صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / فولکلور مراسمی / بازی‌ها و سرگرمی‌ها / پاتوق /

فهرست مطالب

پاتوق


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 12 دی 1398 تاریخچه مقاله

پاتوق، یا پاتوغ، اصطلاحی متداول در فرهنگ مردم برای بیان جایی که اشخاص همکار و همفکر برای رفع و رجوع امور خود در آن گرد می‌آیند.
در لغت‌نامۀ دهخدا‌ پاتوغ محل عادی اجتماعات لوطیان در محله یا شهر یا قریه تعریف شده، و این واژه، مرکب از پای فارسی به معنی محل و جای، و توغ (نک‍ : ذیل واژه) ترکی دانسته شده است. به کسی که در پاتوغ سمت پیشوایی و ریاست دارد، پاتوغ‌دار می‌گویند که به صفات شجاعت و عفت متصف است ( لغت‌نامه ... ، معین، ذیل واژه). مؤلف فرهنگ آنندراج پاتوغ را به صورت پای‌توغ ضبط نموده، و با این توضیح که توغ در ترکی به عَلَم فوج گفته می‌شود، توغ‌دار را علم‌بردار معنی کرده است (ذیل واژه). معین نیز آن را به صورتهای پاتوغ / پاتوق / پاطوق ضبط کرده، و پای علم و جایی دانسته است که رایت و درفش را در آن نصب می‌کردند. ضمناً آن را به معنی محل گردآمدن و اجتماع لوطیان در شهرهای ایران نیز معنی کرده و توضیح داده است که در روز عاشورا، دسته‌های بعضی از محلات ممتاز توغ را حرکت می‌دهند و زیر و اطراف توغ را، پاتوغ می‌گویند (ذیل واژه). 
در بعضی از شهرها برای پاتوق واژه‌های دیگری آمده است؛ مثلاً اهالی قائن به پاتوق، پاخو (آذرلی، 69)، در روستاهای گیلان به آن دالدَ (همو، 170)، و در کرمان به آن سَرگُر (همو، 222) می‌گویند. در بعضی از روستاها نیز مثل طالب‌آبادِ شهر ری، به محل سینه‌زنی، پاطوق (تکیه) می‌گویند (صفی‌نژاد، 446). 
برای تعریف پاتوق معانی قرارگاه، میعادگاه، محل دیدار و جای دور هم جمع شدن، مثل قهوه‌خانه، زورخانه، حمام و چاله‌حوض را نیز آورده‌اند (انصاف‌پور، 211). نفیسی آن را به شکل پاطوق ضبط کرده و نوشته است: در ایران، تا این اواخر لوطیان هر محله، اول شب در قهوه‌خانۀ مخصوصی گرد می‌آمدند و آن را پاطوق خود می‌دانستند و گاهی در آنجا سماع می‌کردند و به اصطلاح «دم می‌گرفتند» (ص 146). 
در قزوین پاتوق یا تکیه، مکانی بود در بازار و یا در مرکز یکی از محلات که از طرف یکی از بزرگان شهر توقی در آنجا قرار داده می‌شد (آصف‌زاده، 283). لفظ پاتوقی به افرادی گفته می‌شد کـه پیرامون حامل توق یـا توقچی گـرد می‌آمدند. شمار اینها همواره بسیار بود، حق شعر خواندن و دم‌گرفتن نداشتند و فقط باید با کف دست محکم به سر خود می‌زدند و حسین حسین می‌گفتند (فقیهی، 1 / 278).
در ایران، از سدۀ 7 ق / 13 م به بعد جوانمردان عَلَم مخصوصی داشتند که کلمۀ مغولی طوق را برای آن به کار می‌بردند و هر خانقاهی عَلَم یا طوق مخصوص به خود داشت و جایگاه این طوق را «پاطوق» می‌نامیدند (نفیسی، همانجا). در آیین جوانمردی توق و پاتوق حرمت و جایگاه مخصوص به خود را داشت، چنان‌که در فتوت‌نامۀ سلطانی در این‌باره آمده است: اگر پرسند که پای‌توق چیست؟ بگوی سفره، چراغ و درکشیدن سفره و افروختن چراغ و پایدار بودن (کاشفی، 290)؛ و اگر پرسند که لازمۀ پای‌توق چه چیز است؟ بگو سفره و چراغ (همو، 289). اصل داشتن توق برای جوانمردان و نگهداشتن حرمت پای‌توق تا همین اواخر باقی بود و در بیشتر شهرهای ایران، هر محله‌ای عَلَم یا نخل مخصوصی داشت که در عزاداریهای ایام عاشورا آن را می‌گرداندند (نفیسی، همانجا).
درگذشته هر محله‌ای دارای ورزشخانه، توق، علم، سردم و پاتوق بود و در هر محل یک حق و حساب‌دان، یعنی کسی که در موقع اختلاف میان اهل محل مصلح واقع شود، وجود داشت. این شخص گاهی خودش سردمدار یا پاتوق‌دار یا پیش‌کسوت بوده است و گاهی هم شخص دیگری را به این سمت انتخاب می‌کردند و به او لودی یا لوتی می‌گفتند که به زبان پنجابی به معنی رئیس بوده است (کربن، 116). در زمان شاه طهماسب، تهران فقط یک پاتوق به نام پاتوق دانگی در شمال محلۀ یهودیها داشت (ستوده، 328).
در شهر قزوین، در عصر شاه اسماعیل دوم صفوی در پای هر توقی غرفه‌هایی به نام پاتوق یا سردم وجود داشت که سازماندهی، آرایش، تشکیل و حفاظت از آن به عهدۀ لوطیهای محل بود. در و دیوار آنها را با تابلوهای نقاشی، ازجمله پرده‌های بزرگ نقاشی که میدان جنگ شاه اسماعیل صفوی را نشان می‌داد، و پرده‌های مخمل مصور و چهل‌چراغها زینت می‌دادند و بالای آن را با پوست حیوانات درنده، سپر، شمشیر، زره و کلاه‌خود و دیگر اسلحه‌های قهرمانی می‌آراستند. شیرینی و شربت این پاتوقها یا سردمها را زنان ثروتمند محله، و شمع و چراغ آنها را مردان ثروتمند همان محله می‌دادند. بازرگانان و اعیان محله نیز فرش، اثاثیه، تابلو و پرده را از خانه‌های خود برای تزیین این پاتوقها می‌فرستادند. تهیه و تأمین اسلحه‌هایی که برای تزیین این پاتوقها به کار می‌رفت، از طرف سرداران و سپاهیان تأمین می‌شد. روی هم رفته، هر پاتوق نمایشگاهی از عالی‌ترین و نفیس‌ترین چیزهای دیدنی بود.
در پاتوقها و سردمها تفریحاتی نیز وجود داشت که برای سرگرمی شبهای بیداری لازم بود و فوایدی نیز برای رشد، هدایت و ترقی طبقات متوسط در پی داشت. داستانهای حماسی قهرمانان ملی، قصاید عالی و شیرین، غزلیات گوناگون، و پندها و موعظه‌های مفید در مجامع این پاتوقها گفته می‌شد و از همه مفیدتر مناظرات ادبی و مشاعره‌ها و سخنوریهای جالب توجه بود که با مقرراتی مختص به این مکان، تا آخر ماه رمضان ادامه داشت. بیشتر شبها، اهل یک پاتوق یا سردم، به تکیه و سردم محلۀ دیگر دعوت می‌شد و گویندگان آن دو سردم‌، با یکدیگر مناظره‌هایی آغاز می‌کردند که انواع تفننهای ادبی در آن صورت می‌گرفت. اهل محل نیز در آنجا ازدحام می‌کردند و به آن مناظره‌ها گوش می‌‌دادند. هر گوینده‌ای که طرف خود را با قصیده و غزل مغلوب می‌کرد، طاقه‌شالی می‌گرفت (مسرور، 1 / 308؛ نیز نک‍ : ه‍ د، سخنوری). 
در قم اطراف توق را‌ با بهترین وضعی می‌آراستند و اشخاص سرشناس و ساکنان محل در آنجا گرد می‌آمدند. در این پاتوقها شعرای نامی، مداحان مشهور و داستان‌سرایان کارآزموده دعوت می‌شدند و به نقالی و داستان‌سرایی و سخنوری می‌پرداختند. ازجملۀ تکیه‌ها و پاتوقهای بزرگ عهد صفویه، تکیۀ دولت، تکیۀ جوانشیر و تکیۀ افشار بود (آصف‌زاده، همانجا). 
در قم، درگذشته اگر دستۀ عزاداری کوچکی غفلتی می‌کرد، دستۀ مخالف توقشان را می‌ربود و بدین وسیله حیثیت تکیۀ توق‌ازدست‌داده، از میان می‌رفت؛ از این‌رو، همیشه یک نفر توقچی و شماری از جوانان ورزیده هم به نام پاتوقی، چه در تکیه و چه در دستۀ عزاداری، در کنار توق بودند تا در موقع ضرورت و خطر، اقدام نمایند (عباسی، 297- 298).
ظاهراً قهوه‌خانه‌ها کاربردی‌ترین مکان برای پاتوق بوده‌اند. تا جایی که از منابع تاریخی برمی‌آید، نخستین قهوه‌خانه‌ها در ایران در دورۀ صفویان، و به احتمال بسیار در زمان شاه طهماسب (930-984 ق / 1524- 1576 م)، در شهر قزوین پدید آمد و آن‌گاه در زمان شاه عباس اول (996- 1038 ق / 1588- 1629 م) در شهر اصفهان توسعه یافت. هم‌زمان با ریشه گرفتن قهوه‌خانه در بن جامعه و میان تودۀ مردم و توسعه یافتن آن در همۀ شهرها، مردم از هر طبقه و گروه، به‌خصوص اهل کار و صنعت و پیشه به آن روی آوردند. رفته‌رفته بعضی از قهوه‌خانه‌ها به صنف و گروه خاصی از مردم اختصاص یافت و میعادگاه یا پاتوق قشرهای مختلفی از کارپیشگان و صنعت‌گران و هنرمندان گشت (بلوکباشی، 8 - 9). 
در اواخر دورۀ صفویه دسته‌های مطرب و مقلد در چند شهر، به‌ویژه اصفهان و شیراز در چند قهوه‌خانه پاتوقی یافتند که گاهی در آنجا نمایش می‌دادند و گاهی نیز به خانه‌های مردم دعوت می‌شدند (نصری اشرفی، 1 / 507). در دورۀ پیش از صفویه زورخانه، مسجد و زیارتگاه، و در دورۀ صفویه کاروان‌سرا، زیارتگاه، خانقاه و زورخانه ازجملۀ پاتوقهای غیررسمی و مردمی به‌شمار می‌آمدند که به تدریج قهوه‌خانه هم به آنها اضافه شد (نک‍ : آزاد، 94-96).
پاتوقی‌شدن اصناف به دورۀ قاجار نیز کشیده شد و در آن اوج گرفت و حتى به اوایل دورۀ پهلوی نیز رسید. در دورۀ قاجار بسیاری از اصناف قهوه‌‌خانه یا پاتوق خاص خود را داشتند. در این پاتوقها پس از پایان کار با همدیگر به گفت‌وگو می‌نشستند و دادوستد می‌کردند. کارفرمایان در همین پاتوقها به کارگران خود مزد می‌پرداختند و شاید در همین‌جا نیز انجمنهای صنفی تشکیل جلسه می‌دادند (فلور، 2 / 61). قهوه‌خانه پاتوق دسته‌هایی مانند بنا، نقاش، آهن‌کوب (شیروانی‌کوب)، خرپاکوب (برپاکنندۀ اسکلت شیروانی)، شیشه‌بُر، نانوا، قصاب، مقنی‌، بزاز، رزاز، و نیز پاتوق دائمی دانشمندان، شعرا، گویندگان، خطاطان، نمایشگران، تعزیه‌خوانان، مسئله‌گویان، روضه‌خوانان، مرثیه‌خوانان، لوطیها، داش‌مشدیها و ورزشکاران بود (شهری، 2 / 141). 
در عصر قاجار قهوه‌خانه‌، زورخانه، مسجد، تکیه، زیارتگاه و حتى پاره‌ای از انجمنهای غیررسمی، جزو پاتوقهای مدنی و مردمی آن عصر بودند (آزاد، همانجا). در این دوره، قهوه‌‌خانۀ یوزباشی در پشت شمس‌العماره، محل اجتماع یا پاتوق شاهزادگان، اعیان، افسران و سرداران قشون بود که به شنیدن شاهنامه و اسکندرنامه و رستم‌نامه می‌نشستند. هرگاه شاعری شعری نغز می‌سرود، به آنجا می‌رفت و برای مقربانِ شاه می‌خواند. گاهی شاعری را که شعری مناسب و خوب سروده بود، به حضور می‌بردند و مفتخر به دریافت صله و جایزه و حتى لقب ملک‌الشعرایی می‌شد. قهوه‌خانۀ تنبل در چهارراه سوسکی تهران، پاتوق باباشملها، کلاه‌نمدیها و لوطیها بود. هنوز هم در تهران قهوه‌خانه‌هایی وجـود دارد کـه متعلق به صنف خاصی است (نک‍ : نجمی، 493، 495). 
پاتوق‌داران نیز جزو مشتریان قهوه‌خانه‌ها بودند (شهری، 2 / 51). پاتوق‌داران از سرشناسان و گاهی ریش‌سفیدان و پهلوانان بنام که سجایای اخلاقی آنان برای مردم شناخته شده بود، انتخاب می‌شدند (ستوده، 329). 
در اواخر دورۀ قاجار، دسته‌های مقلد در برخی از قهوه‌خانه‌های تهران به عنوان پاتوق جمع می‌شدند (نصری اشرفی، 1 / 494) و هم‌زمان با آغاز جنبش مشروطه، دسته‌های مقلد تهران در پاتوقهایی مانند باغ ایلچی، قهوه‌خانۀ نایب‌علی، قهوه‌خانۀ قتلگاه، قهوه‌خانۀ پست‌خانه، قهوه‌خانۀ امامزاده زید و قهوه‌خانۀ سید ولی برنامه داشتند (همو، 1 / 508).
نقش اجتماعی این پاتوقها در عصر قاجار تا حدی بود که بر بافت شهری تهران نیز اثر گذاشته بود. آماری که در دورۀ قاجار (1269 ق) از خانه‌ها و دیگر بناهای دارالخلافۀ تهران به دست آمد، نشان داد که دارالخلافه به 5 محله و هر محله به چند پاتوق و هر پاتوق به چند گذر تقسیم می‌شد که هر محله را به یک کدخدا و هر پاتوق را به یک نایب سپرده بودند ( آمار ... ، 354). در زمان مظفرالدین شاه تهران را به 5 محله و هر محله را به چند پاتوق و هر پاتوق را به چند گذر تقسیم کردند: محلۀ دولت شامل 10 پاتوق، محلۀ سنگلج شامل 9 پاتوق، محلۀ بازار شامل 5 پاتوق، محلۀ چاله‌میدان شامل 5 پاتوق، و محلۀ عودلاجان شامل 4 پاتوق بود (ستوده، 329). 
ازجملۀ پاتوقهای تهران اینها بودند: پاتوق سید جعفر، مشتمل بر گذر دهباشی محمد، گذر حسین و علی، گذر اسماعیل، گذر مهدی، گذر عبدالخالق، گذر گداعلی و گذر ابراهیم ( آمار، 359)؛ پاتوق حاجی عباس، مشتمل بر گذر دهباشی یوسف، گذر میرزا حسین و گذر دهباشی محمود (همان، 375)؛ پاتوق نایب محمد، مشتمل بر گذر نورالله، گذر سید رزاق، گذر باباخان، گذر آقاخان و گذر دهباشی مطلق که خانۀ ظل‌السلطان (خیابان ملت کنونی) در این پاتوق بوده است (همان، 385)؛ پاتوق نایب محمدعلی، مشتمل بر گذر محمد، گذر ابراهیم و گذر شعبان که سفارتخانۀ روس در این پاتوق بود (همان، 391)؛ پاتوق نایب آقابابا، مشتمل بر گذر ابراهیم، گذر عباس، گذر حسن شیرازی، گذر علی‌آقا، گذر حاج حسین و گذر رجب‌علی. این پاتوق بیشتر زردشتی‌نشین و مسیحی‌نشین بوده است (همان، 395). 
آخرین بار که کلمات پاتوق در ارتباط با توق استعمال روزمره پیدا کرد و از زبان مردم تهران نیز شنیده شد، در دوران مظفرالدین شاه بود (ستوده، 328).
در اواخر دورۀ قاجار نقش قهوه‌خانه به‌عنوان پاتوق تا حدی بود که قهوه‌خانه‌های منازل شخصی نیز به‌عنوان پاتوق برای نوکرانی در نظر گرفته می‌شد که با اربابان خود برای دیدار صاحب‌خانه می‌آمدند. عبدالله مستوفی قهوه‌خانۀ واقع در خانۀ خود را که به گفتۀ خودش پاتوق نوکرها بود، این‌طور وصف می‌کند: «اتاق سمت چپ جنوبِ بیرونی‌کوچک ]ظاهراً خانه دارای دو بیرونی بوده است؛ یکی بزرگ و دیگری کوچک[، قهوه‌خانه بود. نصف بیشتر این اتاق گلیم‌فرش شده و در قسمت دوم در یک طرف تغار بزرگی پر از آب صاف و در طرف دیگر چالۀ ساروجی که راه به باغچۀ حیاط داشت، برای ریختن آب قلیان مهیا بود. در طاقچه و رفهای این اتاق کوزه‌قلیانهای بلور سفید که وسط آنها گل بلوری قرمز داشت، ده بیست‌تایی بعضی با میانه و بعضی بدون آن چیده شده بود. در بالای اتاق صندوق چرمی که درش از نصفه بلند می‌شد و روی نصفۀ دیگر می‌خوابید، کیسۀ تنباکوی ساییده و قوطی قهوه و سرقلیانهای طلای مینا و نقره، ده دوازده تایی با بادگیرهای برجی که از دو طرف زنجیرهای نقره‌ای از آن آویخته بود، گذاشته بودند. در یکی از طاقچه‌ها قهوه‌جوش و قهوه‌ریز و سینی و فنجان قهوه‌خوری گذاشته بود ... در یکی از طاقچه‌ها منقلی از مصالح بنایی ساخته و بالای آن دودکش تعبیه کرده و زیر این طاقچه هم در دیوار محوطه‌ای که در آن زغال می‌ریختند، ساخته بودند. نوکرها در این پاتوق اگر قلیان می‌کشیدند، از تنباکوی اربابی و مجانی بود» (مستوفی، 1 / 311-312).
در دورۀ پهلوی رابطۀ کلمۀ پاتوق با توق به کلی از میان رفت و کلمۀ پاتوق به‌عنوان واژه‌ای به کار گرفته شد که محل اجتماع افرادی خاص از قشری خاص بود، مثل انجمنهای ادبی و فکری و سیاسی، تشکلهای مذهبی، انجمنهای خیریه، مراکز کمک آموزشی و مراکز دینـی و فرهنگـی (نک‍ : آزاد، 95- 96). عباسِ مؤسس اولین بنگاه شادمانی را در 1301 ش بنیاد گذاشت که پاتوق مشخص اهالی طرب و تقلید بود. مردم با رجوع به این بنگاه، مطربان و مقلدان را به مجالس و میهمانیهایشان دعوت می‌کردند (نصری اشرفی، 1 / 495). با تأسیس بنگاههای شادمانی، پاتوق مشخصی برای خیمه‌شب‌بازان به وجود آمد و بیشتر در مراسم عروسی یا ختنه‌سوران از گروههای خیمه‌شب‌باز دعوت به اجرای نمایش می‌شد (همو، 1 / 534).
براساس تعاریف لغت‌نامه‌ها و فرهنگها، پاتوق به معنای محل حضور و جمع‌شدن افراد و اجتماعی انسانی است که براساس آگاهی و اراده تشکیل شده است و در آن عامل پیونددهنده‌ای چون توق، شغل، شخص، ایده و از این قبیل نقش دارد و پاتوق بدون وجود اینها بی‌معنی است؛ ولی امروزه برخی پاتوق را با رویکرد جامعه‌شناختی، محل اجتماع عده‌ای از افراد، منتقدان، ادیبان و روشن‌فکران می‌دانند که بدون وجود آیین‌نامه و قواعد و قوانین، در حاشیۀ مقررات رسمی جامعه، به تشکیل اجتماعاتی اقدام می‌کنند (آزاد، 28، 29).
با علم به اینکه پاتوق محل مشخصی است که عده‌ای مشخص در زمانهای معلوم در آن جمع می‌شوند، بعضی از کافه‌های مشهور تهران مثل کافه نادری در خیابان جمهوری (نادری سابق) تهران که در 1317 ش ساخته شد، قلمرو پاتوقهای روشن‌فکری بود و در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد (احدی، 138-142). این پاتوق از نوع پاتوقهایی بود که در قالب تجددگرایی ایرانی شکل گرفت. دربارۀ این نوع پاتوقها نوشته شده است: در دورۀ پهلوی، افراد در این نوع پاتوقها گرد می‌آمدند تا از سلطۀ حیات رسمی دور باشند و به این وسیله فضایی آزاد به دست آورند. آنها از بایدها و نبایدهای خاص گروهها گریزان بودند و بدون تکلف در این نوع پاتوقها حضور می‌یافتند. رابطۀ افراد در این نوع پاتوقها عاطفی و خودمانی، و موضوع اصلی آنها دربارۀ مباحث ادبی و اجتماعی، و نقد اینها بود. این نوع پاتوقها سازندۀ اندیشۀ نوسازی و زمینه‌های اصلی تولید نیرو و جنبش اجتماعی بودند (نک‍ : آزاد، 34- 35). در بسیاری از پاتوقها رابطۀ مرید و مرادی مقدم بر رابطۀ عقلانی بود (همو، 30-31، 40). 
امروزه کافی‌شاپها، مراکز خرید، سونا و مراکز تفریحی جنبۀ پاتوق بودن پیدا کرده‌اند (همو، 95- 96). البته هنوز هم در تقسیم‌بندی پاتوقها می‌توان به کارکردهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها اشاره کرد (همو، 62).
دربارۀ پاتوق مثلهایی نیز وجود دارد؛ ازجمله «از باد پرسیدند خانه‌ات کجاست؟ گفت کلبۀ خرابه‌ام در تهرود [از بادخیزترین نقاط ایران]، و پاتوقم ابارق [از بادخیزترین نقاط ایران] است» (ذوالفقاری، 1 / 273). آذریها می‌گویند: «پاتوق سربرهنه، دکان کلاه‌دوز است» (همو، 1 / 615) و «نشانی پاتوقش را در هند می‌دهند» (همو، 2 / 1778).

مآخذ

 آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آزاد ارمکی، تقی، پاتوق و مدرنیتۀ ایرانی، تهران، 1390 ش؛ آصف‌زاده، محمدباقر، قزوین در گذرگاه هنر، قزوین، 1374 ش؛ آمار دارالخلافۀ تهران، به‌ کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، 1368 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احدی، شراره، «معرفی‌ کافه‌نادری در قلمرو پاتوقهای روشن‌فکـری»، فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، س 5، شم‍ 21-22؛ انصاف‌پور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1386 ش؛ بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، تهران، 1375 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ ستوده، منوچهر، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، 1363 ش، س 10، شم‍ 4-5؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ عباسی، مهدی، تاریخ تکایا و عزاداری قم، بی‌جا، بی‌تا؛ فقیهی، علی‌اصغر، تاریخ جامع قم، قم، 1350 ش؛ فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1365 ش؛ کاشفی، حسین، فتوت‌نامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350 ش؛ کربن، هانری، آیین جوانمردی، ترجمۀ احسان نراقی، تهران، 1362 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ مسرور، حسین، ده نفر قزلباش، تهران، 1341 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1371 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1362 ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر و عباس شیرزادی آهودشتی، از آیین تا نمایش، تهران، 1391 ش؛ نفیسی، سعید، سرچشمۀ تصوف در ایران، تهران، 1343 ش. 

اصغر کریمی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: