صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / ابوحاتم سجستانی /

فهرست مطالب

ابوحاتم سجستانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبوحاتَمِ سِجِستانی، سهل بن محمد بن عثمان بن یزید جُشَمی (د 255 ق / 869 م)، مقری و ادیب بصری، وی از سجستان (سیستان) بود و خود نیز به این نكته اشاره داشته است (ابن‌‌معتز، 401)، اما برخی سجستانِ خاستگاه وی را یكی از قرای بصره پنداشته‌اند (نك‍ : یاقوت، بلدان، 3 / 192). به هر روی گویا خاندان او در سجستان املاكی داشته‌اند كه برای ابوحاتم به میراث مانده بود و او خود در كتاب النخل به این نكته اشاره دارد (نك‍ : ص 104، كه به نظر می‌رسد سمنان در عبارت، تحریف سجستان باشد). دربارۀ تاریخ وفات وی اقوال دیگری نیز غیر از آنچه ذكر شد، نقل كرده‌اند (نك‍ : ابن خلكان، 2 / 433).
ابوحاتم در محیط علمی بصره پرورش یافت و در سالهای پایانی سدۀ 2 و آغاز سدۀ 3 ق از شیوخ بزرگ آن دیار دانش آموخت. به گفتۀ فیروزه آبادی وی 000‘100 دینار از پدر به ارث برد كه همه را در طلب دانش هزینه كرد و به طالبان علم بخشید (ص 94). از سفرهای ابوحاتم اطلاع چندانی دردست نیست، ولی براساس اطلاعات جغرافیایی دقیقی كه ابوحاتم (همان، 45) از شهرهای ایران به دست می‌دهد، چنین برمی‌آید كه با اوضاع شهرهای یاد شده، ناآشنا نبوده است. گفته‌اند در تنها سفری كه به بغداد داشت، در مجلسی كه عوام و خاص در آن حاضر بودند، در پی سؤالی كه مطرح گردید، درگیر مناقشه‌ای در تفسیر آیه‌ای از قرآن شد. او در گیرودار جدل، واژه‌هایی بر زبان راند كه یكی از حاضران ناآگاه را این تصور پدید آمد كه زندیقی سخن می‌گوید. به دنبال شكایت بردن آن مرد، مأموران حكومت وارد ماجرا شدند و پس از وقوف بر كنه مطلب، ابوحاتم را به سبب طرح مسائل پیچیده در برابر عوام و ناآگاهان، مورد سرزنش قرار دادند و هواداران او نیز در مجلس تنبیه شدند. ابوحاتم از آن پس بغداد را جای درنگ ندید و با دلی آزرده، آن شهر را به قصد بصره ترك گفت (سیوطی، بغیة، 1 / 606).
مشهور آن است كه ابوحاتم در اعتقادات، بر مذهب اصحاب حدیث بود، ولی در روایتی از گوینده‌ای ناشناس آمده است كه وی به همراهی با اصحاب حدیث تظاهر می‌كرده و در نهان بر مذهب «اهل عدل» (اعتزال) بوده است (نك‍ : ابوالطیب، 81؛ سیوطی، المزهر، 2 / 408).در كتاب الوصایای ابوحاتم نكاتی به نظر می‌رسد كه محتمل است ناشی از گرایش وی به اهل بیت (ع) بوده و ریشه در اعتقاد او داشته باشد.وی دربارۀ خلفای اربعه به ترتیب بخشهایی را به وصایای ابوبكر،عمر و علی (ع) اختصاص داده و به هر تقدیر از عثمان سخنی نرانده است ( المعمرون و الوصایا، 148-151).ابوحاتم در همین اثر، بخشی را به ماجرای مفاخرۀ امام حسن (ع) و معاویه اختصاص داده و پاسخی كوبنده از آن امام نقل كرده است (همان، 153).
ابوحاتم به عنوان عالمی برجسته و پروردۀ مكتب بصره، خود مایۀ افتخار آن مكتب بود؛ بصریان او را استاد و شیخ خود می‌خواندند (زبیدی، 101) و كتاب القراءات او را همچون كتابهای الحیوان جاحظ، العین خلیل بن احمد و الكتاب سیبویه، افتخار اهل بصره می‌دانستند (یغموری، 225-226). استادانش ابوزید انصاری، ربّاشی و یعقوب حضرمی نیز دانش او را بسیار می‌ستودند، تا آنجا كه ابوزید اظهار می‌داشت: برشماست كه پس از من نزد ابوحاتم علم اندوزید (نك‍ : زبیدی، 101، 102؛ قفطی، 2 / 60).
وی با برخورداری از چنین پایگاه علمی به عنوان یك شخصیت پرنفوذ اجتماعی نیز شناخته می‌شد، چنانكه به هنگام ورود والی جدید بصره، در سالی كه به غلط آن را 276 ق ضبط كرده‌اند، او به عنوان «مقدم العلما»ی بصره نزد والی حضور یافته، شركت‌كنندگان در جلسۀ عمومی معارفه را تعیین نموده است (نك‍ : یغموری، 226؛ ابن خلكان، 2 / 431-432).
هر چند ابوحاتم سیستان را هرگز ندیده، یا مدتی كوتاه در آن زیسته بود، ولی او هم نسبت به سیستان و هم سیستانیان نسبت به او رابطۀ معنوی مستحكمی را احساس می‌كردند. همین رابطۀ معنوی بود كه یعقوب لیث صفار را بر آن داشت تا در نامه‌ای به ابوحاتم برخی سؤالات نحوی را مطرح كرده، خواستار آن شود تا ابوحاتم آثار اخفش را برای او بفرستد. ابوحاتم نیز با واقف ساختن یعقوب بر پایگاه علمی اخفش، كتابی از او برایش ارسال داشت (زبیدی، 100). شاید هدف یعقوب لیث از این مكاتبه فراتر از فراهم‌آوردن كتب نحوی اخفش بود و از این راه می‌خواست با یك عالم و شخصیت برجستۀ سیستانی در بیرون از مرزهای قلمرو حكومت خود ارتباط برقرار سازد. قرینه‌ای كه این حدس را تأیید می‌كند، این است كه بعد از درگذشت ابوحاتم، یعقوب كتابهای وی را از اهل بصره طلب كرد و بصریان با وجود حرص بر حفظ این كتب، چاره را در آن دیدند كه خواستۀ یعقوب را اجابت كنند و كتابهای ابوحاتم را به بهایی گزاف به فرمانروای سیستان واگذارند (نك‍ : قفطی، 2 / 64). شاید همین رابطۀ معنوی بین ایرانیان و ابوحاتم موجب شد كه قرائت مختار او تا قرنها در بخشهای مختلف ایران همچون سیستان، خراسان و بلاد جبل رواج یابد (نك‍ : دنبالۀ مقاله).
ابوحاتم در بصره درگذشت و سلیمان بن جعفر بن سلیمان (زبیدی، 103)، یا سلیمان بن قاسم (ابن‌ندیم، 64) بر او نماز گزارد.ریاشی بر كنار خاك او اظهار داشت كه همراه ابوحاتم، دانش بسیاری نیز به خاك سپرده شد (زبیدی، 101).

ابوحاتم و قرائت

 ابوحاتم در میان علومی كه در آن روزگار در مكتب بصره تداول داشته، تخصص خود را بیش از همه در زمینۀ علوم قرآنی می‌دانست (نك‍ : یغموری، همانجا). بصریان نیز چنانكه گذشت، شاخص‌ترین جلوۀ دانش ابوحاتم را كتاب القراءات او می‌دانستند. او نزد كسانی چون عبدالملك اصمعی، ایوب بن متوكل، اسماعیل بن ابی اویس و به ویژه یعقوب حضرمی، قازی نامدار بصره و هشتمین از قراءعشر، قرائت را فراگرفت و خود به كسانی چون ابوبكر ابن درید، ابوسعید عسكری نفّاط، احمد بن حرب و احمد بن خلیل عنبری دانش آموخت (ابن‌جزری، 1 / 320). شایان ذكر است كه در سدۀ 3 ق هر یك از قرائات هفتگانه بدون امتیاز خاصی در عرض دیگر قرائات بودند و مراكز مهم قرائت یعنی شهرهای مدینه، مكه، كوفه، بصره و شام هر یك قاریانی چند را در خود پرورانده بودند كه از نظر تقدم و تأخر و میزان اعتبار علمی در مراتب مختلف قرار داشتند. در این میان ابوحاتم بیست و اندی قرائت رایج را در كتاب خود مورد توجه قرار داده، در برخورد با مكاتب كوفه و شام از قرائت متأخران كوفه چون حمزه و كسایی و قرادت برجسته‌ترین قاری شام، ابن عامر صرف‌نظر كرده و بدین ترتیب كم‌توجهی خویش را نسبت به این دو مكتب نشان داده است (نك‍ : مكی، الابانة، 26).
«اختیار» ابوحاتم از میان قرائات پیشینیان از نظر گرایش مكتبی، در زمرۀ قرائات بصری به‌شمار می‌رفت (نك‍ : اندرابی، گ 93 ب). بررسی منقولات فراوان نحاس در اعراب القرآن، اندرابی در الایضاح و مكی در الكشف از قرائت ابوحاتم نشان می‌دهد كه او در گزینش خود ملاكهایی را مدنظر داشته است كه در آن میان می‌توان برتوجه او به نظر غالب بین قاریان و انتخاب سازگارترین قرائت با قواعد و ظرایف زبان عربی تأكید كرد. همچنین دربارۀ عامل زبان، او علاوه بر قواعد و قیاسات دستوری و كاربردهای لغوی، بر روانی و شیوایی سخن نیز در گزینش قرائت خود تكیه داشته است. نیز برخی موارد همچون گرایش به غیرمنصرف خواندن اسامی خاصی چون «عزیز»، «ثمود» و «زكریا» كه انصراف آنها نزد نحویان و قاریان مورد اختلاف است (نحاس، 1 / 372، 2 / 136-137؛ مكی، الكشف، 1 / 306)، از ویژگیهای «اختیار» اوست.
باتوجه به آشنایی ابوحاتم به گویشهای مختلف عربی، در پاسخ به این پرسش كهن كه حدیث «انزل القرآن علی سبعة احرف» چه مفهومی دارد، وی بر آن است كه سبعة احرف به مفهوم هفت گویش عربی است و قرآن به گویش قبایل قریش، هذیل، تمیم، ازد، ربیعه، هوازن و سعد بن بكر نازل شده است (ابوشامه، 94). در اینجا شایان ذكر است كه ابوحاتم چنانكه خود بیان داشته، به گویش قریش بیش از دیگر گویشهای قبایل عرب گرایش داشته است (همو، 102).
اختیار ابوحاتم به عنوان یك قاری بصری، با اختیار معاصر كوفی وی، ابوعبید قاسم بن سلاّم بسیار نزدیك شده و این قرابت به سبب نزدیك بودن روشهای آنان در گزینش بوده است. با اینكه در بسیاری از موارد اختلاف قاریان، می‌توان ابوحاتم را در كنار ابوعبید یافت (برای نمونه، نك‍ : نحاس، 1 / 328، 2 / 6، 59، 86)، ولی گویا ابوحاتم از مخالفت با اكثریت به اندازۀ ابوعبید پرهیز نداشته است (نك‍ : ﻫ د، ابوعبید قاسم بن سلام) و از این‌رو گاه برخی قرائات شاذ را به عنوان اختیار خود برگزیده است. گزینشهایی چون «تِسْعَةَ آعَشَرَ» به جای «تِسْعَةَ عَشَرَ»، «ما اَشْهَدْ ناهُمُ» به جای «ما اشْهَدْتُهُمْ»، «یدْعوا» به جای «تَدْعوا» و «لاتَجْزی» را از گزینشهای شاذّ ابوحاتم به‌شمار آورده‌اند (ابن خالویه، 3، 77، 80، 165). ضمناً مردود دانستن برخی آراء شیوخ قرائی خود و حتی «لحن» دانستن بعضی خوانده‌های آنان را می‌توان نشانی از جسارت وی در این علم دانست (نحاس، 1 / 325، 3 / 142، 146).
علاوه بر مآخذ یادشده، برخی مواردِ قرائت ابوحاتم را می‌توان در آثاری چون اعراب القرآن (1 / 173، 381، جم‍‌ ) منسوب به زجّاج، المبسوط ابن مهران (ص 86، 399)، الخصائص ابن جنی (1 / 75) و حجة القراءات ابن زنجله (ص 252) نیز بازیافت.
اختیار ابوحاتم بیش از همه در مناطق مختلف ایران مورد استقبال قرار گرفت و از رواج برخوردار شد. به گزراش مقدسی (ص 395) در نیمۀ دوم سدۀ 4 ق این قرائت در بخشهایی از یاران رواج داشت و در التدوین رافعی نیز اسناد پراكنده‌ای از رواج آن در منطقه‌ای از ایران دیده می‌شود (نك‍ : 2 / 183، 243، 3 / 148، 263، جم‍‌ ). شایان ذكر است كه ابن‌مهران مقری نیشابوری در سدۀ 4 ق در كتاب الغایة خود كه قرنها در سراسر ایران به عنوان متن درسی قرائت تدریس می‌شد، اختیار ابوحاتم را در كنار قرائات عشر قرار داد و منصور بن احمد عراقی شاگرد او نیز در كتاب الاشارۀ خود از استاد پیروی كرد (نك‍ : ﻫ د، ابن مهران). به علاوه انداربی مقری خراسانی نیز در كتاب الایضاح خود اختیار ابوحاتم را به سان یكی از قرائات معتبر در مدنظر داشته است (نك‍ : گ 93 ب، جم‍‌ ).
ابوحاتم افزون بر قرائت، در زمینۀ مصاحف نیز آگاهی گسترده‌ای داشته است و بسیار صریح و مشخص اختلافات آنها را با ذكر مورد، بیان كرده است (ابن‌ابی‌داوود، 57). همچنین در باب تنقیط مصاحف و مواضع نقطه‌گذاری دقت نظر نشان داده است (همو، 162). گفتنی است كه ابوحاتم در تمامی این موارد تألیفاتی نیز داشته است (نك‍ : بخش آثار) كه این نوشته‌ها در آثار بعدی مربوط به مصاحف چون المصاحف ابن ابی‌داوود سجستانی (ص 57، 129، 162)، مقدمات علم القرآن از محمد بن بحر رُهنی (ص 49) و بخش مربوط از الایضاح اندرابی (گ 28 الف، جم‍‌ ) مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

ابوحاتم و ادب

 ابوحاتم، همواره به دانش وسیع در لغت و دیگر فنون ادبی ستوده شده است (نك‍ : ابوالطیب، 80؛ سیرافی، 93- 94). در روزگار او دو مكتب بزرگ ادبی بصره و كوفه به اوج شكوفایی خود رسیده بود و علمای بزرگی در هر دو مكتب پرورده شده بودند. ابوحاتم در چنین روزگاری در بصره نزد استادان سرشناسی چون عبدالملك اصمعی، اخفش اوسط، ابوزید انصاری، محمد بن سلام جمحی، ابوعبیده معمر بن مثنی، ابوعامر عقدی، ابوعبدالرحمن مقری، ابوجابر ازدی و بسیاری دیگر به فراگیری ادب پرداخت (ابن‌ ابی‌ حاتم، 2(1) / 204؛ سیرافی، 93؛ سمعانی، 7 / 86؛ سیوطی، المزهر، 2 / 405). او كه مدرس مسجد جامع بصره بود (یغموری، 225)، شاگردان برجسته‌ای چون ابوبكر ابن‌درید، ابوالعباس مبرد، ابن قتیبۀ دینوری و ابوعروبۀ حرّانی را تربیت كرد (ابن‌درید، جمهرۀ، 1 / 56؛ ابن‌قتیبه، عیون، 1 / 43؛ یاقوت، ادبا، 11 / 265؛ سمعانی، همانجا).
وی در آغاز به آموختن نحو پرداخت و الكتاب سیبویه را دو بار نزد اخفش خواند (سیرافی، همانجا)، ولی هرگز آن اندازه در نحو چیره‌دست نشد كه توان همبستگی با نحویانی چون مازنی را داشته باشد (نك‍ : همو، 93-94)، تا جایی كه حتی سیوطی (بغیة، همانجا) معتقد است، پس از مدتی دوری از نحو و گرایش به لغت، نحو را فراموش كرد. برخلاف نحو، ابوحاتم در لغت، یكی از پیشوایان است. او كه در طبقۀ سوم عالمان لغت قرار دارد (ازهری، 1 / 22)، طبعاً از آموزشهای استادان خود همچون اصمعی و ابوزید انصاری بهرۀ فراوانی گرفته است (ابن قتیبه، معانی، 2 / 1174، عیون، 1 / 12، جم‍‌ )، اما نقش او در تنظیم و گردآوری این آموخته‌ها در آثارش چون كتاب الاضداد، جایگاه والای او را در لغت نشان می‌دهد. روایات ابوحاتم در آثار مدون علم لغت چون جمهرۀ ابن‌درید به وفور یافت می‌شود و بسیار حائز اهمیت است. میزان بهره‌گیری ابن درید از استاد تا حدی است كه او را پیرو ابوحاتم می‌خواندند (سیرافی، 96). آراء لغوی ابوحاتم گاه حتی مورد توجه محدثانی چون ابوداوود سجستانی در تفسیر احادیث قرار گرفته است (ابوداوود، 2 / 106).
با نگاهی گذرا ومقایسه‌ای به مجموعۀ ثلاثۀ كتب فی الاضداد كه هافنر در آن، 3 اثرِ اصمعی، ابوحاتم و ابن‌سكیت را در موضوع اضداد به چاپ رسانیده است، می‌توان به مقام وی در لغت پی برد. از این 3 كتاب، اثر منتسب به این سكیت تقریباً رونوشتی از كتاب اصمعی است (برای نمونه، نك‍ : اصمعی، 5، 7، 8، جم‍ ؛ قس: ابن‌سكیت، 163-164، 166، 167، جم‍‌ ). اما ابوحاتم كه همچون استاد خود اصمعی از ابوعبیده روایت می‌كند (مثلاً نك‍ : اصمعی، 7، 11، 18، جم‍ ؛ قس: ابوحاتم، «الاضداد»، 84، 85، 86، جم‍‌ )، توانسته است نوشتۀ خود را در ردیف نوشتۀ استاد جای بدهد. ابوحاتم به عنوان یك لغوی به اشتقاق واژه‌ها (ابن‌درید، الاشتقاق، 184)، زبان عامیانه و گویشهای مختلف عربی (ابوحاتم، همان، 126؛ جوالیقی، 153، 170؛ ابن عبدربه، 3 / 419) توجه داشته است.
از وجوه قابل توجه در دانش ابوحاتم، آشنایی او به زبان فارسی است و جوالیقی در غالب موارد مربوط به كلمات معرب فارسی از اطلاعات او سود برده است (ص 38، 120، 147، جم‍‌ ). اگرچه در برخی موارد برداشتها و نظریات نادرست از یك كلمه یا ریشۀ زبان شناختی آن در ارتباط با زبان فارسی، موجب داوری نابجا از سوی وی شده است (همو، 167)، اما در بسیاری موارد، الفاظ به‌كار رفته از سوی ابوحاتم، از لحاظ مطالعۀ تاریخی زبان فارسی در سدۀ 3 ق بسیار شایان توجه است. از این دست است به كار بردن افعالی چون «بِكَنْ» به معنای «احفر» و «زَنْدَه كِرد» به عنوان ریشه و اصل كلمۀ «زِندیق» ــ كه از دیدگاه علمی صحیح نیست ــ (همو، 167، 261) و كلمات كهن فارسی همچون «بهرامج»، «زرین درخت»، همچنین «شابانك» و «سیسنبر» (ابن‌درید، جمهرة، 1 / 57، 198، 338). در این میان گاه با مواردی برخورد می‌شود كه ابوحاتم ساخت فارسی را با عربی قیاس كرده است؛ برای مثال وی در نسبت به دارابجرد، «دَراوَردی» را خطا دانسته، شكل «درابی» یا «جردی» را صحیح می‌داند (جوالیقی، 154)، اما این اعتقاد وی كه احتمالاً برگرفته از قواعد صرف عربی در نسبت به اعلام مركب است، نمی‌تواند در اعلام مركب فارسی قاعده‌ای تلقی شود.
ابوحاتم به شیوۀ معمول سده‌های نخست اسلامی، در نوشته‌های لغوی خود، اطلاعات جغرافیایی، مطالبی دربارۀ گیاهان و جانوران و نیز اوضاع جوی به دست داده است. سزگین در قسم گیاه‌شناسی و علوم جوی از اثر خود، او را به عنوان مؤلفی در این رشته‌ها یاد كرده است (نك‍ : GAS, IV / 336, VII / 348). مثلاً یكی از مهم‌ترین جوانب كتاب النخل (نك‍ : بخش آثار) پرداختن به جغرافیای طبیعی است. ابوحاتم در این اثر خود، ضمن بحث لغوی در باب گیاهان، به پوشش گیاهی مناطق مختلف می‌پردازد. از نكات شایان توجه در كتاب النخل نقل وی از اصمعی است كه زمین به 4 بخش: سودان، روم، فارس و عرب تقسیم كرده است كه با توجه به تقسیم سنتی زمین به 7 اقلیم، تقسیمی خاص و غریب به نظر می‌رسد (ص 42). همچنین بسیاری از نویسندگان به‌ویژه در جغرافیای «بلدان» و حتی در وجه نامگذاری و ریشه‌یابی نامهای جغرافیایی از اطلاعات ابوحاتم در سطحی گسترده بهره برده‌اند (ابن‌فقیه، 162؛ جوالیقی، 147؛ ابوعبید بكری، معجم، 1 / 187، 198، 262، 2 / 397، جم‍ ؛ چراچكوفسكی، IV / 278).
ابوحاتم شعر نیز می‌سروده است و اگرچه به عنوان شاعری برجسته شناخته نمی‌شد، اما برخی، سروده‌های وی را ستوده‌اند (ابن‌ خلكان، 2 / 431). اشعار او به صورت پراكنده در كتابهای ادبی گوناگون آورده شده‌اند (مثلاً شعر او در تمجید از شاگردش مبرد، نك‍ : سیرافی، 95-96؛ ابن‌خلكان، همانجا). باخزری 3 بیت از اشعار شخصی به نام ابوحاتم سجزی آورده است (3 / 1486) كه احتمالاً كسی جز ابوحاتم سجستانی نیست. گفتنی است كه در منابع، حكایاتی مبنی بر گفت و شنود یا نامه‌نگاری میان ابوحاتم و برخی ادیبان چون ابوالعتاهیه (د 210 ق)، توزّی (د 233 ق) و جاحظ (د 255 ق) دیده می‌شود (زجاجی، 75؛ ابوالفرج، 3 / 157؛ ابن عبدربه، 4 / 243).

ابوحاتم و اخبار پیشینیان

 ابوحاتم همچون یك «اخباری»، به داستانها و حكایات پیشینیان توجه ویژه‌ای داشته و در این‌باره آثاری چون كتاب المعمرون و كتاب الوصایا را به رشتۀ تحریر آورده است (نك‍ : بخش آثار). در نگاهی به عناوین آثار ابوحاتم، این دو اثر را كاملاً متفاوت با دیگر آثار او می‌یابیم. در المعمرون به شرح احوال حدود 100 نفر از كسانی كه عمری دراز یافته‌اند، می‌پردازد و آنان را بر 3 دسته تقسیم می‌كند: گروهی كه اسلام را درك نكرده‌اند، گروهی كه بخشی از عمر خود را در جاهلیت و بخشی را در زمان اسلام گذرانده‌اند و گروه سوم كه در دوره اسلام زندگی می‌كرده‌اند. در مجموع باید گفت هدف ابوحاتم علاوه بر ذكر روایات و اخبار گذشتگان، آن بوده كه معمرینی را ذكر نماید كه شعر یا مثل و یا سخنی حكمت‌آمیز از آنان روایت شده و به ابوحاتم رسیده و بدین ترتیب می‌بینیم كه نام برخی از معمرین در كتابش نیامده است (نك‍ : عامر، «ن ـ س»).
در الوصایا هم به ذكر وصیت اشخاصی می‌پردازد كه نام برخی را در المعمرون آورده است. در قیاس این دو اثر باید گفت كتاب الوصایا به هیچ روی تازگی موضوع المعمرون را ندارد، اما این نكته از ارزش كتاب او نمی‌كاهد. گلدسیهر در مقدمۀ كتاب المعمرون كوشیده است مطالب كتاب را ریشه‌یابی كند و در این راه به مقایسۀ برخی داستانهای یهود با مندرجات المعمرون پرداخته است. وی علاوه برجنبه‌های اسطوره‌ای، سفید پوشیدن به وقت عزا را كه ابوحاتم از آن یاد می‌كند، با سفیدپوشی سواران یهود در اسپانیا مقایسه كرده است (ص 44, 45). به هر روی این اثر كه از نخستین و مهم‌ترین كتابها در این‌باره است، بسیار مورد استفادۀ نویسندگان دیگر قرار گرفته و نقل مطالب آن در آثار مؤلفان بعدی به چشم می‌خورد، از آن جمله‌اند: سیدمرتضی در امالی (2 / 232)، طوسی در الغیبة (ص 119)، كراجكی در كنزالفوائد (2 / 122-123)، ابن حجر در الاصابة (2 / 468، 3 / 538)، مجلسی در بحارالانوار (51 / 267، 271) و دیگران.این بهره‌گیری گاه با ذكر نام مؤلف كتاب و گاه بدون تصریح به منبع نقل صورت گرفته است. نكتۀ شایان توجه، قرار گرفتن الوصایا در كنار المعمرون است. سیدمرتضی و طوسی به عنوان دو تن از نخستین استفاده‌كنندگان از كتاب المعمرون ابوحاتم، در برخی موارد از مطالب كتاب الوصایا نیز بهره جسته‌اند؛ برای مثال سرگذشت حارث بن كعب معمر را، سیدمرتضی (1 / 232-233) و طوسی (ص 122)، از كتاب الوصایا برگرفته‌اند (قس: ابوحاتم، المعمرون و الوصایا، 123-125) و نقلهای آن دو (نك‍ : سیدمرتضی، 1 / 238؛ طوسی، 120-121)، در مورد زهیر بن جناب نیز تلفیقی از نوشته‌های ابوحاتم در المعمرون و الوصایاست (قس: ابوحاتم، همان، 31، 129). احتمالاً در نسخۀ مورد استفادۀ سیدمرتضی و طوسی همچون برخی نسخ حاضر، كتاب الوصایا یا المعمرون همراه بوده است؛ به هر روی چنین می‌نماید كه طوسی، مستقیماً از كتاب ابوحاتم، بهره برده و این امر از تفاوت آن دو در نقل دریافت می‌گردد (برای نمونه، نك‍ : سیدمرتضی، 1 / 236؛ طوسی، 121؛ قس: ابوحاتم، همان، 25-26).
ابوحاتم به علم حدیث نیز آشنا بوده و از كسانی چون محمد بن عبیدالله عتبی، وهب بن جریر بن حازم و یزید بن هارون حدیث شنیده است و محدثانی مانند ابن‌خزیمه، ابوبكر بزّاز، ابوبشر دولابی، ابن صاعد و ابوروق هِزّانی از او استماع نمودند (ذهبی، 12 / 269؛ ابن حجر، تهذیب، 4 / 257). ابن‌حبان او را در زمرۀ ثقات آورده است (8 / 293).

آثـار

بخش عمدۀ آثار ابوحاتم از بین رفته، یا هنوز به دست نیامده است، ولی به هر صورت آثار او تا چندین سدۀ بعد از او رواج داشته و حتی در فهارس مغرب همچون فهرسۀ ابن خیر اشبیلی می‌توان روایت آنها را مشاهده كرد (نك‍ : ص 348).

الف ـ چاپی

1. الاضداد، كه همراه با دو اثر دیگر در همین زمینه توسط هافنر و با مقدمۀ انطون صالحانی یسوعی با عنوان ثلاثة كتب فی الاضداد در بیروت (1912 م) به چاپ رسیده است (نك‍ : سطور پیشین)؛ 2. التذكیر و التأنیث، كه تألیف آن پیش از 233 ق صورت پذیرفته است، چرا كه در مجلسی با حضور اخفش و توزی از این كتاب سخن به میان می‌آید و توزی پرسشی از ابوحاتم می‌كند (زجاجی، همانجا). این كتاب را ابراهیم سامرائی در مجلۀ رسالةالاسلام در بغداد، 1969 م منتشر كرده است (نیز نك‍ : المورد، 5(1) / 251)؛ 3. فَعَلْتُ و اَفْعَلْتُ، كه به كوشش خلیل ابراهیم عطیه در بصره (1979 م) چاپ شده است؛ 4. المعمرون، كه به كوشش گلدسیهر همراه با مقدمه و تعلیقات در لیدن 1899 م در «مقالاتی دربارۀ زبانشناسی عربی» منتشر شده و بار دیگر در مصر (1905 م) به چاپ رسیده است. در 1961 م عبدالمنعم عامر این اثر را همراه با كتاب الوصایا در قاهره به چاپ رسانیده است. دو كتاب المعمرون و الوصایا را ابوروق هزانی روایت كرده است (نك‍ : ابوحاتم، المعمرون و الوصایا، 25، 117)؛ 5. النخل. این كتاب بارها در ایتالیا از جمله توسط لاگومینا در دورۀ چهارم مجلۀ آتَّی (1873 م) منتشر شده و سپس ابراهیم سامرائی با فهارس و تعلیقات آن را در بیروت (1405 ق / 1985 م) به چاپ رسانیده است (GAS, IV / 336)؛ 6. الوصایا (نك‍ : شم‍‌ ).

ب ـ خطی

تفسیر غریب ما فی كتاب سیبویه من الابنیة. نسخه‌هایی از این اثر در كتابخانه‌های شهید علی و عارف حكمت موجود است (ششن، 226؛ مجلة معهد، 1 / 154)؛ 2. نقدی بر مجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنی، كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ صائب در آنكارا موجود است (GAS, IX / 66).

ج ـ آثار یافت ‌نشده

1-4. الابل؛ الاتباع؛ اختلاف المصاحف؛ الادغام (ابن ندیم، 64)؛ 5. اعراب القرآن (یاقوت، ادبا، 11 / 265)؛ 6. التشوق الی الاوطان (ابن‌ندیم، همانجا)، كه عنوان آن نشان از حس غربت مؤلف در بصره دارد؛ 7. الحشرات (ابن ندیم، همانجا؛ ابن‌خیر، 361)؛ 8- 9. الخصب و القحط؛ خلق الانسان (ابن ندیم، همانجا)؛ 10. الطیر، كه نسخه‌ای از آن را دمیری در اختیار داشته و در اثر خود از آن سود برده است (ابن‌ندیم؛ ابن خیر، همانجاها؛ دمیری، 1 / 421)؛ 11. الفرق بین الآدمیین و بین كل ذی روح (ابن‌ ندیم، همانجا)؛ 12. القراءات. این همان كتابی است كه بصریان بدان فخر داشته‌اند و پیش‌تر بدان اشاره شد و ابن‌جزری آن را نخستین اثر در علم قرائت دانسته است (ازهری، 1 / 22؛ ابن‌جزری، 1 / 220)؛ 13. كتاب فی اصلاح المزال و المفسد، كه احتمال می‌رود قفطی آن را دیده باشد (قفطی، 2 / 63)؛ 14. لحن العامة. این كتاب را ابوعبید بكری در اختیار داشته و حتی استفاده‌های جغرافیایی از آن كرده است (ابوعبید، همان، 2 / 359، 4 / 1265) و ابن خیر اشبیلی (همانجا) نیز از این كتاب روایت كرده است؛ 15. اللیل و النهار. گویا این كتاب را سیوطی در اختیار داشته است (نك‍ : سیوطی، المزهر، 2 / 330، 348، 530)؛ 16. المقصور و الممدود، كه مورد استفادۀ بطلمیوسی (ص 279) بوده است؛ 17. النوادر (ابوعبید بكری، التنبیه، 61)؛ 18. الوحوش، كه ابن‌خیر آن را به روایت ابن‌درید در اختیار داشته است (ابن‌خیر، همانجا)؛ 19. الهجاء، در علم مصاحف (ابن‌ندیم، همانجا)؛ شایان ذكر است كه ابوحاتم راوی متاب الخیل ابوعبیده معمر بن مثنی، استاد خود نیز بوده است (ابوعبیده، 1).

مآخذ

 ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دكن، 1372 ق / 1952 م؛ ابن ابی داوود سجستانی، عبدالله بن سلیمان، المصاحف، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن‌جرزی، محمد بن محمد، غایة النهایة، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1371 ق / 1952 م؛ ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دكن، 1393 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمیز الصحابة، قاهره، 1328 ق؛ همو، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دكن، 1325 ق؛ ابن‌خالویه، حسین بن احمد، مختصر فی شواذ القرآن، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1934 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن خیر اشبیلی، محمد، فهرسة، به كوشش فرانسیسكو كودرا، بغداد، 1963 م؛ ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1378 ق / 1958 م؛ همو، جمهرة، اللغة، حیدرآباد دكن، 1344 ق؛ ابن زنجله، عبدالرحمن بن محمد، حجة القراءات، به كوشش سعید افغانی، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ ابن سكیت، یعفوب بن اسحاق، «الاضداد»، ضمن ثلاثة كتب فی الاضداد، به كوشش هافنر، بیروت، 1912 م؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن‌فقیه همدانی، احمد بن محمد، البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1885 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، قاهره، 1343 ق / 1925 م؛ همو، المعانی الكبیر، حیدرآباد دكن، 1368 ق / 1949 م؛ ابن معتز، عبدالله بن محمد، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1968 م؛ ابن مهران، احمد بن حسین، المبسوط، به كوشش سبیع حمزه حاكم، دمشق، 1407 ق / 1986 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوحاتم سجستانی، سهل بن محمد، «الاضداد» ضمن ثلاثة كتب فی الاضداد (نك‍ : هم‍ ‍، ابن‌ سكیت)؛ همو، المعمرون و الوصایا، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1968 م؛ همو، النخل، به كوشش ابراهیم سامرائی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان ابن اشعث، سنن، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، داراحیا السنة النبویة؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، المرشد الوجیز، به كوشش طیار آلتی قولاج، آنكارا، 1406 ق / 1986 م؛ ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ ابوعبید بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، التنبیه، به كوشش انطون صالحانی بسوعی، بیروت، 1921 م؛ همو، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفی سقاء، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ ابوعبیده، معمر بن مثنی، الخیل، حیدرآباد دكن، 1402 ق / 1981 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بولاق، 1285 ق؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ اصمعی، عبدالملك، «الاضداد»، ضمن ثلاثة كتب فی الاضداد (نك‍ : هم‍ ، ابن سكیت)؛ اعراب القرآن، منسوب به زجاج، به كوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ اندرابی، احمد بن ابی عمر، الایضاح، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ باخرزی، علی بن حسن، دمیة القصر، به كوشش محمد تونجی، دمشق، 1392 ق / 1972 م؛ بطلمیوسی، عبدالله بن محمد، الاقتضاب، بیروت، 1973 م؛ جوالیقی، موهوب بن احمد، المعرب، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، 1360 ق / 1942 م؛ دمیری، محمد ابن موسی، حیاة الحیوان، قاهره، 1390 ق / 1970 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و صالح سمر، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ رافعی، عبدالكریم بن محمد، التدوین، حیدرآباد دكن، 1985 م؛ رهنی، محمد بن بحر، مقدمات علم القرآن، به كوشش احمد پاكتچی، منتشر نشده؛ زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1373 ق / 1954 م؛ زجاجی، عبدالرحمن بن اسحاق، الامالی، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ سمعانی، عبدالكریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دكن، 1396 ق / 1976 م؛ سیدمرتضی، علی بن حسین، الامالی، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1373 ق / 1954 م؛ سیرافی، حسن بن عبدالله، اخبار النحویین البصریین، بیروت، 1936 م؛ سیوطی، بقیة الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ همو، المزهر، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ششن، رمضان، نوادر المخطوطات العربیة فی مكتبات تركیا، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، به كوشش علی احمد ناصح و عباد الله طهرانی، قم، 1411 ق؛ عامر، عبدالمنعم، مقدمه بر المعمرون و الوصایا (نك‍ : هم‍ ، ابوحاتم)؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، البلغة فی تاریخ ائمة اللغة، به كوشش محمد مصری، دمشق، 1392 ق / 1972 م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1371 ق / 1952 م؛ كراجكی، محمد بن علی، كنز الفوائد، به كوشش عبدالله نعمة، قم، 1410 ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ مجلة معهد المخطوطات العربیة، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ مكی بن ابیطالب قیسی، الابانة عن معانی القراءات، به كوشش محی‌الدین رمضان، بیروت، 1399 ق / 1979 م؛ همو، الكشف عن وجوه القراءات السبع، به كوشش محیی‌الدین رمضان، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ المورد، بغداد، 1396 ق / 1976 م؛ نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، به كوشش زهیر غازی زاهد، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ یغموری، یوسف بن احمد، نور القبس المختصر من المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به كوشش رودلف زلهایم، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ نیز:

GAS; Goldziher, I., «Das Kitab al-Mu’ammarin», Abhandlungen zur arabischen Philologe, Leiden, 1899; Krachkovskil, I. Yu., «Arabskaya geograficheskaya literatura», Izbrannye Sochineniya, Moscow Leningrad, 1957.

فرامرز حاج منوچهری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: