ابن خفیف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223054/ابن-خفیف
دوشنبه 26 شهریور 1403
چاپ شده
3
اِبْنِ خَفيف، ابوعبدالله محمد بن خفيف بن اَسفكُشاذ (اسفكشار) ضبّی (د 371 ق/ 981 م)، معروف به «شيخ كبير»، از مشايخ بزرگ صوفيۀ فارس و مؤسس سلسلۀ خفيفيّه. شاگرد او ابوالحسن ديلمی كتابی در سيرت استاد خود نوشته و از ديدهها و شنيدههای خود نكات و روايات بسيار دربارۀ احوال و اخلاق او نقل كرده است. اصل اين كتاب از ميان رفته، ولی ترجمۀ فارسی آن به قلم ركنالدين يحيی بن جنيد شيرازی (سدۀ 8- 9 ق) در دست است و مهمترين مأخذ دربارۀ زندگانی ابن خفيف به شمار میرود. به گفتۀ ديلمی، خفيف، پدر شيخ از شهر كلاشمِ ديلمان بوده و در سپاه عمروليث صفاری خدمت میكرده است و هنگامی كه عمروليث از خراسان بيرون آمد، خفيف در نيشابور از سپاهيگری توبه كرده و در همانجا دختر يكی از بزرگان كرّاميه را به همسری گرفت، اما ديری نگذشت كه باز به سپاه عمروبن ليث پيوست و به شيراز رفت. ابن خفيف در همين زمان در شيراز به دنيا آمد و هنگامی كه عمروليث بار دوم از فارس به خراسان میرفت وی هشت ماهه بوده است (سيرة، 9). اين وقايع بايست در فاصلۀ ميان سال 266 ق/ 880 م كه عمروليث به حكومت رسيد و از جندی شاپور به فارس و از آنجا به سيستان و خراسان رفت و سال 270 ق/ 883 م، كه عمروليث بار دوم در اوايل حكومت خود از فارس رهسپار سيستان و خراسان شد، روی داده باشد (نک : تاريخ سيستان، 235، 236، 241). بنابراين میتوان ولادت او را در حدود 269 ق دانست و اين تاريخ با آنچه او دربارۀ طول عمر خود بيان كرده (ديلمی، همان، 34) و ديگران دربارۀ آن نوشتهاند (ابن عماد، 3/ 76، به نقل از سلمی) و مدت عمر او را 104 سال گفتهاند (ياقوت، 3/ 350؛ سبكی، 2/ 154؛ ذهبی، 16/ 347) بسيار نزديك و موافق است. روايتهای ديگری كه برای سالهای عمر او آوردهاند: 95 سال (ابن عماد، 3/ 77؛ يافعی، مرآة، 2/ 397؛ سبكی، ذهبی، همانجاها)، 105 سال (ديلمی، همان، 218) و حتی 110، 114 و 124 سال (جنيد شيرازی، 45؛ ديلمی، همانجا؛ حمدالله مستوفی، 657) درست به نظر نمیرسد. تذكرهها و كتب طبقات او را از ابنای ملوك گفتهاند (هجويری، 199، 318؛ ابن ملقن، 291؛ سبكی، 2/ 151) و اين نسبت دور از احتمال نيست، زيرا نام جدش «اسفكشاذ» يا «اسفكشار» (ظاهراً به معنی «پرورش دهندۀ اسب») تعلق او را به طبقه امرا و سران سپاه به خاطر القا میكند. مادرش «امّ محمد» زنی پرهيزگار بود و ابن خفيف خود از صفای باطن او حكايتی نقل كرده (ديلمی، همان، 205-206) و جنيد شيرازی (ص 368) و جامی (ص 622) نام او را در شمار زنان زاهد و عارف ياد كردهاند. چنين به نظر میرسد كه مشوّق ابن خفيف در پيوستن به طريقۀ صوفيه مادرش بوده است (نک : ديلمی، همان، 92). ابن خفيف در آغاز جوانی ناگزير شده است كه برای تأمين معاش خود و مادرش به كارهايی چون گازری و دوك تراشی و حقهگری بپردازد. او خود گفته است كه «چهل سال بر من بگذشت كه زكات فطر بر من واجب نگشت» (همان، 19؛ ذهبی، 16/ 346). نخستين استادان او در شيراز ابوالعباس احمد بن يحيی، مؤمل جصّاص و جعفر حذّاء (ديلمی، همان، 12، 18، 141-143؛ جامی، 144، 243-244) بودند و از صحبت ابوبكر محمد عتايدی، ابوبكر شعرانی و مشايخ ديگری كه در فارس بودند بهره میگرفت (ديلمی، همان، 136-137، 138-141). وی در همان اوقات نزد محدثان معروف شيراز، چون عبدالله بن احمد شاردانی و عبدالله بن جعفر ارزكانی و ابراهيم بن روزبه علم حديث میآموخت (ديلمی، همان، 14، 16، 208) و در مجلس درس ابوالعباس ابن سُريج برای تحصيل فقه حاضر میشد (ذهبی، 16/ 345). در آغاز جوانی در بصره به مجلس درس ابوالحسن اشعری پيوست (سبكی، 2/ 277؛ قس: همو، 2/ 155-156). در سفرهايی كه در دورههای بعد به حجاز و عراق و شام داشت، با جمعی از بزرگان صوفيه چون، ابوالحسن مزيّن، ابوعلی رودباری، ابوبكر كتانی، ابوالحسين درّاج، ابويعقوب نهر جوری، ابوعمرو زجاجی، رويم، ابن عطاء جريری، شبلی و عمر بن شلّويه ديدار كرد و از صحبت آنان بهره گرفت (سلمی، 485؛ ديلمی، همان، 51 -80، 85 - 128) و حسين بن منصور حلاج را در زندان ملاقات كرد، اما دربارۀ ديدار او با جنيد اقوال مختلف است. بنابر روايتی كه در بعضی از كتب آمده است، هنگامی كه وی در سفر مكه به بغداد رسيد، از سر نخوت به ديدار جنيد نرفت، ولی در بازگشت، پس از واقعهای كه در بيابان بر او روی داد، به جامع بغداد رفت و جنيد كه در آنجا بود، او را ديد و با اشاره به آنچه در بيابان بر او گذشته بود، او را از اينكه در آن واقعه صبر پيشه نكرده بود سرزنش كرد (قزوينی، 212؛ عطار، 2/ 126؛ سبكی، 2/ 152). طبق روايت ديگری، وی در مجلسی كه جنيد دربارۀ حلاج سخن میگفت و او را به سحر و شعبده متهم میكرد، حضور داشت و بر سر اين مسأله با جنيد به گفت و گو و مشاجره پرداخت ( اخبار الحلاج، 92)، ولی از سوی ديگر، بنابر روايتی كه سلمی (ص 535) و پس از او انصاری (ص 301) نقل كردهاند، روزی ابن خفيف و علی بن بندار صيرفی در راهی میرفتند و چون به پلی رسيدند، ابن خفيف از علی بن بندار خواست كه درگذشتن از پل بر او پيشی گيرد و در بيان سبب اين درخواست گفت كه تو جنيد را ديدهای و من او را نديدهام. اما روايتهای اول ظاهراً درست به نظر نمیرسد، زيرا در زمان حيات جنيد، كه در 297 ق/ 910 م وفات كرد، ابنخفيف دوران جوانی را میگذرانده و در حد آن نبوده است كه نخوت صوفيانه او را از رفتن به ديدار جنيد باز دارد و يا چنانكه ماسينيون يادآور شده است (حاشيه ...، 99) بر سخن شخصی چون جنيد اعتراض كند. ديلمی نيز كه همۀ كسانی را كه ابن خفيف در عراق ملاقات كرده است، يك به يك برمیشمرد، از ديدار او با جنيد چيزی نمیگويد، ولی با شاگردان و اصحاب جنيد چون ابن عطا و جريری و رويم مصاحبت و ارتباط داشته و گفتهاند كه از دست رويم خرقه پوشيد (جنيد شيرازی، 41-42)، و از مباحثۀ او با ابن عطا نيز در سيرۀ ديلمی سخن رفته است (صص 91-93). در بازگشت از سفر مكه در بغداد به زندان حسين بن منصور راه میيابد و با او آشنا میشود و پيامی از او به ابوالعباس بن عطا كه ظاهراً چيزی از نوشتههای حلاج نزد او بوده است، میرساند (ديلمی، همان، 93-97؛ ابن بادكوبه، 39-42؛ دربارۀ ملاقات او با حلاج نک : ماسينيون، «مصائب»، I/ 552-556). ابنخفيف به شهرهای حجاز، عراق، شام و فلسطين سفر كرد و چند بار حج گزارد، اما اينكه برخی از مؤلفان از سفرهای او به روم و مصر و هندوستان سخن گفتهاند (عطار، 2/ 127؛ ابنبطوطه، 143؛ غزالی، 4/ 341؛ سبكی، 2/ 153)، ظاهراً اصلی ندارد و در كتاب ديلمی اشارهای به آنها نيست. گويا شهرت و آوازۀ او از يك طرف و اشتغالش به سير و سفر (نک : يافعی، روض الرياحين، 173؛ سبكی، 1/ 150-151) از سوی ديگر، و نيز دور بودنش از شيراز در بخش بزرگی از نيمۀ اول عمر، موجب شده بود كه امور غريب و سفرهای پرماجرا به او نسبت دهند و حكاياتی را كه دربارۀ كسان ديگر روايت شده بود، به او مربوط سازند، چنانكه سبكی از غالب شدن او بر برهمنان در اظهار كرامات داستانی نقل میكند (2/ 152-153)، و ابنبطوطه در شيراز میشنود كه راه جبل سرانديب را او كشف كرده و نيز داستان معروف گروهی از صوفيه را كه در راه سرانديب از شدت گرسنگی بچه فيلی را میكشند و جز يك تن، همگی از آن میخورند، طبق شنيدههای خود مربوط به ابنخفيف دانسته است (ص 143؛ دربارۀ انتساب اين داستان به كسان ديگر، نک : ابونعيماصفهانی، 10/ 160-161؛ نيز فروزانفر، 87 - 88). از حكايات غريب ديگری كه دربارۀ او ساختهاند، يكی نيز روايت افسانهگونهای است كه ابنجوزی در تلبيس ابليس (ص 369-370) نقل كرده است. اين روايت با آنچه از سيرت و طريقت ابنخفيف میدانيم، منافات اساسی دارد و بیشك ساخته و پرداختۀ كسانی است كه به صوفيه به ديدۀ انكار و عداوت مینگريسته و به مجالس عُرس و سماع آنان از اينگونه نسبتها میبستهاند (نک : ماسينيون، «مصائب»، II/ 193).ابنخفيف از اواسط عمر در شيراز اقامت گزيد و تا پايان عمر به تعليم و ارشاد طالبان و مريدان اشتغال داشت. از زندگانی خصوصی او اطلاع چندانی در دست نيست. برخی از منابع از ازدواجهای متعدد او سخن گفتهاند و هجويری گويد كه مردم شيراز بهسبب اعتقادی كه بدو داشتند، دختران خود را تبركاً به عقد او درمیآوردند (ص 218؛ عطار، 2/ 128- 129). در اين باب نيز افسانههايی ساختهاند (نک : هجويری، عطار، همانجاها) كه شايد حاكی از آن باشد كه وی به اين سنت توجه خاص داشته است. او ظاهراً فرزندی داشته به نام عبدالسلام كه در آغاز جوانی درگذشته است (ديلمی، همان، 37؛ جنيد شيرازی، 48- 49) و دو تن به نامهای ابواحمد كبير و ابواحمد صغير تا پايان عمر خدمت او میكردند و هر دو در طريقت به مقاماتی رسيده بودند. اولی در 377 ق/ 987 م و دومی در 385 ق/ 995 م درگذشتند (جنيد شيرازی، 46- 48؛ نک : عطار، 2/ 129، 130). عرفان ابنخفيف از لحاظ عملی با زهد و رياضت و در عين حال التزام تمام به احكام و فرايض دينی همراه بود و از لحاظ نظری و فكری اساس آن بر تطبيق طريقت با شريعت قرار داشت. دربارۀ تزهد و رياضتهای او روايات بسيار نقل كردهاند (ديلمی، همان، 13، 15-16، جم ؛ ابنعساكر، 191-192؛ قشيری، 31؛ عطار، 2/ 125-126؛ سبكی، 2/ 151-152). او خود گفته است «هر اشارتی و رمزی كی اين طايفۀ متصوفه گفتهاند و كردهاند، من آن را از شريعت به درآوردم» (ديلمی، همان، 35)، و نيز «هر عارفی كی معرفت خود را به شريعت راست نكند و به شريعت مقابله نكند، عن قريب بیمعرفت گردد» (همان، 36). اغلب مؤلفانی كه به ذكر احوال او پرداختهاند، از دانش او در علوم دينی و پایبنديش به احكام شريعت سخن گفتهاند. سلمی (ص 485) او را «اوحد المشايخ فی وقته» و «عالماً بعلومالظاهر و علوم الحقائق» و متمسك به علوم شريعت در كتاب و سنت گفته است، ابونعيماصفهانی او را شيخ وقت در علم و حال دانسته (10/ 385)، انصاری گويد كه او را «شيخالاسلام» میخواندهاند (ص 537)، هجويری او را «عالم به علوم ظاهری و باطنی» (ص 318)، عطار او را يگانۀ عالم در علوم ظاهر و باطن (2/ 125) دانسته، ياقوت او را از دانشمندترين مشايخ در علوم ظاهر شمرده (3/ 350) و ابنملقن گويد كه وی از رويم و جريری و ابنعطا به علوم ظاهر داناتر بوده است (ص 290). ابنخفيف از دوران نوجوانی، چنانكه اشاره شد، به سماع و گردآوری حديث شوق بسيار داشت و بهگفتۀ ديلمی (همان، 16) هر شب چهل حديث مینوشت (قس: جنيد شيرازی، 42) و حتی در وقت مرگ او نيز كسانی از او حديث میشنيدند (ديلمی، همان، 40-41). كسانی چون ابوبكر باقلانی، دانشمند اشعری مذهب (نک : سبكی، 2/ 151؛ ذهبی، 16/ 342؛ ابنعماد، 3/ 77) و نيز سلمی (ص 485- 486) و ابونعيم اصفهانی (10/ 385 بهبعد) از او حديث نقل كردهاند، در فقه از شافعی پيروی میكرده و او را از فقهای اين مذهب بهشمار آوردهاند (نک : ابنعساكر، همانجا؛ سبكی، 2/ 150؛ جنيد شيرازی، 41). در علم كلام نيز چنانكه گفته شد، از شاگردان ابوالحسن اشعری بوده و در مقالتی مفصل به شيوۀ مقالهپردازان، كه در كتاب سبكی (2/ 155- 159) از كتاب غاية المرام فی علمالكلام ضياءالدين رازی (پدر امام فخرالدين رازی) نقل شده، به ذكر فضايل و مناقب استاد خود پرداخته است. وی در آرا و اعمال صوفيانه روشی معتدل داشت: «رخصت جستن و قبول تأويلات» (انصاری، 549)، شطحگويی و برخی حركات مغاير با احكام دينی را كه نزد گروهی از صوفيه ديده میشد، مردود و نادرست میشمرد (نک : ديلمی، همان، 37- 39، 66 -67). با آنكه نسبت به حلاج حسن ظن خاص داشت و او را «عالم ربانی» (سلمی، 308؛ خطيب، 8/ 112؛ انصاری، 380) و «موحد» (ديلمی، همان، 100؛ ابنباكويه، 38) میدانست و از كرامات او سخن میگفت (ديلمی، همان، 95-97؛ ابنباكويه، 41-44)، بعضی از سخنان شطحآميز منسوب به او را رد میكرد (نک : ديلمی، همان، 100-101؛ ابنباكويه، 44). از ميان مشايخ صوفيه اقتدا به پنج كس را توصيه میكرد: حارث محاسبی، ابوالقاسم جنيد، ابومحمد رويم، ابوالعباس بن عطا و عمرو بن عثمان، زيرا روش ايشان بر طريقۀ صحو بوده و علم و حقيقت را با هم جمع كرده بودند (نک : ديلمی، همان، 37؛ انصاری، 89، 232) و چنانكه ملاحظه میشود، كسانی چون بايزيد بسطامی و حسين بن منصور حلاج را كه از اصحاب سُكر بودند، در اين شمار نمیآورد، زيرا «ديگر مشايخ ارباب حال بودند... و در هنگام استغراق گاهگاهی از ايشان سخنی چند صادر شده است، كه به ميزان سرع راست نيست، چون بازِ خود میآمدند، از آن سخنان توبت میكردند... و استغفار واجب میديدند» (ديلمی، همان، 37- 38). برخلاف بسياری از صوفيۀ آن روزگار كه از تحصيل علوم رسمی اجتناب داشتند. ابنخفيف شاگردان و مريدان خود را به كسب علوم ترغيب میكرد. او خود در جوانی از بيم اعتراض و بدگويی صوفيان پنهانی به مجلس علمای حديث میرفت و هميشه دوات و كاغذ در لباس پنهان میكرد و چنان شد كه سرانجام آنان همگی به او محتاج شدند و برای حل مشكلات خود به نزد او میرفتند (همان، 35، 36؛ ابنعساكر، 191؛ ذهبی، 16/ 346). وی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نهتنها اهل تصوف، بلكه فقها و محدثين نيز او را بزرگ میداشتند (ديلمی، همان، 28؛ جنيد شيرازی، 39-41). درباريان و ديوانيان از معتقدان او بودند (نک : ديلمی، همان، 200-201، 252-253) و گفتهاند كه نزد عضدالدولۀ ديلمی مقرب بوده است (عطار، 2- 129-130؛ زركوب، 126). در روز مرگش انبوهی عظيم از مردم، حتی از يهود و نصارا و مجوس بر جنازۀ او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده شد (ديلمی، همان، 218). اغلب مؤلفان به كثرت تأليفات او اشاره كردهاند (نک : هجويری، 318؛ انصاری، 537؛ عطار، 2/ 125؛ سبكی، 151). ديلمی 30 كتاب از آثار او را نام میبرد و گويد كه از اين جمله 15 تصنيف مطّول و 15 تصنيف مختصر بوده است ( سيرة، 212-213). فهرست ديلمی در شدالازار جنيد شيرازی (ص 42-43) وارد شده و زركوب نيز تعدادی از عنوانها را در شيرازنامه آورده است (ص 127). گر چه از مجموع آثار ابنخفيف امروز چيزی جز يكی دو رسالۀ مختصر در دست نيست، ليكن از عنوانهايی كه ذكر كردهاند، میتوان به موضوعاتی كه مورد توجه او بوده است به تقريب پی برد. فهرست ديلمی چنين است: الف- تأليفات مفصل: 1. شرفالفقر (جنيد شيرازی: شرفالفقراء المتحققين علی الاغنياء المنفقين)؛ 2. جامع ارشاد؛ 3. الاستذكار؛ 4. الفصول فی الاصول؛ 5. المنقطعين؛ 6. الجوعو تركالشهوات؛ 7. ليسالمرقعات؛ 8. الاعانة (جنيد شيرازی: الاغاثة)؛ 9. اختلافالناس فی الروح؛ 10. المعراج؛ 11. الرد علی ابنسالم؛ 12. الرد علی ابنزينان (جنيد شيرازی: الرد علی ابنرزمان)؛ 13. الاعتقاد (جنيد شيرازی: المعتقد الكبير و الصغير، زركوب: الاعتقاد الكبير و الاعتقاد الصغير)؛ 14. المنهج فی الفقه (زركوب: المفتح فی الفقه). ب ـ تـأليفـات مختصر: 15. الاقتصاد؛ 16. اللوامع؛17. المفردات؛ 18. المشيخة (جنيد شيرازی: اسامی المشايخ)؛ 19. فضلالتصوف؛ 20. الفرق بين التقوی و التصوف؛ 21. الاستدراج و الاندراج (زركوب: الاستدارج)؛ 22. الجمع و التفرقة؛ 33. بلوی الانبياء؛ 24. المحبة؛ 25. الودّ و الالفة (جنيد شيرازی: الردّ و الالفة)؛ 26. رسائل علی بن سهل (جنيد شيرازی: مسائل علی بن سهل)؛ 27. السماع؛ 28. معرفة الزوال. چنانكه ملاحظه شد، در كتاب ديلمی از 30 تصنيف فقط 28 عنوان ذكر شده است و از اين تعداد شمارههای 20، 24 و 27 در كتاب جنيد شيرازی و زركوب ديده نمیشود، ولی در عوض جنيد از تصنيفی به نام شرحالفضائل ياد كرده و پسر او عيسی بن جنيد در تذكرۀ هزار مزار (كه ترجمه گونهای از شدالازار جنيد است) دو كتاب به عنوانهای آداب المريدين و جامعالدعوات بر فهرست ديلمی و جنيد میافزايد (ص 84). ديلمی گويد كه شرفالفقر نخستين و جامعالارشاد آخرين نوشتۀ او بوده است (سيرة، 212، 213). همو دربارۀ اين دو كتاب رواياتی در جاهای ديگر از قول ابنخفيف نقل كرده است (همان، 21، 193). شماری از اين آثار تا روزگار زركوبشيرازی (قرن 8 ق) موجود بوده و از آنها با عبارت «متداول و مشهور» ياد میكند (صص 126-127) و حاجی خليفه نيز به يكی از تصنيفات او به عنوان كتابالفضائل و جامعالدعوات و الاذكار اشاره میكند كه در 262 باب و شامل ذكر فضايل قرآن و نقل ادعيۀ انبياء، صحابه، زهّاد و تابعين بوده است (5/ 131). ظاهراً اين كتاب دو تصنيفی را كه جنيد به نام شرحالفضائل (ص 42) و عيسی بن جنيد به عنوان جامعالدعوات آوردهاند (ص 84)، در برداشته است. آنچه از ابنخفيف امروز در دست است. گذشته از اقوال پراكندهای كه در كتب طبقات و تذكرهها از او نقل كردهاند و مقالتی در فضايل ابوالحسن اشعری كه در طبقات سبكی (2/ 155- 159) وارد شده است، دو رسالۀ كوتاه است كه به نامهای وصية ابنخفيف و معتقد ابنخفيف با ترجمۀ فارسی، به توسط خانم ا. شيمل- طاری، ذيل سيرة ابنالخفيف ديلمی (ترجمۀ يحيی بن جنيد شيرازی) به چاپ رسيده است، و از كتاب الاقتصاد او نسخهای در كتابخانۀ پرتوپاشا (تركيه) موجود است (دربارۀ نسخههای خطی اين آثار و ترجمۀ فارسی آنها نک : GAS,I/ 664). در كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران نيز نسخهای از كتاب معتقد ابنخفيف همراه با شرح آن با عنوان الفوائد العمادية فی القواعد الاعتقادية موجود است (مركزی، 11/ 2076) كه ظاهراً بايد همان المعتقد الصغير يا الاعتقاد الصغير باشد كه جنيد شيرازی (ص 43) و زركوب (ص 127) ذكر كردهاند و شايد همان كتابی باشد كه جنيد به عنوان شرح المعتقد الصغير در شمار آثار مولانا افتخارالدين محمد بن نصرالله بن محمد دامغانیآن را ذكر كرده است (صص 66 -67). چنانكه گفته شد از آثار ابنخفيف جز اين چند تصنيف چيزی در دست نيست، ولی از عنوانهايی كه ديلمی و جنيد نقل كردهاند، چنين بهنظر میرسد كه اغلب آنها در موضوعات مربوط به تصوف و چند تصنيف نيز در فقه و كلام بوده است (نک : ماسينيون، «مصائب»، II/ 194). كتاب شرفالفقر او بايد متضمن مطالبی بوده باشد كه در مناظرۀ او با ابوالعباس بن عطار بر سر فضيلت فقر بر غنا مطرح شده (نک : ديلمی، سيرة، 91-92، 212) و اين موضوعی است كه در آن زمان ميان عرفا مورد بحث و اختلافنظر بوده است (نک : هجويری، 27؛ خطيب، 5/ 28). كتاب بلوی الانبياء شايد بسط همان نكتهای بوده است كه از او دربارۀ «بلاء المحبين» نقل كردهاند (سلمی، 489-490). از سخنانی كهاز او دربارۀ محبت نقل كردهاند (همانجا؛ عطار، 2/ 131؛ بقلی، 10) و نيز از كتابی كه شاگردش ديلمی در اين باب به نام عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف تصنيف كرده و در آن (صص 19، 35-36، 45، 135) بعضی از آرا و اقوال استاد خود را دربارۀ محبت شاهد آورده است، میتوان به تقريب از مضامين كتاب المحبة و كتاب الودّو الالفۀ او نشانههايی يافت، كتاب ردّ علی ابنسالم كه از تصنيفات مفصل او بوده، چنانكه از عنوان آن برمیآيد، در ردّ عقايد سالميه بوده و بهگفتۀ انصاری (ص 312) نيز وی بهقول ابوعبدالله بن سالم داير بر اينكه خداوند در ازل همهچيز را میديده است، خرده گرفته بود (قس: ماسينيون، «مصائب»، II/ 194). كتاب المشيخۀ او نيز بايد اساس كار شاگردش ابوالحسن ديلمی، كه تصنيفی در مشيخة فارس ساخته بود، قرار گرفته باشد (نک : جنيد شيرازی، 38، 45؛ ماسينيون، همان، II/ 195). وصيت ابنخفيف رسالۀ كوچكی است شامل نصايح او به مريدان و سالكان، در 25 وصيت در مراعات تقوی و طهارت پرهيز از شهوات و وساوس نفسانی، اجتناب از كبر و غرور و حسد، تحصيل فضايل و كمالات اخلاقی و ممارست در رياضت و مجاهدت. معتقد ابنخفيف نيز رسالهای است كوتاه كه اساس مطالب آن تصحيح و تصفيۀ اعمال و اخلاص در عبادات است. مضامين رساله شامل نكاتی است در تعريف توحيد و تنزيه ذاتباری تعالی و اشاراتی به اينكه علم غير از رؤيت است، يعنی خداوند آنچه را كه موجود است میبيند و آنچه را كه معدوم است میداند؛ صفات خداوند قائم بر ذات اوست و رؤيت خداوند در قيامت ممكن است. در مسألۀ جبر و اختيار، طاعت و معصيت، خلق افعال و كسب افعال، نبوت و خاتميت، معراج رسول اكرم و چگونگىِ آن، و نيز در مسائلمربوط به ايمان و اسلام، توحيد و معرفت، استطاعت و فعل، جنت و نار، اخبار آحاد و متواتر، عقل و شرع، حسن و قبح و ساير موضوعات كلامی و اعتقادی از ديدگاه اشاعره گفتوگو میكند. در فصل چهارم رساله از مطالبیكه خاص طبقۀ صوفيه است، سخن میرود: فقر بر غنیافضل است، زهد كلی بهتر از زهد جزئی است؛ رؤيت در دنيا محال است؛ نبوت بهتر از ولايت است؛ معجز از انبياست و كرامت از آنِ اولياء؛ سكر مقام مريدان است و بر عارفان كامل روا نيست؛ صحو بر سكر رجحان دارد؛ ذخيرهكردن مال وقتیكه توكل درست باشد، زيان ندارد؛ تصوف نه علم است نه عمل، بلكه صفتی است كه چون ذات صوفی بدان متجلی است، آنگاه همصاحب علم و عمل میشود و هم ميزان علم و عمل؛ ميان تصوف و فقر و تقوی فرق نيست، فقر در سببها تصرف ندارد، ولی صوفی در سببها تصرف تواند كرد؛ حال غير از وجود است؛ سماع عارفان را رواست، ولی مريدان را روا نيست و كلاً ترك آن اولی است، زيرا آفات آن بسيار است. در پايان رساله اشاراتی به فرق ميان روح و نفس و حيات و مخالفت با نفس نيز ديده میشود. سلسلۀ نسبت خرقۀ ابنخفيف به صورتهای مختلف نقل شده است: مؤلف فردوسالمرشدية در ذكر سلسلۀ خرقۀ ابوالحسن كازرونی آن را به صورتی آورده (محمود بن عثمان، 22) و زركوبشيرازی در بيان نسبت خرقۀ شيخ شهابالدين سهروردی آن را بهنوعی، و از طريق شجرۀ خرقۀ شيخ روزبهان بقلی به نوعی ديگر نزديك بهترتيب مندرج در فردوسالمرشدية نقل كرده است (صص 128-130)، اما هيچيك از اين صورتها با آگاهيهايیكه دربارۀ ابنخفيف از سيرۀ ديلمی به دست میآيد، سازگاری تمام ندارد. بنا بر سلسلههايی كه ذكر شد (نيز نک : معصومعليشاه، 2/ 92، 173، 308- 309) طريقۀ سهرورديه، طريقۀ كازرونيه و اصحاب روزبهان بقلی نسبت خرقۀ خود را با واسطههايی به ابنخفيف میرسانند. ابنخفيف در شيراز دارای دستگاهی بوده و دوستان و مريدان بسيار داشته است. مؤلف فردوس المرشدية در سبب تقرب مردمان به او گويد كه طريق وی آن بود «كه بستدی و بدادی» (محمود بن عثمان، 17). در زمان حيات هجويری طريقۀ او به خفيفيه معروف بوده و همو گويد كه خفيفيان به ابنخفيف تولاّ كنند (ص 317). حمدالله مستوفی در تاريخ گزيده به «قبيلۀ خفيفيهكه ارباب و اكابر ابهرند»، اشاره میكند (ص 657) و آنان را از «تخمۀ» وی میداند، ولی معلوم نيست كه مقصود مستوفی از اين تعبير چيست، زيرا از اولاد و احفاد ابنخفيف در هيچ مأخذی ذكری نيامده استو شايد اين نكته اشارهای به گسترش طريقۀ او در آن نواحی باشد و به هر حال حاكی از آن است كه در اوايل سدۀ 8 ق كسانی در آنجا خود را به وی منسوب میداشتهاند. طريقۀ ابنخفيف به توسط مريدش حسين اكّار و بهوسيلۀ مريد او ابواسحاق كازرونی (ه م) به تأسيس طريقۀ كازرونيه انجاميد.اساس طريقت ابنخفيف بر مجاهدت بوده و از رياضتهای سخت و طاعات و عبادات طاقتشكن و افراط او در كمخوردن و مخالفت با نفس داستانهای بسيار نقل كردهاند (ديلمی، سيرة، 23، 24، 29-30؛ قشيری، 31؛ ابنعساكر، 192؛ سبكی، 2/ 151-152). او را میتوان حلقۀ رابط ميان مشايخ سدههای 3 و 4 عراق، چون جنيد، رويم، شبلی و ابنعطا، با صوفيان دورۀ بعد در فارس و خراسان دانست و كسانی چون ابوالحسن ديلمی، ابن بساكويه، ابونصر سراج و ابوعبدالله مقاريضی از تربيتيافتگان او بودند. آرامگاه او در شيراز زيارتگاه اهل عرفان بوده و گروهی از بزرگان صوفيۀ فارسدر حوالی آن به خاكسپرده شدهاند (نک : جنيد شيرازی، 38-94). خانقاه او نيز محلآمد و شد و اقامت زايران بوده و موقوفاتی داشته است. بهگفتۀ فسايی از ابتدای حكومت صفويه اين خانقاه از رونق افتاد، ولی كريمخانزند به عمران آن كوشيد و اطراف صحن خانقاه و رباط و قبرستان اطراف آن را مسطح كرد و بهصورت ميدانی وسيع درآورد كه به ميدان نعلبندان موسوم و متصل به بازار وكيل است (2/ 158).
ابنباكويه، محمد بن عبدالله، «بداية حالالحسين بن منصور الحلاج و نهايته» (نک : Quatre در مآخذ لاتين)؛ ابنبطوطه رحلة، بيروت، دارالكتاب اللبنانی؛ ابنجنيد شيرازی، عيسی، تذكرۀ هزار مزار، بهكوشش نورانی وصال، شيراز، 1364 ش؛ ابنجوزی، عبدالرحمن، تلبيسابليس، قاهره، 1928 م؛ ابنعساكر، علی بن حسن، تبيين كذب المفتری، دمشق، 1347 ق؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق؛ ابنملقن، عمر بن علی، طبقاتالاولياء، به كوشش نورالدين شريبه، بيروت، 1406 ق/ 1986 م؛ ابونعيماصفهانی، احمد بن عبدالله، حلية الاولياء، بيروت، 1407 ق/ 1987 م؛ اخبار الحلاج، بهكوشش لوئی ماسينيون و وپ. كراوس، پاريس، 1936 م؛ انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقاتالصّوفيّه، بهكوشش محمد سرور مولائی، تهران، 1362 ش؛ بقلی شيرازی، روزبهان، عبهر العاشقين، بهكوششهانری كربن، تهران، 1337 ش؛ تاريخ سيستان، بهكوشش ملكالشعرای بهار، تهران، 1352 ش؛ جامی، عبدالرحمن، نفحاتالانس، بهكوشش مهدی توحيدیپور، تهران، 1336 ش؛ جنيد شيرازی، معينالدين، شدالازار، به كوشش قزوينی و اقبال، تهران، 1328 ش؛ حاجی خليفه، كشف، به كوشش گوستاوفلوگل، لايپزيک، 1871 م؛ حمدالله مستوفی، ابنابی بكر، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوائی، تهران، 1362 ش؛ خطيب بغدادی، احمد بن علی، تاريخ بغداد، بيروت، 1349 ق؛ ديلمی، ابوالحسن، سيرة الشيخالكبير، ترجمۀ ركنالدين يحيی بن جنيد الشيرازی، بهكوشش ا. شيمل ـ طاری، تهران، 1363 ش؛ همو، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، بهكوشش ج. ك. واديه، بيروت، 1962 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سير اعلامالنبلاء، بهكوشش شعيبالارنؤوط و اكرمبوشی، بيروت، 1403 ق/ 1983 م؛ زركوبشيرازی، احمد، شيرازنامه، بهكوشش اسماعيل واعظ جوادی، تهران، 1350 ش؛ سبكی، عبدالوهاب بن تقیالدین، طبقاتالشافعية الكبری، قاهره، 1324 ق؛ سلمی، محمد، طبقاتالصوفية، بهكوشش يوهانس پدرسن، ليدن، 1960 م؛ عطار، محمد بن ابراهیم، تذكرة الاولياء، بهكوشش نيكلسون، ليدن، 1905 م؛ غزالی، محمد، احياء علومالدين، قاهره، 1352 ق/ 1933 م؛ فروزانفر، بديعالزمان، مآخذ قصص و تمثيلات مثنوی، تهران، 1333 ش؛ فسائی، ميرزا حسن، تاريخ فارسنامۀ ناصری، تهران، 1314 ش؛ قزوينی، زكريا، آثار البلاد، بيروت، دارصادر؛ قشيری، عبدالكريم، الرسالة القشيريّة، قاهره، 1379 ق/ 1959 م؛ محمود بن عثمان، فردوسالمرشدية فی اسرار الصمدية، بهكوشش ايرج افشار، تهران، 1333 ش؛ مركزی، خطی؛ معصومعليشاه شيرازی، محمد، طرائق الحقائق، بهكوشش محمد جعفر محجوب، تهران، 1339 ش؛ هجويری، علی بن عثمان، كشفالمحجوب، به كوشش ژوكوفسكی، لنينگراد، 1926 م؛ يافعی، عبدالله بن اسعد، روضالرياحين فی حكايات الصالحين، قبرس، مؤسسة عمادالدين؛ همو، مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، 1337- 1339 ق؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:
GAS; Massignon, Louis, La Passion de Husayn ibn Mansûr Hallâj, Paris, 1975; id, Les notes à Akhbāral- Ḥallāj.(نك : اخبار الحلاج); Quatre textes inédits relatifs à la biographie d'al Hosayn ibn ManŞoūr, Al, Ḥallāj, édités par Louis Massignon, Paris, 1914. فتحاللهمجتبائی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید