بهمن شاه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 17 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229184/بهمن-شاه
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
بَهْمَنْ شاه، علاءالدینحسن گانگو (حك 748- 759ق /1347- 1358م)، بنیانگذار سلسلۀ بهمنیان (ه م) دكن (748-933ق /1347-1527 م). 1. » « 2. » « 3. 4. »« روایتهای گوناگونی دربارۀ نام «بهمنشاه» و شهرت «گانگو» وجود دارد. طباطبا لقب بهمنشاه را برگرفته از انتساب علاءالدین حسن به بهمن، پسر اسفندیار شهریار ایرانی دانسته است (1 /11-12)؛ اما فرشته آن را برگرفته از نام گانگوی بهمن (یا برهمن) منجم میداند كه نزد شاهزاده محمد تغلق (حك 725-752 ق /1325-1351 م) تقرب و منزلتی داشت و علاءالدین توسط او به شاهزاده محمدتغلق معرفی گردید و از طریق وی به دربار غیاثالدین تغلقشاه (حك 720-725 ق) راه یافت و در سلك امیران صده (مأموران مالیاتی) درآمد (1 /273-274، 282؛ نیز نك : رضوی، I /247). بهمنشاه بعدها به موجب عهدی كه گانگو بهمن با او بسته بود و به پاس محبت وی، نام او را به اسم خویش افزود (فرشته، 1 /274، 282؛ قس: حسینی، «آیا حسن ... »، 55). برپایۀ شجرهنامهای كه فرشته از رسالهای مجهول المؤلف، موجود در كتابخانۀ مرتضى نظام شاه بحری نقل كرده است، نسب بهمنشاه به بهرام گور میرسد (1 /281؛ نیز نك : طباطبا، همانجا)، اما افراد یاد شده در این نسبنامه فاصلۀ 900 سالۀ میان بهرامگور و بهمنشاه را پرنمیكنند (نك : حسینی، «زندگی ... »؛ 113). به علاوه، فرشته خود نیز انتساب علاءالدین حسن به پادشاهان ساسانی را دستآویزی برای شاعران و مورخانی دانسته است كه به قصد خوشآیند او بدان توسل جستهاند (1 /282؛ برای توضیح بیشتر دربارۀ شهرت «بهمنی»، نك : حسینی، «آیا حسن»، 46-56). دربارۀ نام «گانگو» نیز نظریات متفاوتی وجود دارد. برخی، نیاكان علاءالدین حسن را از سلسلۀ كاكویۀ اصفهان و همدان دانستهاند كه بهغزنین مهاجرت كردند و تحت حمایت سلطان محمود (سل 388-421 ق / 998-1030 م) قرار گرفتند و از اینرو، علاءالدین حسن به «كاكو» شهرت یافت؛ این نام بعدها تحریف گردید و «كانكو» یا «گانگو» خوانده شد (رضوی، I /247). به هر حال، نظر فرشته كه این نام را برگرفته از نام گانگو بهمن دانسته است (1 /273-274)، استوارتر مینماید. علاءالدین حسن در 691ق /1292م زاده شد شروانی، «بهمنیان دكن»، 35). براساس ملحقات طبقات ناصری نوشتۀ عینالدین بیجاپوری، مادر علاءالدین حسن پس از درگذشت همسرش در غور با 3 فرزند خود نزد برادرش، ملك هژبرالدین، مشهور به «ظفرخان»، حكمران پنجاب و ملتان رفت. علاءالدین حسن و برادر بزرگترش، علیشاه تحتنظر ظفرخان تربیت شدند. علاءالدین حسن 6 ساله بود كهظفرخان در جنگ با تركان آسیای مركزی كشته شد، اما او و خانوادهاش همچنان در ملتان ماندند (حسینی، «زندگی»، 115, 117؛ شروانی، همانجا، «بهمنیان»، 149). بعدها علاءالدین حسن از ملتان به دهلی رفت و در آنجا به خدمت گانگو بهمن (برهمن) درآمد (فرشته، 1 /273-274؛ حسینی، همان، 115) و پس از راه یافتن به دربار تغلقیان، با گروهی از سپاهیان خود به دكن رفت و چند اقطاع كوچك یافت و در دولتآباد اقامت گزید (طباطبا، 1 /12-13؛ فرشته، همانجا). با شروع شورشهای مختلف در قلمرو محمدتغلق شاه و از آن جمله شورش امرای مخالف در دولتآباد دكن و نیز درگیر بودن محمد تغلقشاه با شورشیان گجرات، امرای دولتآباد فرصتی مناسب یافتند و با تسلط بر شهر، یكی از امرای «دو هزاری»، یعنی اسماعیل فتح افغان مشهور به «اسماعیل مُخ» (قس: همو، 1 /275: فتح را به عنوان نخستین سلطان مستقل دكن و با نام ابوالفتح ناصرالدین شاه (حك 746- 748ق /1345-1347م) بر تخت نشاندند (طباطبا، 1 /13-14؛ فرشته، همانجا؛ شروانی، «بهمنیان دكن»، 27). گویا علاءالدین حسن نیز صلاح خود را در موافقت با دیگر امرا دید. وی از سوی ناصرالدین شاه عنوان «ظفرخانی» و «امیرالامرایی» یافت و اقطاعات چندی، از جمله گلبرگه بدو اعطا شد (فرشته، همانجا؛ شروانی، همان، 27، «بهمنیان»، 147).ابوالفتح ناصرالدین شاه پس از شكست لشكریانش از سلطان محمدتغلقشاه، در قلعۀ دیوگیر دولتآباد متحصن شد و علاءالدین حسن نیز با 12 هزار سپاهی به گلبرگه رفت. محمدتغلقشاه یكی از سرداران خود به نام عمادالدین تركمان را به تعقیب علاءالدین حسن فرستاد و خود برای تصرف دولتآباد حركت كرد. با خبر شورش مجدد در گجرات، محمدتغلقشاه به ناچار بدان سو عزیمت كرد و علاءالدین حسن فرصت را مغتنم شمرد و با 20 هزار سپاه كه از نیروهای متحد منطقه، با حمایت راجۀ تلنگانه تشكیل شده بود، سپاهیان عمادالملك را در قلعۀ احمدآباد بیدر غافلگیر كرد. عمادالملك در جنگ كشته شد و علاءالدین حسن به یاری ناصرالدینشاه به سوی دولتآباد شتافت. امرای محمد تغلقشاه كه دولتآباد را محاصره كرده بودند، چون تاب مقاومت در خود ندیدند، دست از محاصره برداشتند و به سوی دهلی و گجرات بازگشتند و علاءالدین حسن فاتحانه در 746 ق وارد دولتآباد شد (فرشته، 1 /276). بهگفتۀ فرشته، ناصرالدین شاه به بهانۀ سالخوردگی و نیز به اینسبب كه علاءالدین حسن «بهمننژاد» است و آثار بزرگی و شجاعت در او نمایان، و شایستۀ تاج و تخت است (1 /277)، از پادشاهی كناره گرفت. اما در حقیقت، امرا علاءالدین حسن را به سبب موقعیت ممتاز سیاسی و شجاعت و كفایت وی به فرمانروایی برگزیدند و این گزینش بیشتر حركتی سیاسی بود (نك : شروانی، «بهمنیان دكن»، 34) و علاءالدین حسن با عنوان ابوالمظفر علاءالدین بهمنشاه بر تخت نشست (فرشته، همانجا؛ مجومدار، 356) و نخستین پادشاهی مستقل مسلمانان در جنوب هند را بنیان گذاشت. وی دو سال بعد، احتمالاً به سبب عدم امنیت در دولتآباد، پایتخت خود را به گلبرگه كه خود آنرا حسنآباد نام نهاد، منتقل كرد (فرشته، 1 /277- 278؛ كولكه، 170). وی پس از جلوس، عنوان خود، ظفرخان را به شاهزاده محمد داد و به هر یك از امرا منصب و لقبی اعطا كرد (طباطبا، 1 /15-16؛ شروانی، همان، 37). وی همچنین لقب ناصرالدین را از اسماعیل گرفت و به جای آن مقام امیرالامرایی و منصب سپهسالاری را به وی داد و ملك سیفالدین را به عنوان وكیل مطلق یا صدراعظم خود برگزید (فرشته، 1 /277). اختصاص جایگاه برتر در مجالس رسمی به سیفالدین خشم و حسد اسماعیل را برانگیخت و او گروهی از امرا را با خود همراه ساخت و توطئۀ قتل بهمنشاه را طراحی كرد، اما با هوشیاری بهمنشاه، این توطئه كشف، و با اعتراف امرای همدست اسماعیل، دستور قتل وی صادر شد. بهمنشاه زیركانه برای دلجویی از بازماندگان اسماعیل و جلب خشنودی مخالفان، بهادرخان پسر بزرگ اسماعیل را به جانشینی پدر انتخاب كرد (همو، 1 / 279؛ هیگ، 373-374). اگرچه بهمنشاه اندیشۀ تصرف تاج و تخت دهلی را در سرداشت (فرشته، 1 / 279-280؛ شروانی، «علاءالدین ... »، 970؛ «بهمنیان»، 149-150)، اما تمام کوشش و نیروی وی صرف مطیع ساختن حاکمان و پادشاهان مستقل دکن شد (نک : همانجاها)؛ زیرا برخی از اینان که در جنگ بهمنشاه بر ضد تغلقشاه به او یاری رسانده بودند (الفینستن، 465)، پس از پادشاهی وی حاضر نبودند فرمانروایی او را بپذیرند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ امرای دکن، نک : هیگ، 372؛ کولکه، همانجا؛ بریتانیکا، I /733). بهمنشاه بسیاری از امرای دکن را به اطاعت درآورد و آنها را باجگزار خود کرد (نک : فرشته، 1 / 278-280؛ هیگ، 374-375؛ مجومدار، همانجا). افزونبر این، وی به شورش محمد بن عالم در ساگار با هوشیاری و ملایمت پایان داد (هیگ، 374؛ شروانی، «علاءالدین»، 971، «بهمنیان»، همانجا).در 758 ق /1357 م بهمنشاه با صوابدید ملک سیفالدین غوری برای تصرف ایالات جنوبی پادشاهی دهلی که در شمال قلمرو وی قرار داشت، از حسنآباد گلبرگه به سوی دولتآباد حرکت کرد، اما پیش از آن در پاسخ کمک راجۀ حران گجراتی که توسط «جاگیرداران» گجرات از حاکمیت برکنار شده بود، نخست شاهزاده محمد را با 20 هزار سپاهی روانۀ گجرات کرد و خود نیز به دنبال وی رهسپار شد. بهمنشاه در نیمۀ راه به بیماری سختی مبتلا گردید و به گلبرگه بازگشت (فرشته، 1 /280) و در آنجا قلمرو حکومت خود را از نظر اداری به 4 «طَرَف» (ولایت): حسنآباد گلبرگه، دولتآباد، برار و بیدر تقسیم کرد و از میان خانوادۀ خود و امرا، حاکمانی با عنوان«طرفدار» برای این ولایات تعیین نمود (فرشته، هیگ، مجومدار، همانجاها).بهمنشاه 6 ماه در بستر بیماری بود و در این مدت دستور عفو تمام زندانیان را صادر کرد. وی در ربیعالاول 759 درگذشت (فرشته، 1 /280-281؛ احمد، 3 /7). مؤلف تذکرةالملوک وفات بهمنشاه را در 761ق دانسته است، اما به گفتۀ هیگ سکهای که به نام وی و با تاریخ 760 ق به جای مانده، احتمالاً پس از درگذشت او ضرب شده است (ص 376). بهمنشاه را در گلبرگه نزدیک دروازۀ جنوبی قلعه و در مقبرهای که به سبک دورۀ تغلق شاهیان و با معماری داخلی ساده ساخته شده بود، دفن کردند (مارشال، 633-634؛ دسای، 234-235). قلمرو وی از رود پِنگانا در شمال تا رود کریشنا در جنوب و از گوا در غرب تا بهُنگیر در شرق گسترش داشت (مجومدار، همانجا؛ «فرهنگ ... »، 95).بهمنشاه را پادشاهی سیاستمدار، عادل، با مروت و سخاوتمند وصف کردهاند (فرشته، 1 / 278-281). وی یکی از پادشاهان مسلمان هند است که دستور داد تا جزیه بر غیرمسلمانان تحمیل نشود (شروانی، «علاءالدین»، 972). بهمنشاه احترام بسیاری برای اهل تصوف قائل بود. دو روایت صوفیانه به رابطۀ میان وی و شیوخ بزرگ تصوف تا پیش از پادشاهی او اشاره دارد: به گفتۀ طباطبا (1 /12) و فرشته (1 /274)، شیخ نظامالدین در مجلسی که علاءالدین حسن به آن وارد شد، پادشاهی وی را پیشگویی کرد. روایت دیگر آنکه علاءالدین حسن مرید شیخ سراجالدین جنیدی بود و گاه همراه مادرش به محضر این شیخ در «گانگی» که سپس به «مرتضىآباد» شهرت یافت، میرفت و آموزش میدید(رضوی، I /247؛ حسینی، «زندگی»، 117، نیز برای اطلاع بیشتر در این باره، نک : 117-121). شیخ برهانالدین غریب و شیخ عینالدین بیجاپوری از دیگر صوفیانی بودند که جایگاهی والا نزد بهمنشاه داشتند (فرشته، 1 /277؛ نظامی، 182).به سبب حمایت بهمنشاه از ادیبان، دانشمندان و صوفیان، بسیاری از آنها از ایران به دکن مهاجرت کردند و موجب رشد فرهنگ و تمدن ایرانی در این سرزمین شدند. در این دوره با تأسیس مؤسسات آموزشی در الیچپور، گلبرگه و دولتآباد، زبان فارسی در میان مردم رواج یافت. او همچنین دستور داد تا هر ساله نوروز را جشن بگیرند. از دانشمندان دربار بهمنشاه میتوان از عصا مؤلف فتوحالسلاطین، عینالدین بیجاپوری که ذیلی بر طبقات ناصری نگاشت، ملامعینالدین هروی و حکیم علیمالدین تبریزی نام برد(احمد، 77). بهمنشاه بانی مسجد جامع حسنآباد گلبرگه بود که در کتیبۀ فارسی آن نیز نام وی آمده است. وی همچنین قلعۀ ویران این شهر را مرمت کرد (فرشته، 1 /278؛ حسینی، «آیاحسن»، 51).
احمد، نظامالدین، طبقات اکبری، به کوشش محمد هدایتحسین، بنگال، 1927 م؛ طباطبا، علی، برهان مآثر، دهلی، 1355 ق /1936 م؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کلهنو، 1281 ق /1864 م؛ نیز:
Ahmad, N., «Persian», History of Medieval Deccan, ed. H. K. Sherwani, Hyderabad, 1974, vol. II; Britannica, micropaedia, 1974; Desai, Z. A., «Bahmani Succession State», History of Medieval Deccan, ed. H. K. Sherwani, Hyderabad, 1974, vol. II; A Dictionary of India History, New York, 1967; Elphinstone, M., The History of India, London, 1905; Haig, W., «The Kingdom of the Deccan, 1347-1490», The Cambridge History of India, New York, 1928, vol.III; Husaini, A., «Career of Hasan (Bahman Shah) Befor He Became the Sultan of the Deccan», Islamica Culture, Hyderabad Deccan, 1959, vol. XXXIII; id, «Was Hasan (Bahman Shah) Called Bahmani?», ibid, 1958, vol. XXXII; Kulke, H. and D. Rothermund, A History of India, London / New York, 1998; Majumdar, R. C., An Advanced History of India, London, 1958, Marshall, J., «Gulbarga», The Cambridge History of India, ed. W. Haig, New York, 1928, vol.III; Nizami, K. A., «Ṣūfī Movement in the Deccan», History of Medieval Deccan, ed. H. K. Sherwani, Hyderabad, 1974, vol. II; Rizvi, A. A., A Socio-Intellectual History of the Isnā’Ashari Shī’īs in India, Canberra, 1986; Sherwani, H. K., «Alauddin Hasan Bahmani», A Comperhensive History of India, ed. M. Habib and K. A. Nizami, New Delhi, 1982, vol. V; id, «The Bahmanis», History of Medieval Deccan, ed. H. K. Sherwani, Hyderabad, 1974, vol. I; id, The Bahmanis of the Deccan, New Delhi, 1985.هدى سیدحسینزاده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید