صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / ادریس /

فهرست مطالب

ادریس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِدْریس‌، از پیامبران‌ الهی‌ یاد شده‌ در قرآن‌ مجید كه‌ بر پایۀ روایات‌ از تبار شیث‌ بن‌ آدم‌ بود و در روزگاری‌ میان‌ آدم‌ و نوح‌ برای دعوت‌ به‌ یكتاپرستی‌ برانگیخته‌ شد. وی‌ با اَخنوخ‌ (خِنوخ‌) یاد شده در عهدین‌ یكی‌ پنداشته‌ شده‌ است‌. در اشارات‌ كوتاه‌ قرآن‌، ادریس‌ «صِدّیقی‌» از انبیا شمرده‌ شده‌ (مریم‌/ 19/ 56) و نام‌ او در كنار دو تن‌ دیگر از پیامبران‌ به‌ عنوان‌ اسوه‌هایی‌ از «صابران‌» و «صالحان‌» آمده‌ است‌ (انبیاء / 21/ 85-86). نیز آمده‌ است كه‌ او مشمول رحمت‌ خداوندی‌ شده‌ (همان‌/ 21/ 86) و پروردگار، وی را جایگاهی بلند داده‌ است‌ (مریم‌ / 19/ 57). فراسوی‌ این‌ اوصاف كوتاه‌ قرآنی‌، شخصیت‌ ادریس‌ در فرهنگ‌ اسلامی بر پایۀ روایات و داستانهایی‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ كه‌ گاه‌ سند آنها به‌ بزرگان‌ دین‌ می‌رسد و بسا نیز با داستانها و اسطوره‌های‌ ملل‌ گوناگون‌ پیوند می‌یابد. 

واژۀ ادریس‌

اسطورۀ دانشوری‌ ادریس‌ (نك‍ : بخشهای‌ بعدی‌ مقاله‌) و به‌ ویژه‌ خویشاوندی‌ واژۀ ادریس‌ با دَرَسَ، بسیاری‌ از لغویان‌، مفسران‌ و مورخان‌ اسلامی‌ را بر آن‌ داشته‌ است‌ تا نامیده‌ شدن‌ این‌ پیامبر به‌ ادریس‌ را بسیاری تدریس‌ و تدرّس‌ او بدانند (مثلاً نك‍ : ابن‌قتیبه‌، 13؛ بلاذری‌، 1/ 3؛ جوهری‌، 2/ 927؛ ابن‌ بابویه‌، معانی‌...، 1/ 45؛ ابن‌منظور، مادۀ درس‌)؛ اما جمعی‌ دیگر با تمسك‌ به‌ استدلالی‌ نحوی‌، بر غیر عربی‌ بودن‌ واژۀ ادریس‌ حكم‌ كرده‌اند. چه‌ این‌ واژه‌ بر وزن‌ «اِفعیل‌» در صورت عربی بودن‌، تنها یك‌ سبب از اسباب‌ عدم‌ انصراف‌، یعنی‌ علمیت‌ را داراست‌ و سبب‌ دوم‌ جز عجمی بودن‌ این‌ نام‌ نمی‌تواند باشد (زمخشری‌، الكشاف‌، 2/ 513؛ قاموس‌، نیز تاج‌ العروس‌، مادۀ درس‌؛ طریحی‌، 4/ 70). جوالیقی‌ نیز در المعرّب‌ (ص‌ 13) ادریس را در شمار پیامبرانی‌ آورده‌ كه‌ نامشان‌ در زبان‌ عربی‌ بیگانه‌ است‌؛ اما برخی‌ بر این‌ نظرند كه‌ اساساً ادریس‌ نامی‌ عربی‌ برای‌ شخصیت‌ اخنوخ‌ است‌ (مثلاً نك‍ : ثعلبی‌، 49). درحالی‌كه‌ مصدر حِنِخ‌ در عبری‌ به‌ مفهوم‌ «آموختن‌» آمده‌ (قس‌: مصدر «درس‌») و اخنوخ‌ نزد یهودیان‌ و مسیحیان‌، آموزگاری‌ با دانش‌ بسیار است‌ (نك‍ : جفری‌، 51).
به‌هرروی‌، بسیاری‌ از پژوهشگران‌ برای‌ یافتن‌ ریشۀ واژۀ ادریس كه‌ برای‌ آن‌ در زبان‌ عربی‌ كاربردی‌ لغوی‌ نیافته‌اند، نظریاتی ابراز داشته‌اند: كازانوا (ص‌ 358) ریشۀ این‌ نام‌ را با واژۀ «اسدراس‌» كه‌ از اصل‌ «ازراس‌» (عزرا) گرفته شده‌، یكی‌ می‌داند. نولدكه‌ در جایی‌ با ذكر عربی‌ نبودن‌ این‌ واژه‌، «ثئودُروس» را منشأ این‌ نام‌ شمرده‌ (ص‌ 706-707)، و در جایی‌ دیگر ادریس‌ را شكل‌ عربی‌ آندرئاس‌ دانسته‌ است‌ (نك‍ : جفری‌، 52). همچنین‌ با جست‌وجو در زبان‌ سریانی‌ و كاربرد لفظ انریس‌ از سوی‌ مسیحیان فلسطین‌، احتمال‌ جابه‌ جایی‌ حرف‌ «د» و «ن‌» قابل‌ تأمل‌ است‌ (همانجا). 
برخی‌ گزارشها كه‌ به‌ نوعی‌ با حبشه‌ و در عین‌ حال‌ با شام‌ مربوط می‌شوند، به‌ عنوان‌ راهنمایی‌ برای‌ یافتن‌ اصل‌ و ریشۀ كلمۀ ادریس‌ هستند: یكی‌ از این‌ گزارشها روایت‌ مقاتل‌، مفسر كهن‌، دربارۀ هجرت‌ برخی‌ تازه‌ مسلمانان‌ از حبشه‌ به‌ مدینه‌ است‌ كه‌ بر پایۀ آن‌ در سال‌ 6ق‌ گروهی‌ تازه‌ مسلمان‌ به‌ همراه‌ جعفر و یارانش‌ از حبشه‌ به‌ مدینه‌ آمدند؛ از آن‌ میان‌ 8 تن‌ شامی‌ الاصل‌ بوده‌اند كه‌ 4 تن‌ از آنان‌ بحیرا، ابرهه‌، تمّام‌ و ادریس‌ نام‌ داشته‌اند (نك‍ : ابن‌اثیر، اسدالغابة، 1/ 44؛ ابن‌حجر، الاصابة، 1/ 17؛ نیز نك‍ : نولدكه‌، 706).
نیز باید به‌ روایتی‌ از ابن‌ اسحاق‌ (چ‌ قاهره‌، 1/ 118) اشاره‌ كرد كه‌ در سخن‌ از سفر پیامبر (ص‌) به‌ روزگار كودكی‌ به‌ شام‌، از ملاقات‌ 4 راهب‌ مسیحی‌ به‌ نامهای‌ بحیرا، زُریر، تمّام‌ و ادریس‌، و بشارت‌ آنان‌ به‌ بعثت‌ آن‌ حضرت‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (نیز نك‍ : نولدكه‌، همانجا). 3 نام‌ مشترك در هر دو روایت‌، سخن‌ از مسیحیانی‌ گرویده‌ به‌ پیامبر (ص‌) دارد كه‌ گردش‌ سخن‌ به‌ مدار شام‌ در هر دو روایت‌، ما را از كنار هم‌ آوردن‌ آنها ناگزیر می‌سازد (همو، 707).
از سوی‌ دیگر، تبارنامۀ شامی‌ ابوادریس‌ خولانی‌ قاضی‌ دمشق‌ (د 80ق‌)، از آن‌ جهت‌ كه‌ نام‌ نیای‌ او ادریس‌ ضبط شده‌، حائز اهمیت‌ است‌ (نك‍ : ذهبی‌، 4/ 272: عائذ الله‌ بن‌ عبدالله‌ (عَیذالله‌)بن‌ ادریس‌)؛ البته‌ خولان‌ كه‌ ابوادریس خولانی‌ از میان‌ ایشان‌ برخاسته‌، قبیله‌ای‌ از حمیر یمن‌ بوده‌اند كه‌ به‌ شام‌ مهاجرت‌ كرده‌، در آنجا ساكن‌ شده‌ بوده‌اند (سمعانی‌، 2/ 419). از این‌ رو می‌توان‌ پذیرفت كه‌ نام‌ ادریس‌ پیش‌ از اسلام‌ یا دست‌كم‌ همزمان‌ با ظهور اسلام‌ در یمن‌ به‌ كار می‌رفته‌ است‌. 
به‌هرروی‌، جست‌وجو به‌ دنبال‌ پیشینۀ نام‌ ادریس‌ در فرهنگ‌ سامی‌ جنوبی‌ (حبشه‌ جنوب عربستان‌) بیراه نیست‌، هرچند جفری‌ (همانجا) در تلاش خود، نظایر یافت‌شدۀ حبشی‌ را هنوز نمی‌پذیرفته‌ است‌. گفتنی‌ است‌ كه‌ هیچ‌یك‌ از نمونه‌های‌ یاد شده‌ به‌ صورتی‌ مجرد در فضای‌ حبشه‌ و بریده‌ از محیط شام‌ مطرح‌ نشده‌اند. 
این نام‌ غیر عربی‌ اندك‌ اندك‌ در میان‌ مسلمانان‌ رواج‌ یافت‌، ولی‌ هرگز مانند اسامی‌ پیامبران‌ دیگر همچون‌ اسحاق‌ و یعقوب‌ شهرت‌ نیافت‌. نكتۀ در خور توجه‌ دربارۀ انتخاب‌ نام‌ ادریس‌ آن‌ است‌ كه‌ گویا گرایش‌ علویان‌ و هواداران‌ ایشان‌ بدین‌ نام‌ بیش‌ از دیگر مسلمانان‌ بوده‌ است‌ (برای نمونه‌، نك‍ : ابن‌حجر، لسان‌...، 1/ 332- 335؛ اردبیلی‌، 1/ 76-77). 

ادریس‌ در تفاسیر و روایات‌

سرگذشت‌ ادریس‌ همچون‌ دیگر شخصیتهای‌ قرآنی‌، در منابع‌ روایی‌ و تفسیری‌ بسط و تفصیل‌ یافته‌، و به‌ قصص‌ انبیای‌ پیش‌ و پس‌ از خود پیوند خورده‌ است‌. 
گذرابودن‌ اشارات‌ قرآن‌ و كم‌شناخته‌بودن‌ این‌ پیامبر، در كنار ساختار لغوی‌ واژۀ ادریس‌، این‌ احتمال‌ را كه‌ این‌ نام‌ لقبی‌ برای‌ پیامبری‌ با نامی‌ دیگر بوده‌، به‌ میان‌ آورده‌، و محققان‌ را به‌ سوی‌ شخصیت‌پردازی‌ و رفع‌ كاستیهای داستان‌ زندگی او با یاری‌ جستن‌ از منابع‌ گوناگون‌ و پیوند زدن‌ آن‌ با داستان‌ زندگی‌ برخی دیگر از شخصیتهای‌ دینی چون‌ اخنوخ‌، الیاس‌ و هرمس‌ سوق داده‌ است‌. 
آنچه‌ در منابع‌ مختلف‌ دربارۀ سرگذشت‌ ادریس‌ آمده‌، بیشتر از روایتهایی تأثیر پذیرفته‌ است‌ كه‌ مفسران‌ در تفسیر آیۀ «وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلیاً» (مریم‌، 19/ 57) آورده‌اند. در برخی‌ از این‌ روایات‌، نامی‌ از دیگر شخصیتها آورده‌ نشده‌، و تنها دربارۀ شخصیت‌ ادریس‌ پرداخته‌ شده است‌. برپایۀ یكی‌ از همین‌ روایات‌ كه‌ به همنشینی‌ فرشتگان‌ با آدمیان‌ اشاره‌ دارد (زمخشری‌، ربیع‌...، 1/ 369-370)، ادریس كه‌ به‌ پایمردی‌ فرشتۀ نگهبان‌ خورشید در آسمان چهارم‌ نزد ملك‌ الموت‌ راه‌ می‌یابد، از او برای‌ عبادت‌ بیشتر خداوند، طلب‌ عمری‌ دراز می‌كند، ولی‌ فرشتۀ مرگ‌ به‌ فرمان خدا جانش‌ را در میان‌ آسمان‌ چهارم‌ و پنجم‌ می‌ستاند (قمی‌، 2/ 51 -52؛ نك‍ : كلینی‌، 3/ 257، كه‌ با اختلافی‌ در آغاز و شكل‌ داستان‌، از همان‌ مضمون‌ برخوردار است‌؛ نیز نك‍: طبری‌، تفسیر، 8/ 72؛ ابوالفتوح‌، 7/ 422؛ ابن‌كثیر، تفسیر...، 4/ 465-466). در روایتی‌ دیگر، پس‌ از آنكه‌ ملك‌ الموت‌ جان‌ ادریس‌ را می‌گیرد، خدای‌ تعالی‌ بار دیگر او را زنده‌ می‌كند؛ فرشتۀ مرگ‌ نخست‌ او را به‌ دوزخ‌ و سپس‌ به بهشت‌ می‌برد، ولی‌ ادریس‌ دیگر هرگز از بهشت‌ خارج‌ نمی‌شود (ابوالفتوح‌، 7/ 422-423؛ برای‌ برخی‌ روایات‌ دیگر، نك‍ : بخش‌ مربوط به‌ اخنوخ‌ در همین‌ مقاله‌). مفسران‌ بر آنند كه‌ آیۀ «وَ رَفَعْناهُ...» در سورۀ مریم‌ اشاره‌ بدین‌ داستان‌ دارد، اما در تفسیر آیۀ «وَ اِسْمعیلَ وَ اِدْریسَ وَ ذا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرینَ» (انبیاء، 21/ 85)، به‌ مطلبی ویژه‌ دربارۀ ادریس‌ بر نمی‌خوریم‌. شاید سبب‌ آن‌ باشد كه‌ نام‌ وی‌ در سایۀ نام‌ ذوالكفل‌ از نظر دور مانده‌ است‌. واكر (ص‌ 259-260) بر پایۀ مقایسه‌ای‌ بین‌ این‌ آیه‌ و آیۀ 48 از سورۀ ص‌، و ترتیب‌ قرار گرفتن‌ اسامی‌ ادریس‌ و الیسع‌ در میان‌ نام‌ اسماعیل‌ و ذوالكفل‌ و همانندی‌ شكل‌ ظاهری‌ آیات‌ با شیوۀ پردازش‌ صفات‌ برشمرده‌ شده‌ دربارۀ الیسع‌ و ذوالكفل‌ ــ كه‌ به‌ اعتقاد وی همان‌ ایوب‌ نبی‌ است‌ ــ و اسماعیل‌ در عهد عتیق‌ و با عنایت به‌ نامشخص‌ بودن‌ ریشۀ نام‌ ادریس‌، او را همان‌ الیسع‌ می‌شمارد. در هر حال‌، جز این‌ دوبار كه‌ قرآن‌ مجید اشارۀ صریح‌ به‌ نام‌ ادریس دارد، مفسران‌ در ذیل‌ آیات‌ «وَاِنَّ اِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ» و «سَلامٌ عَلی‌ اِلْ یاسینَ» (صافات‌، 37/ 123، 130) و نیز آیۀ «اِنَّ هذا لَفیِ الصُّحُفِ الاْولی‌» (اعلی‌، 87/ 18) به‌ سخن‌ دربارۀ ادریس‌ نبی‌ پرداخته‌اند، چه‌ در آیۀ اخیر، «الصُّحُفِ الاْولی‌» از نظر مفسران‌ همان‌ صحف‌ نازل‌ شده‌ بر شیث‌ و ادریس‌ است‌ (مسعودی‌، اثبات‌...، 17؛ برای‌ توضیح‌ دربارۀ آیات‌ سورۀ صافات‌، نك‍: ادریس‌ و الیاس‌ در همین‌ مقاله‌). 
ذكر نام‌ ادریس‌ در حدیث‌ مشهور اسراء نیز دارای‌ اهمیت‌ فراوانی‌ است‌. برپایۀ روایت‌ انس‌ بن‌ مالك‌ از پیامبر(ص‌) و نیز ابوالعالیۀ ریاحی‌ احتمالاً از ابوهریره‌، رسول‌ اكرم‌ (ص‌) در شب‌ معراج‌، پس‌ از عبور از آسمانهای‌ اول‌ تا سوم‌ و دیدار با آدم‌ و یحیی و عیسی‌ و یوسف‌، در آسمان‌ چهارم‌ با ادریس‌ ملاقات كرده‌اند و ادریس‌ آن‌حضرت‌ را برادر و پیامبر صالح خوانده است ‌(احمد بن حنبل‌، 3/ 148، 260؛ ترمذی‌، 5/ 316؛ طبری‌، همان‌، 8/ 73). همچنین‌ در روایت‌ انس‌ از مالك‌ بن‌ صعصعه‌ و روایتی‌ از ابوذر، همین‌ مضمون‌ با برداشتی‌ دیگر آمده‌ است‌ (احمد بن‌ حنبل‌، 4/ 207، 209؛ بخاری‌، 4/ 77؛ مسلم‌، 1/ 74؛ نیز نك‍ : احمد بن‌ حنبل‌، 5/ 143، كه‌ در آن‌ انس‌ به‌ جای‌ ابوذر از ابی‌ بن‌ كعب‌ نقل‌ كرده‌ است‌). روایت‌ اخیر و «برادر» خوانده‌ شدن‌ پیامبر اسلام‌(ص‌) از سوی‌ ادریس‌ بحثی‌ میان‌ مفسران‌ كهن‌ دربارۀ رابطۀ نسبی‌ بین‌ ادریس و حضرت‌ رسول‌ (ص‌) برانگیخته‌ است‌ (سهیلی‌، 1/ 79-80؛ ابن‌كثیر، البدایة...، 1/ 92). به‌هرروی‌، این‌ احادیث‌، به‌ گونه‌ای‌ گفتار مفسران‌ را دربارۀ آیۀ 57 سورۀ مریم‌ تأیید كرده‌، و فراتر از آن‌، خود دست‌مایه‌ای‌ برای‌ پرداختن‌ داستانهای‌ مختلف‌ دربارۀ حضور ادریس‌ در برخی طبقات‌ آسمان‌ شده‌ است‌ (برای‌ حضور وی‌ در طبقات‌ مختلف‌ آسمان‌، نك‍ : عرفان‌ و فلسفه‌ در همین‌ مقاله‌). 

ادریس‌، نخستین آموزگار

بی‌گمان‌ یكی‌ از زیباترین‌ جلوه‌های‌ شخصیت‌ ادریس‌، دانشوری‌ و آگاهی‌ وی از علوم‌ مختلف‌ است‌. به‌كارگیری‌ بسیاری از دانشهای‌ بشری‌، نخستین‌بار به‌ ادریس‌ نسبت داده‌ شده‌ است‌. چنین‌ شخصیت‌پردازی‌ كه‌ نتیجۀ پیوند ذهنیات با واقعیات زندگی‌ است‌ و در بیشتر فرهنگهای‌ بشری‌ یافت‌ می‌شود (نك‍ : هوك‌، 14)، و وجود شخصیتی‌ چون‌ ادریس‌، به‌ویژه‌ نزدیكی نام‌ وی‌ با كلمۀ «درس‌»، راه‌ را برای‌ چهره‌ای‌ نهان‌ در هاله‌ای‌ از شگفتیها هموار ساخته‌ است‌. در داستانها چنین‌ آمده‌ كه‌ 30 صحیفه‌ توسط جبرئیل‌ بر ادریس‌ فرود آمده‌، و ادریس‌ آنها را نوشته‌، و خوانده‌ بوده‌ است‌. بدین‌ ترتیب‌ او نخستین‌ كسی‌ است‌ كه با قلم‌ كتابت‌ كرده‌، و به‌ تدریس‌ پرداخته‌ است‌ (وهب‌، 21-22؛ ابن‌قتیبه‌، 13؛ بلاذری‌، 1/ 3؛ ابن‌عبدالبر، 31). این‌ داستان‌ از دو جنبه‌ قابل توجه‌ است‌: نخست‌، وجود واسطه‌ای‌ آسمانی‌ برای‌ آموختن‌، و دیگر نام‌ بردن‌ از ادریس‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ نویسنده‌. این‌ خبر یادآور اسطوره‌ای‌ در فرهنگ‌ ایرانی‌ است‌ كه‌ بر پایۀ آن‌، پس‌ از آنكه‌ تهمورث‌ در نبردی‌ سخت‌ با اهریمن‌، دیوان‌ را دربند كرد، آنان‌ در برابر آزادی‌ خویش‌ پیمان‌ بستند كه‌ هنر نوشتن‌ را به‌ وی‌ بیاموزند (نك‍ : فردوسی‌، 1/ 37- 38). در اساطیر بابلی‌ نیز دربارۀ پیدایش‌ خط آمده‌ است‌ كه‌ غولی‌ با پیكری‌ نیمی‌ ماهی‌ و نیمی دیگر آدمی و برخوردار از خردی‌ برتر، از دریا برآمد و به‌ مردم‌ خط، هنر و دانش آموخت‌ (همایون فرخ‌، 71). گونه‌های‌ ایرانی‌ و بابلی اسطوره‌ نیز همچون‌ داستان‌ یاد شدۀ ادریس‌، هم‌ اشاره‌ به‌ نخستین نویسنده‌ دارد و هم‌ حاوی‌ جنبۀ دیگر داستان‌، یعنی‌ وجود واسطه‌ای میان‌ انسان‌ و فراسوی‌ طبیعت‌ است‌. فراتر از آموزش‌ خط، ادریس را نخستین كسی‌ دانسته‌اند كه‌ جامه‌ پوشید و به‌ دیگران‌ نیز دوزندگی‌ آموخت‌ (ابن‌قتیبه‌، همانجا). جالب‌ آنكه‌ فردوسی‌ در داستان‌ هوشنگ‌ آورده‌ است‌ كه‌ وی‌ به‌ جای‌ پوشاكی‌ كه‌ مردم‌ از برگ‌ درختان‌ فراهم‌ می‌ساختند (یاد شده‌ در نسخه‌ بدل‌ شاهنامه‌)، از پوست‌ جانوران‌ بهره‌ جست‌ (فردوسی‌، 1/ 35، حاشیه‌). 
در داستانها بر گرفتن‌ سلاح‌، به‌ كارگیری‌ ترازو، پایه‌نهادن‌ علم‌ نجوم‌، حساب‌ و رمل‌ و ساختن‌ شهرها و اهرام‌ را هم‌ به‌ ادریس نسبت‌ داده‌اند (نك‍ : ابن‌ حبیب‌، عبدالملك‌، 36؛ فخرالدین‌ رازی‌، 21/ 233؛ بغوی‌، 3/ 199؛ ابوحیان‌، 6/ 198؛ ادریسی‌، 98) كه‌ می‌توان‌ نظیر آنها ــ چون‌ به‌ كارگیری‌ آهن‌ از سوی‌ هوشنگ‌ (فردوسی‌، 1/ 34)، ساختن‌ افزارهای‌ جنگی‌ (همو، 1/ 39)، پایه‌گذاریِ دانش پزشكی‌، ساختن‌ خانه‌ و كیمیاگری‌ توسط جمشید ــ را در داستانهای‌ ایران‌ باستان‌ نشان‌ داد (همو، 1/ 39، 40، 41). بار ایفای‌ این‌ نقشها در داستانهای‌ سومری‌ بر دوش‌ اِنْلیل‌ نهاده‌ شده‌ (نك‍ : هوك‌، 32)، و قهرمان‌ این‌ میدان‌ در اساطیر مصریان‌، ازیریس‌ است كه‌ كشاورزی‌ و فلزكاری‌ را به‌ آنان‌ آموخته‌ است‌ (همو، 88). شاید به‌ همین‌ سبب‌ باشد كه‌ برخی‌ ازیریس‌ را با ادریس‌ یكی‌ دانسته‌اند (نك‍ : بخش‌ اخبار و آراء... در همین‌ مقاله‌). در این‌ میان‌، بر پایۀ انطباق‌ ادریس‌ با اخنوخ‌، این‌ نكته‌ قابل‌ توجه‌ است‌ كه‌ در شجره‌ نامۀ اخنوخ‌ تا آدم‌ كه‌ در عهد عتیق‌ و عهد جدید آمده‌ (پیدایش‌، باب‌ 5؛ رسالۀ یهودا، بندهای‌ 14 و 15)، وی‌ هفتمین‌ تن‌ از این‌ تبار است و در فرهنگ‌ اساطیر سومری‌ هفتمین‌ پادشاه‌ دارای‌ دانایی‌ و دانش‌ برتر و نخستین‌ كس‌ از نوع‌ بشر است‌ كه‌ كهانت‌ می‌كند (نك‍ : هوك‌، 177؛ دربارۀ اعتقاد به‌ پادشاه‌ بودن‌ اخنوخ‌ نزد یهودیان‌، نك‍ : كلارك‌، I/ 66). چیزی‌ شبیه‌ این‌ اندیشه‌ در عرفان‌ و فلسفۀ اسلامی‌ نیز وارد شده‌ و بَدَل‌ اقلیم‌ چهارم‌ (= ادریس‌)، دارای چنین‌ صفات‌ و هویتی‌ است‌ (نك‍ : بخش‌ عرفان‌... در همین‌ مقاله‌). قصۀ دانشوری و آگاهیهای‌ ادریس‌ می‌تواند نشان‌ از تأثیراتی داشته‌ باشد كه‌ فرهنگهای‌ بیگانه‌ بر روایات‌ دورۀ اسلامی‌ نهاده‌اند. در این میان‌ ارتباط عرب‌ با ایرانیان‌ و تأثیرپذیری‌ از فرهنگ اینان‌، حتی خیلی‌ پیش‌تر از ترجمه‌های‌ كسانی‌ چون‌ ابن‌مقفع‌، می‌تواند قابل بررسی‌ باشد و در روایات‌ مربوط به‌ دانشوری‌ ادریس شاید تأثیر «ایرانیات‌» در كنار اسرائیلیات‌ دور از واقعیت‌ نباشد. 

ادریس‌ یا اخنوخ‌

تشابه‌ فراوانی‌ كه‌ میان‌ ادریس‌ در قصص‌ اسلامی و اخنوخِ عهدین‌ وجود دارد، گاه‌ تفكیك آنها را از یكدیگر ناممكن می‌سازد. تأثیر داستانها و روایات گوناگون‌، و ورود اسرائیلیات در این پیوستگی چندان‌ نیرومند است كه‌ پرداختن‌ به‌ ادریس‌ بدون‌ شناخت‌ اخنوخ‌ مشكل‌ به‌ نظر می‌آید. 
آنچه‌ را كه‌ عهدین‌ (پیدایش‌، 5: 22-24؛ عبرانیان‌، 11: 5) دربارۀ اخنوخ‌ آورده‌اند، می‌توان‌ با یادكردهای‌ قرآن‌ (ناپدید شدن‌ و انتقال‌ او پیش‌ از مرگ‌ از جانب‌ خدا) در سورۀ مریم‌ مقایسه‌ كرد؛ همچنین‌ ایمان‌ اخنوخ‌ و رضامندی‌ خدا از وی‌ در عهدین‌ (همانجا) با آنچه‌ دربارۀ ادریس‌ در سورۀ انبیاء آمده‌، شباهت‌ دارد. در هر صورت غالباً بر این‌ باورند كه‌ اخنوخ‌ نامی‌ سریانی‌ یا عبری و ادریس‌ نامی‌ عربی‌ برای‌ شخصیتی‌ واحد است‌، هر چند در عربی بودن‌ نام‌ ادریس‌ نیز سخن‌ بسیار است‌. به‌ هر صورت‌، روایات نقل‌ شده‌ از كسانی‌ چون‌ وهب‌ بن‌ منبه‌ و ابوذر كه‌ ادریس را - با قید یكی بودنش‌ با اخنوخ‌ - در شمار پیامبران‌ عبرانی‌ (یا سریانی‌) آورده‌اند، مؤید این سخن‌ است‌ (نك‍ : طبری‌، تاریخ‌، 1/ 174؛ مقدسی‌، 3/ 1؛ ابن‌ بابویه‌، الخصال‌، 524). 
در منابع‌ عربی‌، سلسله‌ نسب‌ اخنوخ‌ همان‌ نسب‌ مشهور و مذكور در سفر پیدایش‌ (همانجا) است‌؛ یعنی‌ اخنوخ‌ بن‌ یاردبن‌ مهلائیل‌ بن‌ قینان‌ (كلبی‌، نسب‌...، 2/ 549؛ ابن‌ اسحاق‌، چ‌ قونیه‌، 1؛ ابن‌ هشام‌، 1/ 3؛ برای‌ اختلافات‌ در نسب‌ وی‌، نك‍ : حاكم‌، 2/ 549) و این‌ همان‌ نسب‌ نامه‌ای‌ است‌ كه‌ تبار رسول‌ اكرم (ص‌) را نیز بدان می‌رسانند (نك‍ : ابن‌ اسحاق‌، ابن‌ هشام‌، همانجاها). آنچه‌ به‌ وضوح‌ تأثیر عهد عتیق‌ را در این‌ نسب‌ نامه‌ها نشان‌ می‌دهد و استوارترین‌ دلیل‌ بر ورود انساب‌ یهودی‌ در این‌ تبارنامه‌ می‌تواند باشد، نسبی‌ است كه‌ ابن‌حبیب‌ به‌ دست‌ می‌دهد. وی‌ اخنوخ‌ فرزند یارد را با اخنوخ‌ دیگری‌ در عهد عتیق‌، یعنی‌ اخنوخ‌ بن‌ قاین‌ اشتباه‌ گرفته‌ است‌ (نك‍ : ابن‌حبیب‌، محمد، 466؛ قس‌: پیدایش‌، 4:17). 
دربارۀ اخنوخ‌ سخن‌ گوناگون‌ است‌. برخی‌ می‌گویند كه‌ در سرزمین چین‌ می‌زیسته‌، سپس‌ به‌ سرندیبِ هند رفته‌، و در آنجا بر گنجی از علم‌ دست‌ یافته‌ است‌ (نك‍ : «رسالۀ قبس‌...»، 239؛ نیز قس‌: مجمل‌ التواریخ‌، 184). كسانی‌ دیگر چنین‌ گویند كه‌ در زمان‌ یارد، بت‌ پرستی‌ بسیار رایج‌ شده‌ بود و بتهایی‌ چون‌ وَدّ، سُواع‌، نَسر، یغوث و یعوق‌ از سوی‌ مردم‌ پرستش‌ می‌شد و به‌ همین‌ سبب‌ خداوند ادریس‌ را به‌ پیامبری برانگیخت‌ تا مردم‌ را به‌ یكتاپرستی‌ فراخواند (كلبی‌، الاصنام‌، 51-52، نسب‌، همانجا؛ یاقوت‌، 4/ 913-914). با ولادت‌ ادریس‌ (نك‍ : هروی‌، 16، محل‌ تولد وی‌ را نیز آورده‌ است‌) كه‌ حتی‌ برای‌ آن‌ تاریخهایی‌ نیز مشخص‌ كرده‌اند (نك‍ : طبری‌، همان‌، 1/ 173؛ مسعودی، اخبار...، 77؛ ابن‌ كثیر، البدایة، 1/ 92)، بت‌پرستی‌ قابیلیان‌ روی‌ به‌ ضعف نهاد و برخی‌ از بتهای‌ آنان‌ نیز نابود شد، بدین‌ سبب‌، ابلیس‌ با چهره‌ای‌ نورانی بر یمحویل پادشاه‌ وقت‌ ظاهر شده‌، علت‌ این‌ اتفاقات‌ را همان‌ تولد فرزندی‌ از مهلائیل‌ عنوان كرد. پادشاه‌ فرمان‌ قتل‌ این كودك‌ را صادر كرد، 
ولی‌ خداوند فرشتگانی را بر ادریس گماشت‌ تا در برابر لشكر ابلیس‌ از او حمایت‌ كنند (مسعودی‌، همان‌، 78). بدین‌ سان‌، او در مسیر عبادت‌ خداوند قرار گرفت‌ و در نهایت‌ به‌ پیامبری‌ مبعوث‌ شد. نیز گفته‌اند كه‌ وی‌ نخستین‌ كسی‌ است كه‌ پس‌ از آدم‌ به‌ پیامبری‌ رسید و در نبوت‌ جانشین‌ آدم‌ بود (مقدسی‌، 3/ 11). به‌ روایت‌ منابع‌ اسلامی‌ وی‌ در 65 سالگی‌ با هدانه‌ (ادانه‌) دختر باویل‌ بن‌ محویل‌ بن‌ خنوخ‌ بن‌ قاین‌ ازدواج‌ كرد (طبری‌، همان‌، 1/ 176؛ ابن‌ اثیر، الكامل‌، 1/ 62) و در همان‌ سال‌ صاحب‌ فرزندی‌ به نام‌ متوشالح‌ شد و پس از آن‌ 300 سال‌ بزیست‌ و در 365 سالگی‌ به‌ آسمان‌ رفت‌ (طبری‌، همانجا؛ یعقوبی‌، 1/ 11؛ ابن‌قتیبه‌، 13؛ بلعمی، 1/ 111). این‌ بخش‌ از زندگی‌ او یكسره‌ همان‌ است‌ كه‌ در عهد عتیق‌ (پیدایش‌، 5: 21-23) آمده‌ و كاملاً آشكار است‌ كه‌ در آغاز اخنوخ با ادریس درآمیخته‌ و سپس‌ ادریس‌ در قالب‌ اخنوخ‌ روی‌ نموده‌ است‌ (برای‌ دیگر جزئیات‌، نك‍ : طبری‌، تاریخ‌، 1/ 177؛ یعقوبی‌، همانجا؛ یاقوت‌، 4/ 968؛ انصاری‌، 33؛ نیز قس‌: عهد جدید، رسالۀ یهودا، بندهای‌ 14 و 15). از این‌ پس‌ ادریسِ یكی‌ دانسته‌ شده‌ با اخنوخ‌، به‌ دست‌ برخی‌ نویسندگان‌، قدم‌ در راه‌ افسانه‌ نهاده‌ است‌ (سورآبادی‌، 235؛ جویری‌، 30-32؛ مقدسی‌، 3/ 12؛ ثعلبی‌، 49-50؛ بغوی، 3/ 199-200). گفتنی‌ است‌ كه‌ این‌ داستانها همه‌ یك هدف‌ را دنبال‌ می‌كنند و آن‌ توضیح‌ مضمون‌ آیۀ 57 از سورۀ مریم‌ است‌. یكی‌ از داستانهای‌ قابل توجه‌، حكایت‌ سَفَر مكاشفه‌ای‌ ادریس‌ به‌ آسمان‌ است‌. در این‌ داستان‌ نیز آثار ارتباط مسلمانان‌ با یهودیان‌ و تأثیرپذیری‌ ژرف‌ یهودیان‌ را از افكار ایرانی‌ می‌توان‌ یافت‌. شاید قدیم‌ترین‌ سَفَر مكاشفه‌ای‌ كه‌ ذكر آن برجای‌مانده‌ است‌، از آن‌ زرتشت‌ باشد كه‌ وی‌ همراه‌ بهمن‌ (= وهومن‌) به‌ سوی مینوی‌ مینوان‌ اورمزد شتافت‌ و سیری‌ در آفاق‌ داشت‌ (نك‍ : «دینكرد»، 86، 87 به بعد؛ زندبهمن‌ یسن‌، 3 به‌ بعد؛ «زراتشت‌نامه‌»، 179). جز زرتشت‌، مكاشفۀ ارداویراف (= ارداویراز) در سفرش‌ به‌ دورخ‌ و بهشت‌، یك‌ نمونۀ دیگر و البته متأخر ایرانی‌ از این‌ نوع‌ مكاشفات‌ است‌ ( ارداویرافنامه، 46، 48، جم‍‌ ). 
 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: