ابن زیاد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223170/ابن-زیاد
چهارشنبه 28 شهریور 1403
چاپ شده
3
اِبْنِ زياد، ابوحفص عبيدالله (مق 67 ق/ 686 م)، سردار مشهور امويان و والی خراسان و عراق. او از مادری كنيز به نام مرجانه زاده شد (بلاذری، انساب الاشراف، 4(2)/ 75) كه سپس به ازدواج شيرويۀ ايرانی درآمد و عبيدالله در خانۀ او پرورش يافت. هم ازين رو گفتهاند كه خللی در گفتار ابن زياد راه يافت و پارهای از حروف عربی را نمیتوانست به درستی ادا كند (جاحظ، 1/ 76). برخی ابن زياد را به طعنه به مادرش منسوب كرده و ابن مرجانه ناميدهاند. از فعاليتهای سياسی وی در اوايل جوانی آگاهی در دست نيست، اما به نظر میرسد كه در قلمرو پدرش زياد بن ابيه، والی كوفه و بصره، از امور حكومتی بر كنار نبوده است (ابوعلی مسكويه، 2/ 28). با اينهمه زياد به هنگام مرگ (53 ق/ 673 م) سمرة بن جندب و عبدالله بن خالد بن اسيد را ولايت بصره و كوفه داد، ولی معاويه در اواخر همان سال عبيدالله بیستوپنج ساله را به حكومت خراسان منصوب كرد (طبری، 7/ 166- 168؛ قس: ابوعلی مسكويه، 2/ 29، 32، كه اگرچه گفته است عبدالرحمن بن زياد برادر عبيدالله به حكومت خراسان منصوب شد، ولی از غزای عبيدالله در خراسان ياد كرده است). عبيدالله بن زياد با عبور از رود جيحون كه برای نخستين بار از سوی عربها انجام گرفت (يعقوبی، 2/ 236)، توانست مناطقی چون راميثن (رامين: ابوعلی مسكويه، 2/ 32؛ رامدين: بلاذری، فتوح، 410)، نسف و بيكند (قس: طبری، 7/ 169) از شهرهای بخارا را تصرف كند و قبج خاتون ملكۀ ثروتمند بخارا و لشكريان ترك را عقب براند، اما ولايت او بر خراسان چندان به درازا نكشيد و در 55، 56 يا 57 ق به جای عبدالله ابن عمرو بن غيلان از سوی معاويه به امارت بصره منصوب شد (يعقوبی، 2/ 237؛ طبری، 7/ 172). ابن زياد در حكومت بصره، خاصه در 58 ق با شورش خوارج روبهرو شد و با خشونت شگفتانگيزی آنان را سركوب كرد و بسياری را به قتل آورد (دينوری، 269-270؛ طبری، 7/ 185- 187). پس از مرگ معاويه در 60 ق/ 680 م ابن زياد همچنان در حكومت بصره ماند، و يزيد بن معاويه كه از وی دلخوش نبود و میكوشيد او را عزل كند، چون با مخالفت شديد حسين بن علی (ع) با خود، و ورود مسلم بن عقيل به كوفه برای بيعت گرفتن از كوفيان روبهرو شد، به پيشنهاد يكی از موالی مشاور خود به نام سرجون، ابن زياد را نه تنها بر حكومت بصره ابقاء كرد، بلكه كوفه را نيز به قلمرو او افزود، تا مسلم بن عقيل را گرفته به قتل رساند (طبری، 7/ 228). گفتهاند كه معاويه خود قبل از مرگ، حكومت كوفه را نيز به ابن زياد واگذاشته بود (بلاذری، انساب الاشراف، 4(2)/ 82). در اين ميان كوفيان كه در بيعت با حسين ابن علی (ع) اقبال تمام نشان دادند و در انتظار ورود آن حضرت روزگار میگذراندند، چون با ابن زياد كه روی پوشيده وارد شهر شد روبهرو گشتند، نخست گمان كردند كه حسين بن علی (ع) است و بدين عنوان بر وی سلام میكردند تا وارد دارالاماره شد و بلافاصله جستوجو را برای يافتن مسلم بن عقيل آغاز كرد (طبری، 7/ 229). ابن زياد در خطبهای كه در برابر كوفيان ايراد كرد، مخالفان را سخت مورد تهديد قرار داد و مطيعان را به احسان خود اميدوار ساخت (ابوالفرج، 97). به روايت يعقوبی (2/ 243) هانی بن عروه كه از پيش با ابن زياد آشنايی داشت و در آن هنگام بيمار بود، حدس میزد كه عبيدالله بن زياد پس از ورود به كوفه به عيادت وی خواهد آمد، سپس با مسلم بن عقيل برای كشتن ابن زياد در خانۀ خود همداستان شد. اما به روايت ديگر (طبری، 7/ 248) شريك بن اعور، از سران شيعۀ كوفه، در خانۀ هانی بيمار شد و با مسلم قرار گذاشت كه چون ابن زياد به عيادت وی آيد، مسلم بر او بتازد و وی را به قتل آورد. با اينهمه گويا چون هانی از وقوع قتل در خانۀ خود خشنود نبود، مسلم از آن كار سرباز زد و ابن زياد جان به سلامت برد (ابوالفرج، 98، 99). طبری در گزارشی آورده است كه ابن زياد اندكی پس از ورود به كوفه با نيرنگ توانست از محل اختفای مسلم بن عقيل آگاه شود. آنگاه هانی را به دارالاماره خواند و وی را به زندان افكند و اندكی بعد نيز مسلم بن عقيل را كه به دفاع از هانی به مقابلۀ ابن زياد در كوفه برخاسته بود، دستگير كرد و هر دو را به قتل رسانيد و سر آنها را به نزد يزيد فرستاد (7/ 229-231، 270). ابن زياد سپس حرّ بن يزيد را به سوی حسين بن علی (ع) كه بیاطلاع از قتل مسلم و رويگردانی كوفيان از پيوستن به وی، از حجاز به سوی كوفه به راه افتاده بود، فرستاد و او را دستور داد كه اجازه ندهد حسين (ع) در محلی كه دارای آب است، اردو زند. آنگاه عمر بن سعد بن ابی وقاص را با لشكری به سوی وی گسيل داشت (همو، 7/ 308). مورخان خاطرنشان ساختهاند كه عمر بن سعد پيش از آن از سوی ابنزياد به حكومت ری مأمور شده بود و در صدد عزيمت به سوی ری بود كه ابنزياد او را مأمور بيعت گرفتن از حسين (ع) برای يزيد يا جنگ با او كرد، و چون عمر خواست كه وی را از آن كار معذور دارد، ابن زياد حكومت او را بر ری، به مقابله با حسين بن علی (ع) منوط كرد (ابنسعد، 5/ 168؛ دينوری، 253). با اينهمه عمر بن سعد پس از مذاكرهای نسبتاً طولانی با حسين بن علی (ع)، ابن زياد را آگاهانيد كه حسين (ع) خواهان بازگشت است و بنابراين نيازی به جنگ نيست. گويا ابن زياد در آغاز از اين خبر شادمان شد و لی شمر بن ذی الجوشن او را از پذيرش صلح بازداشت. ابن زياد نيز در نامهای به عمر بن سعد نوشت كه اگر از حسين (ع) بيعت گرفت او را به كوفه فرستد وگرنه با او پيكار كند و اگر طالب جنگ با حسين (ع) نيست، فرماندهی را به شمر بازنهد (مفيد، 438؛ طبری، 7/ 315، 316). به اين ترتيب در جنگ خونينی كه ميان حسين بن علی (ع) و طرفداران اندك وی و سپاه عمر بن سعد در كربلا روی داد (10 محرم 61 ق/ 10 اكتبر 680 م) حسين بن علی (ع) و تعدادی از ياران و خويشان وفادارش از جمله برادرش ابوالفضل عباس و پسرش علی بن حسين (علیاكبر) و پسر برادرش قاسم بن حسن (ع) كه نوجوانی اندك سال بود و عبيدالله بن عقيل به شهادت رسيدند و بقيۀ خاندانش به اسارت رفتند (ابنطاووس، 37 به بعد؛ طبری، 7/ 320 به بعد). اين حركت ابن زياد موجب برانگيختن خشم بسياری از مسلمانان به ويژه كوفيان نسبت به وی شد. چنانكه عبدالله بن عفيف ازدی، در ميان نخستين خطبۀ ابن زياد پس از واقعۀ كربلا برپاخاست و او را و يزيد را دشنامهای سخت داد (طبری، 7/ 373- 374؛ ابن طاووس، 71، 72) و حتی گفتهاند كه مرجانه نيز پسر خود ابن زياد را بسيار نكوهش كرد (طبری، 7/ 408)، اما ابن زياد به رغم نفرت عراقيان، به پشتگرمی نيروی نظامی و مالی خود و دستگاه خلافت يزيد، به حكومت ادامه داد تا آنگاه كه يزيد درگذشت و عبدالله بن زبير در حجاز دعوی خلافت كرد (64 ق) و ابن زياد ناچار عراق را به سوی شام ترك گفت. دربارۀ جزئيات اين واقعه ميان نويسندگان اختلاف هست: به روايت بلاذری ( انساب الاشراف، 4(2)/ 79)، پس از مرگ يزيد، ابنزياد در بصره مردم را به بيعت با خود خواند تا آنگاه كه مسلمانان برخلافت يك تن اتفاق كنند. چون بصريان با او بيعت كردند، وی كسانی به كوفه فرستاد تا از كوفيان نيز برای او بيعت گيرند، ولی كوفيان نپذيرفتند و در پی آن بصريان نيز از پذيرش امارت او سر باز زدند، اما به نوشتۀ طبری (7/ 434) و نيز ابوعلی مسكويه (2/ 83-84) ابنزياد شب قبل از ايراد خطبه، مالی فراوان ميان بزرگان بصره چون شَقيق بن ثَور و مالك بن مِسع و حصين بن منذر پراكند، و همين كسان پس از خطبۀ وی بپاخاستند و خواهان ادامۀ حكومت او شدند. با اينهمه اندكی بيش بر نيامد كه مردم از او روی برگرداندند و خواستار بيعت با عبدالله بن زبير شدند. ابن زياد پس از آن، عطايا و مقرريهای مردم را قطع كرد و باقيماندۀ بيتالمال را برداشت (طبری، 7/ 439، 443). او خواست با بصريان به مخالفت و با مأمور عبدالله بن زبير در بصره به پيكار برخيزد، اما برادرش عبدالله او را از آن كار بازداشت. دينوری (صص 281-283) از اين وقايع سخنی به ميان نياورده و تنها اشاره كرده كه ابن زياد پس از مرگ يزيد، به اشارۀ حارث بن عباد بن زياد برادرزادۀ خود و مهران غلام و به روايتی كاتب خود (ابوعلی مسكويه، 2/ 92) از ازديان پناه خواست و حارث بن قيس ازدی را برای اين كار به نزد خود خواند. حارث و ابنزياد برای وادار كردن مسعود بن عمرو رئيس ازد به پذيرش اين پناهندگی نيرنگی به كار بردند كه سرانجام مسعود را به رغم آنكه سخت خشمناك شد، به پذيرش آن مجبور كرد (همو، 2/ 85). از يك سو بصريان كه ابنزياد را در دارالاماره نيافتند، به زندان شهر هجوم بردند و زندانيان را آزاد ساختند و سپس عبدالله بن حارث بن نوفل را به امارت برداشتند (دينوری، 283). از سوی ديگر تميميان و قيسيان با ازديان كه ابن زياد را پناه داده بودند، به نزاع برخاستند. اين واقعه ابن زياد را بيش از پيش بيمناك و مجبور به فرار از شهر ساخت. سرانجام مسعود بن عمرو چند تن را گماشت تا وی را به شام رسانند (ابوعلی مسكويه، 2/ 86). خود مسعود اندكی بعد گويا به دست خوارج به قتل رسيد (بلاذری، انساب الاشراف، 4(2)/ 98؛ قس: ابن قتيبه، 347). درين میان عبدالله بن زبير در مدينه چندان نيرومند شده بود كه در بخشهايی از شام نيز به خلافت او گردن نهادند و حتی مروان بن حكم به حجاز میرفت تا با او به خلافت بيعت كند. ابن زياد در بَثَنيه مروان را ملاقات كرد و وی را از آن كار بازداشت و گفت كه اگر او خود داعيۀ خلافت بردارد، پشتيبان او خواهد بود. به اين ترتيب مروان بازگشت و ابن زياد نيز به دمشق رفت و با حيلهای كه به كار زد، ضحاك بن قيس را كه از مردم شهر برای ابن زبير بيعت گرفته بود، فريفت و از شهر بيرون راند و برای مروان بيعت گرفت. در جنگ مروانيان با ضحاك بن قيس در مرج راهط نزديك دمشق كه به شكست ضحاك انجاميد، ابن زياد، فرماندهی سواران مروان را به عهده گرفت (ابن سعد، 5/ 40-42؛ طبری، 7/ 476- 479). اين وقايع مقارن بود با خروج توابين به سركردگی سليمان بن صُرَد خزاعی كه به خونخواهی حسين بن علی (ع) برخاسته بودند. مروان بن حكم خليفۀ دمشق نيز ابن زياد را به مقابله فرستاد و حكومت عراق را به شرط غلبه بر آن به وی داد (يعقوبی، 2/ 257). ابنزياد چون به جزيره رسيد از مرگ مروان آگاه شد (65 ق/ 685 م)، ولی به پيشروی خود ادامه داد. سليمان بن صرد در عين الوَرده اردو زد (ابوعلی مسكويه، 2/ 95، 110) و پيشاپيش، مسيّب بن نَجبۀ فزاری را به مقابله فرستاد و او شرحبيل بن ذی الكلاع را كه از سوی ابن زياد به جنگ آمده بود در هم شكست. ابن زياد حصين بن نمير را به سوی سليمان فرستاد. حصين در آغاز شكست خورد، ولی ابنزياد او را با سپاه مدد رسانيد و در جنگ خونينی كه در عين الورده در گرفت (اواخر جمادیالاول 65) سليمان و يارانش شكست خوردند و كشته شدند (طبری، 7/ 557-560). ابنزياد پس از اين پيروزی مشغول مطيع ساختن شهرهای جزيره بود كه پيش از آن با ابن زبير بيعت كرده بودند، و به عراق كه مختار در آنجا برضد امويان و به خونخواهی حسين بن علی (ع) قيام كرده بود، نمیپرداخت. او سرانجام به موصل تاخت كه در دست عبدالرحمن بن سعد بن قيس، عامل مختار بود. عبدالرحمن به تكريت عقب نشست و مختار را از حملۀ ابن زياد آگاه كرد. مختار نيز يزيد بن انس را به مقابله فرستاد. يزيد بن انس كه از بيماری شديدی رنج میبرد حمله را رهبری كرد. اين سپاه به رغم مرگ يزيد بن انس، ربيعة بن مُخارق و عبدالله بن حمله خثعمی را كه ابن زياد به سوی آنان فرستاده بود، در هم شكست (10 ذيحجۀ 66). پس از آن ابن زياد خود با سپاه به سوی آنان آمد، ولی رقاء بن عازب جانشين يزيد بن انس، عقب نشست. مختار كه اساساً در پی هلاك ابن زياد و كسان ديگری بود كه در واقعۀ كربلا دست داشتند، ابراهيم بن مالك اشتر را با سپاه به مقابلۀ ابن زياد فرستاد. ابراهيم كه میخواست قبل از ورود ابن زياد به سرزمين عراق، به وی رسد، در ساحل رود خازر نزديك روستايی به نام باربيثا در 5 فرسخی موصل به لشكر شام رسيد. در جنگ شديدی كه ميان عراقيان و شاميان آغاز شد، ابن زياد شكست خورد (محرم 67) و همراه با يارانش به قتل رسيد. براساس روايتی از ابومخنف، گويا ابراهيم بن اشتر خود در جنگ تن به تن، ابنزياد را به قتل رسانيد (طبری، 8/ 643-646، 649، 707-713). سر ابن زياد را نزد مختار بردند و او آن را نزد محمد بن حنفيه و علی بن حسين (ع) و ديگر افراد بنی هاشم فرستاد (ابن سعد، 5/ 100). يزيد بن مفرغ پس از كشته شدن ابن زياد، در شعری او را هجو كرد (ياقوت، 2/ 903).
ابن سعد، محمد، طبقات الكبری، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388 ق/ 1968 م؛ ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، نجف، 1369 ق؛ ابنقتيبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1388 ق/ 1969 م؛ ابوعلی مسكويه، احمد بن محمد، تجاربالامم، تهران، 1366 ش؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1368 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1400 ق؛ همو، فتوحالبلدان، ليدن، 1865 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البيان و التبيين، قاهره، 1351 ق؛ دينوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، 1379 ق؛ طبری، تاريخ؛ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، 1351 ش؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبی، احمد بن یعقوب، تاريخ، بيروت، دارصادر.
صادق سجادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید