صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / حسن صباح /

فهرست مطالب

حسن صباح


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 5 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حَسَنِ صَبّاح، بنیان‌گذار دعوت و دولت اسماعیلیۀ نزاری در ایران. از آغاز زندگی حسن صباح، که اسماعیلیان نزاری معاصرش او را «سیدنا» خطاب می‌کردند، اطلاعات اندکی در دست است. در این دوره از تاریخ الموت، اسماعیلیان نزاری ایران وقایع‌نامه‌هایی تألیف کردند که در آنها اتفاقات دولت و جامعۀ نزاری ایران را برحسب فرمانرواییهای پیاپی خداوندگاران الموت ثبت می‌کردند (نک‍ : دفتری، «تاریخ‌نگاری ... »، 91-97). این سنت نزاری در تاریخ‌نگاری با اثر معروف به سرگذشت سیدنا ــ که از مؤلفی مجهول، و مشتمل‌بر رویدادهای مهم دوران حسن صبـاح، به عنـوان اولیـن خداوندگار الموت، بـوده است ــ آغازگردیده‌است. نسخه‌هایی از این اثر، که دیگر به‌جا نمانده‌است، تا دورۀ ایلخانیان موجود بوده و شماری از مورخان آن دوره در تألیف بخش تاریخ اسماعیلیۀ آثار خود از آن استفاده کرده‌اند. آثار این مورخان، به‌خصوص جوینی (د 681 ق / 1282 م)، رشیدالدین فضل‌الله (د 718 ق / 1318 م) و ابوالقاسم کاشانی (د پس از 724 ق / 1324 م)، منابع اصلی ما دربارۀ حسن صباح و جانشینان او در الموت به‌شمار می‌روند. ابن‌اثیر مطالب کوتاه‌تری را، از منابعی متفاوت، دربارۀ جزئیات کار حسن صباح در تاریخ خود آورده است (10 / 316، 317، 527- 529). داستان «سه یار دبستانی» که طبق آن حسن صباح، نظام‌الملک و عمرخیام در کودکی نزد استادی در نیشابور کسب دانش می‌کردند و از همان زمان با یکدیگر عهد بستند که بعدها در زندگی همدیگر را کمک کنند، افسانه‌ای بیش نیست (نک‍ : رشیدالدین، قسمت ... ، 110-112؛ ابوالقاسم، 146- 148؛ میرخواند، 4 / 199-204؛ بوئن، 771-782). 
حسن صباح در اواسط دهۀ 440 ق، در شهر قم در یک خانوادۀ شیعی اثنى‌عشری متولد شد. پدرش، علی بن محمد بن صباح حِمیری، ادعا می‌کرد اصل و نسبش حمیری و یمنی بوده که از کوفه به قم مهاجرت کرده‌بوده‌است. پس‌ازآن، خـانوادۀ صباح به شهر ری ــ که یکی دیگر از مراکز مهم تعلیم شیعه در ایران بود ــ رفتند و در آنجا حسن برحسب مذهب شیعۀ اثنى‌عشری به تحصیل علم برخاست. وی در همان شهر ــ که از اواسط سدۀ 3 ق / 9 م، مرکز فعالیت داعیان اسماعیلی در منطقۀ جبال بود ــ توسط امیره ضراب، یکی از داعیان محلی، با تعالیم اسماعیلیه آشنایی پیدا کرد. بعدها، از داعیان دیگر اسماعیلی در ری، ازجمله از بونجم سراج، اطلاعات بیشتری دربارۀ اسماعیلیان کسب کرد؛ و بالأخره اندکی پس از 17 سالگی به مذهب اسماعیلی گروید و یکی از داعیان به‌نام مؤمن از او برای امام اسماعیلی زمان، المستنصر باللٰه فاطمی، عهد بیعت گرفت (جوینی، 3 / 187- 189؛ رشیدالدین، همان، 97- 99؛ ابوالقاسم، 133- 135). 
در رمضان 464 / ژوئن 1072، یعنی اندکی پس از آنکه حسن به کیش اسماعیلی درآمده بود، به عبدالملک ابن عطاش، رئیس دعوت اسماعیلیه در قلمرو سلاجقه، که پایگاهش در اصفهان بود، ولی برای مدتی به ری درآمده بود، معرفی شد و مورد توجه وی قرارگرفت. ابن‌عطاش به اندازه‌ای تحت تأثیر استعداد و کفایت حسن قرارگرفت که به او شغلی در سازمان دعوت داد و چندی بعد، در 467 ق / 1075 م، که ابن‌عطاش از ری به پایگاهش در اصفهان مراجعت کرد، حسن را همراه خود به آنجا برد. دو سال بعد، در 469 ق، حسن به توصیۀ ابن‌عطاش عازم قاهره، پایتخت فاطمیان شد تا بیشتر در مذهب اسماعیلیه به تحصیل بپردازد. 
وقتی حسن صباح در صفر 471 / اوت 1078 به قاهره رسید، بدرالجمالی (ه‍ م)، وزیر قدرتمند فاطمی، به‌عنوان داعی‌الدعاتْ جانشین المؤید فی‌الدین شیرازی شده بود. حسن 3 سال، نخست در قـاهره و سپس در اسکنـدریه ــ کـه ظاهـراً پـایگاه مخـالفان بـدرالجمالی بـود ــ سکـونت کـرد. اطلاعاتی دربـارۀ ایـن دورۀ زندگی حسن در مصر در دست نیست، اما این مسلم است که به‌طور خصوصی به دیدن المستنصر باللٰه موفق نشد. همچنین یقین است که وی با بدرالجمالی که قدرت سیاسی را در دولت فاطمی کلاً در دست داشته، درگیر بوده است؛ و این می‌تواند سبب توقف او در اسکندریه باشد، جایی که کسب تعلیم اسماعیلی مقدور نبوده است. طبق منابع نزاری که مورخان ایرانی از آنها استفاده کرده‌اند، حسن صباح به‌عنوان طرفدار ولایتعهدی نزارْ پسر المستنصر، با بدرالجمالی نزاع داشته‌است. بنابر روایتی که ابن‌اثیر نقل‌کرده‌است (10 / 317)، المستنصر شخصاً در قاهره به حسن اطلاع داده‌بوده‌است که نزار جانشین او خواهد بود (نیز نک‍ : رشیدالدین، قسمت، 77؛ ابوالقاسم، 114؛ قس: مقریزی، 2 / 323، 3 / 15، که ورود حسن را به قاهره در 479 ق / 1086 م آورده است). 
درهرصورت، در اوضاع و احوالی نامعلوم، حسن سرانجام به فرمان بدرالجمالی از مصر بیرون‌رانده‌شد و پس از سفری پرماجرا در ذیحجۀ 473 / مۀ 1081 به اصفهان بازگشت (جوینی، 3 / 191؛ رشیدالدین، همان، 102-103؛ ابوالقاسم، 137). 
حسن می‌بایستی طی اقامتش در مصر درسهای مهمی فراگرفته بوده‌باشد، درسهایی که بعداً در طرح سیاستهای انقلابی او مورد استفاده‌قرارگرفت. در دهۀ 460 ق، که دولت فاطمی شاهد بحرانهای سیاسی، اقتصادی و نظامی بی‌شماری بود، اسماعیلیان ایران از اقبالِ رو به زوال دولت فاطمیان آگاهی پیداکرده‌بودند. حسنِ تیزهوش نیز شخصاً موقعیت دشوار خلیفه و امام را در مرکز خلافت فاطمی به چشم دیده‌بود. ظاهراً او دریـافته‌بـود کـه دولت فـاطمی ــ کـه درآن‌زمـان تحت فرمان بـدرالجمالـی بـود ــ از وسـایـل و ارادۀ کافـی بـرای کمک بـه اسماعیلیان ایران در مبارزه بر ضد سلاجقه، یعنی بزرگ‌ترین قدرت نظامی و سیاسی خاورمیانه، برخوردار نیست؛ به‌عبارت‌دیگر، حسن صباح به وضوح دریافته بود که اسماعیلیان ایران نمی‌توانستند انتظار داشته باشند از کمک مؤثری از سوی دولت فاطمی برخوردار شوند. با شناخت این واقعیتها بود که حسن صباح سرانجام نقشۀ عملیاتی مستقل را بر ضد سلاجقه، که اینک استیلای خود را بر سراسر خاورمیانه گسترانیده بودند، طراحی کرد. 
حسن چون به ایران بازگشت، در پایگاه دعوت در اصفهان نماند، بلکه طبق برنامه‌ای در خدمت به دعوت اسماعیلی به مسافرتهای گسترده در سراسر ایران پرداخت که 9 سال به طول انجامید (جوینی، 3 / 191-193؛ رشیدالدین، همان، 103؛ ابوالقاسم، 138؛ حافظ‌ابرو، 193-194). طی همین دوره، او اندیشه‌های انقلابی خود را سامان داد و نیز قدرت نظامی سلجوقیان را در نقاط مختلف ایران ارزیابی کرد. حسن ابتدا به کرمان و یزد رفت و در آنجا مدتی به اشاعۀ دعوت اسماعیلی پرداخت؛ سپس چند ماهی در خوزستان به‌سر برد و آن‌گاه به دامغان رفت و 3 سال در آن شهر ماند (همانجاها). 
حسن به‌تدریج به مشکلات تحصیل پیروزی در نواحی مرکزی و غربی ایران، که مراکز قدرت سلاجقه بود، پی‌برد. او تا 480 ق / 1087 م، توجه خود را به منطقۀ دیلم معطوف‌کرده‌بود که از مراکز قدرت سلجوقیان به‌دور بود و پناهگاه امنی برای علویان محسوب‌می‌شد. گذشته‌ازاین، شیعیان، به‌خصوص زیدیان، نیز در این منطقۀ کوهستانی پایگاههای مهمی داشتند و داعیان اسماعیلی منطقۀ جبال نیز از دو سده قبل از آن تاریخ در آنجا مشغول فعالیت بودند؛ یعنی پیش از زمانی که ابوحاتم رازی (د 322 ق / 934 م)، شماری از امرای دیلمی را به کیش اسماعیلی درآورد (دفتری، «تاریخ ... »، 120-121). حسن صباح در آن زمان خود را آمادۀ شورشی بر ضد سلاجقه می‌کرد، و در جست‌وجوی پایگاه مناسبی برای استقرار مرکز فعالیتهایش بود. در آن ایام، دعوت اسماعیلیه در ایران هنوز تحت رهبری کلی عبدالملک ابن عطاش قرار داشت، درحالی‌که حسن سیاست مستقلی را در پیش گرفته بود و در اصل تا حدود زیادی مستقل از هر دو، یعنی ابن‌عطاش و نیز قاهره عمل می‌کرد. وی سرانجام قلعۀ الموت، واقع بر کوهستانهای مرکزی البرز در ناحیۀ رودبار دیلم را به‌عنوان پایگاه خود انتخاب کرد. 
او برای تصرف الموت نقشه‌ای دقیق طرح کرد. الموت در آن زمان در تصرف شخصی به نام مهدی علوی بود که از جانب سلطان سلجوقی آنجا را در اختیار داشت. حسن که با گذشت زمان داعی دیلم شده بود، اینک کار دعوت را در آن منطقه شدت بخشید و عده‌ای از داعیان تابع خود را به نواحی اطراف الموت فرستاد تا اهالی آنجا را به کیش اسماعیلی درآورند. دیری نگذشت که فعالیتهای حسن صباح به اطلاع خواجه نظام‌الملک، وزیر قدرتمند سلاطین بزرگ سلجوقی، رسید. اما کوششهای وزیر بزرگ که نفرت خاصی نسبت به اسماعیلیان داشت (نک‍ : نظام‌الملک، 282 بب‍‌ )، برای دستگیری حسن به جایی نرسید. 
حسن سرانجام خود به قزوین رفت و در اوایل سال 483 ق / 1090 م، به اشکور و سپس به انجرود از توابع الموت روانه شد و بالأخره در شب چهارشنبه، 6 رجب 483 ق / 4 سپتامبر 1090 م، مخفیانه به قلعۀ الموت درآمد. وی تا مدتی هویت خود را مخفی کرد و خویشتن را «دهخدا» نامید و در زی معلم، به کودکان محافظان قلعه درس می‌داد و درهمان‌حال مردان خود را به قلعه و اطراف آن درمی‌آورد. چون پیروانش در داخل و پیرامون قلعه استقرار یافتند، حسن سرانجام هویت خود را آشکارساخت. مهدی علوی که دریافته‌بود دیگر جایی برای او در الموت نیست، قلعه را به حسن تسلیم کرد (اواخر پاییز 483 ق / 1090 م). بنابر نقل قولهایی که از سرگذشت سیدنا در دست است، حسن حاضر شد به میل خود براتی به مبلغ 000‘ 3 دینار به‌عنوان بهای قلعه به مهدی علوی بدهد. این برات که برعهدۀ رئیس مظفر، یکی از کارگزاران سلجوقی که پنهانی به کیش اسماعیلی درآمده بود، صادر شده بود، به‌موقعِ خود و با شگفتی مهدی علوی به او پرداخت شد (جوینی، 3 / 193- 195؛ رشیدالدین، قسمت، 104- 105؛ ابوالقاسم، 139-141؛ حافظ‌ابرو، 193-194). 
تسخیر قلعۀ الموت، فعالیتهای اسماعیلیان ایران را که تا آن زمان به‌طور مخفیانه عمل می‌کردند، وارد مرحله‌ای جدید کرد. این درواقع صلای آغاز قیام مسلحانۀ اسماعیلیان ایران بر ضد سلاجقه بود و ضمناً تأسیس واقعی آنچه را که مقدر بود به صورت دولت مستقل اسماعیلیان نزاری درآید، مشخص می‌ساخت. مسلم است که قاهره در شروع این مرحله از فعالیتهای انقلابی اسماعیلیان ایران نقشی نداشت؛ و برعکس، شواهد موجود دلالت بر آن دارند که تا آن تاریخ، حسن صباح روابط نزدیکی با دعوت و دولت فـاطمی ــ که تحت اختیـار بدرالجمـالی، وزیر قدرتمند فاطمی و داعی الدعات بود ــ نداشته است. 
حسن صباح همین‌که در الموت مستقر شد، به کار مرمت آن قلعۀ قدیمی و اصلاح استحکامات، انبارهای آذوقه و شبکۀ منابع آب آنجا برخاست. او به‌راستی الموت را تسخیرناپذیر ساخت و بدان امکان داد تا بتواند مدتهای طولانی در برابر محاصرۀ دشمنان مقاومت کند. حسن سپس نفوذ خود را در سراسر رودبار و نواحی هم‌جوار در دیلم گسترش‌داد؛ بدین ترتیب شمار بیشتری از اهالی دیلم را به کیش اسماعیلی درآورد و قلاع استوار بیشتری را در آن منطقه تصرف کرد یا بساخت. وی همچنین وضع کشاورزی و شبکۀ آب‌رسانی درۀ الموت را اصلاح، و آنجا را به منطقۀ مولّد و انبار مواد غذایی تبدیل کرد. بعداً این سیاست در مورد دیگر قلعه‌های عمدۀ اسماعیلی نیز اعمال شد (جوینی، 3 / 272-273؛ رشیدالدین، همان، 105؛ ابوالقاسم، 141-142؛ حافظ‌ابرو، 195؛ حمدالله، نزهة ... ، 60-61). حسن صباح همچنین کتابخانۀ مهمی در الموت تأسیس‌کرد. مجموعۀ کتابها، اسناد، آلات و افزار علمی در این کتابخانه تا زمانی‌که مغولان آن را همراه با دیگر قسمتهای قلعه در 654 ق / 1256 م ویران‌کردند، طی سالها به‌طور قابل توجهی گسترش یافته‌بود (نک‍ : جوینی، همانجا). 
حسن صباح مجموعه‌ای از انگیزه‌های دینی و سیاسی برای قیام بر ضد سلجوقیان داشته‌است. بدیهی است که او به‌عنوان یک شیعۀ اسماعیلی نمی‌توانسته است سیاستهای ضد شیعی سلجوقیان را که به‌عنوان حامیان جدید اسلام اهل سنت سوگند خورده‌بودند که دولت اسماعیلی فاطمیان را نیز براندازند، تحمل کند. انگیزۀ کمترنمایان، ولی دارای همان قدر اهمیت در قیام حسن، ابراز احساسات «ملی» ایرانی بوده است و همین موفقیت گستردۀ اولیۀ این قیام را در ایران توجیه می‌کند. ترکان سلجوقی در ایران بیگانه بودند و حکومتشان شدیداً مورد نفرت و بیزاری ایرانیان، از هر طبقه و صنف اجتماعی، قرار داشت. هرج‌ومرج و چپاولگریهایی که سلاجقه و سپاهیان ترک متمرد آنها در شهر و روستا به راه انداخته بودند، هرچه بیشتر بر شدت احساسات ضد سلجوقی ایرانیان می‌افزود. حسن شخصاً از ترکان سلجوقی و سلطۀ خارجی آنها منزجر بود. گزارش کرده‌اند که او به آنها با عنوان «ترک جاهل» اشاره می‌کرده و آنها را از جنیان می‌خوانده است (نک‍ : ابوالقاسم، 148؛ هفت باب ... ، 30). 
درحقیقت برای دست‌یابی به هدف برکندن حکومت ترکان بود که حسن خویشتن را وقف این کار و سازمان دادن اسماعیلیان ایران به‌صورت یک نیروی انقلابی کرد. ازاین‌جهت، اسماعیلیان ایران با پیشینه‌های گوناگون اجتماعی، آن‌طورکه درخور یک جنبش انقلابی بود، یکدیگر را رفیق خطاب می‌کردند. نیز مهم است که به یاد آوریم حسن صباح برای بیان احساسات ایرانی، به‌رغم تقوا و دین‌داری شدید اسلامی خود، زبان فارسی را به‌عنوان زبان دینی اسماعیلیان ایران جایگزین زبان عربی کرد. این برای نخستین‌بار بود که جامعۀ بزرگی از مسلمانان زبان فارسی را زبان دینی خود قرار می‌داد. موفقیت اولیۀ قیام حسن صباح در ایران از جهتی هم، ریشه در نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی روستاییان و کوه‌نشینان فاقد زمین و صنعتگران و پیشه‌وران و دیگر طبقات اجتماعی محروم در قلمرو سلاجقه داشت. 
درهرصورت، پیام دینی ـ سیاسی حسن به صورت گسترده، حمایت دیلمیان رودبار و پیرامون آن را که اغلب روستانشینان و کوه‌نشینانی بودند که بعضاً از قبل هم با مذهب اسماعیلیه و دیگر فرق شیعه آشنایی یافته بودند، جلب کرد. نیز به‌نظر می‌رسد که حسن باقی‌ماندگان خرمدینان پیشین آذربایجان را ــ که برای نشان دادن احساسات ایرانی خود اینک خویشتن را «پارسیان» می‌خواندند ــ به قیام و دعوت خود جذب کرده بود (نک‍ : رشیدالدین، قسمت، 149-153؛ ابوالقاسم، 186- 188؛ مادلونگ، 9-12). دیری نگذشت که الموت مورد هجوم نزدیک‌ترین امیر سلجوقی به آنجا، که آن نواحی را از طرف سلطان به اقطاع داشت، قرار گرفت؛ از آن‌زمان به بعد، اسماعیلیان ایران و سلاجقه درگیر رشته‌ای طولانی از برخوردهای نظامی با یکدیگر شدند (نک‍ : هیلنبراند، 205-220). 
حسن در 484 ق / 1091 م، داعی حسین قائنی (ه‍ م) را به زادگاهش قهستان، در جنوب شرقی خراسان، فرستاد تا مردم آنجا را برای پشتیبانی تجهیز کند. در آنجا موفقیت سریع و گسترده بود. مردم قهستان که از پیش با سنتهای شیعی آشنایی داشتند (نک‍ : منهاج، 1 / 213؛ جرفادقانی، 141) و درآن‌زمان از حکومت ستمگرانۀ امیر سلجوقی سخت ناراضی بودند، به قیامی عمومی بر ضد سلاجقه دست زدند و زمام امور چند شهر، ازجمله تون، طبس، قائن و زوزن را به‌دست‌گرفتند. بدین‌ترتیب در مدتی کوتاه، قهستان بعد از رودبار دومین منطقۀ عمده برای فعالیتهای اسماعیلیان ایران شد که اکنون درواقع دولتی منطقه‌ای و مستقل در مرکز قلمرو سلاجقه پدید آورده بودند (نک‍ : ابن‌اثیر، 10 / 318؛ رشیدالدین، همان، 108؛ ابوالقاسم، 144؛ اقبال، 280-281). از این به بعد رهبری اسماعیلیان قهستان در دست شخصی که از الموت منصوب می‌گشت و به محتشم معروف بود، قرار داشت (برای نمونه، نک‍ : رشیدالدین، همان، 161، 181؛ ابوالقاسم، 198، 222). 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: