صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن معتز /

فهرست مطالب

ابن معتز


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ مُعْتَزّ، ابوالعباس عبدالله (22 شعبان 247-2 ربيع‌الثانی 296ق / 31 اكتبر 861- 29 دسامبر 908م)، شاعر، اديب، راوی و نقاد بزرگ شعر و ادب عرب در عصر دوم عباسی. وی در سامرا كه در آن روزگار مركز حكومت عباسيان بود، از مادری ظاهراً رومی نژاد به دنيا آمد (EI2). تقريباً 5 ساله بود كه پدرش با لقب المعتز بالله، به عنوان سيزدهمين خليفۀ عباسی، زمام امور را به دست گرفت (حك‍ 252-255ق / 866- 869م). معتز شيفتۀ شعر و موسيقی بود و در اين دو فن دستی داشت و بيشتر اوقات خود را با شاعران و خوانندگان و نوازندگان سپری می‌ساخت (نك‍ : ابوالفرج، 9 / 318-320؛ خطيب، 2 / 125 مرزبانی، معجم، 400-401)، از اين رو شگفت نمی‌نمايد كه طبع شعر ابن معتز از اوان كودكی و نوجوانی شكوفا شود و در همان روزگار اشعاری نيز بسرايد (ابن جوزی، 6 / 85 نك‍ : فراج، 9). او خود اعتراف می‌كند كه تحت تأثير قصايد بحتری قرار می‌گرفته و نفوذ كلام اين شاعر در خليفه و ديگران او را سخت به اعجاب وا می‌داشته است (صولی، اخبار البحتری، 104-105، 108). به ويژه كه مديحه‌سرايان گاه در مدايح معتز او را نيز در كنار پدر مدح می‌گفتند (برای نمونه، نك‍ : بحتری، 1 / 614-616). عبدالله نزد پدر چندان عزيز بود كه دستور داد به نام وی دينارهای زر ضرب كنند و بحتری در مديحه‌ای كه به همين مناسبت سرود، به معتز پيشنهاد كرد كه او را وليعهد خويش گرداند (2 / 670-673؛ صولی، همان، 107).
ابن معتز 8 سال بيشتر نداشت كه اميران ترك پدرش را از مقام خلافت عزل كرده، به قتل رسانيدند (نك‍ : يعقوبی، 2 / 504) و او را همراه مادربزرگش و چند تن ديگر از فرزندان خلفا به مكه تبعيد كردند. حدود يك سال بعد، المعتمد بالله (حك‍ 256- 279ق / 870-892م) به خلافت رسيد و آنان را به سامرا بازگردانيد (همو، 2 / 505). از آن پس جده‌اش زير نظر معتمد، سرپرستی او را برعهده گرفت و ابوالحسن احمد بن سعيد دمشقی كه به تعليم و تربيت فرزندان معتز گماشته شده بود، مربی و استاد اختصاصی او گرديد (ياقوت، ادبا، 3 / 46- 49؛ صولی، الاوراق، اشعار، 107). رفته رفته، خانۀ وی مركز تجمع علما و ادبا گرديد و دانشمندان به نام آن سامان ازجمله محمد بن عمران بن زياد، حسن بن عليل عنزی، احمد بن صالح بن ابی فنن، پيوسته به مجلس او آمد و شد داشتند و علوم و فنون مرسوم آن زمان را به اميرزادۀ عباسی تعليم می‌دادند. مبرد، نحوی بزرگ مكتب بصره، بسيار در مجلس او حاضر می‌شد و گاه چندين روز نزد وی اقامت می‌كرد. فصحای عرب و علمای لغت نيز كه وارد سامرا می‌شدند، نزد ابن معتز می‌رفتند و او آنان را به گرمی می‌پذيرفت و از ايشان نكات بسياری می‌آموخت (صولی، همانجا، اخبار ابی تمام، 96، 202؛ خطيب، 10 / 95؛ فراج، 9-10؛ قس: EI2). اين محافل علمی و ادبی كه در منزل ابن معتز تشكيل می‌يافت، چنان جاذبه‌ای داشت كه بلاذری (ه‍ م) را واداشت مصرانه برای تعليم اين اميرزاده اعلام آمادگی كند (مرزبانی، نور القبس، 340؛ ياقوت، ادبا، 3 / 47- 48؛ نك‍ : كراچكوفسكی، 1 / 161). ابن معتز در اشعاری كه در 13 سالگی خطاب به استادش دمشقی سروده، ادعا كرده است كه علوم و فنون مرسوم را چندان فراگرفته كه در هر رشته و زمينه‌ای كه اراده كند، می‌تواند سرآمد اقران و يگانۀ دوران گردد (مرزبانی، همان، 340-341؛ ياقوت، همانجا؛ قس: حسين، 2 / 395-396).
ابن معتز در 17 سالگی، جدۀ خويش را از دست داد و از آن پس به مَطيره كه گردشگاهی در نزديكی سامرا بود (ياقوت، بلدان، 4 / 568)، نقل مكان كرد (EI2). اقامت وی در مطيره حدود 15 سال طول كشيد. بيشتر تأليفات ابن معتز يادگار همين دوران بوده و در اشعاری كه در سالهای واپسين عمر سروده، از اين دوران بسيار ياد كرده است (نك‍ : دنبالۀ مقاله).
ابن معتز كه از حادثۀ مرگ پدر سخت متأثر بود و همۀ عموها، عموزادگان، اعيان و رجال را مسئول قتل او می‌دانست (ديوان، 2 / 340؛ صابی، 131؛ اظهارات ابن فرات وزير)، خويشتن را مكلف به خونخواهی او می‌پنداشت. از اين رو، جانشينان المعتز بالله همواره سعی داشتند، با تأمين انواع وسايل رفاه و سرگرمی و خوشگذرانی برای وی و تشويق و ترغيب به دانش‌اندوزی و كمال و ادب، او را از مداخله در سياست و ادعای خلافت باز دارند (نك‍ : ابوالفدا، 2 / 62). ابن معتز نيز از اين وضع خشنود به نظر می‌رسيد و مراتب امتنان خود را در مدايحی كه به ويژه برای معتمد و موفق می‌سرود، ابراز می‌داشت (برای نمونه، نك‍ : ديوان، 1 / 499-503). اما از وقتی كه مركز خلافت به بغداد منتقل گرديد (276ق)، در مطيره به شدت اظهار دلتنگی می‌كرد و چون پسر عمش، المعتضد بالله (حك‍ 279- 288ق / 892-901م) به خلافت رسيد، مكرر در مدايحش برای رفتن به بغداد اذن می‌طلبيد (همان، 1 / 492-495، 506-507). المعتضد بالله همينكه پايه‌های حكومت خويش را استوار يافت و كاخ ثريا را كه به فرمان او در نزديكی بغداد ساخته بودند، افتتاح كرد، رسماً از ابن معتز برای نقل مكان به بغداد دعوت كرد. ابن معتز اين دعوت را مشتاقانه پذيرفت و به بغداد رفت (همان، 1 / 452). معتضد از او پيشوازی درخور كرد و او را در يكی از بناهای كاخ ثريا جای داد و از آن پس ابن معتز در رديف نديمان معتضد قرار گرفت. وی در وصف كاخ ثريا و باغستانهای پيرامون آن اشعار بسياری سروده و آن را حتی در مقايسه با قصر بلورين حضرت سليمان (ع) بی‌همتا دانسته است (همان، 1 / 477- 479، 520-521). در بغداد نيز ابن معتز درس و بحث و گفت و شنودهای علمی و ادبی را رها نكرد و سرای خود را بار ديگر پناهگاه اهل علم و ادب قرار داد (صولی، الاوراق، اشعار، همانجا). چنانكه ابوسعيد محمد بن هبيرۀ اسدی، معروف به صعوداء كه از اصحاب فَرّاء نحوی و از بزرگان و دانشمندان كوفه بود، پس از ورود به بغداد، به كاخ ابن معتز هدايت شد و پس از چندی از نديمان خاص او گرديد (قفطی، 2 / 85؛ سيوطی، 1 / 256). ابن معتز با ثعلب نيز ارتباط داشت و مسائل مهم لغوی، نحوی و ادبی را از او می‌پرسيد (صولی، همانجا؛ خطيب، 10 / 95-96).
با مرگ معتضد، دوران آسايش و آرامش ابن معتز نيز به پايان رسيد، زيرا وی ديگر ياوری برای خود نمی‌ديد (نك‍ : ابن معتز، ديوان، 2 / 330-331). اميران ترك پسر خردسال معتضد را با لقب المكتفی بالله (حك‍ 288-295ق / 901- 908م) به خلافت برداشتند و عبدالله ابن معتز را با دو تن ديگر از اميرزاگان، تا آمدن مكتفی از رقه به بغداد، به زندان افكندند (نك‍ : تنوخی، 2 / 9-10؛ خطيب، 10 / 98). ابن معتز كه اوضاع را چنين يافت، از زندگی درباری فاصله گرفت و در خانه‌ای قديمی و نيمه ويران در كنار رودخانۀ الصراة (نك‍ : ياقوت، بلدان، 3 / 377- 379) مسكن گزيد (نك‍ : ابن معتز، همان، 2 / 172، 206؛ صولی، همان، 116). وی در اين دورۀ پايانی زندگی از حضور در اجتماعات و حتی مراسم نماز جمعه و مانند آن خودداری می‌كرده و شايد هم در خانه تحت نظر مأموران دولت بوده است (نك‍ : خطيب، 10 / 96). آن دسته از اشعار ابن معتز كه حاكی از احساس غربت شديد و نكوهش بغداد و ستايش سامره است، ظاهراً مربوط به همين دوران است (ابن معتز، همان، 2 / 38-47؛ صولی، همان، 137- 138). در اين اشعار، وی به ياد ايامِ خوش مطيره و برخی جاهای ديگر، اشك حسرت می‌ريزد (همان، 2 / 55).
پس از عزل مكتفی، جمعی از اعيان و رجال بر آن شدند كه ابن معتز را به خلافت بردارند، اما مخالفت دورانديشانۀ ابن فرات وزير موجب شد كه از اين كار چشم بپوشند و برادر مكتفی را كه 13 سال بيشتر نداشت، با لقب المقتدر بالله (295-296ق / 908- 909م) برمسند خلافت نشانند (صابی، 130-131؛ ابن اثير، 8 / 9-10؛ ذهبی، 1 / 131). چند ماه بعد، بار ديگر جمعی از فرماندهان نظامی و كاتبان و قاضيان برای خلع مقتدر و بيعت با ابن معتز همداستان شدند (طبری، 10 / 140-141؛ مسعودی، التنبيه، 326-327). ابن معتز با آنكه خود با مقتدر بيعت كرده بود، پيشنهاد آنان را پذيرفت، مشروط بر آنكه خونی بر زمين ريخته نشود. بدين سان گروه كثيری از اعيان و رجال، با وی كه لقب المنتصف بالله (يا المرتضی بالله، الراضی بالله،...) برگزيده بود، مخفيانه بيعت كردند. ابن معتز نيز وزير و اركان دولت خويش را تعيين كرد و در بيانيه‌ای به مقتدر اخطار كرد كه دارالخلافه را ترك كند، اما طرفداران مقتدر نگذاشتند وی از دارالخلافه پای بيرون بگذارد؛ بر ياران ابن معتز هجوم بردند و به دنبال كارزاری سخت، همۀ آنان را قلع و قمع كردند و خود ابن معتز را نيز در نهانگاهش دستگير كردند و كشتند (طبری، 11 / 404-405؛ ابوعلی مسكويه، 1 / 5-9؛ ابن جوزی، 6 / 69، 80-81؛ ابن اثير، 8 / 14- 19؛ ابن تغری بردی، 3 / 164-165). گويند: وقتی ابن معتز را بر مقتدر وارد كردند، دستور داد او را نيمه عريان روی يخ خوابانيدند و يخ بر پيكرش انباشتند و به همان حال رها كردند، تا جان داد (كبيسی، 365، به نقل از سمط النجوم العوالی) و پيكرش را بدون هيچ تشريفاتی در ويرانۀ مجاور محل اقامتش به خاك سپردند (ابن خلكان، 2 / 264).
به اين ترتيب، خلافت ابن معتز چند ساعتی بيش دوام نيافت و به همين جهت، بيشتر مورخان او را در شمار خلفای عباسی نياوردند (ابن طقطقی، 359؛ قس: ابن كثير، 11 / 109) و نام عبدالله بن معتز به عنوان «خليفۀ يك روزه» در فهرست نوادر روزگار ثبت گرديد (نك‍ : قلقشندی، 1 / 442؛ قس: حسين، 2 / 391). در سوك او هيچ سرو صدايی، جز صدای گريۀ چند زن بلند نشد و ناله‌ای از سينۀ هيچ كس برنيامد. در رثای ابن معتز تنها دو بيت شعر سروده شد كه به موازات ماجرای قتل وی در همه جا شهرت يافت و بر سينۀ تاريخ نقش بست. در آن دو بيت نيز سرايندۀ آن (علی بن محمد بن بسام) نخست نسبت به ابن معتز اظهار ترحم و همدردی و سپس تعريض كرده است (خطيب، 10 / 101؛ ابن خلكان، ابوالفدا، همانجاها؛ ابن وردی، 1 / 374؛ ابن فضل الله، 7 / 258). گويند: ابن علاف (ه‍ م) نيز در مرثيۀ مشهورش كه به ظاهر در رثای گربۀ خانگيش كه همسايگان به انتقام خون ماكيانهايشان او را كشته بودند، سروده، دوست خود ابن معتز را منظور داشته است (نك‍ : ابن خلكان، 2 / 107-111؛ ثعالبی، ثمار، 152؛ قس: صفدی، نكت، 142). البته اين بی‌مهری عباسيان نسبت به ابن معتز، سخنگوی توانا و مدافع سرسخت اين خاندان در برابر علويان (نك‍ : دنبالۀ مقاله)، چندان دوام نيافت و خلفای پس از مقتدر ياد و شعر او را گرامی می‌داشتند (نك‍ : مسعودی، مروج، 4 / 362-363؛ زبيدی، 123-124).
ابن معتز مردی خوش‌سيما و سيه‌چرده بود (ابن خلكان، 2 / 266؛ ابن شاكر، 2 / 240). زر و زيور و زیّ اشرافی نيز بر آراستگی او می‌افزود. خلق‌وخوی خلفاي عباسی و حضور در جشنها و شب‌نشينيها اقتضا می‌كرد كه نسبت به زيبايی لباس و اندامش وسواس به خرج دهد. از وقتی كه موهاي سر و رويش، بر اثر پيری زودرس، در آستانۀ سی سالگی، سپيد شد (نك‍ : ابن معتز، ديوان، 1 / 253)، همواره با رنگ مشكی خضاب می‌كرد (نك‍ : ابن خلكان، ابن شاكر، همانجاها) و آن را «گواه دروغين» می‌خواند (ابوحيان، 4 / 157) و سعی داشت به پيری كه در نظر وی دوران تلخ كامی بود، نينديشد (ابن معتز، همان، 1 / 228). از زندگی خانوادگی، همسر و فرزندانش، بجز مرثيه‌ای در 4 بيت كه در سوك دخترش سروده، اطلاعی در دست نداريم (همان، 2 / 343-344؛ قس: حسين، 2 / 394). وی طبعی بلند داشت و خود را بسی فراتر از آن می‌ديد كه با حاسدان فرومايه و كوته‌بين در آويزد و از بدگويی و بدخواهی اين و آن برآشوبد. در نتيجه هميشه از روحيه‌ای آرام و اراده‌ای آهنين برخوردار بود (ابن معتز، همان، 1 / 256، 274؛ قس: شريف، 170-171). بسيار دست و دل باز بود و حتی اگر مدتی تنگدستی بر او عارض می‌شد، دست از داد و دهش نمی‌كشيد (ابن معتز، همان، 1 / 268). ابن معتز در فخريه‌های منثورش نيز خود را مردی از تبار هاشم، آراسته و وارسته، زيبا و پارسا، به جای آرندۀ واجبات و كنار گذارندۀ محرمات معرفی كرده است. مردم هم بيشتر با اين خصوصيات او را می‌شناخته‌اند، حتی دشمنان و بدخواهانش به كمالات وی اذعان داشته‌اند، چنانكه ابن فرات او را مردی فاضل، كامل، اديب، آگاه به مسائل كشوری و لشكری، اهل سنجش و دقت در امور وصف می‌كند، و البته به استناد همين ويژگيها عقيده داشت كه سپردن خلافت به ابن معتز به هيچ وجه عاقلانه نيست (صابی، همانجا؛ ابوالفرج، 10 / 274-276؛ قس: شريف، 169-170؛ حسين، 2 / 394-395).
ابن معتز در پرتو اسلام از عزت نفس و قوت اراده برخوردار شده و از تبار خويش درس مروت و از تربيت مادربزرگ و مربيانش درس برادری و برابری و دادگری گرفته بود و سخت جانبدار زندگی مسالمت‌آميز همۀ مردم و طبقات با يكديگر بود (نك‍ : شريف، 169). اما از ديدگاه او، همۀ اين مبانی نظری و عملی، تحت‌الشعاع اعتقاد افراطی و تعصب‌آميز وی به برتری بنی هاشم و آل محمد (كه البته منظور از آل محمد، بنی عباسند) نسبت به ديگر مردمان بود؛ چنانكه بيشتر اشعاری كه وی در زمينه‌های فخر و مدح و غيره سروده است، حكايت از اين امر دارد (برای نمونه، نك‍ : ابن معتز، همان، 1 / 285).
ابن معتز با وجود ارادتی كه به حضرت علی (ع) اظهار می‌كرد و اشعار فراوانی كه در مدح آن حضرت می‌سرود (نك‍ : صولی، الاوراق، اشعار، 109-112) و نيز سروده‌هايی كه در رثای امام حسين (ع) داشت (ابن معتز، همان، 2 / 352-353)، از اختلافات و مشاجرات علويان با عباسيان و شورشها و قيامهای آنان برضد حكومت عباسيان، سخت دل‌آزرده بود و سوگند ياد كرده بود كه اگر روزی دستش برسد، طالبيان را يك سره از ميان بردارد (ابوالفدا، همانجا). البته وی در مقام توضيح اين سوگند، طرحی را ارائه می‌كرده است كه به موجب آن از طريق ازدواج اجباری مردان علوی با زن عباسی و بالعكس، به گونه‌ای اين دو طايفه می‌بايست با هم درمی‌آميختند كه تمايزشان برداشته شود و نزاعها از ميان برخيزد (نك‍ : صولی، همان، 109؛ تنوخی، 4 / 111) و ظاهراً منظورش قتل عام علويان نبوده است.
ابن معتز به رغم ظاهر متين و رفتار ملايمی كه داشت، سخت كينه‌توز بود. چنانكه به محض رسيدن به خلافت، ابن منجم شاعر (د 300 ق) را كه روزگاری با معارضه با وی اشعاری سروده و با ديدگاههای سياسی وی مخالفت ورزيده بود، به دشنام دادن پيامبر اسلام (ص) متهم كرد و بنای بدرفتاري با او را گذاشت و وقتی او و پسرانش برای بيعت آمدند، او را تهديد كرد كه مغز سرش را طعمۀ مرغان هوا گرداند (همو،4 / 110-111). در خطبۀ آغاز خلافتش گفت: «ديگر وقت آن رسيده است كه حق آشكار و باطل رسوا گردد!» (ثعالبی، ثمار، 150). اين سخن مبهمی بود كه نه تنها غرور فراوان و خودپسندی او را می‌رسانيد، بلكه اشاره به كينه‌های كهن بود كه چون آتشی زيرخاكستر در سينه‌اش نهفته داشت. بنابراين به درستی معلوم نمی‌توان كرد كه اگر خلافت وی بيش از يك روز ادامه می‌يافت، در بغداد و ديگر شهرها و سرزمينهای اسلامی چه حوادثی روی می‌داد.
گويند ابن معتز حنفی يا حنبلی مذهب بوده است (ابن خلكان، همانجا؛ ابن شاكر، 2 / 241؛ ابن فضل الله، 7 / 255- 258)، اما ظاهراً وی برای خود آراء بخصوص و مذهب ويژه‌ای داشته و نه تنها با فرقه‌های شيعی در ستيز بوده، بلكه با مذاهب عامه نيز كاملاً هم عقيده نبوده، هرچند نسبت به همۀ صحابۀ پيامبر اكرم (ص) ابراز احترام و از مقام آنان دفاع می‌كرده است (صولی، همان، 107).
ابن معتز را «شاعر بنی هاشم» و «شاعر بزرگ زمان» گفته‌اند، زيرا هيچ يك از شاعران معاصرش در تنوع شعر به پاي او نمی‌رسيده‌اند (همان، 113). وی در هر يك از زمينه‌های دهگانۀ فخر، غزل، مدح، معاتبات، طرديات، وصف، خمريات، رثاء، زهد و هجا قطعات و قصايدی سروده است .
در باب فخر (كه صولی آن را نخستين بخش ديوان ابن معتز قرار داده) مايۀ اصلی اشعار همانا برتر نهادن عباسيان نسبت به علويان است. در اين دسته از اشعار، وی در مقام سخنگوی عباسيان، آل علی (ع) را كه مغرضانه «آل طالب» می‌نامد، مخاطب قرار داده، گويد: خاندان علی (ع) با همۀ فضيلت و كرامتی كه دارند، نسبت به حكومت و خلافت كه از آغاز از آنِ عباسيان بوده و آن را با شمشير از چنگ امويان كه قاتلان حسين بن علی (ع) و يارانش بوده‌اند، ستاده‌اند، هيچ ادعايی نبايد داشته باشند؛ نه تنها مردم حكومت ايشان را نمی‌پذيرند، بلكه خداوند نيز به فرمانروايی آنان راضی نيست؛ مگر نه آنكه مأمون سخاوتمندانه خلافت را به علی بن موسی الرضا (ع) تفويض كرد و خداوند وی را پيش از مأمون از دنيا برد؟ بنابراين، چنانكه آنان در برابر زمامداران عباسی قيام كنند، ريختن خون شريف و ارجمندشان روا خواهد بود؛ خوب است ايشان بگذارند شيران شرزۀ عباسی، شكار گيرند و ايشان از گوشت آمادۀ آن تغذيه كنند! شايسته است كه ايشان به جای «بنی عم»، «بنی غم» نباشند (ديوان، 1 / 219، 221-222، 237، 252، 254-255؛ صولی، همان، 108- 109، 277؛ ابن شاكر، 2 / 241-242؛ صفدی، تمام المتون، 248- 249؛ ضيف، العصر العباسی، 340-341؛ قس: شريف، 176-177). ابن معتز در پسِ اين مفاخرات، اين رؤيا را در سر می‌پروراند كه روزی علويان، همچون برادران خطاكار يوسف، سرافكنده و پشيمان، از وی به عنوان خليفۀ عباسی تقاضای بخشش كنند (نك‍ : ديوان، 2 / 89).
در باب مدح، ابن معتز اين خصوصيت را داشت كه چون خود اميرزاده‌ای برخوردار از همۀ موهبتهای زندگی بود، هرگز به منظور كسب درآمد يا جلب توجه خلفا و امرا شعر نمی‌گفت و همين ويژگی، مدايح وی را از اعتبار ويژه‌ای برخوردار می‌گرداند. با اين وصف، اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه ترس بر جان خود و خانواده كه هيچ گاه از او دست بردار نبوده است، چه بسا در بسياری موارد ابن معتز را به مداحی عموها و عموزادگانش كه در رأس قدرت بوده‌اند، وا داشته باشد (كفراوی، 286). به هر حال، ابن معتز همۀ خلفای عباسی هم روزگار خود و نيز بعضی از رجال و اركان دولت عباسی و امرای لشكر را مدح گفته است (نك‍ : ديوان، جم‍‌ ) و می‌توان پنداشت كه انگيزۀ اصلی وی در اين سروده‌ها، پيوند روحی شديد و تعصب زايدالوصفی است كه نسبت به خلافت خاندان عباسی داشته و حكومت عباسيان را حافظ اسلام و عربيت می‌دانسته است. وی بيش از همه، معتضد را ستوده و به علاوه برای او ارجوزه‌ای اختصاصی سروده است كه فتوحات او را يك به يك در آن شرح می‌دهد و در تجليل از سياست و تدبير معتضد و دلاوريهای موفق داد سخن می‌دهد. سبب فراوانیِ مدايح او برای معتضد، شايد آن باشد كه عهد خلافت معتضد دوران تجديد اقتدار خليفه و سركوب شورشيان بوده است و گويی ابن معتز در دوران وی خود را شاهد خونخواهی جد و پدرش می‌يافته و از اين بابت يگانگی و ارادت قلبی ويژه‌ای نسبت به اين عموزادۀ خود احساس می‌كرده است.
در مراثی او، به خصوص، اشعاری كه در رثای پدرش معتز و پسر عمويش معتضد سروده (نك‍ : ديوان، 2 / 360-363)، عواطف عميق و انسانی او بروز و ظهور بيشتری دارد و مايۀ معنوی در آنها كه نسبت به نوع شعر او جنبۀ استثنايی دارد، محسوس است (نك‍ : شريف، 1 / 199).
در زمينۀ هجا شعر ابن معتز شهرتی به هم نرسانيده است. وی از سويی همۀ فضايل و كمالات را در خود جمع می‌بيند و طبيعی است كه ديگران به نظر وی حقير و سزاوار هجا باشند و از سوی ديگر، روحيه‌ای سرخورده و نااميد دارد كه قاعدتاً بايد بدبينی و نكوهش اين و آن را به دنبال داشته باشد. با اين حال، خصايص ديگر اخلاقی، به ويژه طبع بلند وی، مانع از آن می‌شده است كه در هجا داد سخن بدهد. وی بيشتر با سكوت (نك‍ : ديوان، 2 / 430) يا پناه بردن به كتابخانه‌اش (همان، 2 / 41؛ بيت 13)، در برابر رفتار ناخوشايند ديگران واكنش نشان می‌داده است. به هر حال، سروده‌های ابن معتز در باب هجا بخش مستقلی از ديوان وی را به خود اختصاص داده است (قس: ضيف، همان، 339-340). همچنين مضامين هجايی فراوانی در آن دسته از اشعار وی كه در بخشهای فخر و مدح و معاتبات ديوانش جای داده شده، ديده می‌شود. هجای بعضی شهرها مانند بغداد و كوفه و مردم آنها نيز در شعر ابن معتز جايگاهی دارد (ابن معتز، همان، 2 / 27، 451-452).
غزليات ابن معتز به انواع وصفهای شيوا و تشبيهات زيبا آراسته است، اما در مقايسه با غزلهای شاعران ديگر چون ابن رومی و ابونواس (ه‍ م م) فاقد آن عشق آتشين و آن طلب راستين است. انگيزۀ ابن معتز در سرودن غزليات فراوانش صرفاً سرگرمی و جلب توجه كنيزكان و خشنود كردن آنان است و از حد عشقبازی يك اميرزادۀ خوشگذران با كنيزكان خواننده و نوازنده‌ای كه بزمهای عشرتش را می‌آراسته‌اند، در نمی‌گذرد (نك‍ : همان، 1 / 314؛ ابوالفرج، 10 / 278؛ مسعودی، مروج، 4 / 293؛ قس: ضيف، همان 341-342؛ نيز نك‍ : شابشتی، 77- 78). در عين حال، ابن معتز از معدود شاعرانی است كه به غزلياتشان شهرت يافته‌اند. از اين گذشته، ابن معتز از سرايندگانی است كه هم برای معشوق و هم برای معشوقه غزل‌سرايی كرده‌اند. وی در هر دو نوع غزل استادی به خرج داده است (صولی، همان، 114؛ نيز نك‍ : ابوالفرج، 10 / 281).

ابن معتز در سرودن خمريات چيره‌دست بود و شايد در سدۀ 3ق هيچ شاعری به فراوانی ابن معتز در باب شراب شعر نگفته باشد (ضيف، الفن، 108). وي گذشته از آنكه به شيوۀ معمول خلفا و امرا، در محافل و بزمهای درباری و اوقات خوشی كه با شاعران و خوانندگان و نوازندگان به سر می‌برده، با می دمساز بوده است، به ميكده‌های عمومی نيز كه مطلوب‌ترين آنها ديرهای بنام، از جمله دير عبدون، دير سوسی و دير مطيره بوده و شراب در آنجاها عرضه می‌شده، آمد و شد داشته، و شبها و روزهايی را سپری می‌كرده است (نك‍ : شابشتی، 149-150؛ ضيف، همان، 108- 109) و چنانكه خود گويد (ديوان، 2 / 250) برای گريختن از غمهای فراموش ناشدنی به سراغ اين ديرها می‌رفته است (كبيسی، 358؛ نيز نك‍ : ابن معتز، همان، 2 / 213؛ بيتهای 10 و 11؛ شريف، 1 / 185- 188).
خمريات ابن معتز را، قدما همپايۀ خمريات اعشی، اخطل، ابونواس و حسن بن ضحاك دانسته‌اند (صولی، همانجا)، اما تفاوت عمده‌ای كه خمريات ابن معتز مثلاً با خمريات ابونواس دارد، اين است كه ابونواس صادقانه به شراب عشق می‌ورزد، اما ابن معتز هنگامی كه در باب شراب آن شعرهای ناب را می‌سرايد، قصدش تنها هنرنمايی شاعرانه است. چنانكه برايش فرقی نمی‌كند كه مثلاً در ستايش «صبوح» (باده‌نوشی صبحگاهی) (نك‍ : ديوان، 2 / 232، 259؛ صولی، همان، 190؛ ضيف، العصر العباسی، 342-343) شعر بگويد، يا در آن ارجوزۀ مشهورش با دليلهای متعدد در مقام مذمت آن برآيد (ابن معتز، همان، 2 / 30-37).
بعضی (ابن فضل الله، 7 / 255) خمريات ابن معتز را صرفاً از باب گسترش دامنۀ شعر و شاعری قلمداد كرده‌اند. محمد بديع شريف نيز (1 / 184-190) ابن معتز را دانشمندی معتكف بر قلم و دفتر وصف كرده كه به حكم شاعر بودن در ستايش شراب نيز مهارت و توان شاعرانۀ خويش را نشان داده است. اما بررسی آثار ابن معتز كه در ميان آنها كتاب فصول التماثيل (نك‍ : آثار) چشمگيرتر است، جايی برای چنين اظهارنظرهايی باقی نمی‌گذارد. ابن معتز در خمرياتش انواع شراب و بزمهای گوناگون شراب و حالات مختلف ميگساران و ظروف و وسايل باده‌نوشی را وصف كرده و با تشبيهات زيبا و فراوانش آنها را آراسته و از اين جهت خمريات خود را غير قابل رقابت گردانيده است.
ابن معتز در زمينۀ طرديات (نخجير افكنی) نيز مانند ابن رومی و ابونواس بسيار شعر گفته است. وی علاوه بر توانايی ويژه‌ای كه در وصف و تشبيه دارد و در طرديات به نحو احسن از آن فنون مدد می‌گيرد، با شكار كه سرگرمی معمول اميرزادگان بوده، از نزديك و از دوران كودكی آشنا بوده است (قس: امين، عبدالقادر، 314-316).
دايرۀ وصف در شعر ابن معتز به خمريات و طرديات وی محدود نمی‌گردد، بلكه همۀ پديده‌های كوچك و بزرگ محيط زندگی او را، از گنجينه‌های موجود در كاخهای عباسيان تا موريانه‌ای كه كتابهايش را جويده و سيلابی كه ديوارهای خانه‌اش را خراب كرده است، در بر می‌گيرد. وصف ابن معتز وصفی روشن و زيباست و در اين راه، قدرت و وسعت تخيل، اطلاعات عمومی گسترده، احاطه بر صرف و نحو و لغت، چيره‌دستی در فن تشبيه و انواع استعارات و ريزبينی و هوش و ذكاوت سرشار، وی را مدد می‌رسانند.
معاتبات دستۀ ديگری از سروده‌های ابن معتز را تشكيل می‌دهند. در اين نوع شعر نگران كننده‌ترين مسأله‌ای كه ابن معتز را رنج می‌دهد، اختلافات علويان و عباسيان است (نك‍ : ديوان، 2 / 46، 62-63) و بعضی از اشعار هجايی وی در اين بخش از ديوان جای داده شده است.
در باب زهديات نيز سروده‌هايی دارد كه در آنها به وصف پيری و مقايسۀ دوران پيری و جوانی و مسائل حكمت‌آميز و عبرت‌آموز می‌پردازد (نك‍ : همان، 2 / 376-424). بررسی اين نوع شعر ابن معتز آشكارا نشان می‌دهد كه وی می‌خواسته است، با شاعرانی چون ابوالعتاهيه (ه‍ م) كه به زهديات شهرت يافته‌اند، برابری كند.
در «شعر تعليمی» نيز ابن معتز هنرآزمايی كرده است. اين نوع شعر را ابان بن عبدالحميد (ه‍ م) ابتكار كرد. پس از وی علی بن جهم (ه‍ م) ارجوزه‌ای در بيش از 300 بيت سرود كه قسمت دوم آن در تاريخ اسلام و خلفا بود و نخستين بار به نظم درمی‌آمد. ابن معتز اين ارجوزه را الگوی خويش قرار داد و ارجوزه‌ای قوی‌تر از آن را در تاريخ خلفای عباسی به خصوص معتضد سرود و آن را در 289ق / 902م به اتمام رسانيد (همان، 2 / 5- 29؛ ضيف، همان، 251). ابن معتز ارجوزۀ مشهور ديگری نيز در مذمت صبوح سروده است (همان، 2 / 30-37). اين ارجوزه را «ارجوزۀ بستانيه» ناميده‌اند (حصری، 2 / 540) و از ديرباز، مانند ارجوزۀ تاريخی وی (نك‍ : آثار) به صورت جداگانه استنساخ می‌شده و دست به دست می‌گرديده است (نك‍ : ابن نديم، 130).
ابن معتز به چيره‌دستی در فن تشبيه شهرت يافته است و قدما تشبيهات وی را مانند مدايح بحتری و هجاهای ابن رومی ضرب‌المثل كرده‌اند (ثعالبی، التوفيق، 208- 209، ثمار، 182). وی سوگند ياد كرده بود كه هرگاه واژۀ «كأنَّ» بر ذهن يا زبانش بگذرد، از آوردن تشبيه و استعاره‌ای وافی به مقصود فروگذار نكند (ابن شرف، 33؛ حصری، 4 / 1003-1005). ابن معتز چندان در وادی تشبيه در افتاد و آنچنان قريحۀ شاعريش با تشبيه در آميخت كه در هر زمينه كه شعری می‌سرود، با يك يا چند تشبيه همراه بود. به عبارتی بايد گفت كه شعر عربی با سروده‌های ابن معتز به مرحلۀ نوينی گام نهاد و می‌توان وی را بنيان‌گذار مكتب نقاشی با شعر دانست (شكعه، 740؛ قس: ضيف، همان، 267- 268). شايد ابن معتز مبانی نظری اين شيوه را از جاحظ (د 255ق) و مبرد (د 286ق) گرفته باشد. جاحظ نخستين شعرشناسی است كه شعر را نوعی رنگ‌آميزی و نقاشی معرفی كرده است ( الحيوان، 3 / 131-132؛ عباس، 98). مبرد، استاد ابن معتز، نيز نخستين كسی است كه به تفصيل به بيان تحليلی فن تشبيه پرداخته و انواع و اقسام آن را مشخص ساخته است و تشبيهات شاعران نوخاسته را ارج نهاده و ابونواس را به چيره‌دستی در تشبيه ستوده (3 / 32-57، 128-154؛ عباس، 93) و قصيده‌ای از وی را موضوع شرح و تدريس قرار داده است (ابن معتز، طبقات، 195-200).
حصری قيروانی تنوع و فراوانی تشبيهات ابن معتز را ستوده و پس از ذوالرمة (د 117ق) در زيبايی و تنوع تشبيه، اشعار او را بی‌نظير دانسته است (1 / 187). قلقشندی تشبيهات ابن معتز را در وصف جواهرات، در نهايت زيبایی و غايت كمال دانسته و در جای جای كتابش تشبيهات او را آورده است (2 / 98). كسانی هم كه اختصاصاً به گردآوری تشبيهات در شعر عربی پرداخته‌اند، بخش عمده‌ای از آثار خود را به اشعار ابن معتز اختصاص داده‌اند (نك‍ : ابن ابی عون، فهرست). اينهمه پرداختن به تشبيهات در شعر، با وضع روحی و روانی ابن معتز بی‌رابطه نبوده است. وی كه به رغم زندگی بسيار مرفهی كه بيشتر سالهای عمر در كاخهای پرتجمّل داشته، از روزگار و جهان خرسند نبوده، در پرتو اين تشبيهات خواسته است يك جهان ذهنی و آرمانی برای خويش تدارك ببيند و در آن دنيای رؤيايی زندگی كند. از اين رو تشبيهات وی هرگز تصويرهايی كه صرفاً بازتاب محيط اطراف او باشد، نبوده، بلكه غالباً از نوع تشبيهات زنده و سراسر حاكی از خلاقيت هنری است و برای فهم درست آنها، شناختن دنيای رؤيايی وی نيز لازم و ضروری خواهد بود (كفراوی، 286-287). ابن معتز در ميدان تشبيه، حتی امروزه پس از 11 قرن، همچنان بی‌رقيب است و بهترين تشبيهات و استعارات شاعران به پای تشبيهات بلند ابن معتز نمی‌رسد (نك‍ : ضيف، همان، 269). در ميان شاعران فارسی زبان، منوچهری دامغانی (د 432ق) آشكارا تحت تأثير تشبيهات موجود در شعر ابن معتز بوده است (نك‍ : منوچهری، 73، 113). شيخ بهايی نيز تشبيهات ابن معتز را بسيار می‌پسنديده و در كشكول خود (نك‍ : فهرست) فراوان نقل كرده است .
ابن معتز نخستين بار روح اشرافی‌گری را در كالبد شعر عربی دميد و به همان اندازه كه جهان شعر و ادب عرب از بابت ورود مفاهيم مردمی در شعر عربی وامدار ابن رومی است، مضامين اشرافی را نيز در شعر عربی وامدار ابن معتز است (نك‍ : ابوالفرج، 10 / 274؛ بهبيتی، 517- 518). عصر وی دوران ترجمۀ كتب يونانی و ايرانی به زبان عربی است و استادش بلاذری در زمرۀ مترجمانی بود كه چندين كتاب را از فارسی به عربی برگردانيده بود (كراچكوفسكی، 1 / 161؛ عبدالجليل، 154). از سوی ديگر به كار بردن واژگان و مصطلحات فارسی در شعر عربی نوعی نوآوری و تجدد مآبی تلقی می‌گرديد. در اشعار ابن معتز، به واژه‌های ايرانی بسياری بر می‌خوريم كه به بهترين گونه‌ای در بافت شعر ابن معتز جای گرفته‌اند، به طوری كه بيگانگی آنها به هيچ‌وجه محسوس نمی‌گردد (برای نمونه: نوروز، نك‍ : ديوان، 2 / 207؛ نيز شريف، 168).
ابن معتز علاوه بر آرايشهای گوناگون به پيرايش و اصلاح اشعار خود نيز همت می‌گماشته است (صولی، الاوراق، اخبار الراضی، 154). به همين جهت، با همۀ توانايی كه در بديهه‌سرايی داشته و نمونه‌های متعددی از اشعارش كه بالبداهه سروده، در دست است (نك‍ : ابوالفرج، 10 / 280-281)، اينگونه شعر گفتن را چندان نمی‌پسنديده است (ابن ظافر، 8- 9). با اينهمه، ارزش هنری شعر ابن معتز در مزايای ظاهری و زيباييهای لفظی است و ستايش مطلقی كه از اشعار او به عمل آمده و مقام امارت و صدارت شعرای زمان كه برای او قائل شده‌اند، با نوعی مبالغه همراه بوده و بيشتر ناشی از شخصيت اجتماعی او بوده است. زيرا شعر او از نظر محتوای فكری و فلسفی هرگز به شعر ابوتمام و از حيث انسجام و استواری تعبيرات به شعر بحتری نمی‌رسد (نك‍ : ابوالفرج، 10 / 274؛ قس: ابن رشيق، 1 / 130-131؛ ضيف، الفن، 265-266؛ مقدسی، 100).
شعر ابن معتز، از جهت ارزش تاريخی نيز قابل بررسی است. ارجوزۀ تاريخی او قديم‌ترين و معتبرترين مأخذ تاريخی برای دوران خلافت معتضد عباسی است. وی در اين ارجوزه سندی برای بررسی فسادهای رايج در آن زمان به دست داده است (امين، احمد، 2 / 23-27).
نثر زيبا و آراستۀ ابن معتز نيز دست كمی از شعر او نداشته است. ابوالفرج اصفهانی (10 / 276-277) ستايش فراوان يكی از ادبای هم روزگار ابن معتز را از نثر شيوای او نقل كرده است. صولی ( الاوراق، اشعار، 287-293) نمونه‌های متعددی از مكاتبات ابن معتز را آورده است. در مجموعه‌های ادبی قديم و جديد نيز بسياری از رسايل و مكتوبات و سخنان وی آمده است (تنوخی، 1 / 161؛ شابشتی، 113-114؛ ابوحيان، 2(2) / 637؛ حصری، 1 / 185، 187، 2 / 445، 565-567؛ صفوت، 4 / 305-313، 344-351؛ مبارك، 1 / 98- 99). همچنين ياقوت (بلدان، 1 / 690-691) نامه‌ای را كه وی در ستايش سرّمن رأی و نكوهش بغداد به دوستش نوشته، نقل كرده است. در سدۀ 3ق، به خصوص اواخر آن، نوشته‌ها همه مسجع بوده و نثر ابن معتز نيز نثر زمان اوست. اما ويژگی كم‌نظيری كه نثر ابن معتز از آن برخوردار است، تشبيهات اوست، كه نثر وی را نيز همچون شعرش فرا گرفته است (برای نمونه، نك‍ : نوشتۀ او در وصف بهار: ابن ظهيره، 215). ابن معتز با كاتبان بزرگ بنی وهب و بنی ثوابه دوستی و معاشرت داشته و طبعاً نمی‌خواسته است كه در هنر نگارش از آنان بازپس بماند (شكعه، همانجا).
ابن معتز علاوه بر نوشته‌ها و رسايل، يك سلسله كلمات قصار نيز به شيوۀ حكما و بزرگان پرداخته است (نك‍ : آثار). ابوحيان (4 / 157)، ثعالبی ( التوفيق، 141، ثمار، 150، غرر، 153)، حصری قيروانی (2 / 565، 3 / 693-694، 790-791، 854-855)، ابن جوزی (6 / 84-85) و ديگران كلمات قصار او را نقل كرده‌اند. ابن معصوم مدنی (2 / 374) سخنی دربارۀ قابل قياس نبودن بلاغت ابن معتز با بلاغت حضرت علی (ع) دارد كه بی‌اشاره به اين نكته نمی‌تواند باشد كه چه بسا ابن معتز با فراهم آوردن بعضی قطعات منثور (برای نمونه، نك‍ : ابوحيان، 2(2) / 637) و ساختن كلمات قصار، جايگاهی در كنار شهرت بلاغت حضرت علی (ع) برای خود می‌طلبيده است .
ابن معتز را در زمرۀ شعرای دانشمند به حساب آورده‌اند (صولی، همان، 107؛ ابن فضل الله، 7 / 255؛ نيز براي وصف كتاب البديع او، نك‍ : GAL, I / 80). اما شواهد موجود در اشعار بر جای مانده از او كه عبارت از اشاراتی به برخی مصطلحات فلسفی، نجومی و جز آن است (ابن معتز، ديوان، 1 / 498، 2 / 56، 117، 120)، از حد اطلاعات عمومی كه شأن اديبان بوده، فراتر نمی‌رود. بررسی مجموعۀ سروده‌های ابن معتز و مقايسۀ آن با آنچه از شرح حالات و افكارش می‌دانيم، نيز بيانگر آن است كه وي را چندان دستی در علوم زمان نبوده است (قس: ضيف، همان، 262-263).
ابن معتز از ميان علوم و فنون گوناگون كه در آن زمان رايج بود، تنها به دانش موسيقی كه رابطۀ تنگاتنگ با شعر و شاعری داشت و او از كودكی با آن خوگرفته بود، دل سپرد و موسيقی‌دانی نيكو از كار درآمد (ابوالفرج،10 / 276). ابوالفرج اصفهانی (10 / 276-277) به رساله‌ای كه وی در باب موسيقی نوشته و سخت مورد تشويق يكی از ادبای هم روزگارش قرار گرفته، اشاره دارد. ابن معتز برای بيشتر اشعاری كه می‌سروده، خود آهنگ می‌ساخته (همو، 10 / 277) و گاه به مناسبتی برای اشعار ديگران نيز، چنانچه مورد توجهش قرار می‌گرفته، آهنگ می‌ساخته است (همو، 10 / 278-282). ابن معتز كتابی در شرح حال و احوال شاريۀ آوازه‌خوان كه از معشوقه‌هايش بوده، پرداخته و ابوالفرج اصفهانی اخبار و آثار اين كنيزك را از همين كتاب موسوم به اخبار شاريه نقل كرده است (16 / 3-16). وی كتاب جامعی نيز در علم موسيقی تأليف كرده است (نك‍ : آثار).
ابن معتز با عده‌ای از شعرا و اهل ادب مكاتبه و مراسله و دادوستد شعری و ادبی داشته است كه احمد بن خصيب (ياقوت، همان، 2 / 227)، ابوالعباس احمد بن يحيی ثعلب (صولی، همان، 114-116)، ابن منجم (تنوخی، 4 / 110). علی بن مهدی اصفهانی كسروی (مرزبانی، معجم، 149-150؛ ياقوت، ادبا، 15 / 90-93)، قاسم بن احمد (مرزبانی، همان، 219)، ابوطيب نميری (همان، 219-220؛ شابشتی، 72-77) و عبيدالله بن طاهر (همو، 112 به بعد) از آن جمله‌اند.
ابن معتز راويۀ بزرگ اشعار و اخبار عرب است (ابن نديم، 129). از استادانش و ديگر شاعران و اديبان روايت كرده و خود نيز راويانی داشته است كه نامدارترين آنان دمشقی، معلم و استاد او و صولی، شاگرد وفادار او بوده‌اند (خطيب، 10 / 95). ابن منجم نخستين روايت كنندۀ كتاب البديع اوست (ابن معتز، البديع، 58) و ابن طباطبا، صاحب عيار الشعر نيز راوی دلباختۀ اشعار اوست (ياقوت، همان، 17 / 144). عموم مصنفان كتب و رسايل ادبی و تاريخی پس از ابن معتز اشعار و اخبار و آراء ادبی او را به وفور در آثارشان آورده‌اند كه شمشاطی ( الانوار و محاسن الاشعار)، عسكری ( المصون فی الادب)، تنوخی ( الفرج بعد الشدة)، مرزبانی (معجم الشعراء و نور القبس)، رقيم نديم (قطب السرور فی اوصاف الخمور)، ثعالبی (همۀ كتابهايش)، ابن عبدالبر (بهجة المجالس)، ابوعبيد بكری (سمط اللآلی)، راغب اصفهانی (محاضرات الادباء)، ابن صيرفی ( الافضليات)، نواجی (حلبة الكميت)،عباسی (معاهد التنصيص) و شيخ بهائی ( الكشكول) از آن جمله‌اند.
نقد ادبی در سدۀ 3ق، به سر فصل استقلال از ديگر مقولات ادبی رسيده بود. نقادان بزرگ ادب، چون ابن سلام جمحی (د 231ق)، ابوتمام (د 231ق)، جاحظ (د 255ق)، ابن مدبر (د 279ق)، مبرد (د 285ق)، ابن قتيبه (د 286ق)، ثعلب (د 291ق) و ابن شرشير (د293 ق) كه هريك آثاری مشهور در زمينۀ نقد ادبی داشتند، همه در اين قرن ظهور كردند. مبرد و ثعلب كه به ترتيب كتابهای الروضة و قواعد الشعر را در نقد ادبی تأليف كرده‌اند (عباس، 82-83)، در زمرۀ استادان ابن معتز بودند. نقادان ادب در سدۀ 3ق، گو اينكه ديگر از آن خشكی و سازش‌ناپذيری قرنهای اول و دوم درگذشته بودند، هنوز از دايرۀ شعر كهن خارج نشده بودند (همو، 77). در نيمۀ دوم سدۀ 3ق، چنانكه ابن معتز خود توضيح داده است (طبقات، 86)، اهل شعر و ادب از بسياری روايت شعر كهن دچار ملال شده بودند و بيشتر خواهان و پيگير اشعار و اخبار نوخاستگان بودند. چنانكه الروضۀ مبرد و البارع هارون بن علی منجم اختصاصاً به اشعار و اخبار نوخاستگان پرداخته بود (فراج، 5).
تأليف ارزندۀ ابن معتز در زمينۀ نقد ادبی، طبقات مشهور اوست. اين كتاب كه در سلسلۀ طبقات‌نويسی بعد از طبقات ابن سلام جمحی قرار می‌گيرد، از حيث اختصاص به اشعار و اخبار شاعران نوخاسته، با كتاب ابن سلام تفاوت عمده دارد و پيش از آنكه طبقات الشعراء باشد، نوعی كشكول و مجموعۀ نوادر است (نك‍ : ابن معتز، طبقات، 47- 48، 80).
ابن معتز اين كتاب را به انگيزۀ گردآوری گلچينی از اشعار و اخبار شاعران نوخاسته پرداخته (نك‍ : همان، 86) و بيشتر به شاعرانی توجه داشته است كه آنچنان شهرتی نداشتند و فقط نزد خواص اهل ادب شناخته بودند (همان، 47- 48). وی برای هر يك از اين شاعران كه شمارشان به 130 می‌رسد، فصلی باز می‌كرده و به تدريج اخبار و اشعار هر يك را در فصل مربوط به او می‌افزوده است (نك‍ : همان، 396، كه فصل «اخبار ابن ابی فنن» تنها مشتمل بر يك خبر است). وی به اختصار اين كتاب نيز بسيار می‌انديشيده و چنانكه خود گويد (همان، 80)، معمولاً از هر قصيده به آوردن يك يا دو بيت اكتفا می‌كرده است. نام ديگر اين كتاب، الاختيار من شعر المحدثين (فراج، 13) نيز بيان ديگری از اين نقطه نظر مؤلف آن است. ظاهراً وی قصد داشته است، كتاب ديگری نيز دربارۀ شاعران قديم بپردازد و نام طبقات الشعراء المتكلمين من الادباء المتقدمين را برای آن در نظر گرفته بوده است (ابن معتز، همان، 18).

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: