ضرب المثل

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • تابوت | جعبۀ مستطیل‌شکل روبازی از جنس چوب یا فلز در قد و قوارۀ انسان، برای حمل پیکر مرده به غسالخانه و گورستان. بیشتر لغت‌نامه‌های فارسی همین تعریف را، با اندکی کم و زیاد، برای تابوت داده‌اند (نک‍ : لغت‌نامه ... ).
  • تار | سازی زهی ـ مضرابـی (زخمه‌ای) با دسته‌ای بلند که متداول‌ترین و کامل‌ترینِ آلات موسیقی امروزی ایرانی به‌شمار می‌رود.
  • تب، | عارضه‌ای که در نتیجۀ آن دمای طبیعی بدن بالا می‌رود.
  • تخم مرغ | خایه، سلول نطفۀ ماده (تخمک) مرغ خانگی.
  • ترازو | وسیله‌ای برای اندازه‌گیری وزن اجسام. طرز کار ترازوها بر پایۀ قوانین اهرم و تعادل است و بیشتر آنها منضماتی با نام وزنه دارند.
  • ترخون | گیاهی معطر و خوش‌طعم با مصارف خوراکی و درمانی در فرهنگ بهداشتی و غذایی ایرانیان.
  • ترشی | نوعی چاشنی حاصل از پروردن سبزیها، میوه‌ها و صیفی‌جات، بیشتر در سرکۀ انگور. به انواع ترشیجات آچار نیز می‌گویند (برهان .... ، ذیل واژه).
  • تسبیح | دانه‌های به رشته کشیده‌شده که ذکرها، اوراد و دعاها را بدان شمارند.
  • تعارف | از شاخصه‌های فرهنگ مردم ایران و مجموعۀ آدابی که هر فردی در رابطه‌اش با دیگران و برای نشان‌دادن فزونی محبت، دوستی و ادب به‌طور مستمر انجام می‌دهد.
  • تفتان | از کوههای آتشفشانی نیمه‌فعال ایران.
  • تفنگ | اسلحه‌ای آتشین، پرتابی، و قابل حمل بر روی دوش، مرکب از لولۀ بلند، قنداق و ابزارهای آتش‌زنه، با کاربردهای جنگی، شکاری، دفاعی، حفاظتی و آیینی.
  • تگرگ | قطره‌های یخ‌بستۀ باران که از آسمان فرو می‌ریزد و از دیرباز به‌عنوان عنصری باورساز در فرهنگ ایرانیان شناخته شده است.
  • تنور | محل پختن نان. از نظر تاریخی، پیدایش تنور به دورۀ یک‌جانشینی و زراعت برمی‌گردد. دهخدا آن را لفظی مشترک میان فارسی، عربی و ترکی به معنی محل پختن نان، جایی که در آن نـان می‌پزند و محل طبخ نان که خم‌مانند است، می‌داند (نک‍ : لغت‌نامه ... ).
  • جامع التمثیل | جامِعُ التَّمْثیل، از مشهورترین کتابهای تمثیل و مَثَل به زبان فارسی، تألیف محمد (یا محمدعلی) هبله‌رودی از ایرانیان مقیم هند.
  • جارو | جارو، یا جاروب، وسیله‌ای دست‌ساز، ساخته‌شده از برگ، ساقه و شاخۀ گیاهان جهت رُفت‌وروب، با کاربردهای متنوع در فرهنگ مردم.
  • جغد | جُغْد، از پرندگان گوشت‌خوار، بیشتر شب‌پر و از تیرۀ بوفدیسان1، که در فرهنگ ایرانیان همواره مورد توجه بوده است.
  • جگر | آشپزباشی، علی‌اکبر، سفرۀ اطعمه، تهران، 1353 ش؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابن‌طولون، محمد، المنهل الروی فی الطب النبوی، به کوشش زهیر عثمان جعید، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ انصاف‌جویی، محمد و دیگران، آشپزی کردستان، سنندج، 1386 ش؛ ...
  • جهیزیه | جَهیزیه، مجموعۀ مشخصی از اثاث خانه، که دختران به هنگام ازدواج به خانۀ شوهر می‌برند.
  • چاقو | چاقو، ابزاری برای بریدن، تراشیدن و پوست‌کندن مواد، مرکب از تیغه و دسته که تیغۀ آن در مواقع غیرضروری در میان دسته جا می‌گیرد.
  • چانه زنی | چانه‌زَنی، رسم گفت‌و‌گوی طولانی دو طرف معامله برای گرفتن امتیاز بیشتر از یک سو و ندادن امتیاز از سوی دیگر، که بیشتر در روابط اقتصادی و بده‌وبستانها و خریدوفروش کالا صورت می‌گیرد.
  • چارواداری | چارْواداری، از مشاغل سنتی مختص حمل و نقل بار و مسافر با چهارپایان باربر. به شاغل این شغل چاروادار می‌گویند و اسامی دیگر آن مکاری، خربنده، خرکچی، قاطرچی و قافله‌دار است
  • چاووش خوانی | چاووشْ‌خوانی، از مراسم بدرقۀ زائران و نیز استقبال از آنان، همراه با خواندن اشعار مذهبی.
  • چای | چای، از گیاهان معطر، خوش‌طعم و پُرمصرف، که غالباً دم‌کردۀ آن رایج‌ترین نوشیدنی در ایران و اغلب کشورهای اسلامی به‌شمار می‌رود و سالها ست که مصرف آن در این سرزمینها به شکلی همگانی و به صورت یک عادت در شرایط مختلف رواج یافته است.
  • جوراب | جوراب، دست‌بافتی پشمی، پنبه‌ای یا ابریشمی برای پوشاندن پا.
  • چادر | چادُر، از پوششهای سراسری زنان که آن را بر روی سر می‌اندازند و تا روی پا را می‌پوشاند.
  • چغندر |
  • حلوا | حَلْوا، خوراکی شیرین، سنتی و آیینی. حلوا با نامهای افروشه، (برهان ... ، ذیل واژه)؛ افروشک (فره‌وشی، 6)؛ آفروشه ( آنندراج، فرهنگ ... ، ذیل واژه؛ نفیسی، ذیل آفروسه)؛ آفروشه‌شاه...
  • حمام | حَمّام، ساختمانی عام‌المنفعه، برای نظافت و شستن سر و تن، با معماری سنتی زیرزمینی، معمولاً مجلل، باشكوه، یكپارچه، گسترده و متشكل از فضاهای متعدد.
  • حصیر | حَصیر، بافته‌ای که از در‌هم‌تنیدن رشته‌های حاصل از کوبیدن نیهای نازک، برگ درخت خرما یا برگهای بلند گیاهانی به ‌دست می‌آید که در حاشیۀ مردابها و رودخانه‌ها می‌رویند.
  • خان | خان، لقبی که از زمان سلطۀ مغول بر ایران، به رئیسان و سرکردگان ایالات و ولایات و ایلات داده می‌شد.
  • خاک | خاک، بخشی از لایۀ رویین کرۀ زمین، با نقشی زندگی‌بخش، زایا و مؤثر در زندگانی و فرهنگ مردم. این واژه در اصطلاح بر زمین، و در تداول عام برحسب مورد به کشور، قبر، و گور نیز اطلاق می‌شود
  • خال | خال، نقطه‌ای غالباً تیره، سیاه و ناهمگون با رنگ زمینه، بر اندام انسان، حیوان یا بر روی اشیاء. خال واژه‌ای است عربی با معانی متعدد
  • خانه | خانه، فضای خصوصی زندگی انسان. در ساختار فرهنگی مردم ایران، خانه فضای خصوصی برای زندگی یک خانواده است که معمولاً اصل محرمیت در طراحی و احداث آن رعایت می‌شود تا افراد خانواده از دید اشخاص نامحرم محفوظ باشند.
  • خارپشت | خارْپُشْت، پستانداری خاردار با جایگاهی ویژه در فرهنگ مردم ایران، از عهد باستان تا کنون.
  • خر، | خَر، چهارپای فردسُم اهلی و باربر که در باورهای مردم کارکردی دوگانه (مثبت و منفی) دارد.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: