بیان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 18 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229209/بیان
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
بیان یكی از علوم بلاغی است كه همراه با معانی، بدیع و عروض و قافیه مجموعۀ علوم بلاغی را در زبان و ادب فارسی تشكیل میدهد و در تحقق بلاغت (ه م) كلام و متكلم مؤثر میافتد. بیان را همچون دیگر دانشها میتوان از دو دیدگاه مورد بحث و بررسی قرار داد: دیدگاه موضوعی و دیدگاه تاریخی:
بیان دانشی است كه در آن، واژهها و جملههای هنری (مجازی، شاعرانه و هنرمندانه) و مقدمات مربوط بدانها مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، چنان كه به كاربردن «نرگس» در معنای «چشم» در مصراع «نرگسش عربده جوی و لبش افسوس كنان» (حافظ، غزل 22)؛ «سر» در معنای «موی سر» در مصراع «سپید شد چو درخت شكوفه دار سرم» (جامی، 1 /86)؛ «دیده دریا كردن» به معنی «بسیار گریستن» در مصراع «دیده دریا كنم و صبر به صحرا فكنم» (حافظ، غزل 340) و «دست كفچه كردن» به معنی دست به سؤال گشودن و گدایی كردن در بیت «دست كفچه مكن به پیش فلك /كه فلك كاسهای است خاك انبار» (خاقانی، 199؛ نیز نک : معزی، 204)، نمونههایی است از كاربرد واژهها و جملهها در معنای هنری آنها. تعریف سنتی دانش بیان، یعنی «ادای مقصود واحد به طُرُق مختلف» (به عنوان نمونه، نک : سكاكی، 162؛ خطیب، 215؛ تفتازانی، المطول، 300، شرح ... ، 128؛ آملی، 1 /91) كه همانا آوردن چند عبارت است كه بر یك معنی دلالت دارند (مازندرانی، 243)، یا بیانهای گوناگونِ هنریِ موضوعاتی متعارف و معمولی به شمار میآیند (شمیسا، بیان، 21) و نیز با تعریف «كاربرد واژهها و جملهها در معنای هنری آنها» كه بیانگر هدف این دانش نیز هست، ملازمه دارد؛ زیرا این گونه كاربرد موجب میشود تا «ادای مقصود واحد به طرق مختلف» تحقق یابد، چنان كه مراد از تمام این جملهها و مصراعها: «سحر چون خسروخاور عَلَم بر كوهساران زد» (حافظ، غزل 149)؛ «صبح از حمایلِ فلك آهیخت خنجرش» (خاقانی، 215)؛ «گویی كه دوست قُرطۀ شَعر كبود خویش /تا جایگاه ناف به عمدا فرودرید» (نک : كسایی، 81)؛ «آفاق ردای روز بر تن كرد» (اخوان ثالث، «دوزخ ... »، 37؛ نیز نک : شمیسا، بیان و معانی، 14-15)، فرا رسیدن روز و پایان گرفتن شب است.
اگر لفظ را از آن جهت كه قابلیت كاربرد هنری (مجازی) دارد و مقصود واحد را به طرق مختلف بیان میكند، موضوع دانش بیان به شمار آوریم، «طرق مختلف» یا «گونههای كاربرد هنری» الفاظ، مسائل دانش بیان محسوب میشوند. در كتب بیان سنتی از 4 طریق، یا 4 گونه كاربرد هنری (= مجازی) الفاظ، سخن در میان است و لاجرم 4 مسئله در دانش بیان چشمگیر خواهد بود: تشبیه، استعاره، مجاز و كنایه، و این ازآنروست كه انتقال لفظ از حوزۀ زبان (= ما وُضِع لَه) به حوزۀ هنر شعر (مجاز غیرما وُضِعَ لَه) بر بنیاد دو گونه پیوند كه اصطلاحاً از آن به «علاقه» (ه م) ــ علاقۀ مشابهت و غیرمشابهت ــ تعبیر میشود، استوار است. در علاقۀ مشابهت، نقش خیال و در علاقۀ غیر مشابهت، نقش واقعیت جدیتر است. از علاقۀ مشابهت، استعاره به بار میآید و از علاقههای غیر مشابهت، مجاز (ه م) و كنایه (ه م) (به عنوان نمونه، نک : سكاكی، 330-331؛ خطیب، 216؛ تقوی، 142-144). سراجالدین علی آرزو در توجیه و حصر مسائل دانش بیان به مسائل چهار گانه مذكور میگوید: آدمی مایل به محاكات است و محاكات به دو طریق صورت میگیرد: تشبیه و تبدیل، و تبدیل كه همانا نمودن چیزی است به صورت چیزی دیگر، به شیوۀ مجاز و كنایه و استعاره پدیدار میگردد (ص 52). در كتب بلاغی كه به زبان عربی نوشته شده، از روزگار سكاكی (555-626ق) تا كنون و در كتب بلاغی به زبان فارسی كه براساس طرح و طبقهبندی كتب بلاغی عربی، تدوین گردیده، مسائل بیانی تا روزگار ما به همین چهار مسئله ــ تشبیه، استعاره، مجاز و كنایه ــ محدود بوده است (نک : تفتازانی، المطول، 309-310، شرح، 132؛تقوی، همانجا). امروزه بر اثر جستوجوگریها و نظریهپردازیهای جدید در بلاغت كه از دانشهای گوناگون از جمله نقد ادبی و زبانشناسی بهره میگیرد، روشن شده است كه ارتباط دوسویه بین مشبه و مشبهٌبه، بدان سان كه در استعاره میشناسیم، به پایان نمیرسد؛ بلكه شكلهای دیگری از این ارتباط دوسویه در كار است كه از دید نظریهپردازان قدیم بلاغی پنهان مانده، و حداكثر به گونهای مبهم به استعاره و كنایه محدود شده است. گسترش و تبیین این ارتباط دوسویه موجب شد تا در جنب استعاره، بدان سان كه شمیسا تصریح كرده است، به شماری از صنایع «استعاره گونه» دست یابیم، مانند نماد (ه م) یارمز، یامظهر (سمبل)؛ تمثیل (ه م)؛ اسطوره و كهن الگو (صورت نوعی، سنخهای باستانی، صور ازلی، صور اساطیری، نمونههای ازلی). بدینسان، مسائل دانش بیان از 4 مسئله به 8 مسئله افزایش مییابد: تشبیه، استعاره، استعاره گونهها (= نماد، تمثیل، اسطوره، كهن الگو) مجاز و كنایه (نک : همان، 75- 89، بیان، 20-21).
از دو سدۀ خاموشی یا دو قرن سكوت (سدههای 1 و 2ق) كه ایران از نظر سیاسی و اداری زیر سلطۀ اعراب بود، زبان پارسی چندان مجال ظهور و بروز نداشت و طبعاً نظم و نثری نیز پدید نیامد (نک : زرینكوب، 20-21، 120- 121). گر چه در این دو سده، مهمترین رویداد فرهنگی، یعنی انتقال فرهنگ ایران به عالم اسلام روی داد (نک : محمدی، 1 /6-45)، اما به سبب فقدان ادبیات فارسی (نظم و نثر)، تدوین دانشهای ادبی از جمله علوم بلاغی، به طور عام و دانش بیان، به طور خاص، حدود یك قرن و نیم دیرتر از تدوین این علوم به زبان عربی ــ كه البته به همت ایرانیان صورت گرفت، یا دست كم ایرانیان در پدیدآوردن آن، نقش بنیادی داشتند (نک : صادقیان، 115-125) ــ صورت پذیرفت؛ چرا كه كتاب البدیع ابنمعتز (د 296ق / 908م) به تصریح خود او در 274ق نوشته شد (ص 58) و نخستین اثر بلاغی به زبان فارسی، یعنی كتاب ترجمانالبلاغه تألیف محمد بن عمر رادویانی (د 475ق /1082م) در نیمۀ دوم سدۀ 5 ق پدید آمد. لازمۀ این امر و به طور كلی، لازمۀ ظهور ادبیات و دیگر دانشها، تحقق استقلال سیاسی و استقرار حكومتهای ملی بود كه از 206ق آغاز شد (نک : اقبال، تاریخ ... ، 102). در پی تشكیل حكومتهای ملی و به دنبال این سخن تاریخی یعقوب لیث خطاب به شاعری كه او را در یك شعر عربی ستوده بود: «چیزی كه من اندر نیابم، چرا باید گفت» ( تاریخ ... ، 209)، نهال شعر فارسی پاگرفت و به سرعت بالید و روبهرشد نهاد. به دنبال ظهور و رشد شعر فارسی از سدۀ 4ق، به صورت طبیعی صنایع ادبی وارد شعر شد و از همان زمان، مؤلفان فارسی دست به كار شدند (همایی، معانی ... ، 16) و به نظریهپردازیهای ادبی و تنظیم صنایع شعری پرداختند و بدین ترتیب آثاری پدید آمد كه نه تمامی آنها (نک : ه د، بلاغت)، بلكه برخی از آنها از جمله ترجمان البلاغه به دست ما رسیده است. آثاری كه در زمینۀ صنایع شعری و نقد ادبی، به زبان فارسی پدید آمده، به ویژه آثاری كه در ارتباط با دانش بیان تدوین شده است، حاصل تلاشهایی است كه به طور كلی، به دو دوره قابل تقسیم است: دورۀ نخست یا «دورۀ آمیختگی و وابستگی» و دورۀ دوم یا «دورۀ جدایی و استقلال»:
در این دوره مسائل دانش بیان، یعنی تشبیه، مجاز، استعاره، كنایه و غالباً دو مقولۀ تشبیه و استعاره، همراه با دیگر صنایع شعری (= صنایع بدیعی) مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. این دوره را میتوان به دو عصر تقسیم كرد و بر آن دو، نام عصر متقدمان و عصر متأخران نهاد: 1. عصر متقدمان كه از زمان تألیف ترجمان البلاغه، آغاز میشود و با تألیف حدائق السحر، نوشتۀ رشید وطواط (د 573ق/ 1177م) ادامه مییابد و با نوشته شدن المعجم تألیف شمس قیس رازی (سدۀ 7ق) به پایان میرسد. گر چه برخی از محققان، حدائق السحر را دارای اهمیتی خاص میدانند و آثاری را كه پس از آن تألیف شده است، تقلیدی از این كتاب میشمارند (نک : اقبال، مقدمه ... ، «سو ـ سط»)، اما در واقع حدائق السحر تحریری است كامل و منقح از ترجمان البلاغه كه هر چند به نظر رشید وطواط «ابیات شواهد آن كتاب بس ناخوش» است و «از انواع زلل و اصناف خلل خالی» نیست (ص 1)، اما به هر حال اساس كار او در تألیف حدائق السحر بوده است. نویسندگان این عصر یعنی رادویانی، رشید وطواط و شمس قیس رازی در جهت تبیین و استقلال بلاغت در زبان و ادب فارسی به طور عام، و تبیین و استقلال صنایع بیانی و بدیعی به طور خاص میكوشند. آنان گر چه از لفظ بدیع در نامگذاری آثار خود بهره نمیگیرند، اما محتوای آثار آنها كه نخست مشتمل است بر صنایع بدیعی (= آرایههای لفظی و معنوی) و سپس بر برخی از صنایع بیانی (= تشبیه و استعاره) ــ كه در طبقهبندیهای سنجیدهتر بعدی جزو صنایع بدیع معنوی (نک : گركانی، 127 بب ؛ همایی، فنون ... ، 2/225-256) شمرده میشود ــ نشان میدهد كه پدیدآورندگان این آثار از یك سو تحت تأثیر پردازندگان كتب بدیع در زبان و ادب عربی بودهاند و از سوی دیگر میكوشیدهاند تا آثاری مستقل و در خـور زبـان و ادب فـارسی پدید آورنـد (اقبال، «نط ـ نی»). همچنین به نظر همایی ( معانی، 21) این امر، معلول طرز تلقی و نگرش ادبای فارسی زبان نیز بوده است كه به این گونه مباحث از نظر آرایش كلام مینگریستند و جملۀ مباحث را جزو فن بدیع (= دانش آرایش كلام) قرار میدادند. در آثار سهگانۀ عصر متقدمان ( ترجمان البلاغه، حدائقالسحر و المعجم )از 4 مقولۀ دانش بیان، تشبیه و استعاره آن هم به صورت ابتدایی و مقدماتی مورد بحث قرار گرفته است: نخست، تشبیه كه در ترجمان البلاغه به 5 گونه: تشبیه مَكنی (= كنایت)، مرجوع عنه (= تفضیل)، شرطی (= مشروط)، معكوس (= عكس) و مزدوج (= تسویه) (رادویانی، 49-53) تقسیم شده است و در حدائق السحر و المعجم تشبیه مطلق یا صریح، و تشبیه مضمر یا اضمار به این 5 گونه افزوده شده، و شمار تشبیهات در این دو كتاب به 7 رسیده است (رشید وطواط، 42-50؛ شمس قیس، 345-355)؛ دوم، استعاره، بدون مشخص كردن نوع آن یعنی مَكنیه (= بالكنایه) و مصرَّحه (= مُحققَّه). هر 3 اثر، تعریفی كه از استعاره به دست دادهاند، تعریف استعارۀ مصرحه است و شواهدی كه آوردهاند، شواهدی از استعارۀ مكنیه (نک : رادویانی، 40-43؛ رشید وطواط، 28-30؛ شمس قیس، 365- 368) است و این نشان میدهد كه از استعاره تفسیر و تلقی خاصی داشتهاند و صنعتی را كه اهل بیان در كتابهای عربی و فارسی استعارۀ مصرحه یعنی ذكر مشبهٌبه (= مستعارٌ منه) و ارادۀ مشبه (= مستعارٌله)، خواندهاند، تحت عنوان تشبیه كنایت آوردهاند (همو، 351؛ رشید وطواط، 45-46؛ رادویانی، 49). در این كتابها از دو مقولۀ دیگر بیان، یعنی مجاز مرسل و كنایه سخنی در میان نیست. 2. عصر متأخران و معاصران كه بر طبق طبقهبندی ما، پس از روزگار شمس قیس، یعنی از سدۀ 8ق آغاز میشود و از جهتی تا روزگار شمس العلمای گركانی (1222-1305ش) نویسندۀ ابدع البدایع و از جهتی دیگر تا روزگار ما، با تألیف آثاری چون فنون بلاغت و صناعات ادبی، نوشتۀ جلال الدین همایی و زیب سخن یا علم بدیع پارسی، فراهم آوردۀ محمود نشاط ادامه یافته است. آثار پدیده آمده در این عصر را میتوان به دو بخش تقسیم كرد:
و آن آثاری است كاملاً به سبك و سیاق آثار قدما یا سخت نزدیك بدانها كه از سدۀ 8ق تا اواخر دوران قاجاریه (اواخر سدۀ 13ق/19م) پدید آمده است. در این آثار كه از جملۀ آنها حقایقالحدائق از رامی تبریزی (سدۀ 8ق)؛ دقایق الشعر از تاج الحلاوی (سدۀ 8 ق)؛ معیار جمالی از شمسالدین فخری اصفهانی (سدۀ 8ق) كه مشتمل بر عروض، قافیه، صنایع و لغت است؛ بدایع الافكار از واعظ كاشفی (د 906 یا 910ق) تا مدارج البلاغه از رضا قلی هدایت (1215- 1288ق)، و نیز آثاری دیگر از این دست (نک : كزازی، 51-64) كه بیشتر بر پایۀ حدائق السحر و ترجمان البلاغه نوشته شدهاند. در این آثار نیز به دو مسئلۀ بیانی، یعنی استعاره و تشبیه، آن هم تقریباً به همان صورت كه در آثار متقدمان از آن سخن رفته، پرداخته شده است (به عنوان نمونه، نک : رامی، 34-36، 60-66؛ تاج الحلاوی، 32-40، 47- 48؛ كاشفی، 104- 109؛ هدایت، 11-14، 52- 78)؛ با این تفاوت كه در برخی از آثار مثل بدایع الافكار (كاشفی، 106-109)، شمار تشبیهات به 9 قسم رسیده، و در بسیاری از آثار از جمله حقایق الحدائق، بدایع الافكار و مدارج البلاغه، شواهد ــ جز در موارد بسیار نادر كه به عربی است (به عنوان نمونه، نک : هدایت، 116، 160) ــ جمله، به زبان فارسی است.
و آن آثاری است كه نویسندگان آنها به مباحث و مسائل دانش بیان توجه داشتهاند و برخلاف نویسندگان پیشین كه تنها به استعاره و تشبیه پرداختهاند، مسائل 4 گانۀ دانش بیان را مورد بحث و بررسی قرار داده، و یادآور شدهاند كه این مسائل (تشبیه، استعاره، مجاز و كنایه) مسائل علم بیان است، اما از آن جهت كه از جملۀ صنایع و از فنون بلاغت به شمار میآیند، دانشمندان دانش بدیع نیز ذكر آنها را لازم شمردهاند (نشاط، 1 /307؛ نیز نک : گركانی، 308). در میان آثاری كه از آنها به آثار میانه و جدید تعبیر كردیم، 4 اثر بیشتر مورد توجه واقع شدهاند: درۀ نجفی، تألیف نجفقلی میرزا معزی (آقاسردار) در عروض و بدیع و قافیه كه در 1330ق/ 1912 م نوشته شده است، و ابدع البدایع، تألیف شمس العلمای گركانی كه آن را مفصلترین و آخرین تألیف معتبر فارسی در فن بدیع (اخوان ثالث، «آیات ... »، 157) خواندهاند. این دو كتاب به سبب آنكه از یك سو به شیوۀ كتب قدمایی پرداخته شده است، و از سویی دیگر دارای ویژگیهای تازهای است، میتوان آن دو را دارای حالتی میانۀ كتب قدمایی و كتب جدید دانست. دو اثر دیگر كه میتوان آنها را جدید خواند: فنون بلاغت و صناعات ادبی از جلالالدین همایی (1278-1359ش)، و زیب سخن از محمود نشاط (1299-1383 ش) است. صنایع در كتاب زیب سخن همانند كتب بدیعی پیشین، با ترتیب الفبایی تنظیم گردیده (نک : نشاط، 1 / 199-205)، و فنون بلاغت به صورت موضوعی تألیف شده، و مشتمل است بر پیشگفتار در مباحث فصاحت و بلاغت، صنایع لفظی بدیع، انواع شعر فارسی، صنایع معنوی بدیع و سرقات ادبی (همایی، فنون، فهرست كتاب). نگاه هر دو مؤلف به مسائل، بالنسبه تازگی دارد و گسترش كمی و كیفی مییابد. در این آثار، گذشته از پرداختن به مسائل 4 گانۀ بیان، یعنی تشبیه، استعاره، مجاز و كنایه كه در كتب دورۀ میانه، به اختصار، و در كتب جدید، با تفصیلی نسبی مورد بحث قرار گرفته است، تفسیرِ به دست داده شده از استعاره، برخلاف سایر آثار دورۀ «وابستگی و آمیختگی»، تفسیری است كه در آثار دورۀ «جدایی و استقلال» از استعاره به دست میدهند؛ حتى در آثار دورۀ جدید، طبقهبندیهای استعاره، به ویژه طبقهبندی استعاره به مكنیه و مصرحه، با آثار دورۀ «جدایـی و استقلال» هـمخوانـی دارد (نک : معزی، 180-184، 203-204، 211-212؛ گركانی، 56- 58، 127- 138، 299-300، 308-311؛ همایی، همان، 225-256؛ نشاط، 1 /306-326).
مراد از جدایی و استقلال، جدایی مسائل بیانی از سایر مسائل بلاغی، و مستقل دانستن دانشی است كه خود تعریف، موضوع و مسائل معلوم و مشخصی دارد. علوم بلاغی پیش از تفكیك از یكدیگر و استقلال یافتن، غالباً تحت عنوان بدیع مورد بحث قرار میگرفت و بدیع دارای معنای عام و گستردهای بود كه جملۀ علوم بلاغی را شامل میشد. كار استقلال بخشیدن به علوم بلاغی در زبان و ادبیات عربی از سوی عبدالقاهر جرجانی (د 471 یا 474 ق)، نویسندۀ اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز آغاز شد (همایی، معانی، 15؛ نیز نک : جرجانی، 334-336) و با كوشش ابویعقوب یوسف خوارزمی، مشهور به سكاكی (555-626 ق) در كتاب مفتاح العلوم به كمال رسید و دانشهای بلاغی آشكارا به معانی و بیان و بدیع (بدیع معنوی و بدیع لفظی) تقسیم شد (نک : سكاكی، 612 - 615) و بدین سان دانش بیان نیز مستقل گردید. در زبان فارسی، چنان كه در بخش پیشین (دوره آمیختگی و وابستگی) مورد بحث قرار گرفت؛ از یك سو، طرح مسائل دانش بیان ضمن صنایع دیگر، تحت عنوان بدیع یا عنوانهایی كه حاكی از طرح مسائل بلاغی است تا روزگار ما استمرار یافته است و از سوی دیگر، ظاهراً از سدۀ 8ق، یعنی از روزگار سعدالدین تفتازانی (د 791 ق/ 1389 م) صاحب كتاب المطول و مختصر، جدایی بیان از سایر علوم بلاغی و استقلال این دانش با گزارش كوتاهِ آملی در كتاب نفائس الفنون (1/91-102) كه بر اساس مفتاح العلوم سكاكی و المطول تفتازانی فراهم آمده است، تحقق میپذیرد. سپس از سدۀ 11ق، این جریان در ایران عصر صفوی و به ویژه در شبه قارۀ هند رواج مییابد و آثار ارجمند گوناگونی پدید میآید. چنان كه سراجالدین علی خان آرزو در كتاب عطیۀ كبرى تصریح میكند كه به سبب نبودن «كتابی در علم بیان كه یك جزو فصاحت است، در زبان فارسی»، دست به تألیف این كتاب زده است (ص 50). نهضت تألیف در موضوع بیان به زبان فارسی و با حال و هوای زبان و ادب فارسی، در روزگار معاصر (حدود بیش از نیم قرن پیش) با تألیف آثاری چون دررالادب تألیف حسام العلما آق اِوْلی و هنجار گفتار نوشتۀ نصرالله تقوی آغاز شد و با تألیف آثاری چون معالم البلاغه از محمد خلیل رجایی، معانی و بیان تألیف غلامحسین آهنی و معانی و بیان تألیف جلالالدین همایی ادامه یافت. نویسندگان این آثار، دانش بیان را براساس مفتاح العلوم سكاكی و به ویژه با توجه به المطول و مختصر تفتازانی، تنظیم و تألیف كردهاند و شواهدی از شعر فارسی نیز به گزارشهای خود افزودهاند. چنین است كه در این گروه از آثار، با تعریف معروف و سنتی بیان، یعنی «ادای مقصود واحد به طرق مختلف» (مثلاً نک : تقوی، 142؛ رجایی، 239-243) و با طرح و بررسی مسائل 4گانۀ بیان سنتی یا مسائل 4گانۀ سنتی دانش بیان مواجهیم. در ادامۀ كار تحقیق در مسائل دانش بیان، در روزگار ما آثاری پدید آمد كه نویسندگان آنها از یك سو به كتب سنتی بیان به زبان عربی توجه كردهاند، به ویژه به المطول و مختصر تفتازانی، و از سوی دیگر از آثار پدید آمده به زبان فارسی مثل هنجار گفتار و معالم البلاغه و نیز از آثار جدید بلاغی به زبانهای عربی و انگلیسی بهره جستهاند و در نتیجه هم در مسائل بیان سنتی، یعنی تشبیه، استعاره، مجاز و كنایه با نگاهی دیگر و با توجه خاص به شعر و ادب فارسی پژوهش كردهاند و هم آن گونه كه در بخش موضوعی مقاله آمده است، به مسائل مبتكرانه و تازهای در بیان پرداختهاند. از میان این آثار اولاً، كوششهای شفیعی كدكنی در كتاب موسیقی شعر و به ویژه در كتاب صورخیال در شعر فارسی (نک : ص 689-707) در خور توجه خاص است؛ ثانیاً، پژوهشهای سیروس شمیسا در كتاب بیان و كتاب بیان و معانی، هم از بابت نگاه تازه به مسائل بیان و هم از جهت افزایش مباحث تازه به بیان در زبان فارسی حائز اهمیت است (نک : شمیسا، بیان، 3- 8، بیان و معانی، 75- 89)؛ ثالثاً كوششهای شماری دیگر از محققان به ویژه آنان كه به مسائل بیانی از منظر زبانشناسی مینگرند، جالب توجه است (به عنوان نمونه، نک : حقشناس، 103-113؛ صفوی، 2 /111-141). از عصر آملی، صاحب نفائس الفنون (سدۀ 8 ق) كه ظاهراً گزارش او از بیان و مسائل بیانی به زبان فارسی، نخستین گزارش به شمار میآید، یا دست كم در شمار نخستین گزارشهاست تا روزگار ما، میتوان آثار بیانی را با توجه به استشهادها و ذكر شواهد به زبان عربی و فارسی و لاجرم بر اساس میزان توجه به زبان و ادب فارسی به 3 گروه تقسیم كرد. این تقسیم و طبقهبندی از این جهت حائز اهمیت است كه نشان میدهد كدام یك از گروهها در بنیاد نهادن بیان ویژۀ زبان و ادب فارسی تأثیر بیشتر و نقش تعیین كنندهتری داشتهاند: گروه اول، آثاری است كه در آنها مسائل دانش بیان به زبان فارسی گزارش شده، اما شواهد، یكسره عربی است، مثل گزارش آملی در نفائس الفنون و كتاب انوار البلاغۀ مازندرانی. این آثار گرچه زمینهساز ظهور دانش مستقل بیان در زبان و ادب فارسی بوده است، اما نویسندگان این آثار با هدفی دینی دست به تألیف زدهاند؛ چرا كه اساساً دانشهای بلاغی، در عالم اسلام، با هدف تبیین و تفهیم بلاغت قرآن كریم پدیده آمده، و پیشرفت كرده است و از آنجا كه در سرزمینهایی كه ایران نیز از جملۀ آنهاست، دین اسلام در قالب زبان عربی ترویج شده است، تلاش برخی از بلاغتنویسان به طور عام، و بیاننویسان به طور خاص نیز متوجه هموار ساختن فهم قرآن و بلاغت آن برای مؤمنان بوده است، درست مثل نوشتن كتب فقهی و كلامی به زبان فارسی از عصر صفویه كه آن نیز با هدف آموزش اصول و فروع به باورمندانی كه عربی نمیدانستهاند، صورت گرفته است و البته به گونهای غیرمستقیم در ترویج نثر فارسی در خدمت علم و فلسفه موثر افتاده است (به عنوان نمونه، نک : مازندرانی، 249، 279، 299، جم ). گروه دوم، آثاری است كه نه تنها در آنها مسائل بیان به زبان فارسی گزارش شده، بلكه شواهد نیز بیشتر شعر فارسی و گاه نثر فارسی است. این گروه از كتابهای بیانی را میتوان شامل غالبِ كتبِ بیانی تألیف شده در شبه قاره و نیز شماری از كتب بیانی تألیف شده در روزگار كنونی دانست. از آنجا كه زبان دین اسلام در شبه قاره، زبان فارسی است و هندیان مسلمان به متون ادب فارسی به مثابۀ متون مقدس مینگرند، محدود شدن شواهد به شعر فارسی در بیشتر كتبِ بیانِ تألیف شده در این سرزمین، نه فقط ارزش زیبایی شناختی دارد كه دارای ارزش و هدف دینی نیز هست؛ چرا كه فهم دقیق متون ادب فارسی برای هندیان مسلمان به معنی فهم دین و اخلاق هم بوده است و به همین سبب است كه مثلاً ــ چنان كه گذشت ــ سراجالدین علی خان آرزو (همانجا) چون كتابی در علم بیان به زبان فارسی نمییابد، در تألیف چنین كتابی احساس وظیفه میكند. كتاب حدائق البلاغه تألیف فقیر دهلوی نیز به همین سبك و سیاق است (نک : ص 5-54). در آثار محققان معاصر ایران نیز توجه ویژه به شعر فارسی و نقد و تحلیل بیانی آن، جنبۀ بلاغی و زیبایی شناختی دارد (مثلاً نک : شفیعی كدكنی، مقدمۀ كتاب). گروه سوم، آثاری است كه در آنها به شیوۀ قدما و فی المثل به شیوۀ رشید وطواط در حدائق السحر (به عنوان نمونه، نک : ص 42-50) شواهد هم از شعر عربی است، هم از شعر فارسی و در واقع از آنجا كه به قول رادویانی «اجناس بلاغت از تازی به پارسی» آورده شده (ص 2-3)، شعر فارسی به مسائلِ بیانیِ گزارش شده براساسِ كتب بلاغی عربی و اشعار عربیِ منقول در آن كتب، به عنوان شواهد، افزوده شده است. آثاری كه در چند دهۀ اخیر در زمینۀ بیان، براساس كتب عربی در این فن تألیف شده است، مثل درر الادب از آق اولی (نک : ص 140، 157، 159، 162)، هنجار گفتار تألیف نصرالله تقوی (نک : ص 142، 178، 179) و معالم البلاغه نوشتۀ محمد خلیل رجایی (مثلاً نک : 260-261، 282-283، 289، 292، جم )، جمله بدین سبك و سیاق است.
آرزو، علی، عطیۀ كبرى و موهبت عظمی، به كوشش سیروس شمیسا، تهران، 1381ش؛ آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، شیراز، 1340ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، به كوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1377 ق؛ ابن معتز، عبدالله، البدیع، به كوشش كراچكوفسكی، بغداد، 1399 ق؛ اخوان ثالث، مهدی، «آیات موزون افتادۀ قرآن كریم»، یادنامۀ علامه امینی، به كوشش جعفر شهیدی و محمد رضا حكیمی، تهران، 1352ش؛ همو، «دوزخ اماسرد»، سه كتاب، تهران، 1374ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران پس از اسلام، تهران، 1378ش؛ همو مقدمه بر حدائق السحر (نک : هم ، رشید وطواط)؛ تاج الحلاوی، علی، دقایق الشعر، به كوشش محمد كاظم امام، تهران، 1341ش؛ تاریخ سیستان، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛ تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، قم، كتابفروشی كتبی نجفی؛ همو، المطول، قم، مكتبة الداوری؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، 1317ش؛ جامی، عبدالرحمان، دیوان، به كوشش اعلاخان افصح زاد، تهران، 1378ش؛ جرجانی، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به كوشش محمد اسكندرانی و م. مسعود، بیروت، 1996م؛ حافظ، دیوان، به كوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1362ش؛ حقشناس، علیمحمد، «نظم، نثر و شعر؛ سه گونه ادب»، مجموعه مقالات دومین كنفرانس زبانشناسی نظری و كاربردی، به كوشش علی میرعمادی، تهران، 1373ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به كوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357ش؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، بیروت، 1405 ق / 1985م؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغه، به كوشش احمد آتش، استانبول، 1949م؛ رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به كوشش محمدكاظم امام، تهران، 1341ش؛ رجایی، محمد خلیل، معالم البلاغه، شیراز، 1359ش؛ رشید وطواط، محمد، حدائق السحر فی دقایق الشعر، به كوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1308ش؛ ریاحی، محمدامین، كسایی مروزی، زندگی، اندیشه و شعر او، تهران، 1367ش؛ زرین كوب، عبدالحسین، دو قرن سكوت، تهران، 1378ش؛ سكاكی، یوسف، مفتاح العلوم، به كوشش نعیم زرزور، بیروت، 1403ق /1983م؛ شفیعی كدكنی، محمدرضا، صورخیال در شعر فارسی، تهران، 1366ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به كوشش محمد قزوینی و محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1327ق؛ شمیسا، سیروس، بیان، تهران، 1379ش؛ همو، بیان و معانی، تهران، 1376ش؛ صادقیان، محمدعلی، «سهم ایرانیان در تدوین و تكمیل علوم بلاغی»، مجموعه مقالات چهارمین كنگرۀ تحقیقات ایرانی در زمینۀ ادب و فرهنگ ایران، به كوشش محمدعلی صادقیان، دانشگاه شیراز، ج 1؛ صفوی، كورش، از زبان شناسی به ادبیات، تهران، 1380ش؛ فقیر دهلوی، میرشمسالدین، حدایق البلاغة، لكهنو، 1872 م؛ كاشفی، حسین، بدایع الافكار فی صنایع الاشعار، به كوشش جلالالدین كزازی، تهران، 1369ش؛ كزازی، جلال الدین، مقدمه بر بدایع الافكار فی صنایع الاشعار (نک : هم ، كاشفی)؛ كسایی مروزی، «اشعار» (نک : هم ، ریاحی)؛ گركانی، محمدحسین، ابدع البدایع، به كوشش حسین جعفری، تهران، 1377ش؛ مازندرانی، محمدهادی، انوارالبلاغه، به كوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، 1375ش؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران، 1371ش؛ معزی، نجفقلی، درۀ نجفی، به كوشش حسین آهی، تهران، 1355ش؛ نشاط، محمود، زیب سخن، تهران، 1342ش؛ هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، به كوشش حسین معرفت، شیراز، 1331ق؛ همایی، جلال الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1361ش؛ همو، معانی و بیان، به كوشش ماهدختبانوهمایی، تهران، 1370ش.
اصغر دادبه
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید