به شیوۀ عیوقی (شاعر معاصر سلطان محمود غزنوی)، سرایندۀ مثنوی ورقه و گلشاه، غزلی می‌آورد (نک‍ : همان، 217، 221، 225، 233؛ قس: عیوقی، سراسر اثر)؛ شیوه‌ای که امیر خسرو دهلوی در مثنوی نه‌سپهر به کار گرفته و خواجو نیز خود تنها یک مورد در مثنوی «همای و همایون» (نک‍ : همان، 279-280) از آن استفاده کرده است. «گوهرنامه» که آخرین مثنوی خواجو ست، در 746 ق / 1345 م (صفا، همانجا) سروده شده و نخست‌بار، در 1370 ش، ضمن خمسۀ خواجو (نک‍ : ص 201-257) به کوشش سعید نیاز کرمانی در کرمان به چاپ رسیده است.

1 -3. منتخب اشعار

خواجو در 747 ق / 1346 م، از اشعار خویش، اعم از قصاید و غزلیات و مثنویها، گزیده‌ای در 28 باب، با عنوان مفاتیح القلوب و مصابیح الغیوب به نام امیر مبارز‌الدین ترتیب داد، مقدمه‌ای منثور به عربی بر آن نوشت و در آن امیر مبارزالدین را ستود (صفا، 3(2) / 901؛ نیز نک‍ : عابدی، 38- 39).

2. آثار منثور

2 -1. رسالۀ سبع المثانی

یا رسالۀ شمع و شمشیر، در مناظرۀ شمع و شمشیر به‌عنوان دو ملازم درگاه پادشاه؛ مناظرۀ آنان با داوری خرد پایان می‌گیرد. این رساله به نام امیر مبارزالدین تألیف شده است (نک‍ : همو، 37- 38).

2-2. رسالة فی مناظرة اللبدة و الباری

یا مناظرۀ نمد و بوریا، رساله‌ای است مشتمل بر گزارش سفر خیالی نویسنده (= خواجو) به جانب حجاز که در 748 ق / 1347 م تألیف شده است. در مسیر این سفر خیالی، نویسنده به خانقاهی می‌رسد و با شیخی مدعی دیدار می‌کند؛ همچنین شنوندۀ گفت‌و‌گوی مفصلی می‌شود که میان نمد و بوریای خانقاه جریان دارد. در آغاز این رساله از توبۀ مؤلف و دیدار او با خادمان آرامگاه امین‌الدین بلیانی (پیر نویسنده) سخن در میان آمده و کردار و رفتار صوفیان ریایی مورد نقد قرار گرفته است. نحوۀ گزارش نویسنده در آغاز این رساله از سفر خیالی خود به مکه و شام و بیت‌المقدس، به گونه‌ای است که موجب شده تا برخی از محققان خیال را واقعیت انگارند و از سفر خواجو به این دیار سخن بگویند (سهیلی، 78؛ عابدی، 38؛ صفا، 3‌(2) / 889، 901).

2 -3. رسالۀ سراجیه

رساله‌ای است مشتمل بر توصیفهای تازه و شاعرانه از چراغ با نثری که نسبت به نثر رساله‌های دیگر نویسنده ساده‌تر و زیباتر است. این رساله نیز در 748 ق / 1347 م، در روزهایی که نویسنده در زادگاه خود، کرمان، می‌گذراند و از حال و کار خود شکایت داشت، نوشته شده است. در این رساله نویسنده از جمـال‌الدین و دور‌بـودن از «حضرت عالیۀ» او ــ که به نظر می‌رسد مقصود وی جمال‌الدین ابواسحاق اینجو ست ــ و نیز از پیری و خستگی خویش سخن در میان آورده است.

2 -4. رسالۀ مناظرۀ آفتاب و ابر

یا فی مناظرة الشمس و السحاب، که در آن نویسنده به توصیفهایی دقیق و شاعرانه از آفتاب و ابر پرداخته است. مناظره با داوری آسمان به پایان می‌رسد. در مقدمۀ این رساله، برخلاف رساله‌های دیگر خواجو، از خلفای راشدین سخن رفته است. این رساله در بهار 748 ق / 1347 م به نام شمس (در برخی نسخ) که ظاهراً مراد شمس‌الدین صاین است، یا به نام کمال‌الدین حسین (در برخی نسخ) که به نظر می‌رسد کمال‌الدین حسین رشیدی، وزیر شاه شیخ ابواسحاق، است (نک‍ : غنی، 1 / 204 بب‍‌ )، تألیف شده است.

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: