صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابوسفیان، صخر /

فهرست مطالب

ابوسفیان، صخر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبوسُفیان، صَخر بن حَرب امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، از مردان مشهور عرب در صدر اسلام. او را گاهی به كنیۀ ابوحنظله نیز خوانده‌اند (واقدی، 2 / 817؛ ابن اثیر، 3 / 12). تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی 10 سال پیش از عام الفیل (560 م) متولد شد (بلاذری، انساب، 4(1) / 13). مادرش صفیه دختر حَز‍‌ن بن بُجَیر بن هُزَم بود و پدرش، حرب، در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگهای فجار بود (ابوالفرج، 6 / 341؛ ابن قدامه، 202).
به رغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از زندگی او، خاصه پیش ا ز اسلام آگاهی دقیق و كاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان، چنین برمی‌آید كه وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشۀ بازرگانی داشته است (نك‍ : بلاذری، فتوح، 129). ابن حبیب (ص 368) او را از حكام قریش خوانده است. با آغاز دعوت پیامبر (ص)، ابوسفیان جزء سرسخت‌ترین دشمنان او شد، با اینهمه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند ابوجهل و ابولهب كمتر دانسته‌اند (بلاذری، انساب، 1 / 124).
در دومین سالی كه پبامبر (ص) از مكه به مدینه هجرت كرده بود، ابوسفیان در رأس كاروانی تجاری از شام بازمی‌گشت. پیامبر (ص) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن كرد، اما ابوسفیان، از یك سو از قریشیان مكه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیركی تغییر مسیر داده، كاروان را به مكه رساند. با اینكه كاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدید پیامبر (ص) چنان در خشم شد كه تصمیم گرفت به مكه بازنگردد تا با یثربیان پیكار كند (عروة بن زبیر، 131-137). در جنگ بَدر، قریشیان شكست خوردند و حنظله، پسر ابوسفیان كشته و پسر دیگرش عمرو اسیر شد كه بعداً آزاد گردید (ابن‌هشام، 2 / 305-306؛ ابن قتیبه، 344- 345). این شكست چنان بر قریشیان گران آمد كه تصمیم گرفتند، دوباره به پیكار با پیامبر (ص) و مسلمانان مدینه روند. پس ابوسفیان با 200 سوار از قریش آهنگ مدینه كرد و پس از مذاكره با سلّام بن مِشْكَم رئیس بنی نضیر، كسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام «عُریض» نخلستانهایی را به آتش كشیدند و گریختند. پیامبر (ص) به تعقیب ابوسفیان پرداخت، اما به او دست نیافت و بازنگشت (ابن اسحاق، 310-312؛ واقدی، 1 / 181؛ بلاذری، همان، 1 / 310).
در سال 3 ق، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ، به قصد انتقام از مسلمانان، به سوی مدینه حركت كرد (همان، 1 / 312). در اُحد، نزدیكی مدینه، جنگ سختی روی داد كه مسلمانان شكست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه، عموی پیامبر (ص) به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز كوه آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (ص) را به نبردی دوباره، در بدر وعده داد (ابن‌اسحاق، 333-334؛ ابن‌هشام، 3 / 99-100؛ بلاذری، همان، 1 / 327). سال بعد پیامبر (ص) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده‌گاه، قریشیان را متقاعد كرد كه به مكه بازگردند (ابن‌هشام، 3 / 220-221). سال دیگر، ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه، ‌پیكار خندق را بر ضد پیامبر (ص) ترتیب داد (همو، 3 / 225-226)، اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (ص)، سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناكام بازگشتند و مدینه رهایی یافت (بلاذری، همان، 1 / 34-345).
با آنكه در جریان صلح حدیبیه، ابوسفیان مداخلۀ آشكاری نداشت، پیش از فتح مكه، از سوی مشركان به مدینه آمد تا دربارۀ تمدید مدّت صلح با پیامبر (ص) مذاكره كند، اما كسی به او اعتنا نكرد و بی‌نتیجه به مكه بازگشت (ابن هشام، 4 / 37- 39). سرانجام پس از دشمنی و پیكارهای متعدد، ابوسفیان در سال 8 ق، به هنگام فتح مكه به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر اكرم (ص) آمد و اسلام آورد (واقدی، 2 / 817- 818) و پیامبر (ص) خانۀ او را پناهگاه امن اعلام كرد (همانجا؛ ابن‌هشام، 4 / 46). پس از آن ابوسفیان و خانواده‌اش در شمار مسلمانان درآمدند و پیامبر (ص) او را به امارت نجران فرستاد (كلبی، 49). در همان سال در جنگ حنین، ابوسفیان فرماندهی گروهی جنگجو را بر عهده داشت و در پایان جنگ، پیامبر (ص) به ابوسفیان و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید (واقدی، 2 / 944- 945؛ طبری، 1 / 1679). گفته‌اند: در غزوۀ طائف بود كه ابوسفیان یك چشمش را از دست داد (بلاذری، همان، 4(1) / 8). پس از آن، پیامبر (ص) ابوسفیان را برای گردآوری صدقات به طائف فرستاد (ابن قتیبه، 344؛ قس: بلاذری،‌همان، 1 / 530).
از پاره‌ای روایات چنین برمی‌آید كه هنگام رحلت پیامبر (ص)، ابوسفیان والی نجران بود (كلبی، همانجا؛ بلاذری، همان، 4(1) / 7، 12) و آنگاه به مكه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساكن شد، اما واقدی (نك‍ : ابن‌عبدالبر، 2 / 714) معتقد است كه وی هنگام درگذشت پیامبر (ص) در مكه بوده است و در آن هنگام عمرو بن حزم والی نجران بود (نیز نك‍ ‍: بلاذری، همان، 1 / 589). به هر روی ابوسفیان، پس از درگذشت پیامبر (ص) احتمالاً خود را به مدینه رسانده بود (همان 1 / 529).
پس از رسیدن ابوبكر به خلافت، ابوسفیان از اینكه مردی از كم‌ارج‌ترین قبائل به خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر می‌رسید و احتمالاً در اندیشۀ فتنه‌انگیزی بود (همان، 1 / 529، 588؛ طبری، 1 / 1827). با اینهمه وی در 15 ق، در پیكار یرموك كه فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شركت داشت و سپاه اسلام را به مبارزه و پایداری تشویق می‌كرد (بلاذری، همان، 4(1) / 11؛ ابن اثیر، 3 / 13). گفته‌اند كه وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد (طبری، 1 / 2101).
از برخی روایات چنین برمی‌آید كه ابوسفیان، فرزندش معاویه را ا زمخالفت با عمر بر حذر داشت و به او سفارش كرد كه باید از وی پیروی كند (بلاذری، همانجا). با اینکه نقل شده است که عمر، ابوسفیان را اکرام می‌کرد (ذهبی، 2 / 107)، از فحوای پاره‌ای روایات (بلاذری، همان، 4(1) / 9) چنین برمی‌آید كه او در روزگار عمر مرتكب خلافهایی شده و بدین سبب مورد نكوهش وی واقع شده است. پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت: اكنون كه گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید كه از دستتان بیرون افتد (همان، 4(1) / 12، قس: 4(1)13؛ ابوالفرج، 6 / 356).
تاریخ دقیق مرگ وی چندان روشن نیست. به گزارش واقدی (نك‍ : بلاذری، همان، 4(1) / 13)، وی 5 سال پیش از قتل عثمان در در 30 ق درگذشت، اما تاریخهای 31 تا 33 ق را هم برای مرگ او آورده‌اند (نك‍ : همانجا؛ طبری،1 / 2871).
دربارۀ شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان باید گفت كه او یكی از بلندپایگان قریش بود و یكی از 4 تنی به شمار می‌رفت كه در جاهلیت فرمانشان نافذ بود (ابن عبدالبر، 2 / 715). با آنكه او پس از فتح مكه اسلام آورد، سخنی كه در ماجرای ردّه به او نسبت داده شده، نشان از بستگی و علاقۀ او به آیین گذشته دارد (بلاذری، همانجا). ابن حبیب (ص 388) او را از «زنادقۀ قریش» خوانده است. ابوسفیان احادیثی نیز از قول پیامبر (ص) روایت كرده (مثلاً نك‍ : بخاری، 1 / 91، 2 / 108؛ مزی، 4 / 158- 159).
از ابوسفیان، فرزندان متعددی برجای ماندند. بنام‌ترین آنان معاویه است كه نقش سیاسی مهمی در سدۀ اول ق ایفا كرد و سلسلۀ خلافت اموی را بنیاد نهاد. فرزند دیگر او یزید بود كه ابوبكر او را فرمانده سپاه كرد و سپس عمر او را به امارت گمارد. دیگر عتبه بود كه با عایشه در جمل شركت كرد و معاویه او را به امارت مصر فرستاد (ابن‌قتیبه، 344-345). یكی از دختران او به نام ام‌حبیبه است كه به حبشه هجرت كرد و سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (ص) با او ازدواج كرد (ابن سعد، 8 / 96).

مآخذ

ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، قاهره، 1280 ق؛ ابن اسحاق، محمد، السیر والمغازی، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1398 ق / 1978 م؛ ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، به كوشش خورشید احمد فارق، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات‌ الكبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ‌به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960 م؛ ابن قدامۀ مقدسی، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، به كوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، ‌قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالكتب المصریة، بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بولاق، 1315 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌ الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959 م، ج 4، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1400 ق / 1979 م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ طبری، تاریخ، به كوشش دخویه و دیگران، لیدن، 1964 م؛ عروة بن زبیر، مغازی رسول الله (ص)، به كوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، 1401 ق / 1981 م؛ كلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، به كوشش ناجی حسن، بیروت، 1407 ق / 1986 م؛ مزّی، یوسف بن عبدالرحمن، تحفة الأشراف، بمبئی، 1396 ق / 1976 م؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م. 

بخش تاریخ

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: