چه بايد‌كرد؟ / شادروان دكتر صادق طباطبايي - بخش پنجم

1393/12/12 ۱۱:۱۷

چه بايد‌كرد؟ / شادروان دكتر صادق طباطبايي - بخش پنجم

ترديدى نبايد داشت كه منش و خوى و شيوه تفكر و كيفيت زندگى و ميزان موفقيت بزرگان دين و اجتماع، به ‏عنوان الگوهاى تربيتى، نقش بزرگى در زندگى وانديشه و روش برخورد فردى و اجتماعى جوانان، بازى مى‏كند. آموزشها و توصيه‏هاى بزرگان زمانى در دل و روح جوان اثر مى‏گذارد كه:

 

 

الگوهاى شخصيتى

ترديدى نبايد داشت كه منش و خوى و شيوه تفكر و كيفيت زندگى و ميزان موفقيت بزرگان دين و اجتماع، به ‏عنوان الگوهاى تربيتى، نقش بزرگى در زندگى وانديشه و روش برخورد فردى و اجتماعى جوانان، بازى مى‏كند. آموزشها و توصيه‏هاى بزرگان زمانى در دل و روح جوان اثر مى‏گذارد كه:

اولاً عمل و سوابق گوينده، مصداق كامل آنها باشد. به بيان ديگر در كردار و گفتار او تناقض وجود نداشته باشد.

ثانياً اظهارات گوينده، از مبانى مسلم علمى و منطق و شعور بالاى جوانان اين روزگار به دور نباشد.

 

شِكوه‏هاى شهيد مطهرى

بيش از سى سال از شِكوه‏هاى شهيد مطهرى از نوع و كيفيت اظهارات پاره‏اى از اهالى منبر و وعظ مى‏گذرد. درد آن شهيد والامقام از سخنان سخي، و تحريف‌شده و عارى از منطق كسانى است كه در كسوت مروج و مبلغ دينى قرار دارند. به عنوان نمونه به عبارات زير توجه كنيد: «...بعضى از ملتها فرازهاى تاريخى دارند مملو از حماسه، افتخار، آموزندگى، زيبايى، عظمت، الهام‏بخشى... ولى با تحريف به جاى آنكه الهام‏بخش عظمت و حماسه و محرك روح سلحشورى باشد، الهام‏بخش زبونى و بدبختى و تسليم در مقابل حوادث مى‏گردد... واقعه تاريخى كربلا از آن نوع حوادث است... كه تمام عظمت‌ها و زيباييهايش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و به جاى آن زبونى و ضعف و جهالت و نادانى آمده است!»1

«جامعه‏اى كه تاريخى مانند تاريخ حسين بن على دارد، مملو از افتخار و حماسه و عظمت و زيبايى و آموزندگى و الهام بخشى، ولى آن را پر مى‏كند از افسانه‏هاى احمقانه «روضه الشهدا»ئى و «اسرارالشهدا»ئى، حقاً چنين جامعه‏اى سفيه است نه رشيد!»2

«كتاب معروفى است به نام روضه‌الشهدا كه نويسنده آن ملا حسين كاشفى است... حدود پانصد سال پيش اين كتاب را تنظيم كرده است. اين نويسنده، مرد بوقلمون صفتى بوده است...من نمى‏دانم اين بى‏انصاف چه كرده است. وقتى اين كتاب را خواندم، ديدم حتى اسمها جعلى است! يعنى در اصحاب ‏امام اسمهائى را ذكر مى‏كند كه اصلاً وجود نداشته‌اند، در ميان دشمن اسمهائى را مى‏گويد كه همه جعلى است. داستانها را به شكل افسانه درآورده است. بعدها شروع كردند روى منابر از روى اين كتاب خواندن و اسم آن را گذاردند: روضه‌خوانى... روضه‏خوانى، يعنى خواندن كتاب روضه‌الشهدا، يعنى خواندن همان كتاب دروغ!3

در شصت هفتاد سال پيش شخصى مثل مرحوم ملا آقاى دربندى پيدا شد، تمام حرفهاى روضه‌الشهدا را به اضافه چيزهاى ديگرى پيدا كرد و همه را يكجا جمع كرد و كتابى‏نوشت به نام اسرارالشهاده. واقعاً مطالب اين كتاب انسان را وادار مى‏كند كه به حال اسلام بگريد!4

«بدون شك در اينجا وظيفه‏اى هست كه بايد با اين تحريفات مبارزه كرد، بلكه به تعبير بهتر، اگر بخواهيم از خودمان ستايش كنيم و تعبير احترام‏آميزى درباره خودمان به كار ببريم، بايد بگوئيم كه نسل ما رسالتى براى مبارزه با اين تحريفات دارد...»5

«در امر به معروف و نهى از منكر، قطعاً بايد حساب، تدبير، فكر و منطق به كار برده شود.»6

«اگر حسين بن على امروز بود و خودش مى‏گفت براى من عزادارى كنيد، مى‏گفت چه شعارى بدهيد؟ آيا مى گفت بخوانيد: «نوجوان اكبر من» يا مى‏گفت بگوئيد: «زينب مضطرم الوداع الوداع»؟ چيزهائى كه من (يعنى امام حسين) در عمرم هرگز به اين جور شعارهاى پست و كثيف و ذلت‏آور تن ندادم و يك كلمه از اين حرفها نگفتم؟! اگر حسين بن على بود، مى‏گفت اگر مى‏خواهى براى من عزادارى كنى، براى من سينه و زنجير بزنى، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد.»7

يك بار ديگر اين فراز دردناك و سوگمندانه اين استاد بزرگ را مرور كنيم: «اين جور تبليغ دين كردن يعنى... فراراندن و بيزار كردن مردم از دين، براى مخالف‏تراشى، براى دشمن تراشى چيزى از اين بالاتر نيست!»8

«به خدا قسم اگر انسان از ديده خون ببارد، كم است. چرا بايد كارنامه ما ملت در امر به معروف و نهى از منكر اينقدر پست و پايين باشد؟ امر به معروف و نهى از منكر يعنى چه؟ يعنى همدردى، همبستگى، همكارى، همگامى.»9

 

درد امروز

اين فريادهاى دردناك و اين هشدارهاى بيدارگر آن فرهيخته شهيد، چنان كه گفته شد، به روزگارانى متعلق است كه شعاع بُرد و تعداد مخاطبان آن مطالب بسيار محدود بوده است. حال بعد از گذشت يك ربع قرن، دوباره شاهد بياناتى از آن دست هستيم، با اين تفاوت كه اين بار از طريق رسانه‏هاى ارتباط جمعى، پهنه گيتى را درمى‏نوردد!

به نمونه‏هايى از افاضاتى كه در همين چند ماه اخير از تريبونهاى مهم شنيده‏ام و يا خوانده‏ام، توجه كنيد:

*خداوند هشتادهزار تن از ملائكه خود را مأمور كرده تا روزانه با مشكهاى خود از آب درياها برداشته و بر روى خورشيد بريزند تا امكان حيات براى بشر در روى زمين فراهم گردد. وگرنه حرارت خورشيد همه چيز را ذوب مى‏كند!

*هر روز از ايام هفته متعلق به يك جماعت است. روز چهارشنبه ويژه دوزخيان است و لذا اگر كسى روز چهارشنبه ناخنهاى خود را بگيرد تا آخر همان هفته خواهد مرد. روز جمعه روز ناخن گرفتن است.

*اينكه توصيه شده نماز را اول وقت بخوانيد، به اين دليل است كه هر وقت متوجه شدى اين فريضه‌ات را به جاى آورده‏اى، خوشحال شده و چاق خواهى شد. (البته ممكن است برخى با عنايت به اين دستورالعمل به فكر لاغركردن خود با آسانترين روش برآيند!)

*عمر بشر را خداوند صدهزار سال قرار داده است. از اين مدت، بيست‌هزار سال آن در غيبت امام عصر و هشتاد هزار سال بقيه، در لواى حكومت ايشان به ‏سر خواهد آمد!

*بيش از نود درصد دانشگاهيان ما بى‏دين بوده و نماز نمى‏خوانند!

*علت فساد و بى‏بند وبارى جوانان ما اين است كه كلاسهاى دروس دانشگاهى مختلط است!

معناى اين ادعا جز اين نيست كه تا يك سال قبل كه اين جوانان هنوز وارد دانشگاه نشده بودند، از تربيت دينى و فرهنگ دينى قابل قبولى برخوردار بودند و لذا از غربال گزينش عبور كردند. همين كه وارد كلاسهاى مختلط دانشگاه شدند، آثار تربيتى از بين رفت و به بى‏بند و بارى و فساد روى آوردند. اگر اين ادعا صحيح باشد كه خوشبختانه چنين نيست، يا بايد در روش تربيتى كم‌اثر و بى‏دوام تجديدنظر كرد و يا در شيوه گزينش كه عبور از آن با كمى رياكارى و زرنگى ممكن مى‏گردد، تغييراتى داد.

 

خاطره‏اى از امام(ره)

در همين زمينه دريغم مى‏آيد خاطره‏اى را از امام راحل ناگفته بگذارم. در سال تحصيلى 1361 يا 62، روزى استاد حجت‌الاسلام دكتر شيخ‏الاسلامى كه رياست وقت دانشگاه الهيات را برعهده داشت، وارد كلاس مى‏شود و مى‏بيند در وسط كلاس پرده كشيده و دانشجويان دختر و پسر را از هم جدا كرده‏اند. ايشان به اين امر اعتراض مى‏كند. در پاسخ گفته مى‏شود: «اين دستورالعمل انجمن اسلامى مى‏باشد.» استاد مى‏گويد: «يا پرده را جمع مى‏كنيد و يا من از درس دادن امتناع مى‏كنم.» جوان نماينده انجمن در كلاس مقاومت مى‏كند. آقاى دكتر شيخ‏الاسلامى از كلاس بيرون آمده، با دفتر امام تماس مى‏گيرد.

در آن زمان خواهر من دانشجوى يكى از درسهاى ايشان بود. آقاى دكتر ماجرا را براى خواهرم شرح داده و از امام كسب تكليف مى‏كند. امام قريب به اين مضمون مى‏گويند: «...به اين بازيها خاتمه دهيد و با كسانى كه مقدس‌تر از حضرت امير ظاهر مى‏شوند، به ديده شك و ترديد بنگريد. مگر قرار است دختر و پسر سر كلاس استاد چه كنند كه بايد از ديد يكديگر دور باشند؟ اين جوانان كسانى هستند كه دو سه سال ديگر بايد وارد صحنه‏هاى مديريت اجتماعى‏شوند. اين عمل جز توهين و بى‏اعتنائى به شخصيت آنان معنائى ديگر ندارد. كسانى‏كه چنين انديشه‏هائى در سر دارند، يا خود مريض و ضعيف‏النفس هستند و يا مأمور شياطين ديگر.»

خاطره‏اى ديگر در همين مورد از امام به يادم آمد كه بى‏مناسبت با بحث من نيست. شبى در حضور ايشان بوديم و تلويزيون قسمتى از يك سريال ايرانى را پخش مى‏كرد. از دفتر آمدند و پيغام يكى از بزرگان قم را آوردند كه: «...همين فيلمى كه الآن دارد پخش مى‏شود، من پيرمرد را تحريك مى‏كند، چه رسد به جوانان را!» امام در پاسخ مى‏گويند: «به ايشان بگوئيد: شما ضعف نفس داريد و اول بايد خودتان را اصلاح و منزه كنيد! من در اين فيلم صحنه نامناسبى نمى‏بينم.»

پى‏نوشتها:

 

  1. حماسه حسينى، ج3، ص298 2
  2.  همان، ص303

3. همان، ج1، صص18 و 20

4. همان، ص55

5. همان، ص91 6. همان، ص191

7. همان،ج3، ص168

8. همان ص101

9. همان، ص161

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: