صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / جبایی، ابوعلی /

فهرست مطالب

جبایی، ابوعلی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 4 آذر 1398 تاریخچه مقاله

جُبّايی، ابوعلی محمد بن عبدالوهاب بن سلام (235- شعبان 303ق/ 849 ـ فوریۀ 916م)، يکی از بزرگ‌ترين نظريه‌پردازان معتزله، که گروهی از معتزليان متأخر با عنوان جبائيه به پيروی از وی شناخته می‌شدند. تبار وی به حمران بن ابان، مولای عثمان بن عفان باز می‌گشت و به همين مناسبت با خاندان عثمان نسبت ولاء داشت (ابن خلکان، 4/ 267). نيای وی حمران، از اسرای نبطی عين التمر ــ در غرب کوفه ــ بود (ابن سعد، 7/ 148؛ طبری، 3/ 377، 415، 6/ 154) که پيش از اسلام بر دين يهود بود (ابن حجر، نزهة ...، 448؛ نيز طبری، 6/ 154). عثمان به سبب تقصيری وی را از مدينه بيرون کرد و او به بصره درآمد (ابن سعد، 7/ 148؛ طبری، 4/ 327-328) و در آنجا اعتباری يافت، تا جايی که پس از سقوط مصعب و ازنو برآمدن مروانيان بر خلافت، رياست بصره را به دست آورد (همو، 6/ 165). 
جبایی افزون بر پيوند سياسی با بنی اميه، يکی از راويان احاديث معاويه در عراق نيز بود (نک‍ : احمد بن حنبل، 4/ 99؛ ابن ابی شيبه، 2/ 131؛ بخاری، 1/ 213). دربارۀ پسر حمران خالد، چيزی نمی‌دانيم، اما نوادۀ او، سلام بن خالد فردی سرشناس بود (ابن جماعه، 121). چنين می‌نمايد که اين خاندان از راستای خدمات حکومتی، املاکی را در منطقۀ خوزستان به دست آورده، و به خاندانی متنفذ در آنجا مبدل شده بود. گویا بصره همواره خاستگاه اين خاندان شناخته می‌شد و ارتباط آنان با خوزستان و به خصوص منطقۀ جُبّاء، به سبب روابط سياسی و املاک بود. از جمله از ملکی بزرگ در جباء آگاهی داريم که به بستان ابوعلی شهرت داشته است (ابن نديم، 218). 
دست‌کم در آستانۀ تولد ابوعلی، پدرش عبدالوهاب در خوزستان اقامت داشت، اما با آنکه می‌دانيم محل دفن مادر جبايی در جباء، در يک مقبرۀ خانوادگی بود، اشاره‌ای به مدفون بودن پدر جبايی در آنجا ديده نمی‌شود (همانجا) و ممکن است پدر در جای ديگری وفات يافته باشد. 
برخلاف شهرت فراگير ابوعلی، دانسته‌ها دربارۀ زندگی او اندک و پراکنده است. ابوعلی خود در 235ق (همانجا؛ سمعانی، 2/ 17) در جباء، شهرکی در خوزستان واقع در کرانۀ شمالی رود شوشتر متولد شد (اصطخری، 93-94؛ ابن حوقل، 2/ 257؛ حدود العالم، 45، 138). وی در آغاز جوانی ــ به تخمين در اواسط دهۀ 250ق ــ برای تحصيل به بصره رفت و به حلقۀ درس ابويعقوب يوسف بن عبدالله شحام درآمد (قاضی عبدالجبار، «فضل ...»، 287؛ ذهبی، سير ...، 10/ 552، 14/ 183). اين تخمين بر پايۀ حکاياتی است که حاکی از نخستين مناظرات او ظاهراً در بصره است و اينکه در اين زمان او را «پسرکی از جباء» می‌خوانده‌اند (ابن مرتضى، طبقات ...، 80). پرورش جبايی در خوزستان به وی تربيتی ايرانی داده بود؛ ابوالحسن اشعری در نقدی بر تأويلات قرآنی ابوعلی، تصريح دارد که زبان اصلی وی عربی نبود و به کنايه يادآور می‌شود که او در فهم قرآن، زبان اهل روستايش جباء را مبنا قرار داده است (ابن عساکر، 138). گفتنی است که ابن طاووس نيز گاه درک او از زبان عربی را نقد کرده است (سعد ...، 152، 171؛ نيز ژيماره، «يک قرائت ...»، 32-35). 
شحام مهم‌ترين استاد او در کلام معتزلی است و به عنوان واسطه‌ای در انتقال تعاليم ابو الهذيل علاف به وی ايفای نقش کرده است (قاضی عبد الجبار، همان، 280؛ ذهبی، ابن مرتضى، همانجاها)، اما محضر متکلمان ديگری را نيز دريافته است (همانجا). ابن شهرآشوب، ابوجعفر اسکافی (د 240ق)، متکلم معتزلی بغداد را نيز از استادان او شمرده است (معالم ...، 125) که از نظر زمانی پذیرفتنی نيست. فارغ از کلام، تبحر ابوعلی در حيطه‌های ادبيات عرب حکايت از آن دارد که تعليمی ‌استوار در اين باره داشته، هرچند گزارش روشنی دربارۀ استادان ادب او به دست نيامده است. ابن ماکولا بدون آنکه به شيوخی اشاره کند، يادآور شده است که وی احاديثی نيز روايت می‌کرده است (4/ 405)؛ با آنکه ذهبی کتابی در شرح حديث به وی نسبت داده (سير، 14/ 184)، اما در عمل اهتمامی به حديث از او مشهود نيست، حديثی از وی در منابع نقل نمی‌شود و حتى برخلاف پسرش، ابوهاشم جبايی، ذهبی در ميزان الاعتدال نام او را در شمار راويان معتزله نياورده است (نيز نک‍ : ابن حجر، لسان ...، 5/ 271).
دربارۀ نسل آموزشی ابوعلی، بايد گفت اشتغال وی به علم کلام از آغاز جوانی از يک سو، و عمر دراز استادش شحام که 80 سال زيست (ابن مرتضى، همان، 72)، جايگاه آن دو را در طبقـات 25 سالـۀ استاد و شاگـردی معتزله آشفته ساخته است. در فاصلۀ ربع قرن استادی ابو الهذيل (ح 205-230ق) و ربع قرن استادی ابو الحسن اشعری، شاگرد ابوعلی (300-324ق)، ربع دوم قرن 3ق، دورۀ استادی شحام، ربع چهارم قرن 3ق دورۀ استادی ابوعلی و ربع سوم قرن 3ق(250-275ق) دورۀ مشترک استادی برای شحام و ابوعلی بوده است. 
به نظر می‌رسد اين دوره، يعنی ربع سوم، با توجه به حضور استاد در بصره، مساعدترين شرايط برای فعاليت استادی ابوعلی جبايی در بيرون بصره بوده است و قراين نيز همين امر را تأييد می‌کند. گوئين بر اساس قراين نشان می‌دهد که ابوعلی در حدود سال 257ق/ 871 م بصره را به قصد بغداد ترک کرد و تا حدود سال 274ق/ 887م هنوز آنجا بوده است (نک‍ : ص 10-11؛ نيز قاضی عبدالجبار، همان، 290). برخی حکايات نشان از ملاقاتهايی ميان ابوعلی جبايی در دورۀ اقامتش در بغداد با ابن راوندی ــ متکلم منشعب از معتزله ــ دارد (صفدی، 8/ 154)، اما گـوئين ــ شايد با توجه به عبارات رکيک موجود در اين روايت، مانند اعتراف ابـن راونـدی بـه معـارضـه‌ای با قـرآن ــ اصرار دارد که اين حکايات برساخته است (ص 20). دورۀ اقامت ابوعلی جبايی در بغداد، فرصتی مناسب بود تا بغداديان با آموزه‌های مکتب معتزلی بصره نيز آشنا شوند و اين آغازی بود برای اينکه مرزهای جغرافيايی ميان دو مکتب بصره و بغداد فرو ريزد و نام بصری و بغدادی برای اين دو مکتب، صرفاً ناظر به تمايز دو سنت معتزلی باشد (ه‍ د، 12/ 203).
ربع سوم سدۀ 3ق، دورۀ اوج گرفتن استادی ابوعلی بود، اما ديگر بصره اهميت خود را در عرصۀ فرهنگ از دست داده بود. شهر بصره که از فتنه‌های مکرر در اواسط سدۀ 3ق رنج می‌برد، در فاصلۀ سالهای 255-270ق تحت سلطۀ زنگيان بود و در جريان استيلای آنان بر منطقه، به ويرانه‌ای مبدل شد (ه‍ د، 12/ 198). به همين سبب بود که ابوعلی، زمانی که برای به دست گرفتن پيشوايی مکتب بصری معتزله پس از استادش شحام راهی جنوب شد، ترجيح داد به موطن خود، خوزستان بازگردد و مرکزيت محافل بصری را در آنجا استوار سازد. در همين راستا ست که وی در اوايل ربع چهارم ــ به تخمين در 276ق ــ از بغداد راهی خوزستان شد (قس: گوئين، 12) و در عسکر مکرم، در نزديکی اهواز اقامت گزيد. از آن پس در همان‌جا به تعليم پرداخت و جز در مسافرتهايی کوتاه، از آن شهر دوری نگزيد (ابن نديم، 218، 219؛ نيز نجاشی، 32؛ تنوخی، 7/ 198، 199؛ قاضی عبد الجبار، «فضل»، 288-289). از جملۀ سفرها، بايد به حضور وی در سوق الاهواز (محل کنونی اهواز) ياد کرد که در جريان آن، ملاقاتها و مناظره‌هايی با حارث بن علی وراق، متکلم معتزلی خراسان داشته است (ابن نديم، همانجا؛ نيز سفر سالانۀ او به آن شهر، تنوخی، 1/ 221). از ظاهر عبارت ابن نديم برمی‌آيد، سفرهايی کوتاه به بصره و بغداد ــ که به آنها اشاره کرده و در خلال آنها مناظراتی داشته است ــ مربوط به همين دورۀ اقامت وی در عسکر مکرم بوده باشد (ابن نديم، 217-218، 219). ظاهراً ازدواج ابوعلی نيز در همين زمان انتقال به خوزستان صورت گرفته است، زيرا می‌دانيم که ابوهاشم، فرزند وی در 277ق تولد يافته است (خطيب، 11/ 55؛ قس: ابن خلکان، 3/ 183، که به خطا آن را در 247ق نوشته است).
در سالهای انتقال از سدۀ 3 به 4ق، ابوعلی در جايگاه پيشوای مکتب بصره، شماری از متکلمان را تربيت کرد که در ميان آنان رجال برجسته‌ای ديده می‌شود. بزرگ‌ترين شاگردان وی، پسرش ابوهاشم جبايی (ه‍ م) که ادامه‌دهندۀ مکتب در بغداد بود، ابوعبد الله محمد بن عمر صيمری که حلقۀ استادش در خوزستان را دوام بخشيد (ابن نديم، 219؛ ذهبی، سير، 14/ 480؛ ابن مرتضى، طبقات، 96) و رجالی ديگر از معتزله چون ابوعبد الله محمد بن زيد واسطی (ابن نديم، 218؛ ابن حجر، لسان، 5/ 172)، ابوالحسين عبد الواحد بن محمد حصينی (ابن نديم، 221) و ابوعبد الرحمان صيدلانی (ياقوت، 4/ 1821)، عبد الله بن عباس رامهرمزی (تنوخی، 2/ 331، 7/ 198؛ ابن مرتضى، همان، 98)، سعيد بن محمد باهلی (همان، 97)، ابو الحسن علی بن فرزويه (همان، 101)، ابوبکر بن حرب تستری (همانجا)، و 3 عالم ماوراء‌النهری: ابو الفضل کشی، ابو الفضل خجندی و ابوسعيد اشروسنی (همانجا) بودند (برای کسانی ديگر، نک‍ : همان، 99؛ گوئين، 24). ظاهراً دختر او نيز از شاگردانش بود و ابوعلی رساله‌ای در پاسخ به پرسشهای او نوشته بود (قاضی عبد الجبار، همان، 330؛ ابن مرتضى، همان، 109).
در ميان مهم‌ترين شاگردان او همچنين بايد از ابوالحسن اشعری، بنيان‌گذار مذهب اشاعره، نام برد که پس از سالها تحصيل کلام نزد او ــ به قولی 40 سال ــ (ابن جوزی، المنتظم، 14/ 30؛ ابن کثير، 11/ 206)، به سبب افتراق فکری که ميان او با استاد پديد آمده بود، از مذهب او رويگردان شد، به مذهب کلامی اهل سنت و جماعت گرويد (اربلی، 2/ 370؛ ابن عساکر، 56، 91؛ ذهبی، همان، 14/ 183-184) و حتى رديه‌ای بر او نوشت (نک‍ : ابن عساکر، 128، 130؛ ذهبی، همان، 15/ 87). اين گزارش صفدی که جبايی همسر مادر اشعری بود (صفدی، 4/ 55؛ نيز مقريزی، 4/ 193)، در منابع متقدم تأييد نشده است (نفی صحت آن، گوئين، 13).
ابوعلی از عايدات املاک خود زندگی مرفهی داشت، اما به گفتۀ منابع، رسيدگی به افراد بی بضاعت و به خصوص طالب علمانی که از شرايط مالی مساعدی برخوردار نبودند، در دستور کار هميشگی او بود (تنوخی، 1/ 221-224). وی نسبت به پذيرش وظايف دولتی و از اشتغال ذمه به حق الناس به شدت نگران بود و دوستان خود را به دوری از اين مناصب توصيه می‌کرد و خود نيز از اموال دولتی پرهيز داشت (همو، 8/ 201).
او سرانجام در عسکر مکرم وفات يافت (همدانی، 207؛ برای ماه وفات، نک‍ : سمعانی، 2/ 17). اينکه برخی چون ذهبی، به سبب شهـرت انتساب او به بصـره، وفاتش را در بصـره گفته‌انـد (نک‍ : تذکرة ...، 2/ 703، سير، 14/ 183)، عاری از دقت است. ابوعلی به فرزندش ابوهاشم وصيت کرد که پيکر وی را در عسکر مکرم به خاک سپارد، اما ابوهاشم پيکر پدر را به زادگاهش جباء منتقل، و در مقبرۀ خانوادگی کنار مادر و مادر بزرگش دفن کرد (ابن نديم، 218).
با آنکه ابوعلی تأليفات متعددی داشته (ملطی، 40؛ ابن مرتضى، همان، 82) و ابن حجر آنها را بیش از 70 تصنيف گفته (همان، 5/ 271)، اکنون هيچ يک از آثار او برجای نمانده است تا امکان مطالعۀ مستقيم آراء او وجود داشته باشد. حتى اطلاعات ابن نديم دربارۀ عناوين آثار وی (نک‍ : ابن حجر، همانجا) نيز از بخشهای مفقود‌شدۀ کتاب الفهرست است (فوک، 317-319؛ ژيماره، «مواد...»، 277) و ابن حجر که ظاهراً اين بخش از الفهرست را در اختيار داشته، فقط به کتابی اشاره کرده است که ابوعلی جبايی در رد شاگردش اشعری نوشته بود (همانجا؛ ژيماره، همان، 287)، تنها از آن رو که چنين تأليفی او را به شگفت آورده است. دانسته‌های ما از خلال اشارات پراکنده‌ای است که در منابع متنوع آمده است. ژيماره کوشش کرده است تا فهرستی از آثار ابوعلی را بر اساس ارجاعات موجود در منابع، فراهم آورد و در اين مسير، بالغ بر 42 اثر او را شناسايی کرده است (همانجا). به اين رقم بايد معدودی از آثار ديگر را که در مقالۀ حاضر بدانها اشاره شده است، افزود. 
آراء کلامی او را نيز تنها می‌توان از خلال نقل قولهايی به دست آورد که در منابع متأخرتر وجود دارد و در آن ميان، به‌ويژه نقليات ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلاميين، قاضی عبدالجبار در آثار مختلف، و ابورشيد نيشابوری در مسائل الخلاف پراهميت است.

بخش نخست ـ کلام جبايی

ابوعلی جبايی شخصيتی محوری در مکاتب معتزله است، شخصيتی که نبايد او را به عنوان يک فرد مورد مطالعه قرار داد، بلکه وی در عمل نمادی از يک مرحلۀ مهم در تاريخ کلام معتزلی است. بر همين پايه است که داشتن تصويری سزاوار از شخصيت جبايی، نيازمند آن است تا ويژگیهای مرحله‌‌ای شناخته شود که وی برجسته‌ترين نمايندۀ آن بوده است. قاضی عبدالجبار در «فضل الاعتزال»، نه تنها او را از افضل متکلمان معتزله شمرده، بلکه او را شايستۀ آن دانسته است که برترين متکلم معتزله شناخته شود (ص 287). ابن نديم نيز او را کسی می‌داند که کلام را رام و هموار کرد (ص 217؛ ابن مرتضى، همان، 80).
بايد دانست که از آغاز شکل‌گيری جريان معتزله تا اواسط سدۀ 3ق، تفکر اعتزالی در فضای غير شيعی ـ غير خارجی رقيب سرسختی نداشت؛ آنان که با زبان کلامی به مخالفت با ايشان برمی‌خاستند، تنها با برخی انشعابهای داخلی و گروههای نزديک در تقابل بودند که بخش وسيعی از باورهای آنان را می‌پذيرفتند و فقط در طيفی از موضوعات مانند قدر يا منزلت فاسق با آنان اختلاف داشتند. مهم‌ترين گروه مخالف معتزله در فضای اهل سنت، اصحاب حديث بودند که اساساً به زبان ديگری سخن می‌گفتند و نمی‌توانستند در مناظرات و تأليفات، روی در روی سخن شيوخ معتزله باشند و به همين سبب، مخالفتهای آنان مددی نيز به توسعه و تحول نظريه‌های معتزلی نمی‌رسانيد. با پديدار شدن جريانی در اواسط سدۀ 3ق که با عنوان متکلمان اهل سنت و جماعت شناخته شدند، چالشهای معتزله وارد فضايی کاملاً متفاوت شد. اين متکلمان که شاخص آنان ابن کلاب بود، از زبان کلامی معتزله و روشهای آنان بهره گرفتند و کوشش داشتند تا مواضع فکری اصحاب حديث را در گفتمان کلامی معتزله درونی سازند؛ کوششی که اين گفتمان را از انحصار معتزله و طيفهای نزديک به آنان خارج ساخت و مخالفان سرسختی را به درون آن راه داد. همين رخداد است که زمينه برای ايجاد بزرگ‌ترين رقيب مکتب اعتزال را فراهم آورد و معتزله را در موقعيتی کاملا متفاوت با گذشته قرار داد؛ همين جريان متکلمان اهل سنت و جماعت بود که در زمان حيات ابوعلی جبايی، چنان محافل معتزله را به تکاپو انداخت و زلزله‌ای در مجالس آنان برآورد که يکی از برجسته‌ترين شاگردان ابوعلی را به ايجاد معتبرترين حلقۀ کلامی اهل سنت و جماعت ــ يعنی کلام اشعری ــ سوق داد و فرزند او ابوهاشم جبايی را به افتراقی عميق ميان افکارش با سنت معتزلی رهنمون شد؛ ابوهاشم حتى با پدرش به اندازه‌ای اختلاف نظر داشت که ابوالحسن علی بن عيسى معتزلی و قاضی عبدالجبار تک‌ ‌نگاشتهايی دربارۀ اين اختلافات پرداخته بودند (ابن مرتضى، طبقات، 110، 113). 
در دورۀ فعاليت علمی ابوعلی جبايی، آنچه شرايط معتزله را دگرگون ساخت، افزون بر وارد شدن رقيبان جديد به ميدان مناظره، از ميدان رفتن رقيبان سنتی بود. مشايخ معتزله بخش مهمی از نظريات خود را به رد انديشه‌های کسانی از متکلمان متقدم چون ضراريه و مرجئه اختصاص داده بودند که در زمان ابوعلی اگر پيروانی هم داشتند، ديگر اهميت کلامی خود را از دست داده بودند و متکلمان برجسته‌ای در ميدان مناظره نداشتند. به همۀ اينها، بايد گسترش يافتن حضور فلاسفه در حيطۀ مباحث کلامی را نيز افزود؛ اگرچه متقدمان معتزله نيز گاه به مسائل فلسفی توجه داشتند و از مفاهيم و صورت‌بندیهای فلاسفه برای توسعۀ کلام بهره گرفتند، با ظهور رجالی در حوزۀ فلسفه مانند يعقوب کندی (د 260ق/ 874 م) شرايط به گونه‌ای تغيير يافت که فيلسوفان خود طرف مناظرۀ متکلمان معتزلی در مسائل اعتقادی بودند و فلسفه از دانشی خادمِ کلام به دانشی درگير در محافل اين علم تبديل شده بود. اوج اين درگيری در شخصيتهايی مانند ابو زيد بلخی (د 322ق) و ابو نصر فارابی (د 333ق) ديده می‌شد که برآمده از برخوردهای عصر ابوعلی بودند. به هر روی، ابوعلی خود به چيرگی در حيطۀ فلسفه اشتهار داشت، تا جايی که تکيه بر دانش فلسفی و دور شدن از مأثورات نبوی به عنوان نقـدی بر وی از سوی سنت‌گـرايان مطرح شده بود (نک‍ : ذهبی، سير، 18/ 59). 
 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: