صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابودلف عجلی /

فهرست مطالب

ابودلف عجلی


آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبودُلَفِ عِجلی، قسام بن عیسی بن ادریس بن معقل عجلی كرجی (د 225 یا 226 ق / 840 یا 841 م)، از امرای برجستۀ عصر اول عباسی كه در شعر و ادب و موسیقی و نیز جنگاوری و بخشندگی پرآوزه شد.

زندگی

خاندان ابودلف از تیرۀ بنی عجل ــ شاخه‌ای از بنی بكر بن وائل ــ بودند كه گفته‌اند در نبرد ذوقار كه میان عربها و ایرانیان روی داد، در كنار بنی شیبان ــ تیرۀ دیگری از بنی بكر بن وائل ــ ایرانیان را بشكستند (طبری، 2 / 205 به بعد). هم از این روی روایت ابن‌رسته (ص 207) كه اینان را از عبادیان (مسیحیان) اهل حیره و از جمله جهابذۀ آنجا دانسته است، درست می‌نماید، خاصه كه بر اساس روایتهایی كه از زندگی خاندان ابودلف در بصره و كوفه یاد كرده‌اند (مثلاً همانجا؛ سمعانی، 11 / 66)، در دورۀ ‌اسلامی نیز نخست در همان نواحی حیره اقامت داشتند؛ اما روایات موجود دربارۀ آغاز كار ادریس ابن معقل، نیای ابودلف و برادر او عیسی بن معقل، نخستین كسانی از این خاندان كه به روزگار امویان برآمدند، خالی از تناقضهایی نیست. بلاذری (3 / 118- 119) بدون اشاره به پیشینۀ این دو، از حبس آنان توسط یوسف بن عمر ثقفی والی اموی عراق، به سبب خودداری از ارسال مالیات یاد كرده است؛ اما از روایت نویسندۀ اخبارالدولة العباسیة برمی‌آید كه عیسی بن معقل در آن وقت در ایالت عراق عجم می‌زیسته و لابد املاكی داشته كه بنا به شكایت عاملان خراج این منطقه و دستور والی به همان دلیل پیشین دستگیر و در كوفه زندانی شده است (ص 259، 260). 
از میان نویسندگان متقدم، فقط ابن‌فقیه (ص 361) اشاره كرده كه ادریس بن معقل مردی عطار و مال فروش بود و با خاندانش به همدان رفت و ثروتی اندوخت و املاكی خرید (نیز نك‍ : ابن‌حزم، 313). برخی روایتهای دیگر حاكی از آن است كه عیسی بن معقل در نواحی اصفهان راهزنی می‌كرد و به همین سبب به دستور خالد بن عبدالله قسری، امیر عراق، دستگیر و در كوفه زندانی شد ( اخبارالدولة، 253). سمعانی این راهزنی را به عیسی بن ادریس پدر ابودلف نسبت داده و آورده كه وی سپس از آن كارها روی گردان شد و خاندانش را گرد آورد و كرج (شهری بوده است نزدیك اراك كنونی) را آباد ساخت و همانجا مقام گزید (همانجا)، در حالی كه ابن رسته (همانجا) بر آن است كه ادریس در اندیشۀ خروج بر امویان بود، اما جرأت آن كار را در كوفه نیافت و به بصره رفت و سپس در ایالت جبال ایران (عراق عجم) سكنی گرفت. روایت دیگری هم در دست است حاكی از آنكه عیسی بن معقل، عامل خالد بن عبدالله قسری بود و چون یوسف بن عمر ولایت عراق یافت، او و برادرش ادریس را در زمرۀ عمّال خالد در كوفه به حبس افكند (ابن اثیر، 5 / 255؛ بلعمی، 2 / 1008).
بنابر روایتهایی، ابومسلم خراسانی كه از پیش در خدمت عیسی و ادریس می‌زیست، در همین كوفه با داعیان عباسی آشنا شد ( اخبارالدولة، 260) و پس از گریز پسران از زندان، به عباسیان پیوست (ابن‌خلكان، 3 / 146). چه، گفته‌اند كه ابومسلم از كودكی در خاندان بنی عجل می‌زیست ( اخبارالدولة، 264-265) و به روایتی از بندگان آنان بود و با فرزندان عیسی بن معقل كه گفته‌اند وی توسط بكیر بن ماهان به عباسیان گرویده بود (بلعمی، همانجا)، رشد یافت و به مكتب رفت ( اخبارالدولة، 257، 258). عیسی بن معقل پیش از آنكه به كوفه برده شود، ابومسلم را به نیابت از خود بر املاك و ضیاع خویش گماشت و او پس از برداشت محصول و جمع مال به كوفه نزد عیسی آمد (همان، 259-260) كه با عاصم بن یونس عجلی برادرزادۀ خود كه به جرم تمایل به عباسیان گرفتار شده بود، در زندان به سر می‌برد (ابن اثیر، همانجا) و ابومسلم در آنجا با دعوت عباسی ارتباط یافت. گفته‌اند كه سپس ادریس بن معقل او را به ابوسلمۀ خلال فروخت ( اخبارالدولة، 263؛ قس: ابن خلدون، 3(1) / 218، 219).
از زندگی عیسی پسر این ادریس و پدر ابودلف بجز آنچه سمعانی (همانجا) آورده، اطلاع چندانی در دست نیست. برخی از روایتهای مربوط به ابومسلم و ابودلف را از او نقل كرده‌اند. بنا بر یكی از این روایات، در املاك عیسی بن معقل، معلّمی، به نام عبدالرحمن بن مسلم می‌زیسته كه فرزندان بنی عجل و ابومسلم نزد او دانش می‌آموختند و ابومسلم نام و كنیۀ خود را از او برگرفت ( اخبارالدولة، 265). جز این، خبری از ایام رشد و تحصیل ابودلف، تا روزگار خلافت هارون الرشید در دست نیست. در این زمان وی جوانی بیش نبود كه خلیفه او را عامل جبال كرد و به موجب همین روایت تا پایان عمر در این شغل ماند (مرزبانی، 216).
ابودلف پس از مرگ هارون و آغاز نزاع میان امین و مأمون، به طرفداری از امین برخاست و در 195 ق / 811 م به دستور او همراه با علی بن عیسی بن ماهان به پیكار طاهر بن حسین رفت (طبری، 8 / 391، 392). چون ابن‌ماهان كشته شد، ابودلف به همدان بازگشت. طاهر به استمالت او برخاست و به بیعت با مأمونش خواند. ابودلف كه بیعت امین را در گردن داشت، از شكستن آن ابا كرد، ولی پذیرفت كه بی‌طرفی اختیار كند. طاهر به همین بسنده كرد و ابودلف به كرج رفت و همانجا اقامت گزید (ابن اثیر، 6 / 413). این گوشه‌گیری می بایست سالیان دراز ادامه یافته باشد. چه، از آن پس تا وقتی كه مأمون به ری رفت (214 ق / 829 م) از زندگی او خبری در دست نیست، اما چون مأمون به ری رسید، ابودلف را نزد خویش فرا خواند. بنی عجل كه او را بیمناك دیدند، همه از او پشتیبانی كردند، ‌اما ابودلف نزد مأمون رفت و امان یافت و نیكوییها دید (همو، 6 / 431، 414). با اینهمه مأمون هنوز با او دل صاف نكرده بود، چنانكه بعدها به اتهام راهزنی در منطقۀ جبال آهنگ كشتن او كرد و ابودلف در ابیاتی كه برای خلیفه سرود، خود را پشتیبان او و كشندۀ دشمنانش خواند و نه تنها آزاد گردید كه به امارت همان منطقه نیز منصوب شد (ابن عبدربه، 2 / 172).
روایت مافروخی به گونۀ دیگر است. به گفتۀ او (ص 12، 13) مأمون او را از اصفهان به شام تبعید كرد و ابودلف در آنجا اشعاری در وصف و آرزوی خیر برای اصفهان و اظهار تأسف از دوری از آنجا سرود. مافروخی از بقیۀ داستان اطلاعی به دست نداده و اساساً هیچ‌یك از نویسندگان متقدم این روایت او را تأیید نكرده‌اند. اشعاری هم كه وی به ابودلف در این باب نسبت داده، می‌بایست مربوط به ایام امارت او بر دمشق باشد. به هر حال از آن پس كه مأمون با ابودلف بر سر لطف آمد، وی را به خود نزدیك كرد. روایات متعددی حاكی از رفت و آمد ابودلف به دربار خلیفه و مباحثه دربارۀ شعر ابودلف و شاعران دیگر در دست است (مثلاً ابن عبدربه، 3 / 52؛ ابوالفرج، 20 / 23).
از فعالیتهای ابودلف در این ایام فقط از «غزای» او با دیلمیان یاد شده است (قدام‍ـة بن جعفر، 378). دربارۀ راه یافتن ابودلف به دربار معتصم، ابوالفرج روایتی نقل كرده كه شگفت می‌نماید. به گفتۀ او (8 / 251-252)، ابودلف از ندیمان واثق پسر معتصم بود و در مجالس او به شعر و موسیقی شهرتی یافته بود. هم از این طریق معتصم بدو علاقه‌مند شد و او را به همنشینی خود برگزید. در حالی كه می‌دانیم او سالها در دربار مأمون زیسته بوده، بعید است كه معتصم پیش از خلافت، او را نشناخته و با ویژگیهای او آشنا نبوده باشد. به هر حال گفته‌اند ابودلف در این روزگار نیز جنگ با دیلمیان را ادامه داد و دژهایی را گشود و بر آن مناطق خراج بست (قدامه، همانجا). وی از فرماندهان برجستۀ سپاه معتصم به سپهسالاری افشین اشروسنی در پیكار با بابك خرم دین بود. پس از پایان جنگ، افشین كه گفته‌اند به سبب حسد بر شجاعت و فضلش او را خوش نمی‌داشت (تنوخی، الفرج، 2 / 69، 70، المستجاد، 148)، فرصتی می‌جست تا بر او دست یابد. وی سرانجام ابودلف را گرفت و حاضرش آورد تا به قتلش رساند. خبر به معتصم رسید و قاضی احمد بن ابی دؤاد را كه از نزدیكان او و ابودلف بود، بی‌درنگ برای نجات ابودلف نزد افشین فرستاد و ابن ابی دؤاد با تهدید افشین، او را رهانید و به نزد خلیفه برد (ابوالفرج، 8 / 250، 251)؛ اما بنا به روایت تنوخی ( الفرج، 2 / 66- 68)، افشین همواره خلیفه را بر ضد ابودلف تحریك می‌كرد تا معتصم خود ابودلف را به افشین سپرد. ابودلف نیز از ابن ابی‌دؤاد یاری خواست و او بی‌اذن خلیفه، نزد افشین شتافت و خود را نمایندۀ معتصم خواند و ابودلف را نجات داد.
از آن پس تا حدود 2 سال بعد كه ابودلف درگذشت، اطلاعی از او در دست نیست. گفته‌اند مرگ وی در بغداد پس از یك بیماری شدید بود (ابن خلكان، 4 / 77؛ نك‍ : خطیب، 12 / 416، 422، 423؛ مرزبابی، همانجا؛ مسعودی، 4 / 60؛ ابن خلكان، 4 / 78؛ ابن فضل‌الله، 10 / 85). برخی از نوسندگان از امارت ابودلف بر دمشق در ایام معتصم یاد كرده‌اند (ذهبی، العبر، 1 / 310؛ ابن حجه، 125). به روایت صفدی (ص86)، یك‌بار معتصم بر ابودلف خشم گرفت و خواست اموالش را مصادره كند، اما به پایمردی عبدالله بن طاهر از این كار چشم پوشید و او را ولایت دمشق داد. این امارات به احتمال، پیش از داستان او با افشین و حتی پیش از جنگ با بابك بوده است. صفدی كه از اولیان دمشق از آغاز تا روزگار خود در شعری نام برده، از ابودلف نیز در زمرۀ آنان یاد كرده است (ص 139).
ابودلف از بخشندگان و شجاعان مشهور عرب بود (ابن‌عبدربه، 1 / 307؛ ابن ابی طاهر، 6 / 243-245؛ ابن‌معتز، 171، 382) و در این باره داستانها نقل كرده‌اند (مسعودی، 4 / 62؛ ابن‌زیبر، ابوالفرج، 8 / 255-257، 16 / 404-405؛ ابن‌معتز، 177، 178) و به این دو صفت در ادب عرب، به او مثل می‌زند (مثلاً ذهبی، دول‌الاسلام، 1 / 98). او خود مردی ادیب و شاعر و موسیقی‌دانی برجسته بود (مرزبانی، همانجا؛ ابولفرج، 8 / 248، 252؛ مسعودی، همانجا) و نیز به ستایشگران خود صله‌های كلان می‌داد و در این باب حتی با مأمون رقابت می‌ورزید (ابوالفرج، 8 / 255-257، 20 / 23). شاعرانی چون ابوتمام و علی بن جبله او را ستایش كرده‌اند (صولی، 121؛ طبری، 8 / 659). همچنین با ادبیاتی چون بدیع الزمان همدانی مکاتبه داشت، چنانکه نامه‌ای خطاب به او از بدیع‌الزمان در دست است (نك‍ : احدب، 100-104) و ادیب و متكلمی برجسته چون ابوعلی محمد قُطرب را به تعلیم فرزندان خود برگماشت (ابن‌ندیم، 58). با اینهمه برخی چون بكر بن نطاح به هجو او پرداخته‌اند (ابن ابی عون، 390). در باب مذهب ابودلف گفته‌اند كه شیعی و اهل غلو بود (ابن‌خلكان، همانجا) و چون یكی از فرزندانش مخالفت و عداوت آشكار كرد، او را دشنامها داد و براند (مسعودی، 4 / 62-63). 
اما بخش عمده‌ای از شهرت ابودلف به سبب شهری است به نام كرج یا كره كه آن را آباد ساخت و «كرج ابودلف» و نیز به طوری مطلق «بلد» نام گرفت (یاقوت، 1 / 717) و ابودلف را به همین سبب كرجی خوانده‌اند. گفته‌اند آن شهر را اصلاً نیای او ادریس بن معقل بنا كرد (سمعانی، همانجا) و عیسی بن ادریس آن را توسعه داد و كرج نامید (ابن‌فقیه، 361) و ابودلف آن را به كمال رسانید (یافعی، 2 / 90). 
به ابودلف آثاری نسبت داده‌اند، همچون: البزادة و الصید؛ السلاح؛ سیاسیة الملوك؛ النزه؛ الجوارح و اللعب بها (ابن ندیم، 130، 377؛ ابن خلكان، 4 / 74).
در منابع از اعضای دیگر خاندان ابودلف، خاصه فرزندان او نیز یاد شده است. معقل بن عیسی برادر ابودلف نیز به جنگجویی و شاعری و موسیقی‌دانی شهرتی داشت، اما همواره تحت الشعاع برادرش بود (ابوالفرج، 21 / 92). برادر دیگرش خربان بن عیسی، اول كسی از این خاندان بود كه در نوجوانی در بلاد جبل بر خلیفۀ بغداد شورید، ولی ناكام ماند و كشته شد (مافروخی، 40). از میان نوادگان او، عبدالعزیز بن دلف نیز كه در كرج اقامت داشت، در نزاع خلیفگان بغداد جانب مستعین را گرفت، ولی از موسی بن بغا، طرفدار المعتز و امیر ایالت جبال شكست خورد (253 ق / 867 م) و گریخت. پسران او نیز چند بار در ایام پرآشوب نیمۀ دوم سدۀ 3 ق در فارس و اصفهان دست به شورش زدند و گاه به امارت دست یافتند (ابن حزم، 313؛ ابن خلدون، 3(3)625، 626). از میان فرزندان ایشان، امیر و ادیب و محدث و شاعر و وزیر و قاضی بسیار برخاست. از جملۀ آنان آل ماكولا (ه‍ م) را باید نام برد كه در سدۀ 5 ق / 11 م مناصب وزارت و قضا یافتند.

مآخذ

در پایان مقاله.

سیدصادق سجادی

شعر و ادب

ابودلف علاوه بر جنگاوری و شهسواری، در شعر و ادب نیز مهارت داشت و همین امر سبب شده كه نام وی به عنوان یكی از شاعران نسبتاً بر جستۀ عصر عباسی در لابه‌لای انبوهی از كتب كهن عرب نشیند. به گفتۀ ابن ندیم (ص 188) دیوان وی دارای 100 برگ یعنی متجاوز از 000‘4 بیت بوده است (سامرائی، 2 / 42)، اما آنچه اینكه از سروده‌های وی برجای مانده، در حدود 240 بیت است و بیشتر در باب فخر، وصف و غزل است (همانجا). به مقتضای روحیۀ جنگاوری او، فخر و حماسه در شعرش بر دیگر معانی غالب است و بخش اعظم سروده‌های موجود او (حدود 110 بیت) را تشكیل می‌دهد. وصف دلاوریها، رخدادهای جنگی، اسبان تیزرو، شمشیرهای برنده، گشاده‌دستیها و مهمان‌نوازیهایش كه گویی از عمق جان مایه می‌گیرد، تصویری از زندگی سیاسی اوست كه گاه حماسه‌سراییهای شاعر جاهلی، عمرو بن كلثوم را تداعی می‌كند (ابودلف، 56، 66-67، 68؛ قس: زوزنی، 118-135). ابودلف در غزل، دیگر آن «دلاور صف‌شكنی نیست كه از شنیدن نامش كوهها به لرزه افتند و فرو ریزند» (ص 65)، بلكه عاشق درمانده‌ای است كه «با یك غمزۀ دلدار به خاك می‌افتد» و «به سلامی از یار قانع است تا درد جانگذارش را تسكین دهد» (ص 64-65). انگیزۀ سرودن بیشتر غزلیاتش كه از حدود 35 بیت تجاوز نمی‌كند، كنیزكی بغدادی است كه ابودلف سخت به او دل سپرده بود و چون كنیزك دعوت وی را برای رفتن به كرج نپذیرفت، اشعاری عاشقانه در فراقش سرود (ص 87- 88؛ حصری، 4 / 1096). وی معشوق دیگری نیز به نام نیز به نام جنان داشته كه در باب او اشعاری زیبا سروده است (ابوالفرج، 8 / 249-250؛ خطیب، 22 / 420-421). در این غزلیات بسیاری از معانی و مفاهیم عاشقانۀ معمول تقلید شده و از آن سوز و گداز عاشقانه كه در سروده‌های شاعران عاشق پیشه به چشم می‌خورد، نشانی نیست.
طولانی‌ترین سرودۀ او كه به دست آمده، قصیده‌ای است در 21 بیت كه آن را در شام خطاب به یزید بن مخش كارگزار مأمون سروده است. در این قصیده وی از دوری وطن سخت نالیده، از زندگی در شام اظهار ناخشنودی می‌كند (ص 102-104). در بخش دیگری از اشعار او كه به شكایت از پیری اختصاص یافته (12 بیت در 4 قطعه)، شاعر از پدید آمدن موی سپید بر سر و روی، سخت نالیده است (نك‍ : ص 51، 54، 57، 58).
وی اشعاری نیز در وصف شراب و مجالس عشرت دارد كه آنچه از آنها به دست آمده است، از حدود 10 بیت نمی‌گذرد (نك‍ : ص 60-61، 112-113، 116). بقیۀ اشعارش به مناسبتهای مختلف ازجمله سرزنش یكی از كارگزارانش، خطاب به عبدالله بن طاهر، خطاب به خالد بن یزید كه گویی در رثای اوست و اعتذاریه‌ای خطاب به مأمون كه دستور قتل وی را داده بود، اختصاص یافته است (ص 69، 78- 79، 91-92، 96).
گرچه بسیاری از منابع كهن ابودلف را شاعری والا دانسته و اشعارش را ستوده‌اند (نك‍ : مسعودی، 4 / 62؛ ابوالفرج، 8 / 248؛ ابن ندیم، 130)، شعر او را باید از نوع امیران دانست كه آثار تكلف و تصنع و به خصوص تقلید (ابوالفرج، 24‌ / 129)، در آنها به خوبی آشكار است.
آنچه بیشتر باعث شهرت ابودلف شده و نام او را جاویدان ساخته، نه سروده‌های وی، بلكه مدایحی است كه شاعران والایی چون ابوتمام، دعبل خزاعی و علی بن جبله دربارۀ او سروده‌اند و نام او را در شمار ممدوحان و بخشندگان بزرگ عرب ثبت كرده‌اند (نك‍ : دنبالۀ مقاله). ابودلف كه گویی رمز و راز بلند آوازگی و شهرت خود را در وجود شاعران می‌دید، مجالسی برپا می‌ساخت كه در آنها شاعران معروف گرد هم می‌آمدند و اشعار و مدایح خود را نزد وی می‌خواندند. با هدایا و پاداشهای كلانی كه او در این راه نثار می‌كرد، كمتر شاعری می‌توانست دامن خود را از مدیحه‌سرایی پاكیزه نگه دارد. از این رو دربار او به كانون شعر و ادب آن روزگار مبدل شده بود و شاعران بسیاری به آنجا آمد و شد داشتند (نك‍ : ابن ابی طاهر، 6 / 244- 249). وی هر سال مبالغی هنگفت به شخصی به نام عبدالله بن عباس می‌داد تا شاعرانی را از اطراف و اكناف به دربار وی روانه سازد (نك‍ : همو، 6 / 253-254).
یكی از این شاعران والا ابوتمام (ه‍ م) است كه با ابودلف دوستی نزدیك و دیرپا داشت. البته از آغاز آشنایی و ورود ابوتمام به دربار ابودلف اطلاعی در دست نیست. شاید این آشنایی پس از مرگ محمد بن حمید و مرثیه‌سرایی ابوتمام برای او، آغاز شده باشد. این مرثیه كه یكی از مشهورترین مراثی عرب است، چنان ابودلف را شیفته كرد كه این جملۀ معروف را گفت: «ای كاش این مرثیه را در مرگ من گفته بودی» (صولی، 124-125؛ ابوالفرج، 16 / 390؛ ابن خلكان، 2 / 14).
ابودلف، ابوتمام را سخت عزیز می‌داشت و پاداشهای كلان به او می‌بخشید. مشهورترین سرودۀ ابوتمام در مدح ابودلف قصیدۀ بائیه‌ای است كه در حضور جمعی از اشراف و بزرگان عرب و عجن برخواند و ابودلف دردم 000‘50 درهم به او بخشید (صولی، 121-124). 45 بیت از این قصیده در دیوان ابوتمام (ص 41-43) گرد آمده است. به درستی روشن نیست كه ابوتمام چه مدت در دربار او به سر برده است. تنها معلوم است كه یك بار بین آن دو كدورتی پیش آمد و ابودلف از شاعر سخت رنجید و شاعر به ناچار اسحاق بن ابی ربعی، كاتب ابودلف، را واسطه قرار داد تا از او نزد ابودلف شفاعت كند (همو، 212). ابوتمام اشعاری نیز در سرزنش ابودلف سروده و در آن از بی‌اعتنایی ممدوح نسبت به خود سخت نالیده است و از اینكه ماهها در انتظار پاداش نشسته و جز بی‌مهری از ممدوح چیزی ندیده، زبان به گله گشوده است. چه بسا پس از این ماجرا ابوتمام دربار و ی را فرو گذاشته باشد؛ به‌ویژه كه در ابیاتی وی را تهدید كرده كه اگر به آنچه می‌خواهد نرسد، به زودی دربارش را ترك خواهد گفت (ص 352). مجموع ابیاتی كه ابوتمام دربارۀ وی سروده، حدود 140 بیت است.
از دیگر مداحان ابودلف، علی بن جبله، معروف به عَكَوَّك است كه پیش از 170 ق به حضور ابودلف رسیده بود (ابوالفرج، 14 / 134)، او كه وصف گشاده‌دستیهای ابودلف را شنیده بود، به كرج رفت و مدیحه‌ای به وی تقدیم داشت. در آغاز شاعران دربار وی را متهم به سرقت این ابیات كردند، اما چون از عهدۀ آزمون آنان به خوبی برآمد، تحسین همگان را برانگیخت و ابودلف 000‘30 و به گفته‌ای 000‘100 درهم به او بخشید (همو، 20 / 15- 19). ازجملۀ مدایح بسیاری كه ابن‌جبله دربارۀ وی سروده، همین قصیدۀ مشهور است كه در آن با مبالغۀ بسیار ابودلف را ستوده است، تا آنجا كه «گردش روزگار و زندگی و مرگ انسانها را در دست او می‌بیند» (ابن معتز، 172-173؛ ابوهلال، 1 / 92-93). این قصیده كه در اصل شامل 58 بیت بوده است (ابن‌خلكان، 13 / 35)، باعث شهرت بسیار ابودلف شد، گرچه بعدها دردسر بسیار برای شاعر فراهم ساخت و به گفته‌ای باعث قتل وی شد. به روایت ابن معتز (همانجا) هنگامی كه مأمون این قصیده را شنید، سخت برآشفت و شاعر را كه به جزیره گریخته بود، خواست و سرانجام به حكم تكفیر، زبانش را از قفا بیرون كشید.
بكر بن نطاح (د200 ق) نیز از دیگر شاعران معروفی است كه مدایح بسیاری به وی تقدیم داشته و طولانی‌ترین قصیده‌ای كه در مدح وی و خاندانش سروده، 90 بیت است (ابن‌معتز، 220- 226). ابن‌نطاح در این قصیده به برخی جنبه‌های زندگی ابودلف از جمله جنگهای وی اشاره كرده است.
از دیگر شاعرانی كه به دربار وی آمد و شد داشته‌اند، دعیل خزاعی، ابویعقوب خریمی، رقاشی شاعر برمكی، جُعَیفران مُوَسْوِس، حسن بن رجا، ابن‌بواب، ابودُلامه، ابوالشّیص، ابوالاسد و ابن‌باذان را می‌توان نام بردكه دربارۀ هركدام داستانهایی در منابع كهن آمده است. (نك‍ : ابوالشیص، 63؛ قس: ابوالفرج، 16 / 404؛ ابن ابی طاهر، 6 / 245-247؛ مانی موسوس، 33، 74؛ ابن عبدریه، 6 / 169، 285؛ جاحظ، البخلاء، 364، البیان، 2 / 282؛ ابن‌معتز، 227، 345- 346؛ ابوالفرج، 14 / 134، 23 / 43-44؛ تنوخی، المستجاد، 235). اشعار این شعرا دربارۀ ابودلف منحصر به مدح نیست و بسیاری از آنان با اندكی كاستی یا تأخیر در بذل و بخشش، زبان به هجو او می‌گشودند. از جمله آنان خریمی، ابن باذان و ابن رجا را باید نام برد.
ابودلف علاوه بر شعر و ادب در موسیقی و آوازه‌خوانی نیز شهرت داشت و بسیاری از اشعار خود و دیگر شاعران از جمله جریر را به آواز می‌خواند. از همین رو برخی خلیفگان عباسی به ویژه معتصم و فرزندش واثق وی را بسیار عزیز می‌داشتند. به روایتی (ابوالفرج، 8 / 251-252)، هنگامی كه معتصم برای نخستین بار آواز وی را شنید، ‌او را بسیار تحسین كرد و 000‘20 درهم به او بخشید. ابودلف ظاهراً خنیاگری را از موسیقی‌دانان معروفی چون اسحاق موصلی و ابراهیم بن مهدی كه با آنان روابط دوستانه داشت، فرا گرفته بوده است (نك‍ : همو، 10 / 111، 120).
اشعار ابودلف توسط یونس احمد سامرائی در جلد دوم شعراء عباسیون گردآوری شده و در بیروت (1407 ق / 1987 م) به چاپ رسیده است، ولی این مجموعه شامل همۀ اشعار وی نیست (به عنوان مثال نك‍ : ابیاتی كه ابن ابی طاهر آورده است: 6 / 255).

مآخذ

ابن ابی طاهر طیفور، احمد، كتاب بغداد، ‌به كوشش هانس كلربازل، 1908 م؛ ابن ابی عون، ‌ابراهیم بن محمد، التشبیهات، به كوشش محمد عبدالمعیدخان، كمبریج، 1369 ق / 1950 م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن حجۀ حموی، ابوبكر بن علی، ثمرات الاوراق، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1971 م؛ ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسة، لیدن، 1891 م؛ ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به كوشش محمد حمیدالله، كویت، 1959 م؛ ابن عبدریه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن فضل الله عمری، احمد بن یحیی، مسالك الابصار، به كوشش فؤاد سزگین، فرانكفورت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن فقیه، احمد بن محمد، كتاب البلدان، به كوشش دخویه، 1302 ‌ق / 1884 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالرستار احمد فراج، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوتمام، حبیب بن اوس، دیوان، به كوشش شاهین عطیه، بیروت، 1387 ق / 1968 م؛ ابودلف عجلی، قاسم بن عیسی (نك‍ : همو، سامرائی)؛ ابوالشیص، محمد بن عبدالله، دیوان، به كوشش عبدالله جبوری، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش علی سباعی و دیگران، قاهره دارالكتب؛ ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، دیوان المعانی، ‌به كوشش احمد سلیمان معروف، دمشق، 1984 م؛ احدب، ابراهیم، كشف المعانی و الیبان، بیروت، مطبعة الكانولیكیة؛ اخبارالدولة العباسیة، به كوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971 م؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به كوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ بلعمی، محمد بن محمد، تاریخ نامۀ طبری، به كوشش محمد روشن، تهران، 1366 ش؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعدالشدة، به كوشش عبود شالجی، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ همو، المستجاد، به كوشش محمد كردعلی، بغداد، 1970 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، به كوشش طه حاجری، قاهره، 1403 ق؛ همو، البیان و التبیین، ‌به كوشش حسن سندوبی، ‌قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ حصری، ابراهیم بن علی، زهرالآداب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1373 ق / 1953 م؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ‌قاهره، 1349 ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، دول الاسلام، حیدر آباددكن، 1364 ق؛ همو، العبر، ‌به كوشش محمد سعید زغلول، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ زوزنی، حسین بن احمد، شرح المعقلات السبع، قم، 1405 ق؛ سامرائی، یونس احمد، شعراء عباسیون، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ سمعانی، عبدالكریم بن محمد، ‌الانساب، ‌حیدرآباد دكن، 1398 ق / 1987 م؛ صفدی، خلیل ابن ابیك، ‌امراء دمشق، به كوشش صلاح‌الدین منجد، بیروت، 1983 م؛ صولی، محمد بن یحیی، اخبار ابی تمام، به كوشش خلیل محمد عساكر و دیگران، بیروت، 1934 م؛ طبری، تاریخ؛ قدام‍ـة بن جعفر، الخراج، به كوشش محمد حسین زبیدی، بغداد، 1981 م؛ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به كوشش سید جلال‌الدین تهرانی، تهران، 1933 م؛ مانی موسوس، محمد بن قاسم، شعرمانی الموسوس، به كوشش عادل عامل، دمشق، 1988 م؛ مرزبانی، محمد بن عمران، معجم الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1379 ق / 1960 م؛ مسعودی، مروج‌الذهب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛ یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، بیروت، 1390 ق / 1970 م؛ یاقوت، بلدان.

عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: