صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / خالد بن ولید بن مغیره /

فهرست مطالب

خالد بن ولید بن مغیره


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

خالِدِ بْنِ وَلیدِ بْنِ مُغَیْره، (د 21 یا 23 ق/ 642 یا 643 م) ابوسلیمان یا ابوالولید، از اصحاب پیامبر (ص) و فرمانده معروف سپاه مسلمانان در جنگهای فتوح.
خالد از بنی مخزوم یکی از 3 تیرۀ معروف قریش بود و منابع کهن نسب او را از طریق کعب بن لؤی بن غالب به معد بن عدنان رسانده‌اند (ابن عبد‌البر، 2/ 427؛ بلاذری، انساب ... ،1/ 133). مادرش عصماء معروف به لُبانة الصغرى دختر حارث بن حَزن و خواهر میمونه، همسر پیامبر (ص) بود (ابن عبد‌البر، همانجا؛ کحاله، 9-10).
ولید بن مغیره ملقب به وحید بر قبیلۀ بنی مخزوم در مکه ریاست داشت و از بزرگان قریش و شخصیتهای بانفوذ به شمار می‌رفت (بلاذری، همان، 9/ 395؛ اکرم، 20). هم‌زمان با بعثت پیامبر (ص) ولید به معارضه با آن حضرت برخاست و مفسران شأن نزول آیۀ «قُلْ یاٰ اَیُّهَا الْکاٰفِرُون» (کافرون/ 109/ 1) و نیز چندین آیۀ دیگر از قرآن را مربوط به مخالفتهای وی و جمعی از مشرکان با دعوت پیامبر (ص) دانسته‌اند (طبری، تفسیر، 17/ 154-155، ‌460-462، 19/ 541، 21/ 592-594، 22/ 23، 24/ 662؛ قرطبی، 1/ 74، 7/ 80، 157، 9/ 10، جم‍‌ ). خالد نیز در آغاز در کنار پدر به مخالفت با پیامبر (ص) و اصحاب آن حضرت برخاست، چنان‌که در غزوۀ اُحد در میمنۀ سپاه مشرکان علیه مسلمانان جنگید و به روایتی، در آخرین لحظات که مشرکان جنگ را باخته بودند، وی به یاری گروهی اندک از پشت بر مسلمانان تاخت و باعث شکست سپاه اسلام شد (واقدی، 1/ 220، 232؛ ابن‌هشام، 2/ 66، 86؛ بلاذری، همان، 1/ 316، 318؛ ابن‌اثیر، 2/ 151، 154)؛ اما طولی نکشید که خالد از مشرکان دست کشید و به اسلام گروید و از آن پس به خدمت پیامبر اسلام (ص) در‌آمد.
منابع در‌بارۀ تاریخ گرویدن وی به اسلام میان سالهای 5- 8 ق / 626- 629 م اختلاف نظر دارند، اما بیشتر بر‌آن‌اند که وی در صفر 8 ق به تشویق برادرش، ولید، و به همراه عمر ‌بن ‌عاص و عثمان بن طلحه به خدمت پیامبر (ص) رسید و به اسلام گروید (ابن‌هشام، 2/ 277- 278؛ ابن‌عبد‌البر، 4/ 1559؛ ابن‌اثیر،2/ 230-231). واقدی در روایتی مفصل ماجرای اسلام آوردن وی را در همین تاریخ، و از قول خود او نقل کرده است (2/ 744-745؛ کحاله، 15- 19). با این حال ابن‌عبد‌البر با اشاره به این اختلاف‌ نظرها، تصریح دارد که وی در 6 ق مسلمان بوده است و در حدیبیه (ذیقعدۀ 6 ق) در زمرۀ سرداران رسول خدا (ص) حضور داشته است (2/ 427؛ نیز نک‍ : قرطبی، 16/ 281؛ قس: ابن‌اثیر، 2/ 200). 
در جمادی الاول 8 ق، خالد در جنگ موته (در نزدیکی‌شام) به فرماندهی زید بن حارثه و جعفر‌بن‌ابی‌طالب و عبداللٰه‌بن‌رواحه شرکت داشت و چون مسلمانان از رومیان شکست خوردند و هر 3 تن از سرداران سپاه اسلام به قتل رسیدند، خالد فرماندهی سپاه از هم‌گسیخته را بر عهده گرفت و پس از سامان‌دهی، آنان را به مدینه بازگرداند و مورد لطف پیامبر (ص) قرار گرفت. گفته‌اند پس از این حادثه، او به سیف اللٰه (= شمشیر خدا) شهرت یافت (ابن‌هشام، 2/ 379-380، 383؛ بلاذری، همان، 1/ 380؛ واقدی، 2/ 756؛ ابن‌اثیر، 2/ 238؛ اکرم، 107). خالد در فتح مکه به سال 8 ق نیز شرکت داشت و برای نخستین بار، از سوی پیامبر (ص) فرماندهی گروهی از مسلمانان را بر عهده گرفت و به دستور آن حضرت از فروسوی مکه وارد شهر شد (ابن هشام، 2/ 407). پس از فتح مکه چون پیامبر (ص) درصدد نابودی بتها بر‌آمد، خالد را مأمور کرد تا پرستشگاه عزّى، بت معروف قریش را ویران سازد (واقدی، 1/ 6؛ ابن هشام، 2/ 436-437؛ بلاذری، همان، 1/ 381؛ ابن‌اثیر، 2/ 260).
خالد پس از انجام این مأموریت فرمان یافت تا در رأس گروهی از مهاجران و انصار به منقاد کردن بنی‌جذیمه و ترویج دین اسلام در میان آنان که در نزدیکی مکه منزلگاه داشتند، بپردازد. چون خالد و سپاهیان وی به منزلگاه جذیمه نزدیک شدند، افراد قبیله با بر زمین نهادن سلاح، تسلیم شدند. با این حال، خالد آنان را به بند کشید و به‌رغم مخالفت برخی اطرافیانش همچون عبداللٰه‌بن‌عمر و سالم مولای ابی حذیفه، گروهی از ایشان را گردن زد. چون این خبر به پیامبر (ص) رسید، برآشفت و از کردۀ وی تبرى جست. سپس علی (ع) را نزد بنی جذیمه فرستاد و با پرداخت دیه و جبران خسارت، از آنان دلجویی کرد (ابن‌هشام، 2/ 428-430؛ ابن عبد‌البر، 428؛ ابن‌اثیر، 2/ 255-256؛ عرجون، 92-93). برخی منابع کهن این اقدام خالد را حاصل اختلافات دیرینه میان بنی مخزوم و بنی جذیمه دانسته‌اند و آن را نوعی انتقام‌جویی خالد از قبیلۀ بنی جذیمه که پیش از بعثت عمویش، فاکه بن مغیره را به قتل رسانده بودند، ذکر کرده‌اند (نک‍ : ابن‌هشام، 431-432؛ ابن‌اثیر، همانجا). داستان قتل‌عام جذیمه در منابع تاریخی و مجامیع حدیثی انعکاس فراوان یافته است و در میان محققان معاصر نیز بسیار بحث‌انگیز بوده است؛ چندان‌که گروهی به هواداری از خالد کوشیده‌اند تا با مغرضانه خواندن گزارشهای مورخان، این اقدام وی را شرعاً توجیه کنند (نک‍ : عرجون، 95-100؛ کحاله، 38-40؛ اکرم، 119-120).
خالد در غزوۀ حنین، طلایه‌دار بخشی از سپاه مسلمانان بود و پس از وارد آوردن صدماتی به سپاهیان هوازن و ثقیف، مجروح شد. به روایتی، پیامبر (ص) که اصحاب خود را از کشتن زنان و کودکان نهی فرموده بود، خالد بن ولید را به سبب کشتن زنی مورد سرزنش قرار داد (ابن هشام، 2/ 240؛ قرطبی، 5/ 240؛ ابن عبد‌البر، همانجا). خالد اندکی بعد از غزوۀ حنین به فرمان پیامبر (ص) در رأس سپاهی روانۀ دومة‌الجندل در شام شد و اَکیدِر بن عبدالملک کندی، حاکم مسیحی آنجا را دستگیر کرد و به خدمت پیامبر (ص) آورد (ابن هشام، 2/ 526؛ بلاذری، همان، 1/ 382؛ ابن‌اثیر، 2/ 281). خالد پس از بازگشت از دومة‌الجندل به فرمان پیامبر (ص) به طائف رفت و پرستشگاه بت لات را ویران کرد. سپس در اوایل سال 10 ق/ 631 م مأموریت یافت تا بنی حارث بن کعب در نجران را به دین اسلام فراخواند و چنانچه سر‌باز زدند، با آنان بجنگد. وی همراه گروهی از اصحاب پیامبر (ص) روانۀ نجران شد و چون اهالی آنجا بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند، آنان را به دین اسلام فراخواند و ایشان را با قرآن و تعالیم الٰهی و سنت پیامبر (ص) آشنا ساخت و سپس نامه‌ای به پیامبر (ص) نوشت و آن حضرت را از اسلام آوردن مردم آگاه ساخت. متن این نامه و پاسخ پیامبر (ص) به وی را برخی منابع کهن عیناً نقل کرده‌اند (ابن هشام، 2/ 592-593؛ طبری، تاریخ، 2/ 194؛ اکرم، 141-142؛ عرجون، 121-123). در روایتی دیگر آمده است که پیامبر (ص) خالد را در سریه‌ای برای هدایت قبیلۀ همْدان به یمن فرستاد؛ اما مردم آنجا روی خوش به او نشان ندادند و او پس از 6 ماه ناکام نزد پیامبر باز‌آمد و آن حضرت این‌بار علی بن ابی طالب (ع) را بدین منظور روانۀ یمن ساخت و بنی همدان به دست علی (ع) اسلام آوردند (ابن‌هشام، 2/ 641؛ طبری، همان، 2/ 197؛ ابن‌اثیر، 2/ 300). 
پس از وفات پیامبر (ص)، خالد به دستور ابوبکر به جنگ با طُلیحة بن خُوَیلد اسدی، که از مدتها قبل در میان قبایل بنی اسد و بنی غطفان ادعای نبوت کرده بود، روانه شد. خالد به یاری عدی بن حاتم و جنگجویانی از قبایل طی و مهاجران و انصار در جمادی‌الآخر 11 ق در محلی به نام بُزاخة بر سپاهیان طلیحه تاخت و آنان را در هم شکست و طلیحه به شام گریخت (طبری، همان، 2/ 260-264؛ ابن‌اثیر، 2/ 346- 348؛ اکرم، 172-175). سپس خالد به تعقیب بقایای مرتدان پرداخت و برخی قبایل همچون بنی عامر را وادار به اطاعت کرد و پس از مجازات تعدادی از افراد قبایل غطفان و سلیم و هوازن، قرّة بن هبیرة رئیس قبیلۀ کعب را دستگیر کرد و با گروهی از اطرافیانش نزد خلیفه فرستاد. آن‌گاه به جنگ با سَلمى، معروف به اُمّ زِمل، دختر مالک بن حذیفه بن بدر، که گروهی از سران قبایل مرتد را نزد خود گرد آورده بود، روانه شد، و در نبردی سنگین او را شکست داد و به قتل آورد (طبری، همان، 2/ 246-265؛ ابن‌اثیر، 2/ 350؛ کحاله، 68- 69). 
خالد در ادامۀ سرکوب مرتدان، مالک بن نُویره، رئیس قبیلۀ بنی یربوع (شاخه‌ای از بنی تمیم) را که پس از ارتداد با گروهی از قبایل مرتد و نیز سَجاح، دختر حارث بن سُوید (پیامبر کذّاب)، علیه مسلمانان هم‌داستان شده بود، به قتل رساند و همسرش را به زنی گرفت (طبری، همان، 2/ 268- 269، 272-273؛ ابن‌اثیر، 354-356). در برخی روایات آمده است که مالک بن نویره پیش از رسیدن خالد از یاری سجاح دست کشیده، و با اظهار توبه و ندامت قاصدانی به همراه اموالی به عنوان زکات نزد خالد فرستاده بود، اما خالد وی و قبیله‌اش را به اسارت گرفت و همۀ آنان را به قتل رساند. چون این خبر به خلیفه ابوبکر رسید، خالد را بازخواست کرد، اما وی کشتن مالک و اسیران را اتفاقی غیر عمد و در نتیجۀ سوء فهـم سربـازانش از دستـور او دانست. گرچـه خلیفه عذر وی را پذیرفت، اما از ملامت و سرزنش عمر در امان نماند (طبری، همان، 2/ 272-274، 275؛ ابن‌اثیر، 2/ 357-359). پس از آن خالد روانۀ یمامه شد و مسیلمۀ کذاب را که از مدتی قبل با ادعای نبوت در آن نواحی علم عصیان برافراشته بود، پس از چندین نبرد پی‌در‌پی و سهمگین به قتل رساند. به روایتی در این جنگ حدود 600 تن از مهاجران و انصار و از نزدیک‌ترین اصحاب پیامبر (ص) به قتل رسیدند (طبری، تاریخ، 2/ 275-283؛ ابن‌اثیر، 2/ 360-367). 
خالد پس از سرکوب مسیلمه از یمامه روانۀ مدینه شد و به روایتی هنوز در یمامه بود که ابوبکر به وی دستور داد تا به عراق رود و فرماندهی نخستین حملات مسلمانان به نواحی عراق و مرزهای ایران را، که از مدتی قبل توسط مثنی بن حارثه آغاز شده بود، به دست گیرد (طبری، همان، 2/ 307؛ زرین‌کوب، 7؛ یارشاطر، 59؛ فرای، « تاریخ سیاسی ... »، 167). خالد در 12 ق/ 633 م نخست برخی آبادیهای نواحی سواد همچون بانقیا، باروسما و اُلّیس را گرفت و اهالی آنجا را وادار به پرداخت جزیه کرد (طبری، همانجا). به دنبال آن ابوبکر به مثنی بن حارثه نامه نوشت و او را به اطاعت از خالد دستور داد. همچنین به دستور خلیفه سران قبایل عراق همچون ربیعه و مضر، که به اسلام گرویده بودند، در ابلّه به سپاهیان خالد ملحق شدند (همان، 2/ 308- 309). آن‌گاه خالد با 18 هزار سپاهی به قصد تصرف حیره روانه شد. ایاس بن قبیصه کارگزار ایرانیان در حیره و اشراف آنجا به مصالحه و پرداخت جزیه تن دادند و این نخستین جزیه بود که از عراق به مدینه ارسال شد (همان، 2/ 307، 308، 309؛ ابوعبید، 225؛ زرین‌کوب، 33).
به روایتی پس از تصرف أمغیشیا در نزدیکی حیره، آزادبه، مرزبان حیره، سپاهی فراهم آورد و آمادۀ جنگ با سپاهیان خالد شد؛ اما در مقابل آنان تاب نیاورد و گریخت و ظاهراً به بهمن جاذویه در بهرسیر پیوست. سپس خالد به حیره یورش برد و اهالی شهر را که در قلعه‌ها و قصرها پناه گرفته بودند، به تسلیم واداشت و گروهی از آنان را قتل عام کرد و سرانجام با دریافت 100 هزار درهم (و به روایتی 80 هزار یا 190 هزار درهم) با آنان از در مصالحه درآمد. خالد از اهالی حیره تعهد گرفت که از دشمنی با مسلمانان و یاری ایرانیان بپرهیزند و اخبار نظامی و سیاسی ساسانیان را به مسلمانان گزارش دهند (طبری، همان، 2/ 308، 315- 318، 320؛ دینوری، 112؛ بلاذری، فتوح ... ، 240-245؛ ابن‌عبری، 99؛ قس: یعقوبی، 2/ 147- 149؛ زرین‌کوب، 8-9). در این روزگار، اوضاع ایران بیش از پیش دچار آشفتگی و هرج و مرج شده بود و از همین‌رو سپاهیان خالد بی‌آنکه با مقاومتی چندان از سوی ایرانیان رو‌به‌رو شوند، در اندک زمانی نواحی حیره تا مداین و تیسفون را مورد تاخت و تاز قرار دادند (نک‍ : دینوری، 111). 
خالد به دستور ابوبکر، حیره را مقر فرماندهی خود قرار داد و آن را به پایگاهی نظامی تبدیل کرد که از آن پس تا مدتها مسلمانان نیروهای خود را در آنجا سازمان‌دهی می‌کردند و یا اسیران و غنائم را در آنجا گرد می‌آوردند و به مدینه می‌فرستادند (طبری، همان، 2/ 363، 366، 378؛ آیلرس،487-488). ایرانیان بارها به قصد باز پس گرفتن آن نواحی لشکر کشیدند، اما کاری از پیش نبردند (نک‍ : طبری، همان، 2/ 369-371؛ دینوری، 114-115). 
خالد پس از استقرار کامل در حیره گروهی از فرماندهانش را برای انجام عملیات جنگی به نواحی اطراف روانه ساخت. سپس خود بر سپاهیان ایران که با گروهی از هم‌پیمانان خود از قبایل عرب (اعراب ضاحیه) در نواحی میان حیره و کَسکر مستقر بودند، تاخت و با در‌ هم شکستن آنان همۀ آن نواحی را تصرف کرد و راه خود را بـرای تصرف شهرهـای شمالی و غربی حیره گشود (نک‍ ‍: طبری، همان، 2/ 312؛ بلاذری، همان، 240). آن‌گاه دو نامه فرستاد: یکی برای اهالی مداین، که با مرگ اردشیر دچار تفرقه و سردرگمی بودند، و دیگری به مرزبانان فارس و از آنان خواست تا تسلیم شوند و به پرداخت جزیه تن دهند (طبری، تاریخ، 2/ 308، 320-321). 
یکی از جنگهای خونین مسلمانان با ایرانیان نبرد اُلّیس در نزدیکی فرات بود. به روایت طبری، خالد در صفر 12 ق/ آوریل 633 م، در ادامۀ فتوحات خود در نواحی فرات، سپاهیان ایران را به فرماندهی اندرزگر و بهمن جاذویه در ناحیه‌‌ای معروف به وَلَجه در هم شکست و تعداد بسیاری از ایرانیان و نیز گروهی از مسیحیان را که به سپاه ایران پیوسته بودند، به قتل رساند. در پی آن قبایل مسیحی بنی عجل، تیم اللات و ضُبیعه، که از کشتار هم‌کیشان خود به خشم آمده بودند، به فرماندهی شخصی به نام عبدالاسود و به همراه گروهی از اعراب حیره در الیس علیه مسلمانان بسیج شدند و دست یاری به سوی ایرانیان دراز کردند. اردشیر پادشاه ساسانی (فرزند شیرویه که پیش از پوران‌دخت یک سال و 6 ماه بر ایران سلطنت کرد، نک‍ : حمزه، 15)، سپاهی به فرماندهی بهمن جاذویه و جابان برای یاری آنان روانه کرد؛ اما در مقابل سپاهیان اسلام تاب نیاوردند و خالد بن ولید در نبردی سهمگین بسیاری از ایرانیان و اعراب مسیحی را به قتل رساند و اسیران و غنائم بسیار به چنگ آورد. پس از پایان نبرد، خالد به سپاهیان دستور داد اسیران را به کنار نهری خشکیده در نزدیکی فرات آوردند و همگی را گردن زدند. به روایتی آنان 3 شبانه‌روز به این کار مشغول بودند و چندان از اسیران بکشتند که در آن نهر خون جاری شد و از این روی آن‌جا به نهرالدم (= جوی خون) شهرت یافت. تعداد کشته‌شدگان این واقعه را 70 هزار تن برشمرده‌اند (نک‍ : طبری، همان، 2/ 312-314؛ ابن‌اثیر، 2/ 388- 389).
خالد پس از آن آمادۀ فتح انبار شد و اقرع بن حابس را بر مقدمۀ سپاه خود گماشت. اهالی انبار و سپاهیانی که به فرماندهی شیرزاد در آنجا مستقر بودند، چون توان رویارویی با سپاهیان خالد را نداشتند، به قلعۀ شهر پناه بردند و خالد قلعه را محاصره کرد. آورده‌اند که چون سپاهیان ایرانی را سراپا در جوشن و کلاه‌خود دید، تیراندازانش را بفرمود چشمان ایرانیان را نشانه رفتند و بسیاری از آنان را کور کردند و از این‌رو، این واقعه در تاریخ به نبرد ذات العیون شهرت یافت. سپس خالد بر اهالی شهر تاخت و شیرزاد، فرمانده قلعه، به پرداخت جزیه تن داد و شهر را تسلیم کرد (نک‍ : بلاذری، همان، 243-244؛ خلیفه، 1/ 101-102؛ طبری، همان، 2/ 323؛ یاقوت، 1/ 258). چون خالد از تصرف انبار فراغت یافت، زبرقان بن بدر را بر آنجا گماشت و خود روانۀ عین التمر شد. در این زمان، گروهی از سربازان ایرانی و افرادی از قبایل عرب به فرماندهی مهران فرزند بهرام چوبین حفاظت از دژ عین‌التمر را، که از استحکامات ایرانیان بود، بر عهده داشتند. سپاهیان خالد بر آنان تاختند و با فرار مهران و کشته‌شدن بسیاری از سپاهیان ایرانی و عرب، قلعه به دست مسلمانان افتاد (طبری، همان، 2/ 324).
خالد طی مدت یک‌سال سرزمینهای میان حیره تا دجله و فلالیج تا فروسوی سواد همه را از دست ایرانیان بیرون آورد و با تصرف شهر انبار و پادگانها و استحکامات آن نواحی، مداین را در معرض خطر سقوط قرار داد (همان، 2/ 309، 322-323، 325؛ ابن‌اثیر، 2/ 394-395).
خالد در ربیع‌الآخر 13 ق/ ژوئن 634 م مثنی بن حارثه را بر حیره گماشت و برای جنگ با رومیان به شام لشکر کشید (طبری، همان، 2/ 341، 345؛ ابن‌اثیر، 2/ 402). وی پس از فتح عین التمر و چند آبادی، تدمر را تصرف کرد و پس از در هم شکستن سپاهی از اعراب غسانی در مرج راهط، حُوّارین و بُصرى را گشود و با اهالی آنجا به شرط پرداخت جزیه از در مصالحه درآمد. گفته‌اند بُصری نخستین شهر شام بود که در خلافت ابوبکر فتح شد (بلاذری، همان، 118). سپس به قصد فلسطین لشکر کشید، اما بیزانسیها در اجنادین میان رمله و بیت جبرین به مقابلۀ وی شتافتند و در جمادی‌الاول 13 ق/ ژوئیۀ 634 م میان سپاهیان خالد و لشکر بیزانس نبردی سخت درگرفت که به پیروزی مسلمانان انجامید. پس از آن خالد در نبردی دیگر سپاه 240 هزار‌نفری بیزانسیها را در یرموک در هم شکست (همان، 136-137؛ ابن‌اثیر، 2/ 410-414، 417). منابع در تاریخ نبرد اجنادین و یرموک میان سالهای 13 و 15 ق اختلاف نظر دارند (نک‍ : بلاذری، همان، 116-117؛ ابن‌عساکر، 2/ 110؛ ابن‌اثیر، 2/ 418، 432). در جمادی‌الآخر 13 ق خلیفه ابوبکر درگذشت و چون عمر به خلافت رسید، در نخستین اقدام خالد را از فرماندهی سپاه شام عزل کرد و ابوعبیدة بن جراح را به جای او گماشت (ابن‌اثیر، 2/ 427). در روایتی آمده است که مسلمانان مشغول محاصرۀ دمشق بودند که خبر عزل خالد به شام رسید (بلاذری، همان، 123؛ یعقوبی، 2/ 158؛ ابن‌اثیر، همانجا). با این حال خالد در فتح دمشق، حمص، بعلبک و قنسرین در سالهای 14 و 15 ق در کنار ابوعبیدة بود و او را یاری بسیار کرد (ابن‌عساکر، 2/ 11-112؛ ابن‌اثیر، 2/ 429، 493، 491). خالد در 17 ق به مدینه فراخوانده شد و به سبب غنائم و اموالی که میان برخی فرماندهان تقسیم کرده بوده، مورد بازخواست عمر قرار گرفت (همو، 2/ 536-537). از آن پس تا زمان مرگش در 21 ق و به روایتی 23 ق در منابع سخنی از وی به میان نیامده است.

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌‌عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958 م؛ ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش عمرو بن غرامه العمری، بیروت، 1415 ق؛ ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1375 ق؛ ابو عبید بکری، عبداللٰه، المسالک و الممالک، به کوشش وان لِون و ا. فره، بیروت، 1992 م؛ اکرم، ا.ی.، سیف اللٰه خالد بن ولید، ترجمۀ صبحی جابی، بیروت، 1408 ق؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417 ق؛ همو، فتوح البلدان، بیروت، 1988 م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1387 ق/ 1967 م؛ دینوری، احمـد، الاخبـار الطوال، بـه کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960 م؛ طبری، محمد، تاریخ، بیروت، 1408 ق؛ همو، تفسیر، به کوشش احمد محمد شاکر، بیروت، 1420 ق/ 2000 م؛ عرجون، صادق ابراهیم، خالد بن ولید، بی‌جا، بی‌تا؛ قرطبی، محمد، تفسیر القرطبی، به کوشش احمد بردوانی و ابراهیم اطفیش، قاهره، 1384 ق/ 1964 م؛ کحاله، عمررضا، سیف اللٰه خالد بن الولید، دمشق، 1379 ق؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، بیروت، 1409 ق؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، 1969 م؛ نیز:

Eilers, W., «Iran and Mesopotamia», The Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Frye, R. N., «The Political History of Iran Under the Sasanians», The Cambridge History of Iran, Cambridge, vol. III(1), ed. E. Yarshater, London etc., 1983; Yarshater, E., introd. The Cambridge History of Iran, Cambridge, vol. III(1), ed. id, London etc., 1983; Zarrnkūb, A.H.,«The Arab Conquest of Iran and its Aftermath», The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed. R. N. Frye, Cambridge, 1975.
عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: