صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابوطالب /

فهرست مطالب

ابوطالب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبوطالِب، عبدمناف (عمران) بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف قرشی (د سال دهم بعثت برابر با 620 م)، عمو و حامی پیامبر (ص). پدرش عبدالمطلب، از رؤسای مكه بود و منصب «سقایت» و «رفادت» (تأمین آب و غذا برای زائران كعبه) داشت. در میان فرزندان متعددش 3 پسرانه به نام ابوطالب، زبیر و عبدالله پدر پیامبر (ص) از یك مادر، به نام فاطمه دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم، ‌زاده شدند (ابن‌هشام، 1 / 189؛ بلاذری، 1 / 85). او در بستر مرگ (8 عام‌الفیل / ح 578 م) (طبری، 2 / 277) و در جمع فرزندان وصیت كرد و كفالت محمد (ص) را كه تا 8 سالگی آن حضرت خود برعهده داشت، به ابوطالب واگذاشت (یعقوبی، 2 / 13). از این زمان ابوطالب به عنوان جانشین پدر، سرپرستی محمد (ص) را برعهده گرفت و پس از بعثت او به پیامبری نیز به حمایتش برخاست (ابن سعد، 1 / 121؛ ابن هشام، 1 / 189-190).
مطابق روایات، او كه مانند بیشتر رؤسای قریش مردی تاجر بود، در یكی از سفرها به شام، محمد (ص) را با خود همراه كرد و در همین سفر بود كه راهبی نصرانی، بحیرا نام، به پیامبری آن حضرت بشارت داد (همو، 1 / 191-194؛ طبری، 2 / 277- 279).
سخاوت ابوطالب بین قریش معروف بود و هروقت اطعام می‌كرد، هیچ یك كاز افراد قبیله در آن روز به این كار نمی‌پرداخت (بلاذری، 2 / 23). دربارۀ درایت و عدالت و نفوذ او گفته‌اند كه قبایل عرب در مكه، ابوطالب را داور خود می‌شناختند و او نیز در داوری جانب حق را نگه می‌داشت ومردی صاحب رأی بود. او در عصر جاهلیت نخستین كسی بود كه سوگند در شهادت برای اولیای دم را بنا نهاد و این روش بعدها جزو سنن و حقوق اسلامی گردید (ابن‌ابی‌الحدید، 15 / 219؛ نسائی، 2 / 8-4). ابوطالب منصب سقایت را كه از پدر به ارث برده بود، در ازای دَین خود، به برادرش عباس سپرد (یعقوبی،‌همانجا؛ ابن اثیر، 2 / 22-23؛ قس: ابن هشام، 1 / 189). چه ابوطالب، به رغم آنكه سیادتش را همه گردن نهاده بودند، مردی تنگدست، اما بلند طبع بود و ضیق معاش را بر كسی آشكار نمی‌كرد. محمد (ص) كه در این ایام با تأیید ابوطالب، با خدیجه ازدواج كرده و از توانایی مالی برخوردار شده بود، در یك قحط سال برای كاستن از بار معاش عموی خود، یكی از پسران او، علی (ع) را در خانۀ خود پذیرفت و به ترتبیتش همّت گماشت. پسر دیگر او جعفر را نیز عباس عموی دیگر پیامبر (ص) برگرفت (همو، 1 / 263؛ ابن قدامه، 122). 
چون محمد (ص) به پیامبری مبعوث شد، ابوطالب با گروش فررندش علی (ع) به اسلام مخالفت نكرد و حتّی او را به همراهی با پیامبر فرمان داد محمد (ص) را نیز از پشتیبانی خود مطمئن ساخت (بلاذری، 1 / 113؛ ابن‌هشام، 1 / 263-264)، اما خود در پاسخ به دعوت پیامبر كه او را سزاوارترین فرد برای قبول اسلام می‌دانست، ظاهراً به سالخوردگی خود و ملامت و كینۀ قریش اشاره كرد (همانجا). آنگاه كه پیامبر (ص) دعوت خود را آشكار كرد، كسانی از سران قریش نزد ابوطالب آمدند و از وی خواستند یا برادرزاده‌اش را از این كار بازدارد، یا حمایت خود را از محمد (ص) برگیرد. ابوطالب گاهی با لحنی ملایم با ایشان سخن می‌گفت و زمانی با محمد (ص) در این باره به گفت‌وگو می‌نشست (طبری، 2 / 322-326). پشتیبانی آشكار ابوطالب از محمد (ص) بر كافران گران آمد و چون می‌پنداشتند كه غمخواری او از محمد (ص) كه در كودكی به «یتیم ابوطالب» شهرت داشت، فقط به خاطر فرزند‌خواندگی اوست. عُمارة بن ولید را كه جوانی خردمند و خوشرو بود، همراه گرفتند و به قصد مبادله با حضرت محمد (ص) پیش ابوطالب آمدند. ابوطالب سخت برآشفت و آنان را براند (ابن سعد، 1 / 202؛ طبری، 2 / 326-327؛ ابن قدامه، 352). در این باره از ابوطالب قصیده‌ای نغز در ذمّ قریش بر جای مانده است كه بعدها شعرا ابیاتی از آن را در مفاخرت قریش شاهد گرفتند (علی، 9 / 387-386).
چون دعوت پیامبر (ص) در مكه بالا گرفت، سران قریش به اندیشۀ قتل او افتادند و از ابوطالب خواستند كه محمد (ص) را به آنان تسلیم كند و چون او نپذیرفت (ابن‌هشام، 1 / 375؛ یعقوبی، 2 / 31)، با خود پیمان بستند كه از هرگونه روابط فردی و اجتماعی با بنی‌هاشم اجتناب ورزند. پس پیامبر (ص) و ابوطالب و مسلمانان در بیرون شهر مكه، در محلی كه بعدها «شعب ابی طالب» شهرت یافت، مقام گزیدند. از بنی هاشم و بنی مطلب، جز ابولهب، آنانكه رضایت به كشتن پیامبر نمی‌دادند، همگی به ابوطالب پیوستند و او شعری در مدح قوم خود سرود و آنان را در پایداری و دفاع از حریم پیامبر تحریض و تشجیع كرد (ابن هشام، 1 / 287- 288، 375-376).
خصوصیات متفاوت پسران عبدالمطلب و نقش متضاد برخی از آنان در زندگی محمد (ص) و تاریخ صدر اسلام، تصویری از شخصیت حقیق ابوطالب و پایداری او در حمایت از پیامبر (ص) را به دست می‌دهد (بول، 115). مثلاً حمزه از كسانی بودكه خیلی زود به اسلام گروید و ابوطالب شعری در تجلیل از او سرود و حمزه را بین برادران ستود (ابن ابی الحدید، 14 / 76-77؛ آیتی، 89). عباس بن عبدالمطلب سیاستمدار زیرك قریش، با آنكه بیشتر عمر خود را در شرك و بت‌پرستی گذراند و پیش از فتح مكه در 8 ق / 629 م به اكراه اسلام آورد، تا وقتی كه ابوطالب زنده بود، هرگز با محمد و دین او مخالفت علنی نكرد. ابولهب، سرسخت‌ترین دشمن پیامبر و اسلام، كفار و مشركان را بر ضد او تحریك می‌كرد و ابوطالب در دفاع از محمد (ص)، نقشه‌های وی را بلااثر می‌گذاشت (بول، همانجا).
ابوطالب در دعوت خاص پیامبر از عشیرۀ خود، مصلحت را در سكوت دانست، تا به عنوان بزرگ قوم، نفوذ كلامش را حفظ كند، اما هرگز رضا به ایذاء و آزار محمد (ص) نداد.
ابوطالب سرانجام در هشتاد و چند سالگی درگذشت. به اعتقاد شیعه، ابوطالب به محمد (ص) و دین او ایمان آورد، اما مصلحت را در كتمان آن دانست (راوندی، 3 / 1078؛ جرجانی، 7 / 188)، زیرا اگر ایمانش را آشكار می‌كرد، همچون دیگر مسلمانان مكه، دیدگاه او مشخص می‌گردید و نمی‌توانست به عنوان سرپرست قبیله، حكم و داور مشركان گردد و از مقام شیخوخت خود در حمایت از رسول اكرم و نصرت دین او سود جوید (ابن ابی الحدید، 14 / 81-82؛ امین، 8 / 117). دربارۀ اسلام ابوطالب كه از مباحث عقیدتی ـ كلامی بین مذاهب اسلامی است، روایات و اخبار فراوان در دست است و كتابها و رساله‌ها و مقالات بی‌شماری تدوین شده است كه از جملۀ كهن‌ترین آنها باید از كتاب ایمان ابی طالب اثر شیخ مفید (د 413 ق) نام برد. جمهور علما و مفسران شیعه و عده‌ای از بزرگان اهل سنّت،‌به اعتبار روایان اهل بیت (ع)، یا اجتهاد و استنباط خود، عقیده به اسلام ابوطالب دارند و اسناد راویان حدیث گروهی از مورخان و مفسران اهل تسنن را كه انكار ایمان ابوطالب كرده‌اند. ضعیف و یا مرسل می‌دانند (محمودی، 2‌ / 82- 29). از دیدگاه شیعه، استناد برخی از علمای اهل سنت به آیاتی از قرآن (توبه / 9 / 114، قصص / 28 / 56) كه نزول آنها را دربارۀ ابوطالب تفسیر كرده اند، بی‌اعتبار و مردود است (جرجانی، 4 / 135، 7 / 185؛ ابن ابی الحدید، 14 / 69-70).
اشعار منسوب به ابوطالب به سبب دربرداشتن حوادث مكه در طلوع اسلام و همچنین به سبب منزلت خاص وی، مورد عنایت ادبای عصر نخستین اسلامی قرار گرفت. بیشتر قصاید منسوب به او در مدح پیامبر و دفاع از اسلام و تأیید مسلمانان و نیز حاوی برخی نكات تاریخی و قومی است (همو، 14 / 55- 58، 61-63، 71-73، 76- 79؛ علی، 9 / 384). ابن سلام جمحی (ص 60) ابوطالب را شاعری توانا دانسته و ابن حبیب (ص 281) نیز نام او را در زمرۀ شاعران آورده است. ادبا و نحویان نیز به اشعار منسوب به ابوطالب استناد می‌جستند. چنانكه سیبویه (1 / 111، 3 / 260-261) و جاحظ (3 / 22) ابیاتی از او را به عنوان شواهد نحوی و ادبی در اوایل ظهور اسلام نقل كرده‌اند.
چنین می‌نماید كه مسألۀ صحت انتساب اشعار ابوطالب، در همان سدۀ نخست هجری توجّه سخن‌شناسان و محققان ادبی را برانگیخته است. مثلاً ابن سلّام كه در كتابی از یوسف بن سعد جمحی، قصیدۀ مشهور ابوطالب را در ستایش پیامبر (ص) دیده و آن را فصیح شمرده، می‌دانست كه ابیاتی از این قصیده الحاقی است (GAS, II / 273-274؛ علی، 9‌ / 699). ابن اسحاق در كتاب خود بسیاری از اشعار منسوب به ابوطالب را نقل كرده است (ص 35، جم‍‌ )، ولی ابن هشام از نقل برخی اشعار منسوب به ابوطالب كه مورد تأیید شعرشناسان عصر قرار نگرفته بود، اجتناب ورزید. او كه خود را مقید به نقل اشعار رایج میان راویان پیشین نمی‌دانست، گاه پاره‌ای از ابیات نامناسب را از اشعار گویندگان حذف می‌كرد (مهدوی، 51-52). با اینهمه از قصیدۀ مشهور لامیۀ ابوطالب 94 بیت آن را در السیرة النبویة آورده، اما افزوده است كه برخی در صحت انتساب بیشتر ابیات آن تردید داشته‌اند (GAS, II / 274؛ علی، 9 / 386). اینكه اشپرنگر اشعار منسوب به ابوطالب را در السیر ابن اسحاق مجعول دانسته و یادآورد شده كه ابن اسحاق خود به نادرستی آن وقوف داشته است (ZDMG, XIV / 289)، یا بروكلمان قصاید منسوب به ابوطالب را برای نشان دادن ایمان وی به برادرزاده‌اش دانسته، تا شیعه از آن پشتوانه‌ای برای قداست امام علی (ع) داشته باشد (GAL / I / 38)، با حقایق تاریخی وفق نمی‌دهد (GAS، همانجا). چنانكه نولدكه نیز صحت انتساب آن بخش از اشعار را كه مربوط به حوادث عصر ابوطالب در مكه است، تأیید كرده است (ZDMG, XVIII / 223).
به هر حال نخستین بار ابوهفّان عبدالله بن احمد مهزمی بصری (د 255 ق) اخبار و اشعار پراكندۀ ابوطالب را در كتابی به نام شعر ابوطالب گرد آورد. یك سده بعد ابونعیم علی بن حمزۀ بصری (د 375 ق) نیز كتابی به نام دیوان ابی طالب و ذكر اسلامه تدوین كرد. ابن‌حجر عسقلانی و عبدالقادر بغدادی هر یك نسخه‌ای از این كتاب را در اختیار داشته‌اند (GAS، همانجا) و نسخه‌ای از این دو اثر در بغداد دیده شده است (امین، 8 / 125- 126). نولدكه نسخۀ خطی اشعار ابوطالب موجود در كتابخانۀ لایپزیگ را كه عفیف بن اسعد در محرم 380 از روی نسخۀ شخصی ابن‌جنّی شاعر ــ از اثر ابوهفان ــ استنساخ و بر او قرائت كرده بود، به تفصیل وصف كرده است (ZDMG, XVIII / 220). این شرح دربارۀ نسخه‌های موجود در نور عثمانیۀ استانبول (GAS، همانجا) و بغداد (امین، همانجا) صادق است و برای اثبات این نكته كه این نسخه‌ها، همان كتاب شعر ابی‌طالب ابوهفان مهزمی است، كمك می‌كند.
از اشعار منسوب به ابوطالب، قصیدۀ لامیۀ او شهرت بسیار یافته است. پیامبر (ص) نیز ابیاتی از آن را همواره به خاطر داشت. چنانكه در قحطی مدینه كه به قصد استسقاء بر منبر رفت و دعا كرد و باران آمد، گفت: «پروردگار ابوطالب را نیك دهاد. اگر زنده بود، چشمانش نورانی می‌شد» و منظورش این بیت معروف بود كه: «وابیض یستسقی الغام بوجهه ... » (راوندی، 1 / 58- 59؛ قس: وهر، 248) و یا در غزوۀ بدر به اجساد مشركان نظر افكند و به ابوبكر گفت: «اگر ابوطالب زنده بود، می‌دید كه چگونه شمشیرهای ما سرهای اینان را در برگرفته است» و نظر به این مصراع ابوطالب داشت كه: «لتلتبسن اسیافنا بالاماثل» (ابوالفرج، 17 / 28). این قصیده در 1327 ق توسط احمد فهمی در استانبول منتشر شد رشر نیز آن را هماره با قصیدۀ دالیۀ ابوطالب به آلمانی ترجمه كرد و در نشریۀ «تحقیقات دربارة شعر عرب» منتشر كرد (GAS، همانجا). اشعار منسوب به ابوطالب همچنین با عنوان دیوان شیخ الاباطح ابی طالب در 1356 ق در نجف چاپ شد (زركلی، 4 / 166).

مآخذ

آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، به كوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، 1361 ش؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1959-1963 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1978 م؛ ابن حبیب، محمد، «كنی الشعراء من غلبت كنیته علی اسمه»،‌ نوادر المخطوطات، بغداد، 1374 ق؛ ابن سعد، محمد، طبقات الكبری، بیروت، 1957-1960 م؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، لیدن، 1913 م؛ ابن قدامه، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، به كوشش محمد نایف دیلمی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1390 ق؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1 به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959 م؛ همو، همان، ج 2، به كوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394 ق / 1974 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر،‌ البیان و التبیین، به كوشش حسن سندویی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ جرجانی، حسین بن حسن، تفسیر گازر، جلاء الذهان و جلاء الاحزان، به كوشش جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، 1337 ش؛ راوندی، سعید بن هبةالله، الخرائج و الجرائح، ‌قم، 1409 ق / 1989 م؛ زركلی، اعلام؛ سیبوبه، عمرو بن عثمان، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1403 ق؛ طبری، تاریخ؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1976 م؛ قرآن، مجید؛ محمودی، محمدباقر، حاشیه بر انساب الاشراف (نك‍ : هم‍ ، بلاذری)؛ مهدوی، علی اصغر، مقدمه بر سیرت رسول الله از ابن هشام، ترجمۀ كهن قاضی رفیع‌الدین اسحاق همدانی، تهران، 1358 ش؛ نسائی، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول، 1899 م؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، 1960 م؛ نیز:

Buhl, Frants, Des Leben Muhammeds, tr. H. H. Schaeder, Heidilberg, 1955; GAL; GAS; ZDMG; Wehr, H., Arabisches Wörterbuch, Arabisch-Deutsch, Leipzig, 1958.

عبدالكریم گلشنی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: