صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / موسیقی / ابراهیم موصلی /

فهرست مطالب

ابراهیم موصلی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 27 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْراهیمِ موصِلی، ابواسحاق، ابراهیم بن ماهان بن بهمن ابن نُسك، ملقب به ندیم، موسیقی‌دان، آهنگساز و شاعر بزرگ اوایل عصر عباسی. دربارۀ زندگی و فعالیت هنری این شخصیت پرآوازه اطلاعات تاریخی و روایات افسانه‌ای فراوانی در دست است كه در منابع گوناگون پراكنده است. با اینهمه، منبع اصلی تحقیق در احوال و آثار وی همان كتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی است. حدود 35 منبعی كه در اینجا بررسی شده‌اند ــ و نخستین آنها دیوان ابوالعتاهیه (د 210ق / 825م) و آخرینشان شذرات الذهب ابن عماد (د 1089ق / 1678م) است ــ جز آنها كه مقدم بر ابوالفرج بوده‌اند، غالباً روایات ابوالفرج را عیناً یا با مختصر تغییری نقل كرده‌اند. مقالۀ حاضر نیز به ناچار متكی بر داده‌های این كتاب است.

زندگی

ابراهیم در 125ق / 743م در كوفه به دنیا آمد. این تاریخ مورد تأیید همۀ منابعی است كه به سال تولد وی اشاره كرده‌اند (ابوالفرج، 5 / 155؛ ابن‌ندیم، 157؛ خطیب، 6 / 175؛ سمعانی، 12 / 482 و دیگران)، مگر ابن كثیر (9 / 201) كه ولادت او را در 115ق / 733م دانسته است. پدر وی ماهان كه از نجیب‌زادگان ایرانی (ابوالفرج، 5 / 154؛ ابن خلكان، 1 / 42؛ یافعی، 1 / 420؛ ریبرا، 48) و ساكن اَرّجان فارس بود، برای گریز از ستم كارگزارانِ اموی كه خراجی سنگین از او مطالبه می‌كردند، به كوفه مهاجرت كرد (ابن ندیم، همانجا) و در آن شهر دختر یكی از دهگانان ایرانی را كه همچون خود وی از ستم امویان به كوفه گریخته بود، به زنی گرفت (ابوالفرج، همانجا)، گرچه از پاره‌ای روایات چنین برمی‌آید كه این وصلت پیش از مهاجرت به كوفه و احتمالاً در اَرّجان صورت گرفته بوده، چه روایت شده كه مادر ابراهیم هنگام خروج از اَرّجان و ورود به كوفه باردار بوده است (خطیت، سمعانی، همانجاها). ابراهیم زادۀ این پیوند بود. زندگی ابراهیم را به طور كلی به دو دوره می‌توان تقسیم كرد: دورۀ نخست كه در سفرهای دور و دراز و فراگیری موسیقی نزد استادان مختلف در شهرهای گوناگون و با بی‌پیرایگی گذشت، تا اواسط عمر وی ادامه داشت، اما دورۀ دوم یكسره در بغداد و در بارگاه پرشكوه خلفای عباسی سپری شد. غالب روایات مندرج در اغانی و سایر منابع نیز به ویژه به همین دوره از زندگی وی مربوط می‌شود. دو یا سه ساله بود كه پدرش ماهان در اثر ابتلا به طاعون در كوفه درگذشت (ابوالفرج، 5 / 154-155) و خاندان خُزَیمة بن خازم كه از تمیمیان بودند، كفالت او و دو برادر صلبی وی را به عهده گرفتند (همانجا؛ ابن‌خلكان، 1 / 43؛ نویری، 4 / 328) و او با فرزندان خُزِیمة بن خازم پرورش یافت و به مكتب رفت و بدین سبب وی را از موالی بنی تمیم شمرده‌اند (ابوالفرج، ابن كثیر، همانجاها). معروف است كه وی نام پدر خود ماهان را كه موجب سرزنش عربها نسبت به وی بود، به میل خود یا به اشارۀ دیگران به میمون بدل كرد (ابوالفرج، 5 / 154؛ ابن ندیم، همانجا). به همین سبب است كه در پاره‌ای از منابع نام پدر وی را میمون (مسعودی، 8 / 98؛ خطیب، 6 / 176؛ ابن‌خلكان، 1 / 42؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 280) و در یك مورد ماهان بن میمون (نویری، همانجا) نیز گفته‌اند. گویند در جوانی میلی به فراگیری علم از خود نشان نمی‌داده (ابوالفرج، 5 / 157) و ظاهراً در همین دوره شوقی به موسیقی در او پدیدار گشته است (همو، 5 / 156). علت دلبستگی او را به موسیقی همنشینی با جوانان كوفه دانسته‌اند (همانجا؛ خطیب، 6 / 175؛ نویری، همانجا؛ ذهبی، 9 / 80؛ ابن كثیر، 9 / 200). روایتی افسانه‌آمیز هم در این باره نقل شده حاكی از آنكه وی در سفر موصل با گروهی همراه شد كه راهزنی می‌كردند و با مالی كه از این طریق به دست می‌آوردند، به باده‌نوشی و آوازخوانی می‌پرداختند، و او در میان ایشان به موسیقی علاقه‌مند شد (ابوالفرج، ریبرا، همانجاها)، اما بستگانش موسیقی و خنیاگری را زیبندۀ او نمی‌یافتند و عرصه را بر او تنگ می‌كردند. وی سرانجام نكوهش ایشان را برنتافت و نه تنها از آنان، كه از زادگاه خود كوفه نیز گریخته روی به جانب موصل آورد (ابوالفرج، 5 / 156-157؛ خطیب، نویری، ذهبی، همانجاها)، و می‌دانیم كه كوفه درآن روزگار شاهراه ارتباط میان سرزمینهای مختلف بود و طبعاً محل تلاقی فرهنگهای گوناگون. ظاهراً هدف وی از عزیمت به موصل پرداختن به هنر مورد علاقه‌اش موسیقی بوده است (همو، 5 / 157)، گرچه از پسرش اسحاق روایت كرده‌اند كه «طلب روزی» او را به موصل كشانده است (خطیب، 6 / 175-176). وی در طول اقامت كوتاه خود در موصل، كه مدت آن را بین چهار ماه تا یك سال نوشته‌اند (ابوالفرج، 5 / 156؛ خطیب، 6 / 176؛ نویری، همانجا)، به فراگیری موسیقی پرداخت (ابوالفرج، 5 / 157). با توجه به چندگونگی اجتماعی و فرهنگی موصلِ آن روزگار، بعید نیست كه در آن مدت علاوه بر موسیقی عربی با موسیقی سرزمینهای دیگر نیز آشنا شده باشد (نک‍ : خانلری، 4-5). پس از این اقامت كوتاه به كوفه بازگشت (ابوالفرج، 5 / 156؛ ابن اثیر، 6 / 411؛ سمعانی، نویری، ابن كثیر، همانجاها). البته دو روایت دیگر نیز حاكی از عزیمت وی از موصل به ری (ابوالفرج، 5 / 157) یا به بغداد (خطیب، همانجا) دراین‌باره نقل شده كه احتمالاً مراد از هر دو، سفرهای بعدی وی به این دو شهر بوده است. معروف است كه در بازگشت به كوفه او را موصلی خطاب كردند (ابوالفرج، 5 / 156؛ خطیب، 6 / 175؛ سمعانی، ابن اثیر، ابن خلكان، نویری، ابن كثیر، همانجاها) و از آن پس به موصلی شهرت یافت. البته در وجه انتساب وی به موصل روایات دیگری نیز نقل شده، اما مسلم این است كه اقامت او در این شهر موجب این انتساب بوده است. از آن پس نام موصلی بر او و خانوادۀ او ماند، چنانكه پسرش اسحاق (ه‍ م) نیز، كه از مشاهیر موسیقی‌دانان عصر عباسی است، به موصلی معروف است. دلبستگی ابراهیم به موسیقی سبب شد كه وی دیگر بار عزم سفر كند و این بار ظاهراً برای همیشه زادگاه خود كوفه را ترك گوید. او این بار رهسپار ری شد و دیرزمانی در آن شهر زیست و به فراگیری موسیقی ایرانی و عربی همت گماشت (ابوالفرج، 5 / 157- 158؛ نویری، همانجا) و در همین شهر با دو زن ایرانی به نامهای دُوشار و شاهَك ازدواج كرد (ابوالفرج، همانجا). گویند دُوشار كه ظاهراً بیش‌تر مورد محبت او قرار داشت، نوازندۀ دف بوده و ابراهیم او را در حال نوازندگی و خنیاگری در ری دیده و دلباخته‌اش شده بود (همو، 5 / 271؛ خانلری، 6-7). شعری نیز كه ابراهیم در ستایش وی سروده، سخت معروف است (نک‍ : ابوالفرج، 5 / 158). یوهان فوك EI2))، دوشار (دوشیر) را مادر ابراهیم خوانده، اما این نظر مورد تأیید هیچ یك از منابع نیست. شاهَك زن دیگر ابراهیم مادر اسحاق است (ابوالفرج، 5 / 158، 271). از قول خود ابراهیم نقل کرده‌اند که وی در این مدت با مردم ری همنشینی داشته و همچون خود آنان می‌زیسته و معاش خویش را از نقدینه‌ای که با خود به موصل آورده بوده تأمین می‌کرده است (همو، 5 / 158؛ نویری، همانجا). وی ظاهراً در مدت اقامت در ری در خنیاگری مهارتی یافته بوده، چه نقل شده است كه یكی از خادمان منصور عباسی را با آواز شیفتۀ خود ساخت و از او صله گرفت (همانجاها).
این صله، كه به تصریح خود وی نخستین درآمد او از موسیقی و خنیاگری بود (همانجاها)، وی را یاری داد كه برای تكمیل هنر ارزشمند خود، از نو بار سفر بربندد و برای دیدار جُوانویه موسیقی‌دان زرتشتی كه آوازه‌اش را در ری شنیده بوده، رهسپار اُبُلّه شود (ابوالفرج، همانجا؛ نویری، 4 / 328- 329؛ قس: فارمر، 116). از زندگی و هنر جُوانویه، كه بی‌گمان ایرانی بوده است، چندان اطلاعی در دست نیست. همین‌ اندازه می‌دانیم كه وی مردی زرتشتی و موسیقی‌دانی حاذق بوده كه در اُبُلّه تنی چند از ایرانیان را تعلیم موسیقی و آواز می‌داده است (ابوالفرج، 5 / 158- 159؛ نویری، همانجا)، ابراهیم چندی در جوار وی به سر برد و از او تعلیم موسیقی گرفت (ابوالفرج، همانجا؛ نویری، 4 / 329). ظاهراً وی طی همین مدت در موسیقی و خنیاگری آوازه‌ای بلند یافته بوده است، چه توجه محمدبن سلمان بن علی والی بصره یا برادرش علی بن سلیمان را (ظاهراً توسط جُوانویه) به خود جلب كرده و مدتی در ملازمت وی به سر برده، و در مقام خیناگر بارگاه وی از عزت و احترامی ‌وافر برخوردار بوده است (ابوالفرج، 5 / 159-160؛ نویری، همانجا). با این حال به نقل از وی روایت كرده‌اند كه مایل نبوده است كه موسیقی و آواز را وسیلۀ امرار معاش سازد و ترجیح می‌داده است كه به شهر خود كوفه بازگردد (ابوالفرج، 5 / 159؛ نویری، همانجا). پس از چندی مهدی خلیفۀ عباسی كه آوازۀ او را شنیده بود، وی را به بغداد پایتخت عباسیان فراخواند (همانجاها). عزیمت وی به بغداد و ورودش به بارگاه مهدی سرآغاز دوران ثروت و عزت است كه تا پایان عمر وی ادامه یافت. این دوره از زندگی او كه یكسره در بغداد و در ملازمت سه تن از خلفای عباسی سپری گشت، سرشار از كامیابی است، گرچه مهدی خلیفه گه‌گاه به كیفر شرابخواری او را گرفتار تازیانه و سیاهچال می‌ساخت (ابوالفرج، 5 / 160-161).
تاریخ ورود ابراهیم به بغداد روشن نیست، اما از پاره‌ای قرائن می‌توان به تقریب زمان آن را مشخص كرد. می‌دانیم كه آمدن ابراهیم به بغداد مقارن دوران خلافت مهدی عباسی بوده است؛ پس با توجه به تاریخ آغاز خلافت مهدی (158ق / 775م) به یقین می‌توان گفت كه ورود ابراهیم به پایتخت پس از این تاریخ، یعنی پس از 23 سالگی وی بوده است. از سوی دیگر به روایت ابن‌اثیر، محمدبن سلیمان بن علی یاد شده، در 160ق / 777م از جانب مهدی به ولایت بصره و پاره‌ای نواحی دیگر منصوب شده و در 164ق / 781م نیز از این مقام معزول گشته است (6 / 49، 63). با این حساب اقامت ابراهیم در بارگاه وی و سپس عزیمت او به بغداد لاجرم در این فاصله یعنی میان 35 تا 39 سالگی ابراهیم بوده است. به دیگر سخن، دورۀ نخست زندگی ابراهیم كه عمدتاً به سفر و فراگیری موسیقی گذشته، تا سی و چند سالگی وی یعنی تا زمان ورودش به بغداد ادامه داشته است (سلطانی، 40، حاشیه).
در بغداد در حضور مهدی كه خود شیفتۀ موسیقی بود (فارمر، 93)، آواز می‌خواند (ابوالفرج، 5 / 160؛ ابن خلكان، 1 / 42؛ صفدی، 6 / 99؛ یافعی، همانجا؛ عامری، 175؛ ابن عماد، 1 / 319). وی پس از فُلَیح بن ابی العَوْراء و سَیاط سومین موسیقی‌دانی بود كه به بارگاه مهدی راه می‌یافت (ابوالفرج، نویری، همانجاها). سَیاط نسبت به وی سمت استادی داشت (ابوالفرج، 6 / 152؛ فارمر،116؛ دانش‌پژوه، 9)، چنانكه پس از مرگ وی نیز به مناسبتی او را سخت ستود (ابوالفرج، 6 / 153؛ قس: فارمر، 113). ابراهیم در بارگاه مهدی از مقام و منزلتی والا برخوردار بود (ابوالفرج، 5 / 159؛ نویری، همانجا) و با فرزندان وی موسی و ‌هارون نیز روابطی نزدیك داشت، چنانكه در مجالس بزم آنان شركت می‌جست، اما مهدی با آنكه دلبستۀ موسیقی و آواز بود و خود نیز صدایی دلنشین داشت (فارمر، 93)، همنشینی فرزندان خود را با خنیاگران، زیبندۀ ایشان نمی‌یافت و از آنجا كه ابراهیم در باده‌گساری افراط می‌كرد، مهدی كه ظاهراً اهل باده‌نوشی نبود او را از همنشینی با فرزندانش منع كرد و چون ابراهیم به فرمان وی وقعی ننهاد دستور داد تا او را تازیانه زدند و به زندان افكندند. البته مهدی چندی بعد او را رها ساخت، اما سوگندش داد كه دیگر با موسی و‌ هارون معاشرت نداشته باشد (ابوالفرج، 5 / 160-162؛ نویری، 4 / 330-331). گفتنی است كه ابن‌جامع دیگر موسیقی‌دان برجستۀ روزگار مهدی نیز در این ماجرا همراه ابراهیم بود و همچون وی مورد خشم مهدی قرار گرفت، اما چون نسب قریشی داشت، خلیفه از مجازات او درگذشت و تنها به تبعید او از بغداد اكتفا كرد (ابوالفرج، 6 / 303؛ قس: فارمر، 115) ابراهیم در دوران كوتاه خلافت موسی الهادی (169-170ق / 785-786م) فرزند مهدی مال و حشمت فراوان به دست آورد، چه‌ هادی به جبران جفایی كه در دوران خلافت پدرش بر ابراهیم رفته بود، او را سخت اكرام كرد و پاداشهای گران داد (ابوالفرج، 5 / 163؛ نویری، 4 / 331). وی و ابن جامع و حَكَم الوادی سه موسیقی‌دان محبوب ‌هادی بودند (فارمر، 93).
در دوران خلافت هارون الرشید (170-193ق / 786- 809م) ابراهیم به اوج شهرت و كامیابی رسید. دربارۀ روابط میان ابراهیم و ‌هارون روایات بسیاری نقل شده است، چنانكه از میان بیش از 200 روایت كوتاه و بلندی كه صاحب اغانی در شرح احوال ابراهیم نقل كرده، بیش از یك سوم به زندگی وی در این دوره مربوط می‌شود. گویند نخستین خنیاگری كه پس از به خلافت رسیدن ‌هارون در حضور وی آواز خوانده، ابراهیم بوده است (ابوالفرج، 5 / 203-204). نیز وی را نخستین شاعری دانسته‌اند كه پس از به خلافت رسیدن‌ هارون الرشید با سرودن مدیحه‌ای از او صله گرفته است (همو، 5 / 242). وی در این دوره كه مصادف با دو دهۀ آخر عمرش بود، از هنرمندان طراز اول بارگاه‌ هارون الرشید محسوب می‌شد (جاحظ، 37- 38؛ ابن عبدربه، 6 / 31؛ ابشیهی، 1 / 170). از میان این هنرمندان به‌ویژه باید از یحیی مكی نام برد كه استاد موسیقی كهن عرب بود و ابراهیم سنن موسیقی حجازی را نزد وی آموخت (ابوالفرج، 6 / 175؛ فارمر، 113). ابراهیم كه موسیقی‌دان محبوب ‌هارون شمرده می‌شد، در سفر و حضر ملازم و همنشین وی بود و لقب ندیم را نیز از همین جا داشت (فارمر، 116). علاقۀ ‌هارون به وی و هنرش چنان بود كه او همواره می‌بایست آمادۀ باریابی به حضور خلیفه و عرضۀ هنرش باشد، گرچه این دلبستگی مانع از آن نبود كه‌ هارون گاه همچون پدرش، به دلائل مختلف، بر وی خشم گیرد و روانۀ محبسش سازد (ابوالفرج، 5 / 166، 220). در یكی از این موارد دوستش ابوالعتاهیه، شاعر معروف، شعری در ستایش وی سرود و در آن حبس ابراهیم را حبس «شادی» و فقدان وی را مایۀ تلخكامی ‌خواند (ص 220؛ خطیب، 6 / 177؛ ابن خلكان، 1 / 43). دلبستگی خلفا به ویژه ‌هارون به ابراهیم گذشته از مقام و منزلت والا، ثروتی عظیم نیز به وی ارزانی كرد (ذهبی، ابن‌كثیر، همانجاها؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 126؛ فارمر، 117). به روایت پسرش اسحاق، دارایی وی، افزون بر مقرری ماهانۀ 10 هزار درهمی ‌و عواید مستغلاتش و صله‌های گرانبهایی كه از بزرگان می‌گرفته، به 24 میلیون درهم می‌رسیده است (ابوالفرج، 5 / 163؛ ابن كثیر، 9 / 200-201؛ ابن تغری بردی، فارمر، همانجاها). گویند: در بغداد خانه‌ای مُزین به فرشهای ابریشمین داشت كه در وسعت و نیكویی بی‌همتا بوده است (ابن عبدربه، 6 / 32؛ فارمر، همانجا). جاه و منزلت ابراهیم در دربار‌ هارون تا پایان عمر وی پایدار بود. حتی گویند هنگامی‌كه در اواخر عمر به‌سبب بیماری از خدمت در دربار كناره گرفت و خانه‌نشین شد، ‌هارون شخصاً از وی عیادت كرد (ابوالفرج، 5 / 253؛ نویری، 4 / 341؛ فارمر، همانجا). ابراهیم در مدت خدمت در دستگاه خلافت بغداد با برمكیان نیز پیوندهای نزدیك و دوستانه داشت. دوستی وی با ایشان نه تنها از روایات متعددی كه ابوالفرج در این باره نقل كرده، كه از شعری نیز كه ابراهیم پس از به خلافت رسیدن‌ هارون در مدح وی سروده، آشكار است. در این مدیحه، كه پیش‌تر بدان اشاره شد، ابراهیم، پس از تحسین ‌هارون، انتخاب یحیی برمكی را به وزارت می‌ستاید (ابوالفرج، 5 / 242؛ طبری، 8 / 233؛ مسعودی، 6 / 288- 289؛ ابن‌اثیر، 6 / 108).
با آنكه ابراهیم دو سه دهۀ آخر عمر خود را یكسره در بغداد و در ملازمت خلفای عباسی به ویژه‌ هارون سپری كرده است، از پاره‌ای روایات چنین برمی‌آید كه در این سالها گاه سفرهایی نیز به سرزمینهای دیگر به ویژه ایران و حجاز داشته است، فی‌المثل از روایت در اغانی 5 / 188- 189) چنین برمی‌آید كه سفری به ری كرده و در آن شهر تصادفاً با كنیزی از شاگردان قدیمی‌اش ملاقات نموده است. البته بعید می‌نماید كه این خبر مربوط به دورۀ نخست زندگی وی یعنی روزگاری باشد كه در پی فراگیری موسیقی به شهرهای مختلف، و از آن جمله ری، سفر می‌كرده است، چه در نخستین سفرش به ری او خود شاگردی بیش نبوده است. در دو سفر دیگر نیز، یكی به طوس (ابوالفرج، 5 / 168- 169) و دیگری به شام (همو، 5 / 203)، او را همراه و همدم‌ هارون می‌یابیم. افزون‌بر این، دو روایت دیگر حضور او را در مكه (همو، 5 / 222-223) و مدینه (همو، 5 / 251) نشان می‌دهد. ریبرا (ص 98) روایت اخیر و نیز روایتی دیگر از اغانی (5 / 202) را دال بر كوشش ابراهیم در گردآوری ترانه‌های عامیانۀ عرب و فراگیری موسیقی كهن حجازی دانسته است. روایات دیگری نیز در دست است كه به طور ضمنی حضور او را در مكه، در حج سال 186ق / 802م، یعنی دو سال پیش از مرگش نشان میدهد.‌هارون در این سفر برای خلافت سه فرزندش، به ترتیب امین و مأمون و قاسم، بیعت مجدد گرفت و فرمان داد كه بیعت‌نامه را در كعبه بیاویزند و ابراهیم نیز كه ظاهراً در این سفر در ركاب‌ هارون بود، شعری در ستایش این بیعت سروده است (طبری، 8 / 286؛ ازدی، 13 / 302؛ مقدسی، 6 / 106؛ العیون و الحدائق، 3 / 304-305؛ ابن تغری بردی، 2 / 119).
ابراهیم در 188ق / 804م در 63 سالگی در بغداد درگذشت (ابوالفرج، 5 / 155؛ ابن‌ندیم، 157؛ خطیب، 6 / 177؛ ابن‌خلكان، همانجا؛ نویری، 4 / 328، 341 و منابع متعدد دیگر)، سبب مرگ وی را بیماری قولنج دانسته‌اند (ابوالفرج، 5 / 253؛ ابن خلكان، همانجا؛ صفدی، 6 / 100؛ یافعی، 1 / 421). در برخی منابع، افزون‌بر تاریخ یاد شده، سال 213ق / 828م را نیز تاریخ احتمالی وفات وی دانسته‌اند (خطیب، 6 / 177- 178؛ ابن خلكان، صفدی، یافعی، همانجاها)، اما همه، تاریخ نخست را بر آن ترجیح داده‌اند و هیچ نشانۀ تاریخی نیز مبنی‌بر اینكه وی دوران پس از ‌هارون (د 193ق) را درك كرده باشد، در دست نیست. به روایت بعضی از منابع وفات ابراهیم موصلی با وفات كسائی نحوی (ابوالفرج، 5 / 254؛ ابن عبدربه، 5 / 377؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 128) و عباس بن احنف (همانجاها؛ سراج قاری، 1 / 231؛ نویری، 4 / 341) و ابوالعتاهیه (سراج قاری، ابن خلكان، همانجاها؛ ابن كثیر،9 / 201) و ابوعمرو شیبانی (ابن خلكان، ابن كثیر، همانجاها) در یك روز روی داده و مأمون نیز به امر ‌هارون بر جنازه‌های ایشان نماز خوانده است (ابوالفرج، 5 / 254؛ ابن‌عبدربه، 5 / 377- 378؛ سراج قاری، ابن‌تغری بردی، همانجاها؛ قس: فارمر، همانجا). لیكن با توجه به گزارش منابع دیگر دربارۀ سالهای وفات چهار شخصیت یادشده (كسائی، 189ق / 805م؛ عباس بن احنف، 192ق / 808م؛ ابوالعتاهیه، 211ق / 826م؛ ابوعمرو شیبانی، ح 206ق / 821م) در صحت این روایت، به رغم آنكه در چندین منبع آمده است، باید تردید كرد، چنانكه ابن خلكان (3 / 25) و ابن تغری بردی (2 / 128- 129) نیز به همین دلیل در صحت آن تردید كرده‌اند.

ویژگیهای هنری و خصوصیات اخلاقی

ابراهیم در دورانی می‌زیست كه عموماً آن را «عصر زرین» تمدن عباسی خوانده‌اند (فارمر، 91)، دورانی كه در آن بغداد با شكوه و ثروت خیره‌كننده‌اش كانون علم و هنر مشرق زمین شده بود و موسیقی عرب نیز در اوج شكوفایی خود بود. ابراهیم كه خود در این شكوفایی سهمی ‌بسزا داشته است (ابن خلدون، 427؛ بروكلمان، 162)، طی سفرهای مختلف خود و در محضر استادان گوناگون با سنن موسیقی ایرانی و عربی آشنا شده و در این هنر تسلط و مهارت یافته بود (خطیب، 6 / 175؛ سمعانی، ذهبی، همانجاها؛ صفدی، 6 / 99؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 126). وی یكی از سه موسیقی‌دان نامداری به شمار می‌رود كه در همۀ مقامهای موسیقی روزگار خود استاد بوده‌اند (ابوالفرج، 5 / 230-231). خنیاگری توانا بود و صدایی بس دلنشین داشت (ذهبی، همانجا)، چنانكه گویند: هرگاه آواز او با نوای عود شاگردش زَلْزَلْ همراه می‌شد، شنوندگان را به وجد می‌آورد (ابوالفرج، 5 / 201-202؛ ابن‌خلكان، 1 / 42؛ صفدی، ابن كثیر، همانجاها). در نوازندگی چیره‌دست بود و عود را نیكو می‌نواخت (ذهبی، همانجا؛ ابن نغری بردی، 2 / 260). بنابر روایتی مشهور زبردستی و دقت وی در نوازندگی تا ‌اندازه‌ای بوده كه می‌توانسته است از میان گروه بی‌شماری عود نواز كه همگی آهنگ واحدی را می‌نواخته‌اند، نوازنده‌ای را كه خارج می‌نواخته و حتی زهی را كه در عود وی با دیگر زهها همساز نبوده است، به دقت تشخیص دهد (ابوالفرج، 5 / 243؛ قس: ریبرا، 49؛ فامر، 117). در آهنگسازی نیز ابراهیم را بی‌بدیل دانسته‌اند (ابن‌خلكان، همانجا؛ یافعی، 1 / 420). به روایت پسرش اسحاق، وی در طول فعالیت هنری خود 900 آهنگ ساخته بود، كه از آن میان 300 آهنگ به نظر اسحاق بی‌همتا بوده است (ابوالفرج، 5 / 187؛ ریبرا، 50). در روایتی دیگر اسحاق پدر را آفرینندۀ 600 آهنگ دانسته كه او از آن میان 200 آهنگ را به سبك موسیقی كهن و به غایت نغز و دلكش یافته است (ابوالفرج، 21 / 56). ابراهیم خود دربارۀ روش آهنگسازی‌اش گفته است: «نخست هر آنچه فكرم را به خود مشغول می‌دارد از ‌اندیشه دور می‌كنم و جلوه‌های طرب را در نظرم مجسم می‌سازم. در این هنگام رشته‌های آهنگ به سویم روان می‌شوند، پس به هدایت ایقاع به راه آنها می‌روم و بر آهنگی كه خواستۀ من است دست می‌یابم و آن را به تكرار می‌خوانم» (همو، 5 / 230؛ ریبرا، 49) از ابتكارات ابراهیم در موسیقی عرب ابداع مقام ماخوری یا «خفیف ثقیل ثانی» است و آن نوعی موسیقی سبك و طرب‌انگیز بوده كه نغمۀ آن از شش مضراب تشكیل می‌شده است: دو مضراب سبك و یك مضراب سنگین، سپس سكون و بعد دو مضراب سبك و یك مضراب سنگین دیگر (نک‍ : فارابی، 1042-1043؛ خوارزمی، 246). مسعودی (8 / 98) در وجه تسمیۀ آن گوید كه چون ابراهیم در این مقام آوازهای فراوانی در میكده‌ها (ماخورها) می‌خوانده لاجرم این نوع آهنگ نام ماخوری به خود گرفته است. با اینهمه شباهت لفظی و معنائی دو اصطلاح «ماخور» و «ماهور» در خور تأمل است و پژوهش عمیق‌تری را ایجاب می‌كند. ابراهیم در روایتی مشهور مدعی شده كه ماخوری را ابلیس به وی آموخته است (ابوالفرج، 5 / 231-236؛ قس: مقری، 4 / 122-123). ارتباط با ابلیس نكتۀ جالبی است. با توجه به اینكه ابراهیم تنها كسی نیست كه مدعی ملاقات با ابلیس یا جن شده، موسیقی‌دانان دیگری نیز چون شاگردش زَرْیاب (ه‍ م) برجسته‌ترین موسیقی‌دان ‌اندلس، پسرش اسحاق، ابراهیم بن مهدی و حتی برخی موسیقی‌دانان معاصر اروپا و به طور كلی غالب هنرمندان بزرگ ادعاهایی از این دست كرده‌اند (نک‍ : مقری، همانجا؛ باربیه دومنار، 307؛ ریبرا، 103؛ شیلُوا، 195، حاشیه)، بعید نیست كه این‌گونه ادعاها با الهامات و تجربه‌های روحی این هنرمندان مرتبط بوده باشد. چنانكه به گفتۀ حسن كاتب (ص 138-139) برخی منشأ موسیقی را گاه در ابلیس جست‌وجو می‌كرده‌اند. ابوالفرج نیز كه حكایت ملاقات ابراهیم را با ابلیس نقل كرده با آنكه ساختگی بودن آن را محتمل دانسته، امكان برگرفته شدن آن را نیز از روایت دیگری كه به الهامات ابراهیم در خواب مربوط می‌شود، رد نكرده است (نک‍ : ابوالفرج، 5 / 231-237).
معروف است كه ‌هارون الرشید ابراهیم را مأمور ساخته بود كه به یاری این جامع و فُلَیح بن ابی العَورا، 100 ترانه از زیباترین آن روزگار را برای او گردآوری كنند (همو، 1 / 7- 9؛ قس؛ ریبرا، 94؛ فارمر، 22؛ همو، 119). مجموعه‌ای كه این سه تن فراهم آوردند بعدها مبنای اغانی ابوالفرج اصفهانی شد. ابوالفرج ترانه‌های مزبور را همراه با اطلاعاتی دربارۀ «ایقاع» و «اصبع» خاص هر آهنگ و نیز زندگی‌نامۀ سراینگان اشعار و سازندگان آهنگها در اغانی گردآوری كرده است (نک‍ : بلاشر، 1 / 211 به بعد).
ابراهیم نخستین موسیقی‌دانی است كه به كنیزان سفیدپوست تعلیم نوازندگی و خنیاگری داده است (ابوالفرج، 5 / 170؛ قس: فارمر، 102). وی در این كار افزون‌بر ملاحظات هنری، منافع مادی خود را نیز در نظر داشت، چه نوازندگی و خنیاگری ارزش و اعتبار كنیزان سفیدپوست را كه خود بهائی گران داشتند دو چندان می‌كرد (ریبرا، 46). در واقع تربیت و فروش كنیزان سفیدپوست كه ابراهیم و یزید حَوراء موسیقی‌دان برجستۀ دربار مهدی و ‌هارون، مشتركاً بدان می‌پرداختند (ابوالفرج، 3 / 251؛ ریبرا، همانجا) از منابع مهم درآمد ابراهیم محسوب می‌شد (ابوالفرج، 5 / 163).
در تاریخ موسیقی شرق اسلامی، ابراهیم نمایندۀ سنت كهن موسیقی عرب به شمار می‌رود و این نكته‌ای است درخور تأمل، چه وی و پسرش اسحاق، كه خود بعدها نامورترین نمانیدۀ این سنت كهن و بزرگ‌ترین استاد موسیقی در عصر خود و بلكه در تمامی ‌تاریخ اسلام شدند (نک‍ : فارمر، 124-126)، تبار ایرانی داشتند و طبعاً موسیقی ایرانی را نیك می‌شناختند. با اینهمه، چون شیفتۀ موسیقی كهن عرب بودند، به روش موسیقی‌دانان حجاز، كه گاهوارۀ هنر عرب شمرده می‌شد (فارمر، 91)، سخت پای‌بند بودند و تخطی از آن را مجاز نمی‌دانستند. ابراهیم موسیقی كهن را به حریر كهنه‌ای تشبیه می‌كرد كه هرچه بیش‌تر در آن نگریسته شود، زیباتر می‌نماید و هرچه بیش‌تر در آن تأمل كنند، محاسنش آشكارتر می‌گردد، اما موسیقی جدید را همانند حریر تازه بافتی می‌دانست كه چشمها را خیره می‌كند، اما با تأمل در آن معایبش آشكار و از زیباییش كاسته می‌گردد (كاتب، 30). اسحاق به ویژه در این وادی گوی سبقت از پدر ربود. او چنان شیفتۀ موسیقی كهن عرب بود كه هر نوع تغییر در سنن موسیقی پیشینیان را عملی زشت و نكوهیده می‌شمرد (ابوالفرج، 10 / 69؛ قس: باربیه دومنار، 327-328؛ فارمر، 148). عجیب اینكه رقیب او ابن‌جامع (ه‍ م) كه اشراف‌زاده‌ای قرشی بود از تغییر و نوآوری در موسیقی عرب استقبال می‌كرد و خود و هواخواهانش، مُخارِق عَقِید و دیگران، در برابر سنت‌طلبان پیرو ابراهیم، جبهۀ مخالفی تشكیل داده بودند (قس: فارمر، 146؛ دانش‌پژوه، 9). با آنكه این رقابتها افزون بر انگیزه‌های هنری، دلایل شخصی و حرفه‌ای نیز داشته و به گفتۀ فارمر (همانجا) اساساً از حسادت نسبت به موقعیت عالی خاندان موصلی در بارگاه خلفا سرچشمه می‌گرفته است، رهبران این گروه رقیب را باید پیشگامان دو مكتب متفاوت به شمار آورد كه بعدها به ترتیب به مكتب كهن (كلاسیك) عربی به رهبری اسحاق موصلی و مكتب ابداعی ایرانی (رمانتیك) به رهبری ابراهیم بن مهدی (ه‍ م) معروف شدند (نک‍ : ابوالفرج، 10 / 69-70؛ قس: باربیه دومنار، 327-329؛ ریبرا، 66-69؛ فارمر، 146-148؛ دانش‌پژوه، همانجا). ظاهراً دلبستگی ابراهیم به موسیقی كهن عرب همچون پاره‌ای خصوصیات دیگر وی با محیط تربیتی و نیز خوی و خصلت او بی‌ارتباط نبوده است. او «عجم»ی بود كه از اوان كودكی جذب فرهنگ عربیِ زادگاه خود كوفه شده بود. با آنكه پدر و مادرش ایرانی بودند، در خانواده‌ای عرب پرورش یافته و با زبان و سنن قومی ‌عرب خو گرفته بود. دوران كودكی و نوجوانی او یكسره به دور از سرزمین پدریش سپری شده بود. بعدها نیز جز سفر ری و اقامت كمابیش طولانیش درآن شهر، كه ظاهراً نخستین تماس مستقیم او با ایران و فرهنگ آن بوده است، و نیز برخی سفرهای دیگر كه پیش‌تر بدانها اشاره شد، مجال دیگری برای آشنایی مستقیم با فرهنگ و آداب و رسوم سرزمین نیاكانش نداشته است. از آنچه دربارۀ دورۀ كودكی و جوانی وی نقل شده، نكته‌ای نیز كه دال بر آشنایی او با زبان و ادب فارسی یا میل وی به فراگیری آن باشد، به دست نمی‌آید. بدین سبب روشن نیست كه آیا زبان فارسی را به درستی می‌دانسته و آیا همواره می‌توانسته است بدان تكلم كند یا نه، گرچه از تصویری كه خود از زندگیش در ری به دست داده چنین برمی‌آید كه در معاشرت با ایرانیان مشكلی نداشته است (ابوالفرج، 5 / 158). چنانكه ازدواجش با دُوشار و شاهك رازی نیز مؤید همین نظر است. در هر حال اگر هم پیوند او با فرهنگ و ادب ایرانی هیچگاه گسیخته نشده باشد، قرینه‌ای نیز در دست نیست كه دال بر انس و الفت او با فرهنگ سرزمین نیاكانش باشد. ظاهراً مرگ زودرس پدر و در نتیجه مؤانست وی با اعراب در شخصیت او تأثیری قاطع داشته و با فراهم آوردن امكان تأثیر عوامل قومی ‌و فرهنگی عرب بر شخصیت وی مایۀ دوری تدریجی او از فرهنگ و سنن ایرانی شده است. لذا عجیب نیست كه از علائق ملی در او اثری نمی‌بینیم، چنانكه باكی نداشته كه نسب خود را انكار كند و خود را موصلی بخواند (همو، 5 / 159؛ خانلری، 6) و یا نام ایرانی پدر خود را چنانكه گفتیم، به نام عربی تبدیل كند. این‌گونه رفتار البته با حال و هوای اجتماعی و فرهنگی آن روزگار، كه در آن حاكمیت اعراب با ستیزه‌جویی فزایندۀ شعوبیان مواجه شده بود، سازگار بوده است، اما دلبستگی به فرهنگ و موسیقی كهن عرب و جانبداری مصرانه از سبكهای كهن حجازی در برابر عناصر و سبكهای موسیقی سرزمینهای دیگر به ویژه ایران، آن هم از جانب كسی كه خود ایرانی تبار بوده است، بی‌گمان از مرز احتیاط و دوراندیشی بسی فراتر می‌رود. این پدیده‌ای است كه نشان از همدلی و سنخیت روحی دارد و شاید بتوان آن را نوعی دفاع از میراث فرهنگی جامعه‌ای خواند كه ابراهیم ظاهراً خود را دست كم از لحاظ تربیتی، عضوی از آن می‌دانسته است. شخصیت و خوی و خصلت ابراهیم نیز طبعاً در این وضع بی‌تأثیر نبوده است. ابراهیم هنرمندی بود كه آسودگی و بهره‌مندی از مواهب زندگی را بر مبارزه‌جویی و درگیری در كشاكشهای اجتماعی ترجیح می‌داد. از سیاست دوری می‌جست، عشرت‌طلب و كامجوی بود. صفحات اغانی مشحون از ذكر مجالس لهو و كامرانی او و دوستانش در بارگاه خلفاست. هنرمندی را از ثروت‌اندوزی جدا نمی‌دانست. چندانكه از بركت هنر و قریحۀ خود ثروتی افسانه‌ای به چنگ آورد، و از آنجا كه از زیركی نیز بهره‌ای وافر داشت، می‌كوشید در كنار بذل و بخششهای فراوان (نک‍ : ابوالفرج، 5 / 169) از جهالت برخی اعراب توانگر، اما ساده‌دل نیز به سود خود و هنرش بهره گیرد (همو، 190-191). با دینداری و پارسایی میانه‌ای نداشت و در بند رعایت حلال و حرام نبود. پس از مرگ وی دِعبل (148-246ق / 765-860م) در رثایش شعری سرود كه شاید بیش از هر توصیف دیگری روشنگر شخصیت و هنر او باشد. در تصاویر این مرثیه، تارهای عود، كنیزان خنیانگر، خمهای شراب و مهره‌های شطرنج را می‌بینیم كه در سوگ ابراهیم به عزا نشسته‌اند (نک‍ : راغب، 2 / 314؛ دعبل، 262-263). توان گفت آنچه این تصاویر بدان اشاره دارند، یعنی نوازندگی، خنیاگری، باده‌نوشی و كامرانی و به دیگر سخن موسیقی و لذت، اجزاءِ اصلی زندگی و هنر ابراهیم بوده است.
وی شاگردان برجسته‌ای نیز تربیت كرده است. از آن جمله‌اند ابوجعفر محمد بن حمزه، ابوصَدَقه، اسحاق فرزند وی، بَرصَوما، زَلْزَلْ برادر زن وی، سُلَیم بن سَلاّم، عَلُّویه، مُخارِق، مُعَلَّی بن طَریف و نیز بسیاری كنیزان خنیاگر كه از آن میان نیز می‌توان از بَذْل، دَنانیر و مُتیم نام برد (نک‍ : ابوالفرج، 5 / 227، 6 / 164، 239-240، 7 / 293، 11 / 333، 15 / 356، 17 / 75، 18 / 65؛ قس: ریبرا، 50؛ فارمر، 117).
ابراهیم در شعر نیز صاحب ذوق بوده و منابع مختلف به این نكته اشاره كرده‌اند (ابوالفرج، 5 / 169-170؛ خطیب، سمعانی، ذهبی، صفدی، همانجاها؛ ابن‌كثیر، 9 / 200؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 126). تنها ابوالفرج حدود 130 بیت از اشعار وی را عمدتاً در جلدهای 5 و 16 اغانی نقل كرده است. این سروده‌ها كه از قطعات كوچك 2 تا 6 بیتی تشكیل شده‌اند، معمولاً مضامینی ساده و اوزانی پُر ایقاع دارند و می‌توان آنها را از زمرۀ اشعار ساده و ترانه‌وار شعرای «نوخاسته» به شمار آورد. وی این سروده‌ها را اغلب دستمایۀ ترانه‌های خود می‌ساخته است. عامری (ص 175) ابراهیم را صاحب مصنفات بسیار در فقه و غریب الحدیث نیز شمرده است، اما نظر به اینكه در جای دیگری به مصنفات او اشاره نرفته و نیز با توجه به شناختی كه از زندگی و شخصیت ابراهیم داریم، این روایت را باید بی‌اساس تلقی كرد.
آوازۀ ابراهیم موصلی به غرب نیز رسیده است، و این به گفته فارمر (همانجا) به بركت كتاب هزارویك شب است كه حكایات ابراهیم، گاه در‌هاله‌ای از افسانه، به صفحات آن راه یافته است.

مآخذ

ابشیهی، محمدبن احمد، المستطرف فی كل فن مستظرف، قاهره، 1371ق / 1952م؛ ابن اثیر، الكامل، بیروت، 1385ق / 1965م؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، قاهره، 1349ق / 1930م؛ ابن‌خلدون، مقدمه، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابن‌خلكان، وفیات الاعیان، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1398ق / 1978م؛ ابن‌عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1368ق / 1949م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الهذب، قاهره، 1350ق / 1931م؛ ابن‌كثیر، البدایة و النهایة، قاهره، 1351- 1358ق؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالعتاهیه، اسماعیل بن قاسم، دیوان، بیروت، 1384ق / 1946م؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، اغانی، بیرت، داراحیاء التراث العربی؛ ازدی، یزیدبن محمد، تاریخ الموصل، به كوشش علی حبیبة، قاهره، 1387ق / 1697م؛ بروكلمان، كارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمۀ‌ هادی جزایری، تهران، 1346ش؛ بلاشر، رژی، تاریخ ادبیات عرب، ترجمۀ آ. آذرنوش، تهران، 1363ش؛ جاحظ، عمروبن بحر، كتاب التاج، به كوشش احمد زكی پاشا، قاهره، 1322ق / 1914م؛ خانلری، پرویز، «ابراهیم ماهان و اسحاق موصلی»، مجلۀ موسیقی، دورۀ سوم، شم‍ 40، بهمن 1338ش؛ خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، قاهره، 1931م؛ خوارزمی، محمدبن احمد، مفاتیح العلوم، به كوشش فان فلوتن، لیدن، 1895م؛ دانش‌پژوه، محمدتقی، مداومت در اصول موسیقی ایران، 1355ش؛ دعبل بن علی خزائی، شعر دعبل، به كوشش عبدالكریم الاشتر، دمشق، 1403ق / 1983م؛ ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیراعلام النبلاء، به كوشش شعیب الارنووط و كامل الخراط، بیروت، 1404ق / 1984م؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، قاهره، 1287ق / 1870م؛ سراج قاریء، جعفربن احمد، مصارع العشاق، بیروت، دارصادر؛ سلطانی، سلطانعلی، «موسیقی و موسیقی‌شناسان ایران»، مهر، س 7، شم‍ 1، 2، مهر و آبان 1321ش؛ سمعانی، عبدالكریم بن محمد، الانساب، به كوشش شرف‌الدین احمد، حیدرآباد دكن، 1401ق / 1981م؛ صفدی، خلیل بن ایبك، الوافی بالوفیات، به كوشش س. دیدرینگ، بیروت، 1392ق / 1972م؛ طبری، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1960- 1968م؛ عامری، یحیی بن ابی بكر، غربال الزمان، به كوشش محمد ناجی زعبی العمر، دمشق، 1405ق / 1985م؛ العیون و الحدائق، به كوشش دخویه و دی‌یونگ، لیدن، 1865م؛ فارابی، محمدبن محمد، كتاب الموسیقی الكبیر، به كوشش غطّاس عبدالملك خشبه، قاهره، دارالكاتب العربی للطباعة و النشر؛ فارمر، هنری جورج، مصادر موسیقی العربیة، ترجمۀ حسین نصار، قاهره، مكتبة مصر؛ كاتب، حسن احمد، كمال ادب الغناء، به كوشش غطاس عبدالملك خشبه، قاهره، 1395ق / 1975م؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به كوشش باربیه دومنار، پاریس، 1871-1874م؛ مقدسی، مُطَهَّر بن طاهر، البدء و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1919م؛ مقری تلمسانی، احمدبن محمد، نفح الطیب، به كوشش یوسف الشیخ محمد البقاعی، بیروت، 1406ق / 1986م؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الادب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دكن، 1334- 1349ق؛ نیز:

Barbier de Meynard, M. C., «Ibrahim fils de Mehdi», JA, vol. XIII, Paris, 1869; EI2; Farmer, H. G., History of Arabian Music, London, 1967; Kātib Hasan ibn Ahmad, La Perfection des connaissances musicales, ed. Amnon Shiloah, Paris, 1972; Ribera, Julian, Music in Ancient Arabia And Spain, Translated and abridged by Eleanor Hague and Marion Leffingwell, New York, 1970.

مهران ارزنده

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: