ابوسهل زوزنی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226663/ابوسهل-زوزنی
یکشنبه 28 بهمن 1403
چاپ شده
5
اَبوسَهلِ زوزَنی، محمد بن حسین (یا حسین) ملقب به شیخ العمید (د ح 446 ق / 1054 م)، دبیر و دیوانسالار عصر غزنوی. عمدهترین مأخذ دربارۀ زندگانی او تاریخ بیهقی (د 470 ق / 1077 م) دبیر و مورخ معاصر وی است. از صفت «امامزاده» كه بیهقی (ص 222) در مورد او به كار برده، چنین برمیآید كه پدرش از عالمان دین بوده است (نك : رضائی، 222). ابوسهل به سنت دبیران آن روزگار، زبان و ادبیات عرب را به خوبی فراگرفت و در آن چندان مهارت یافت كه به این زبان شعر میسرود (نك : باخرزی، 2 / 1392-1393) و با ادیبانی چون ثعالبی مکاتبه داشت (ثعالبی، 2 / 65). بیهقی او را در ادبیات و شعر و لغت یگانۀ روزگار خوانده است (ص 152). از اشعاری كه ابوسهل در مدح سلطان مسعود، هنگام شكار شیر، فی البداهه سروده و همچنین مشاعرهای كه با قاضی منصور، شاعر هراتی داشته است (همو، 152-153، 787- 789)، چنین برمیآید كه وی در بدیههگویی چیرهدست بوده است.ابوسهل در آغاز، تعلیم و تربیت فرزندان احمد بن حسن میمندی، وزیر سلطان محمود غزنوی را برعهده داشت و از این طریق توانست به دربار راه یابد (همو، 73). در 416 ق / 1025 م بعد از عزل احمد بن حسن میمندی از وزارت، ابوسهل به مدح ابوعلی حسن بن محمد میكال، معروف به حسنك وزیر (جانشین وی) پرداخت (همو، 230). سلطان محمود در 408 ق / 1017 م پس از خوارزم، حكومت هرات را به ولیعهدش مسعود سپرد و ابوسهل را به عنوان سرپرست وی برگزید (گردیزی، 397). در هرات، از آنجا كه ابوسهل را «حال و محل نزدیك امیر مسعود بزرگتر از خدمتكاران بود، در وی حسد كردند و محضرها ساختند» در بد اعتقادی او (بیهقی، 27) و گویا او را قرمطی خواندند (همو، 230) و به غزنین آوردند و به زندانش افكندند. پس از مرگ محمود (421 ق / 1030 م)، ابوسهل كه از پیش طرفدار جانشینی مسعود بود، از غزنین گریخت و در دامغان به او پیوست و با پذیرش گرم مسعود روبهرو شد و نزد وی چنان تقرب یافت كه به تعبیر بیهقی «شبه وزیری گشت و سخن امیر همه با وی میبود و بادِ ... دیگران همه بنشست» (ص 27- 28). از گفتههای بیهقی (ص 419- 420)، چنین برمیآید كه ابوسهل در حكومت مسعود هیچ گاه رسماً به مقام وزارت نرسیده، اما برخی منابع تصریح میكنند كه وی مدتی عهدهدار مقام وزارت بوده است (نك : عقیلی، 192؛ قس: باسورث، 1 / 68).در 422 ق / 1031 م ابوسهل از سوی سلطان مسعود مأمور شد احمد بن حسن میمندی را به قبول مقام وزارت ترغیب كند. میمندی نیز این منصب را پذیرفت، اما ابوسهل بعدها شایع كرد كه این مقام پیش از میمندی بر او عرضه شده بوده است (نك : بیهقی، 183- 189؛ عقیلی، 178- 179).ابوسهل پس از روی كار آمدن احمد بن حسن میمندی، به ریاست دیوان عرض (صفر 422) منصوب شد (بیهقی، 195). در این هنگام وی درصدد انتقامجویی از دشمنان خویش برآمد و با توسل به توطئههای گوناگون عرصه را بر آنان تنگ كرد. نخستین قربانی توطئههای او حسنك وزیر بود كه با وی دشمنی دیرینه داشت و در انتظار فرصت بود تا استخفاف خویش را بر در سرای او، پاسخ گوید (نك : همو، 200-203). از این رو اتهام قرمطی بودن حسنك را كه زمانی خود نیز بدان متهم بود، نزد مسعود عنوان كرد. مسعود كه به سبب حمایت حسنك از برادر و رقیبش محمد، نسبت به او كینه میورزید، در برابر اصرار ابوسهل در به دارآمیختن حسنك، مخالفتی ابراز نكرد و سرانجام حسنك در 422 ق به دار آویخته شد (نك : همو، 221-234؛ عقیلی، 192).كشتن حسنك هرچند برای بسیاری از درباریان و مردم ناگوار بود، اما برای ابوسهل موفقیت بزرگی محسوب گردید. پس از آن ابوسهل، مسعود را بر آن داشت كه صلهها و هدایایی را كه برادرش محمد، برای جلب وفاداری بزرگان لشكری و كشوری به آنان بخشیده بود، باز پس گیرد و خود كار جمعآوری این اموال را برعهده گرفت، ولی این امر به سبب ناخرسندیهای بسیاری كه میان كارگزاران پدید آورد و آنان را نسبت به سلطان و ابوسهل، بدبین و بدگمان ساخت، به جایی نرسید (بیهقی، 336- 340؛ عقیلی، همانجا).فتنهگریهای ابوسهل همچنان ادامه یافت. در 423 ق مسعود را به این بهانه كه آلتونتاش حاكم خوارزم قدرت بسیاری به دست آورده است، تحریك كرد تا او را نیز مانند علی قریب و اریارق و غازی، از میان بردارد. سرانجام مسعود دست خطی مبنی بر قتل آلتونتاش صادر كرد، ولی آلتونتاش خبر یافت و توطئه ناكام ماند و مسعود از بیم آنكه آلتونتاش دست به شورش زند، به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی، ابوسهل را دستگیر ساخت و در قلعهای در غزنین به زندان افكند اموالش را در سراسر خراسان مصادره كرد و از سوی دیگران برای جلب اعتماد مجدد آلتونتاش، نامهای به او نوشت و تحریكات ابوسهل را فاش ساخت (نك : بیهقی، 402-421).ابوسهل سال بعد از زندان آزاد شد و ابونصر مشكان رئیس دیوان رسائل و احمد بن عبدالصمد وزیر به مسعود پیشنهاد كردند تا او را به جای حاكم ری، طاهر دبیر، به كار گمارد. اما سلطان با یادآوری خیانتهای پیشین ابوسهل، او را لایق هیچ منصبی ندانست (هم، 499-500). با این حال مسعود، گهگاه وی را جهت مشورت در برخی امور به دربار فرا میخواند (همو، 561، 613- 614).ابوسهل به پیروی از خوی دیرین خویش در 425 ق با دستیاری سوری، صاحب دیوان خراسان، مسعود را نسبت به مظفر طاهر، عامل پوشنگ بدگمان ساخت و سرانجام مظفر، به دستیاری خمارتكین، حاجب سلطان، كشته شد (همو، 561). زوزنی، بعد از مرگ ابونصر مشكان، به ریاست دیوان رسائل رسید (صفر 431 / نوامبر 1039)، اما به سبب ناآشنایی با این منصب، بیهقی به عنوان نایب و خلیفۀ او به امور دیوان رسیدگی میكرد (همو، 799-800). این بیگانگی و ناآشنایی وی بهانهای شد تا رقبای او چون ابوالحسن عبدالجلیل و مسعود لیث كه چشم طمع به این منصب داشتند، نزد سلطان بر او خرده گیرند (همو، 844-845). بیهقی نیز كه دریافته بود شرارتی در وی نهفته است و برخلاف سیرۀ استادش ابونصر مشكان عمل میكند، خواست از سمت خویش كناره گیرد، اما مسعود به ابوسهل و احمد بن عبدالصمد وزیر سفارش كرد تا جانب بیهقی را نگه دارند و او را دلگرم سازند تا در مقام خود بماند، از این رو، ابوسهل تا پایان حیات مسعود، بیهقی را بسیار گرامی میداشت (همو، 800-801).ابوسهل در بیشتر حوادث اواخر حكومت مسعود و از آن میان در رویداد دندانقان (431 ق) حضور داشت و در تصمیمگیریها، اظهار نظر میكرد (همو، 828، 831، 835). وی ازجمله درباریانی بود كه با نظر سلطان مبنی بر سفر به مرو. برای مقابله با تركمنان مخالفت كرد (همو، 817- 818).پس از واقعۀ دندانقان، زمانی كه ابوالفضل كُرنكی، صاحب برید خراسان و نایب ابوسهل در آنجا، با یاری تركمنان شورش كرد، ابوسهل مأمور شد كه به بست رود و با صلح یا جنگ، شورش را فرو نشاند. پس از ابوسهل در ذیحجۀ 431، با سپردن كارها به نایب خود، بیهقی، به این مأموریت رفت (همو، 877- 878).بیهقی و منابع دیگر دربارۀ سرانجام این مأموریت و نیز بقیۀ دوران زندگانی ابوسهل، آگاهی چندانی به دست نمیدهند. از گفتههای بیهقی، (ص 422، 878)، چنین برمیآید كه وی پس از عزل مسعود از حكومت، در بُست و دور از امور دیوانی بوده باشد.به گزارش بیهقی (ص 422) ابوسهل در حكومت مودود بن مسعود (حك 432-440 ق) نیز رئیس دیوان رسائل بوده و از حكایتی كه عوفی از بخشهای گمشدۀ آثار بیهقی نقل كرده است، برمیآید كه وی همین مقام را در حكومت سلطان عبدالرشید (حك 440-443 ق) نیز برعهده داشته است (3(2) / 571). پس از قتل عبدالرشید به دست طغرل سپهسالار ترك غزنوی، ابوسهل به وزارت وی رسید (همو، 3(2) / 548).از باقی زندگانی ابوسهل، منابع هیچ اطلاعی به دست نمیدهند و تاریخ دقیق مرگ او به درستی دانسته نیست. از تاریخ بیهقی همین اندازه پیداست كه در 450 ق / 1058 م، هنگامی كه او نوشتن ماجرای بر دار كردن حسنك وزیر را آغاز كرده، چندسالی از مرگ ابوسهل گذشته بوده است (ص 221).بیهقی تصویری روشن از شخصیت متضاد ابوسهل به دست داده است: در یك جا او را با صفاتی چون امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب میستاید (ص 222) و در مواضع دیگر و به مناسبتهای مختلف او را شریر، بدرفتار، حیلهگر و بددل معرفی میكند (ص 222، 500، 800، 823). باخرزی (2 / 1391) از این فراتر رفته و او را درنده خو نامیده است، اما منوچهری دامغانی او را در چند قصیده مدح كرده است. به هر حال مسلم است كه او ادیبی برجسته و شاعری زبردست بوده است.ابوسهل بیشتر عمر خویش را، بهویژه در دروۀ سلطان مسعود، به فتنهگری و توطئهچینی بر ضد دیگران سپری كرد، ولی گاه خود با آنكه مورد حمایت مسعود بود، از این دسیسهها بركنار نمیماند (نك : بیهقی، 414-415). بنابر اشعاری كه باخرزی (2 / 1393) از او نقل میكند، خود وی نیز به این فراز و نشیبهای زندگی سیاسیش اشاره دارد. بیهقی مطالبی دربارۀ مالاندوزی، جاهطلبی، بادهگساری و خلقیات وی بیان داشته كه همه تأملانگیز است: او در برابر سر بریدۀ دشمن (حسنك وزیر)، كنار مطربان و آوازخوانان به بادهگساری پرداخت (بیهقی، 222، 235-236) و در گیرودار جنگ با تركمنان سلجوقی، زمانی كه برخی از بیم شكست آرزوی مرگ میكردند، همراهان را به شرابخواری و خوشگذرانی فرا خواند (همو، 785-786).دسیسهها و كینهجوییهای شخصی ابوسهل نسبت به كارگزاران حكومتی در ایجاد نارضایی میان درباریان و مردم بسیار مؤثر بوده است، تا آنجا كه شاید بتوان آن را یكی از عوامل شكست سپاه غزنوی در دندانقان و عزل مسعود از حكومت بهشمار آورد. از اشعار ابوسهل، جز آنچه بیهقی (ص 125-153، 788- 789)، ثعالبی (2 / 65-66) و باخرزی (2 / 1392-1393) به طور پراكنده و در مضامینی چون ذم دنیا و خمریات از او نقل كردهاند، چیزی در دست نیست. ثعالبی (2 / 65) از نوشتههای منثور وی نیز یاد میكند، اما نمونهای از آنها بر جای نمانده است.
باخرزی، علی بن حسن، دمیة القصر، به كوشش محمد تونجی، دمشق، 1392 ق / 1972 م؛ باسورث، كلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1356 ش؛ بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ، به كوشش علی اكبر فیاض، مشهد، 1356 ش؛ ثعالبی، تتمة الیتیمة، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1353 ق؛ رضائی، جمال، «بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی»، یادنامۀ ابوالفضل بیهقی، مشهد، 1349 ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به كوشش جلالالدین محدث، تهران. 1364 ش؛ عوفی، محمد، جوامع الحكایات، به كوشش امیر بانو مصفا و مظاهر مصفا، تهران، 1353 ش؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاك، تاریخ، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش.
ابوالفضل خطیبی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید