صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابوالسرایا /

فهرست مطالب

ابوالسرایا


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبوالسَّرایا، سرّی بن منصور شیبانی (مق‍ ‍10 ربیع‌الاول 200 ق / 18 اکتبر 815 م)، فرمانده نظامی شورش ابن طباطبا بر ضد مأمون خلیفۀ عباسی. 
دربارۀ قیام ابوالسرایا، اگرچه چندین منبع نزدیک به عصر او در دست است، با اینهمه ارائۀ گزارشی دقیق از زندگی و انگیزۀ او از قیام در کوفه، دشوار است. از مهم‌ترین منابع موجود، روایت ابوالفرج اصفهانی است در مقاتل الطالبیین، به نقل از نصر بن مزاحم (د 212 ق) که خود شاهد قیام بوده و پس از تسلط ابوالسرایا بر کوفه، به سمت نظارت بر بازار گماشته شده بوده است (ص 518، 533؛ نیز نک‍ : سیّاغی، 1 / 65). اما این روایت که متضمن اطلاعات دقیق‌تری است، گاه با منابع دیگر تناقض دارد. بلاذری، طبری و ابن اثیر نیز که از مهم‌ترین منابع غیرشیعیند، به منبع خود اشاره نمی‌کنند. این روایات مشابه یکدیگرند، جز اینکه روایت ابن اثیر، از گزارش طبری دقیق‌تر و کامل‌تر و روایت بلاذری از هر دو کوتاه‌تر است. از آنجا که میان این روایات، در موارد مهمی نظیر سوابق ابوالسرایا و فعالیتهای او، بـا روایت نصر بن مزاحم تفـاوت و تناقض هست (نک‍ : دنبالۀ مقدمه)، شاید بتوان حدس زد که این مورخان اخیر، همه از گزارش مشترکی بهره برده باشند. 
به احتمال بسیار، ابوالسرایا که از بنی شیبان بود و نسبش به هانی بن قبیصۀ شیبانی می‌رسید، در رأس العین، در جزیره، به دنیا آمد. گفته‌اند که از همانجا نخستین فعالیتهای خود را آغاز کرد (نک‍ : طبری، 8 / 528، 534؛ ازدی، 338؛ ابن‌اثیر، 6 / 302-303؛ نیز نک‍ : خلیفة بن خیاط، 2 / 760؛ ابوالفرج، 521، 531). به روایت ابن اثیر (6 / 302-304) وی نخست مُکاری (= خربنده) بود، پس عده‌ای را گرد آورد و سر به شورش برداشت و کسی را از بنی تمیم در جزیره بکشت و اموالش ضبط کرد و در نواحی غربی فرات به راهزنی مشغول شد. آنگاه، با 30 سوار خویش، در ارمنستان به یزیدبن مَزْیَد شیبانی پیوست و در جنگ با خرمیان شرکت جست. در ماجرای درگیری میان امین و مأمون، ابوالسرایا از جلوداران لشکر هرثمة بن اَعین، سردار قدرتمند مأمون بود که از سوی احمد بن مزید، برادر یزید به این سمت گمارده شده بود. چون از خود کفایت و شجاعت نشان داد، مورد توجه به هرثمه قرار گرفت، ولی چون هرثمه در پرداخت مستمری او تأخیر کرد، به بهانۀ حج خارج شد و در نواحی عراق به راهزنی و غارت پرداخت تا به ابن طباطبا (نک‍ : ﻫ د، آل طباطبا) برخورد (نیز نک‍ : ابن قتیبه، 387؛ طبری، 8 / 529). 
مبنای این روایت که در آن ابوالسرایا، نخست از افسران و سرداران هرثمة بن اعین شناخته شده است، بی‌تردید نمی‌تواند با بخشی از توطئه‌ای که فضل بن سهل، وزیر مقتدر مأمون، برای از میان بردن هرثمه ترتیب داد و از انگیزه‌های قتل او شد، بی‌ارتباط باشد (برای تفصیل، نک‍ : همو، 8 / 542-543؛ ابوعلی مسکویه، 427- 429). این گزارش دربارۀ آغاز کار ابوالسرایا حائز اهمیت فراوان است و روایت ابوالفرج اصفهانی (ص 521) نیز دلالت بر اقدام وی بر شورش در مناطق جزیره و سپس در حوالی سواد دارد، چنانکه در چند نوبت توانست سپاهیانی را که برای او گسیل می‌شدند، دفع کند (نک‍ : ابن اثیر، 6 / 303-304). 
به نظر می‌رسد، مذهب ابوالسرایا، در انگیزۀ شورشهای نخستین او مؤثر بوده است: ابوالفرج اصفهانی (همانجا) ابوالسرایا را دارای «مذهبی خاص» در تشیع دانسته است و رفتارهایی که پس از قیام در کوفه بدو نسبت داده شده، نیز مؤید این نکته تواند بود. ولی گردیزی (ص 172)، ابوالسرایا را از «بزرگان خوارج» خوانده است. گرچه در منابع، نکته و اشارۀ خاصی در این‌باره به چشم نمی‌خورد، ولی با کنار هم نهادن برخی آگاهیهای پراکنده می‌توان به نتایجی دست یافت: چنانکه دیدیم، ابوالسرایا زاده شده در جزیره و ساکن در آن بود و هم نخست در آنجا کار خویش آغاز کرد؛ از سویی جزیره، بنابر مدارکی (ابن عبدربه، 6 / 248) «مسکن خوارج» بود. از سوی دیگر، وی نسبت شیبانی داشت و بنی شیبان غالباً گرایش به خوارج داشتند (نک‍ : کحاله، 2 / 622)، چنانکه ولید بن طریف خارجی که در 178 ق، زمان هارون در جزیره سر به شورش برداشت، شیبانی بود (نک‍ : ابن خلکان، 6 / 327- 328) و یک‌بار نیز هارون، با تعبیری استهزا آمیز با یزید بن مزید شیبانی دربارۀ کثرت خوارج در قوم او سخن گفت (نک‍ : همو، 6 / 329). از این‌رو به ظن قوی، ابوالسرایا از گرایش به خوارج برکنار نبوده است؛ گو اینکه وی بعدها برای پیشبرد اهدافش، خود را «علوی الرأی» نشان داد و حتی بر خود عنوان «داعیة آل محمد» نهاد (ابوعلی مسکویه، 424-425؛ العیون و الحدائق، 348). 
مورخان در سبب شورش کوفیان به رهبری ابن طباطبا و ابوالسرایا گفته‌اند که چون مأمون به خراسان رفت و کار ولایات عراق را به حسن بن سهل، برادر فضل بن سهل سپرد، کار بر علویان گران آمد و گفتند: حسن بن سهل، برادر سهل و برادرش بر مأمون چیره شده‌اند. پس نخستین کس از ایشان که از غیبت مأمون استفاده برد و قیام کرد، ابن طباطبا بود (نک‍ : طبری، 8 / 528- 529). باتوجه به این نکته می‌توان گفت که در حقیقت این قیام، کوششی بود از سوی خاندان علوی، برای خروج خلافت از بنی عباس و غلبه بر قدرت روزافزون جناح خراسانی که از دیرباز پشتیبان و حامی جدی این خاندان بودند و خود از عوامل مهم به خلافت رسیدن بنی عباسی به‌شمار می‌رفتند. 
ابن طباطبا، با تشویق و دعوت نصر بن شَبث (شبیب) عُقَیلی آمادۀ قیام شد و به امید یاری او و یارانش آهنگ جزیره کرد، ولی شبث از همراهی با او تن زد (نک‍ : ابوالفرج، 519-520؛ قس: ابن اثیر، 6 / 308). ابن طباطبا در راه بازگشت به حجاز، به ابوالسرایا برخورد و آن دو با یکدیگر برای قیام مشترک توافق کردند (ابوالفرج، همانجا). دربارۀ کیفیت دیدار این دو در منابع مطلبی دیده نمی‌شود، ولی در آن هنگام، ابوالسرایا از آمادگی کافی برای شورش برخوردار بود و از این‌رو به آسانی مورد توجه ابن طباطبا قرار گرفت. ابن طباطبا به کوفه رفت و دعوت خود را علنی کرد (10 جمادی‌الآخر 199) و توانست میان نیروهای مخالف ــ که غالباً زیدی بودند و شهر کوفه مرکز آنان به‌شمار می‌رفت و از هر جهت برای شورش مناسب به نظر می‌رسید ــ برای خود یارانی فراهم آورد (طبری، 8 / 528). ابوالسرایا نیز پیش از رسیدن به کوفه، به نقل ابوالفرج (ص 522) نخست به زیارت مرقد امام حسین (ع) رفت و از آنجا کسانی را گرد خویش آورد و به سوی کوفه روان شد. ابن طباطبا پس از پیوستن ابوالسرایا بدو برای مردم خطبه‌ای خواند و همگان را با شعار «الرّضا من آل محمد» و همچنین عمل به کتاب و سنت پیامبر (ص) و امر به معروف و نهی از منکر بخواند و مردم همه با جوش و خروش دست بیعت بدو دادند (همو، 523؛ نیز نک‍ : ابن اثیر، 6 / 304). 
ابوالسرایا و ابن طباطبا در نخستین اقدام توانستند والی کوفه را از شهر برانند و مردم، قصر والی را پس از محاصره غارت کردند (ابوالفرج، 524-525؛ نیز نک‍ : بلاذری، 3 / 140-141؛ طبری، 8 / 529). پس از آن ابن‌طباطبا، کسانی از علویان را برای گرفتن بیعت به مناطق و نواحی دیگر و از جمله مصر گسیل کرد (نک‍ : محلی، 1 / 200). چون خبر جنبش کوفیان به حسن بن سهل در بغداد رسید، زهیر بن مسیب را بخواست و او را با لشکری روانۀ کوفه کرد. زهیر در نزدیکی کوفه پسر خود ازهر را بر طلایۀ سپاه گمارد. ابوالسرایا بر سپاه ازهر حمله برد و آن را بشکست و غنیمت بسیار ستاند. چون خبر شکست به زهیر رسید، خشمگینانه به سوی کوفه تاخت. دو لشکر پس از گذراندن شبی بسیار سرد، با یکدیگر روبه‌رو شدند. ابوالسرایا خود با جلودار لشکر پیکار کرد و او را به قتل آورد. پس لشکریان زهیر بیمناک از حملۀ کوفیان روی به گریز نهادند و ابوالسرایا به تعقیب آنان پرداخت (ابوالفرج، 526-527، 529). زهیر پنهانی به بغداد گریخت و حسن بن سهل از او چندان در خشم شد که نخست دستور داد تا او را گردن زنند، ولی سپس از آن رأی بازگشت. 
حسن بن سهل که از قدرت یافتن کوفیان در اندیشه شده بود، عبدوس بن عبدالصمد مَرّورودی را بخواند و لشکری همراه او برای جنگ با ابوالسرایا بفرستاد. دو لشکر در 17 رجب 199 با یکدیگر روبه‌رو شدند و ابوالسرایا توانست با نیرنگ، بر لشکر او غلبه کند. پس سپاه عبدوس متفرق شد و ابوالسرایا خود، در نزدیکیهای مسجد جامع کوفه به غنایم و سلاحهای فراوان دست یـافتند (همو، 529-531؛ نیز نک‍ : بلاذری، 3 / 266؛ یعقوبی، 2 / 447؛ طبری، همانجا؛ ابن اثیر، 6 / 305). 
به روایت ابوالفرج (ص 531)، پس از این جنگ، میان ابن طباطبا که بیمار بود و ابوالسرایا ملاقاتی روی داد. ابن طباطبا به ابوالسرایا خرده گرفت که چرا پیش از اینکه دشمن را به راه راست بخواند، دست به شمشیر برده و چرا به آنان شبیخون زده و اموالشان را به غنیمت گرفته است. ابوالسرایا در پاسخ گفت که در جنگ جز این چاره نیست و دیگر چنین نخواهم کرد و سپس از او خواست تا پیش از مرگ وصیت کند. اما روایتهای دیگر نشان می‌دهد که پس از آنکه میان ابوالسرایا و ابن طباطبا بر سر غنایم اختلاف نظر بروز کرد، ابوالسرایا دریافت که در کنار او حکومت برایش ممکن نیست، پس او را مسموم کرد (طبری، ابن‌اثیر، همانجاها؛ نیز قس: ابن‌عنبه، 172؛ محلی، 1 / 203). گرچه در روایتهای زیدی به مسموم شدن ابن طباطبا اشاره‌ای نشده، ولی باید به اختلافاتی که میان ابوالسرایا و ابن طباطبا درگرفته بود و همین منابع بر آن تصریح دارند، توجه کرد. 
مرگ ابن طباطبا به روایت طبری و ابن اثیر (همانجاها)، یک روز پس از نبرد ابوالسرایا یا زهیر بن مسیب اتفاق افتاد و این با بخشی از روایت بلاذری (3 / 141) که می‌گوید: فوت او اندکی کمتر از یک ماه پس از ورودش به کوفه بوده است، توافق دارد و به گفتۀ همین منابع، جنگ با عبدوس، پس از مرگ ابن طباطبا صورت گرفته است (نک‍ : بلاذری، 3 / 266؛ طبری، ابن اثیر، همانجاها). 
ابوالسرایا نخست مرگ ابن طباطبا را پنهان داشت و بعد تصمیم گرفت امر قیام را به علی بن عبیداللّه ــ از نوادگان امام علی بن الحسین (ع) ــ که گفته‌اند ابن طباطبا نیز به او وصیت کرده بود، واگذارد، ولی علی بن عبیداللّه ــ که از یاران و اصحاب امام رضا (ع) شمرده شده است ــ از پذیرفتن آن سرباز زد و ابوالسرایا نوجوانی از علویان به نام محمد بن محمد بن زید را به جای او نشاند (ابوالفرج، 532-533؛ نجاشی، 256) و از این پس استقلال عمل بیشتری به دست آورد، چنانکه رسماً به ضرب سکه پرداخت (طبری، 8 / 530؛ نیز نک‍ : تورنبرگ، 707)، کسانی را به کارهایی در کوفه گمارد و کسانی نیز به عنوان والی به شهرهای اهواز، یمن، بصره و واسط فرستاد که هرکدام از آنان در این شهرها به موفقیتی دست یافتند (ابوالفرج، 533-534؛ ابن ایر، همانجا) و حسین بن حسن افطس را برای اقامۀ حج به مکه فرستاد که به گفتۀ ارزقی (1 / 264) پرده‌ای منقش به نام ابوالسرایا «داعیة آل محمد» بر کعبه پوشاندند؛ کسی را نیز به مدینه گسیل داشت و آنجا بی‌منازعه به دست علویان افتاد (طبری، 8 / 531-532؛ ابن اثیر، 6 / 306). حتی گفته‌اند مردم شام و جزیره نیز منتظر آمدن نماینده‌ای از سوی او بودند (ابوالفرج، 534). 
از آن سوی، حسن بن سهل که از قدرت گرفتن ابوالسرایا در اندیشه شده بود، نخست درصدد برآمد تا برای سرکوبی فتنه، طاهر بن حسین را اعزام کند، ولی سپس از این تصمیم بازگشت و به هرثمة بن اعین که خشمگین از او روانۀ خراسان بود. نامه نگاشت و خواست که به دفع ابوالسرایا بشتابد. هرثمه از رفتن سر باز زد، اما چون نامۀ منصور بن مهدی به دستش رسید، به شتاب به بغداد بازگشت (همو، 534-535؛ ابن اثیر، همانجا) و در رأس لشکری عظیم روانۀ کوفه شد (شعبان 199). در این هنگام ابوالسرایا بر مداین نیز دست یافته بود (ابوالفرج، 536؛ ابن اثیر، 6 / 305، 306). پس هرثمه در نزدیکیهای کوفه ــ شرق نهر صَرصَر ــ اردو زد. از سوی دیگر، حسن بن سهل، علی بن ابی سعید را نیز به جانب مداین گسیل داشت. وی محمد بن اسماعیل علوی را متواری ساخت و بر مداین دست یافت (نک‍ : طبری، 8 / 531؛ ابوالفرج، 542؛ ابن اثیر، 6 / 306). هرثمه نیز در تعقیب ابوالسرایا بر گروهی از یاران او تاخت و ایشان را بکشت و سرهاشان را نزد حسن بن سهل فرستاد (طبری، 8 / 530؛ ابن اثیر، همانجا). 
ابوالسرایا شبانه و به شتاب، چنانکه هرثمه درنیابد، به سوی مداین حرکت کرد، ولی دریافت که خراسانیان بر مداین دست یافته و یارانش را از آنجا رانده‌اند. پس به سوی قصر ابن هبیره بازگشت و در رحبه، در حوالی کوفه، با هرثمه برخورد کرد. در جنگی سخت که میان ایشان درگرفت، ابوالسرایا شکست خورد، برادرش کشته شد و خود گریخت. هرثمه آب فرات را بر کوفیان بست. این کار چندان عرصه را بر آنان تنگ کرد که آهنگ سازش با او کردند (ابوالفرج، 542-543). از سوی دیگر، هرثمه در این هنگام با بزرگان کوفه مکاتبه می‌کرد (طبری، 8 / 533؛ ابن اثیر، 6 / 307). پس هرثمه بار دیگر به سوی کوفه تاخت و میان او و ابوالسرایا جنگ درگرفت. لشکر هرثمه نخست شکست خورد (طبری، همانجا؛ ابوالفرج، 543، 544) و کوفیان به تعقیب آنان پرداختند و حتی به گزارشِ نه چندان قابل اعتمادِ ابوالفرج (همانجا)، هرثمه خود به اسارت افتاد، ولی یکی از سرداران وی لشکر بیاراست و بر کوفیان حمله برد و هرثمه را آزاد کرد (همو، 544). 
ابوالسرایا دیگربار درصدد حمله بود که هرثمة بن اعین مردم کوفه را مخاطب ساخت و گفت که دست از خونریزی بدارند؛ یا با منصور بن مهدی، عموی خلیفه، بیعت کنند و یا اگر خواهان آنند که خلافت را از بنی‌العباس بازستانند، روزی را میعاد نهند تا دو سپاه در آن با یکدیگر مذاکره کنند (همو، 544-545) و حتی گفت که مأمون درگذشته، پس بیایید تا خلافت را به دیگری بسپاریم (نک‍ : بلاذری، 3 / 267). بدین‌سان، کوفیان دست از حمله کشیدند و ابوالسرایا خشمگین از آنان بازگشت. به گفتۀ ابوالفرج (همانجا)، ابوالسرایا خود پیش از این تصمیم گرفته بود که با محمد بن محمد بن زید، نزد هرثمه رود و از او امان بخواهد، ولی از پیمان‌شکنی او ترسید و آهنگ نبرد کرد. پس چون جمعه در رسید، ابوالسرایا، برای مردم کوفه خطبه خواند و در آن ایشان را سرزنش کرد و چون از سوی هرثمه محاصره شده بود (ابن اثیر، 6 / 309)، دستور داد تا به دور شهر خندق حفر کنند (ابوالفرج، 545-546) و خود نیز تا شب هنگام در کنار مردم به حفر خندق پرداخت، ولی با در رسیدن شب (13 محرم 200)، همراه با محمد بن محمد بن زید و چند تن دیگر از علویان و اعراب و جمعی از کوفیان به قادسیه گریخت (نک‍ : همو، 546؛ ابن اثیر، همانجا). 
گرچه در منابع دربارۀ گریختن ابوالسرایا از کوفه مطلب خاصی دیده نمی‌شود، ولی احتمالاً وی که از مکاتبات سرّی میان سران کوفه و هرثمه و نفوذ آنان در شهر آگاهی داشت، کوفه را برای ادامۀ شورش مناسب ندید؛ چنانکه پس از خروج او، اشعث بن عبدالرحمن اشعثی ــ از نوادگان اشعث بن قیس معروف و از طایفۀ بنی کنده که از نفوذی فراوان در کوفه برخوردار بودند ــ همگان را به صلح با هرثمه فرا خواند و پس از آن نیز بزرگان کوفه به نزد هرثمه رفتند و از او برای مردم امان طلبیدند (ابوالفرج، 547). پس منصور بن مهدی به کوفه درآمد و خطبه بخواند و با مردم نماز کرد، ولی هرثمه بیمناک از هجوم مجدد ابوالسرایا، در بیرون شهر ماند (طبری، 8 / 534؛ ابوالفرج، همانجا). 
از آن سوی ابوالسرایا به سمت بصری و واسط رفت، ولی چون آنجا را امن نیافت، از دجله گذشت و در آن نواحی به هر شهر که می‌رسید، مالیات آنجا را می‌ستاند و نیز اموالی را که از اهواز حمل می‌شد، مصادره کرد (طبری، ابوالفرج، ابن اثیر، همانجاها). آنگاه به سوی اهواز رفت، تا به شوش رسید، اما آنجا در به رویش ببستند. سپس حسن بن علی مأمونی عامل آن دیار، پیغام فرستاد که از نواحی تحت‌نظر او خارج شود، ولی ابوالسرایا نپذیرفت و میان آنان جنگ درگرفت که در آن شکست سختی بر ابوالسرایا وارد شد و عده‌ای از یاران او کشته و گروهی متفرق شدند (طبری، همانجا؛ ابوالفرج، 548). ابوالسرایا که خود زخمی بود، به همراه محمد بن محمد و غلام خود ابوالشوک به سوی جایگاه خود در رأس العین به راه افتاد (طبری، همانجا؛ قس: ابوالفرج، هامنجا). در جلولاء حمّاد کندغوش (= کندگوش، گوش سنگین) عامل آن ناحیه بر آنان دست یافت و دستگیرشان کرد (طبری، ابن‌اثیر، همانجاها؛ زریاب، 156). به روایتی (ابوالفرج، همانجا) حماد ایشان را امان داد و گفت که نزد حسن بن شسهل به نهروان بروند. محمد بن محمد در نامه‌ای به حسن بن سهل از او امان خواست. حسن که نخست آهنگ قتل او کرده بود، به اشارت یکی از نزدیکان، از بیم خشم احتمالی مأمون، از آن رأی بازگشت و او را نزد مأمون گسیل کرد، اما ابوالسرایا را ناسزا گفت و سپس امر کرد تا گردنش زدند و پیکرش دو نیمه کردند و نیم را بر جانب شرقی و نیم دیگر را بر جانب غربی بغداد بیاویختند (ابن حبیب، 489؛ بلاذری، 3 / ‌268؛ یعقوبی، 2 / 447؛ طبری، 8 / 535؛ ابوالفرج، 542). 
گفته‌اند: گروهی از محدثان و علمای کوفه با ابوالسرایا همراه شده بودند که می‌توان به ابوبکر و عثمان بن ابی شیبه و ابونعیم فضل بن دکین و ابن آدم (ﻫ م م) اشاره کرد (ابوالفرج، 551؛ محلی، 1 / 200). همچنین گفته‌اند که در ماجرای شورش ابوالسرایا 000‘200 نفر از سپاهیان خلیفه کشته شدند (ابوالفرج، 550). این رقم گرچه اغراق‌آمیز می‌نماید، نشان از گستردگی قیامی دارد که برای مدتی خلافت عباسی را به خطر انداخت. 

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛ ابن حبیب، محمد، المحیر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ‌1361 ق / 1942 م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1940-1953 م؛ ابن عنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی‌طالب (ع)، به کوشش محمد حسن آل طالقانی، نجف، 1380 ق / 1961 م؛ ابن قتیبه، عبداللّه بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960 م؛ ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، «تجارب الامم»، همراه العیون و الحدائق (نک‍ : هم‍ ، العیون و الحدائق)؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، 1368 ق / 1949 م؛ ازدی، یزید بن محمد، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛ ارزقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، مکه، 1965 م؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1397 ق / 1977 م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زرکار، دمشق، 1968 م؛ زریاب، عباس، «ابوالسرایا»، بزم‌آورد، تهران، 1368 ش؛ سیّاغی، حسین بن احمد، الروض النضیر، طائف، 1388 ق / 1968 م؛ طبری، تاریخ؛ العیون و الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن، 1871 م؛ کحاله، عمررضا، معجم قبائل العرب، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ گردیزی، عبدالحیّ بن ضحاک، تاریخ، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ محلّی، حمید بن احمد، الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، دمشق، 1405 ق / 1985 م؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، 1407 ق؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، 1379 ق / 1960 م؛ نیز: 

Tornberg, C. J., «Über muhammedanische Revolutions-Münzen», ZDMG, 1868, vol., XXII. 

علی بهرامیان

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: