صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن هباریه /

فهرست مطالب

ابن هباریه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ هَبّاریّه، ابویعلی محمد، ملقب به نظام‌الدین (ح 414- 509 ق / 1023-1115 م)، شاعر هجوسرای عرب در عهد سلجوقیان. هبار نام جد مادری او بوده است (ابن‌خلکان، 4 / 457). 
مآخذ موجود همه گزارشهایی یکسان را که غالباً از عمادالدین کاتب گرفته‌اند، دربارۀ او تکرار کرده‌اند، از این گزارشها چنین برمی‌آید که وی در بغداد زاده شده (ابن‌اثیر، 3 / 381؛ ابن‌خلکان، 4 / 453؛ ابن‌شاکر، 12 / 54؛ سمعانی، 13 / 382). ابن‌حجر که منبع اطلاعات او را دربارۀ ابن‌هباریه نمی‌دانیم، آگاهی بیشتری دربارۀ وی به دست داده است، اما وی زادگاه ابن‌هباریه را آذربایجان دانسته (5 / 367) که البته صحت آن بسیار بعید می‌نماید، اگرچه این نظر را برخی از پژوهشگران معاصر پذیرفته‌اند (نک‍ : کحاله، 11 / 225)، درست‌تر آن است که آذربایجان را تصحیف درزیجان، روستایی از توابع بغداد بدانیم (نک‍ : طاهر، 156). 
ابن‌هباریه چندی در بغداد با اهل علم نشست و برخاست کرد و در مجلسی تنی چند از آنان، از جمله مالک بانیاسی و ابوجعفر مسلمه شرکت جست و سرانجام در نقد شعر و علم انساب چیره‌دست شد (ابن‌حجر، طاهر، همانجاها؛ عباس، 7 / 332)، اما ملازمت اهل علم اورا از میگساری در میخانه‌های قُطْرَبُّل باز نداشت (سیزری، 507- 508؛ EI2؛ قس: طاهر، 158). وی که به شهادت کتابهایش هرگز جانب علم را فرو نگذاشت، از آنجا که ذوق و پسند عامه را مایل به هزل یافت (ابن‌حجر، عباس، همانجاها؛ نیز نک‍ : قطعه‌ای از سروده‌های او که ابن‌شاکر نقل کرده است: 12 / 59)، چندی نگذشت که شعر خویش را به سُخف و مجون درآمیخت و ابن‌حجاج (ﻫ م) را که استاد اشعار سخیف بود، به پیشوایی برگزید و اگرچه هرگز به پای او نرسید (ابن‌خلکان، همانجا؛ صفدی، الوافی، 1 / 132)، در مقام شایسته‌ترین جانشین وی، ادامه دهندۀ یکی از دو گرایش مهم ادب عربی در عهد سلجوقی گردید (نک‍ : طاهر، 99-100). 
اگرچه سروده‌های سُخف‌آمیز ابن‌هباربه برای روشن ساختن گوشه‌هایی از زندگی اجتماعی و ذوق و سلیقۀ مردم روزگار وی به کار می‌آید و از دیت رفتن دیوان وی که به 3 یا 4 مجلد می‌رسیده است (ابن‌خلکان، 4 / 456؛ صفدی، همانجا)، از این دیدگاه تأسف‌بار است (طاهر، 173-174)، احتمالاً این جنبۀ شعر او از تازگی و اهمیت چندانی برخوردار نبوده و اگر همۀ دیوان وی نیز که غالب آن اشعار سخیف بوده است (نک‍ : صفدی، همانجا؛ ابن‌عماد، 4 / 24، به نقل از عمادالدین کاتب)، بر جای می‌ماند، چه بسا، تنها فایدۀ آن این بود که ابن‌حجاج دیگری در ادب عرب پدید می‌آمد. 
اما جنبۀ بااهمیت‌تر شعر ابن‌هباریه، هجاهای اوست که باتوجه به آنچه از آنها در دست است و نیز گزارش منابع موجود، همه دربارۀ قدرتمندان و فرمانروایان بوده است (برای نمونه، نک‍ : ابن‌ جوزی، 8(1) / 58؛ ابن تغری بردی، 5 / 210). وی در آغاز به ستایش آنان پرداخت، اما چون ظاهراً از این ستایشها طرفی نبست (شیزری، 507؛ صفدی، همان، 1 / 130؛ طاهر، 159)، به هجا روی آورد و این هجاها گاه به گونه‌ای باج‌خواهی تبدیل می‌شد. نخستین قربانیان اینگونه اشعار وی، خاندان جهیری، احتمالاً نخستین ممدوحان او بودند که نمونۀ جالب توجه آن را برخی مآخذ گزارش کرده‌اند (ابن ‌خلکان، 5 / 132؛ ابن‌طقطقی، 399-400)، اما وی دامنۀ هرزه‌گوییهای خود را به این خاندان منحصر نساخت و قدرتمندان دیگر را نیز چندان به ریشخند گرفت تا خون وی را مباح دانستند. آنگاه از بیم جان بغداد را ترک کرد. چندی در شهرهای گوناگون عراق سرگردان بود و سپس به اصفهان رفت (ابن‌حجر، 5 / 367- 368). 
در اصفهان گویا با مساعدت ابوالفرج یحیی بن تلمیذ (نک‍ : ﻫ د، ابن‌تلمیذ) مورد حمایت خواجه نظام‌الملک قرار گرفت (نک‍ : طاهر، 160) و به ستایش وی پرداخت (ابن‌حجر، همانجا؛ ابن‌خلکان، 4 / 453). گرچه اطرافیان وزیر با او بر سر مهر نبودند، وی از عنایت خواجه نظام‌الملک برخوردار بود و در نعمت و آسایش می‌زیست (همو، 4 / 453، 454). این نیکبختی دیری نپایید و ابن‌هباریه قربانی رقابت میان خواجه نظام‌الملک و ابن‌دارست گردید، بدین‌سان که بر اثر تحریک ابن‌داراست به هجو ولی نعمت خویش پرداخت. نظام‌الملک ظاهراً از این گناه وی درگذشت و حتی بر اکرام خویش نسبت به او بیفزود، تا آنجا که به گزارش ابن‌جوزی 500 دینار نیز به وی صله پرداخت، اما او بار دیگر نظام‌الملک را هجو کرد (ابن‌خلکان، صفدی، همانجاها؛ ابن‌شاکر، 12 / 54-55؛ ابن‌جوزی، 8(1) / 58- 59). این بار وزیر به کشتن او فرمان داد و ابن‌هباریه به محمد بن ثابت خجندی پناه برد. خجندی در مجلس مناظره‌ای که با حضور فقیهان در برابر نظام‌الملک تشکیل می‌شد، به شفاعت از وی پرداخت و وزیر بار دیگر از گناه وی درگذشت (همو، 8(1) / 59-60) و ابن‌هباریه ظاهراً، برای جبران آنچه گذشته بود، قصیده‌ای را که در ستایش وی سروده بود، بخواند، اما تملّق کفرآمیز وی بار دیگر خشم ممدوح را برانگیخت (ابن‌حجر، 5 / 368). از این پس وی چندی از عمر خویش را در سرگردانی، ناامنی و تنگدستی در جست‌وجوی پناهگاهی تازه گذراند (طاهر، 164). 
خلیفۀ بغداد بی‌خردتر از آن بود که شاعر بدو پناه برد. ابن دارست نیز که به سبب دوستی با ابن‌هباریه از عنایت خواجه محروم مانده بود، چندان گشاده دست نبود که نیازهای شاعر را برآورده سازد. از همه مهم‌تر، شاعر به بددینی و بدزبانی شهرت یافته بود. ازاین‌رو در قصیدۀ سینیّه‌ای همۀ قدرتمندان روزگار خویش را به باد ناسزا گرفت و سپس از اصفهان قصد کرمان کرد (همو، 163-165، 277؛ ابن‌حجر، همانجا؛ ابن‌خلکان، 4 / 457). در کرمان به ستایش ایرانشاه سلجوقی و مکرم بن علاء وزیر پرداخت (طاهر، 165؛ EI2). 
اقامت او در کرمان اگر چه مصادف با سالهای پایان عمر وی بود، چندان پربار است که از وی چهره‌ای تازه ارائه می‌دهد، بهترین آثار وی که همۀ اهمیت او مرهون آنهاست، در کرمان و در همین سالها پدید آمدند (نک‍ : صفدی، نصرة، 386). ابن‌هباریه در این آثار، دیگر آن شاعر هرزه درای بدزبان نیست که پوشیده‌ترین و شرم‌آورترین معانی را در شعر خویش می‌گنجانید (طاهر، 413؛ برای نمونه‌ای از این سروده‌ها، نک‍ : ابن‌شاکر، 12 / 58، 59)، بلکه در کسوت خردمندی که دل نگران ارزشهای اخلاقی روزگار خویش است، ظاهر می‌گردد (طاهر، 174). از این روی آثار این دوره از زندگی وی مشحون از اندرزهای اخلاقی است (همو، 428، 451-454). 
زبان شعر ابن‌هباریه استوار، روشن و غالباً به دور از هرگونه پیچیدگی است. در آثار وی، آنچه در دست داریم، گرایشی به کلام عامیانه دیده نمی‌شود و کلمات فارسی این آثار که برخی در دوران عباسی به عربی راه یافته، هیچ کدام نوظهور نیستند. کلمات این بیت جالب توجه (نک‍ : سمعانی، 13 / 382؛ ابن‌شاکر، 12 / 56) از آن جمله‌اند: 
و اذا البیاذق فی الدسوت تفرزنت       فالرأی ان یتبیذق الفرزان
واژه‌های مصراع نخست به ترتیب، معرّب این واژه‌های فارسیند: پیاده، دست، فرزین؛ دو فعل «تقرزن»: وزیر شدن پیاده و «تبیذق»: پیاده گردیدن وزیر، جالب توجهند. 
شاید بتوان گفت که ابن‌هباریه به رغم شهرت به فساد اخلاق (نک‍ : EI2)، ستایشهای اغراق‌آمیز از قدرتمنـدان (نک‍ : ابن‌حجر، همانجا، ستایش نظام‌الملک) و نیز بدزبانی، نشانه‌هایی از آزادگی و خردمندی را نیز در وجود خویش داشته است. وی در یکی از اشعار خود از اینکه ناگزید بوده است، آبرو و نیز ظرافت هنر خویش را دست مایۀ معیشت سازد، نالیده است (ابن‌خلکان، 4 / 454). همچنین در روزگار اقامت در بغداد از اینکه می‌دیده است شهر بغداد با همۀ زیباییهایش مسکن توانگران بی‌خردی است که همۀ اسباب خوشگذرانی خود را در آن می‌یابند، اما از جوانمردی و انسانیت در آن خبری نیست، شکوه کرده است (نک‍ : ابن شاکر، 12 / 57، 58). این چهرۀ وی در یکی از آثار او نیز که تاریخ تألیف آن روشن نیست، آشکار است (نک‍ : قطعه‌ای از فلک المعالی در مرآة ابن‌جوزی، 8(1) / 60؛ نیز نک‍ : ابن‌ایدمر، 1 / 241-242). در هجا نیز وی را بیشتر می‌توان با ابن‌عنین (ﻫ م) در یک صف نهاد تا ابن‌معذل (ﻫ م) که به هجو مردم عادی می‌پرداخته است. 
گزارش مآخذ دربارۀ خبث لسان وی و هجو همۀ مردم حتی پدر و مادر خویش (ابن‌خلکان، 4 / 453؛ سمعانی، ابن‌حجر، همانجاها) را باید در شمار گزارشهای سنتی و داوریهای رایج دربارۀ اینگونه شاعران دانست. احتمالاً قصیدۀ سینیّۀ وی در هجو نظام‌الملک، ملکشاه، ابوالغنائم، خلیفه مقتدی و دیگر قدرتمندان (نک‍ : طاهر، 163- 164) موجب چنین شهرتی گردیده است. حتی شعر رکیک وی خطاب به بارع دبّاس را نیز که برخی نقل همۀ آن را دور از شرم پنداشته‌اند، باید نوعی شوخی بین دو دوست صاحب ذوق دانست، چنانکه بارع نیز پاسخی درخور به آن داده است، اما همین شعر نیز هنگامی سروده شده که بارع در کسوت صاحب مقامی، از دیدار با وی تن زد و یا ابن‌هباریه به سبب اشتغال بارع به مهمات شغل خود، از دیدار وی محروم گردید (نک‍ : ابن‌خلکان، 2 / 181- 183؛ یاقوت، 10 / 149-153؛ ابن‌شاکر، 12 / 211-214). 
مآخذ کهن دربارۀ مذهب ابن‌هباریه سکوت اختیار کرده‌اند. تنها ابن‌جوزی به رثای وی دربارۀ امام حسین (ع) اشاره کرده است (8(1) / 62)، اما قمی ( الکنی، 447، 448، الفوائد، 620، نفس المهموم، 499-501) وی را شیعه دانسته و گزارشی از حضور وی بر تربت امام حسین (ع) و گریستن وی بر خاندان علی بن ابی‌طالب (ع) و نیز مرثیه‌های او به دست داده است که قابل تأمل است. 
دربارۀ تاریخ مرگ ابن‌هباریه نیز میان مآخذ کهن اختلاف بسیار است، چنانکه مرگ وی را در سالهای پس از 490 و پیش از 504 و 509 ق دانسته (نک‍ : صفدی، الوافی، 1 / 132؛ ابن‌خلکان، 4 / 457؛ ابن‌اثیر، 3 / 381؛ ابن‌جوزی، همانجا)، اما بیشتر آنها 509 ق را صحیح دانسته‌اند. از سوی دیگر ابن‌حجر (همانجا) تنها مأخذی است که به‌طور دقیق، به طول عمر و نیز وفات وی اشاره کرده و 509 ق را برگزیده است. 

آثـار

از مهم‌ترین آثار ابن‌هباریه کتابی است با عنوان نتائج الفطنة فی نظم کلیلة و دمنة که یکی از نمونه‌های شاخص شعر تعلیمی در این دوره به‌شمار می‌آید (نک‍ : طاهر، 445). این کتاب که به ادعای خود وی تنها در 10 روز به نظم درآمده (همو، 170)، برای اهدا به مجدالملک (مق‍ ‍492 ق) وزیر برکیارق سروده شده و توسط دوست و حامی شاعر، ابوالفرج یحیی بن تلمیذ، روز عید نوروز به وی تقدیم شده است (همو، 165-166، 445). با آنکه سبب اهدای کتاب و نام مجدالملک در مقدمۀ منظومه آمده است (همو، 446-447)، به گفتۀ طاهر (ص 447، براساس یکی از نسخه‌های خطی موجود) شاعر ادعا کرده است که روزگار خویش هیچ‌کس را شایستۀ آن نیافته که کتاب خود را به وی اهدا کند و ازاین‌رو تنها انگیزۀ او در سرودن آن، جاودانه ساختن یادِ خویش بوده است. ممکن است این تغییر پس از مرگ مجدالملک انجام شده باشد و یا اینکه ابن‌هباریه به پاداشی که از وی چشم داشته است، نرسیده و از این روی نام وی را از مقدمۀ کتاب برداشته است (همو، 447- 449)، چه ابن‌هباریه ظاهراً چشمداشت مادی خویش را از اشعارش پنهان نکرده است (همو، 364؛ نیز نک‍ : شعری از وی که ابن‌شاکر نقل کرده است: 12 / 4، 5). 
اثر دیگر وی منظومه‌ای است در 000‘2 بیت با عنوان الصادح والباغم شامل حکایتهای اخلاقی که به شیوۀ کلیله و دمنه از زبان جانوران نقل شده و ابن‌هباریه هنر قصه‌‌پردازی خویش را در آن نشان داده و به گفتۀ خود وی 10 سال از عمر خویش را بر سر سرودن آن نهاده است (ابن‌خلکان، 4 / 456؛ صفدی، همانجا). جنبۀ اخلاقی این کتاب که شاعر در آن اندیشه‌ها و تجربه‌های خویش را در قالب حکایتهای گوناگون به نظم کشیده، بسیار بیشتر از اثر پیشین است، به گونه‌ای که گاه به صورت پند و اندرزهای خشک و تکراری در می‌آید (برای بررسی این کتاب، نک‍ : طاهر، 451-455). با این حال، کتاب از دو دیدگاه دارای اهمیت است، نخست آنکه رفتار اجتماعی و ضعفهای اخلاقی مردم هم‌روزگار وی در آن بازتاب یافته است، دیگر آنکه کتاب بیانگر اخلاق سیاسی حاکم بر جامعۀ آن روز است. موضوع اخیر در دو فصل کتاب با عنوانهای «فی صحبة السلطان» و «فی واجبات السلطان» قابل بررسی است (همو، 341-344). 
نسخه‌هـای متعددی که از الصادح و الباغم موجود است (نک‍ : GAL, S, I / 447) و نیز چاپهای مکرر آن، نشانۀ آن است که این کتاب همواره مورد علاقۀ مردم بوده است. برخی از ادیبان نیز به آن توجه نشان داده‌اند، ازجمله ابن‌حجّۀ حموی آن را با عنوان تغریدات الصباح (که احتمالاً همان تغرید الصادح است، نک‍ : ﻫ د، ابن ‌حجه) مختصر کرده و ابن‌حلوانی با اقتباس از آن، اثر دیگری با عنوان الناغم من الصادح و الباغم فراهم آورده است (نک‍ : طاهر، 170-172، نیز برای چاپهای مختلف این دو اثر، نک‍ : همانجا). 
مهم‌ترین اثر ابن‌هباریه که احتمالاً آن نیز در همین دوره سروده شده، نظم رسالۀ فلسفی و عرفانی حی بن یقظان ابن سیناست. این منظومه گاه به خود ابن‌سینـا نسبت داده شده است (نک‍ : زریاب، 183؛ دانش‌پژوه، 407)، اما در آغاز نسخه‌ای از این اثر که در استانبول موجود است (همو، 407، 408)، اشاره شده است که از ابن‌هباریه درخواست شد تا رسالۀ حی بن یقظان ابن‌سینا را به نظم درآورد و او به سبب ناآشنایی به معانی آن از این درخواست سرباز زد، اما سرانجام بر سبیل آزمایش به نظم رساله همّت گماشت. این منظومه در 154 بیت است (نک‍ : همو، 408-415) که تقریباً با رسالۀ منثور ابن‌سینا مطابق است (زریاب، همانجا). اگر بتوان به مقدمۀ نسخۀ استانبول اعتماد کرد، ناچار باید پنداشت که درخواست‌کنندگان، دیگر به چشم سرایندۀ اشعار سخف و هجا در ابن‌هباریه نمی‌گریسته‌اند. 
افزون بر آثاری که یاد شد، کتابهای زیر نیز در شمار آثار ابن‌هباریه است: 

الف ـ خطی

فلک المعالی، کتابی است شامل پند و اندرز، در قالب حکایتهای منظوم و منثور. این کتاب در 12 فصل تنظیم شده و نسخه‌ای از آن در ایاصوفیه موجود است (نک‍ : مرکزی، 361- 362؛ GAL, S، همانجا؛ EI2). 

ب ـ آثار یافت نشده

1. دیوان؛ 2. ذکر الذکر و فضل الشعر؛ 3. کتابی در رد ابومحمد الغندجانی؛ 4. زجر النابح، در دفاع از ابوالعلاء و تأیید سقط الزند (عباس، 7 / 332)؛ 5. کتاب اللقائط (یاقوت، 17 / 163؛ ابن‌حجر، همانجا)؛ 6. مجانین العقلاء؛ 7. المجدی، که گفته‌اند آن را برای مجدالملک تألیف کرده است (عباس، همانجا)؛ 8. نزهة الاحباء، که منظومه‌ای ادبی بوده است (بغدادی، 2 / 79) و نیز ارجوزه‌ای در ذم مدارس و خانقاهها (عباس، همانجا). 

مآخذ

ابن اثیر، علی بن محمد، اللباب، بیروت، دارصادر، ابن ایدمر، محمد، کتاب الدر الفرید و بیت القصید، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1370 ق / 1951 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1329-1331 ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، به کوشش فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397 ق / 1977 م؛ ابن طقطقی، محمد بن علی، المفخری، به کوشش هارتوبگ درنبورگ، پاریس، 1894م ؛ بغدادی، هدیه؛ ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق؛ دانش‌پژوه، محمدتقی، «نظم ابن الهباریه از حی بن یقظان»، دانش، تهران، 1333 ش، شم‍ ‍7؛ زریاب، عباس، «قصیده‌ای از ابن‌سینا»، یغما، تهران، 1329 ش، شم‍ ‍3؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، 1402 ق / 1982 م؛ شیزری، مسلم بن محمود، جمهرة الاسلام، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1407 ق / 1986 م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، نصرة التائر علی المثل السائر، به کوشش محمدعلی سلطانی، دمشق، 1391 ق / 1971 م؛ همو، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، 1961 م؛ طاهر، علی جواد، الشعر العربی فی العراق و بلاد العجم، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ عباس، احسان، تعلیقات بر وفیات الاعیان (نک‍ : هم‍‍ ، ابن خلکان)؛ قمی، عباس، الفوائد الرضویة، تهران، 1327 ش؛ همو، الکنی و الالقاب، تهران، 1397 ق؛ همو، نفس المهموم، به کوشش رضا استادی، قم، 1405 ق؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957 م؛ مرکزی، میکروفیلمها؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

EI2; GAL, S. 

سیدمحمد سیدی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: