1395/9/3 ۰۷:۳۷
بیان این تعزیت که بر سر روضة حضرت رسالت صلی الله علیه و آله واقع شد، از سرحد تقریر متجاوز است و نطاق نطق از احاطة آن عاجز٫ اقاصی و ادانی مدینه درین ماتم سهیم بودند و خواص و عوام ازین مصیبت در اندوه عظیم
بیان این تعزیت که بر سر روضة حضرت رسالت صلی الله علیه و آله واقع شد، از سرحد تقریر متجاوز است و نطاق نطق از احاطة آن عاجز٫ اقاصی و ادانی مدینه درین ماتم سهیم بودند و خواص و عوام ازین مصیبت در اندوه عظیم.
مطلقا در جهان کون و فساد
کس چنین تعزیت ندارد یاد
(کاشفی، ۳۹۲ـ۳۹۳)
و دور نیست ضربالمثل «خون کسی در شیشه ریختن» از این حکایت نشأت گرفته باشد. مولانا کاشفی در جایی دیگر به وضوح ریشه این ضربالمثل را که به حادثه کربلا بازمیگردد، ارائه نموده و از نورالائمه نقل کرده است که در سحرگاه عاشورا با ندایی آسمانی در کندوکاو امالکلثوم از حضرت امام حسین (ع) نقل کرده است:
… پیش از این ساعت به یک لحظه نور باصره از فلک دفاع به افول رسید و مردم چشم از روزنه جان به نظاره گلشن ملکوت مشغول شد به حکم وراثت جدم صلی الله علیه و آله که «تنام عینای و لاینام قلبی» چشمم در خواب و دلم بیدار بود، سگان دیدم که بر من حمله کردند؛ در میان آنها سگ پیسه از همه بر من خشمناکتر بود و من با خود گفتم که او مرا هلاک خواهد کرد و درین بودم که جدم صلی الله علیه و آله پیش من پیدا شد و گفت: «یا بنّی: ای پسرک من و ای شهید آل محمد و ای مظلومترین فرزندان من، اینک به استقبال روح پاک تو ساکنان عالم بالا و مقربان ملأ اعلی آمدهاند و به مرتبه بزرگتر تو را بشارت میدهند. جهد کن که امشب افطار نزد من کنی و توقف و تأخیر جایز نداری» و همراه جدم صلی الله و سلامه علیه، فرشتهای دیدم آن حضرت فرمود که: «ای حسین، این کس را میشناسی؟» گفتم: «نی» فرمود که: «این فرشتهای است از آسمان فرود آمده با شیشه سبز تا خون تو را در آن شیشه ریزد و نگاه دارد.» ام کلثوم به گریه درآمد. حضرت امام حسین علیهالسلام گفت: «ای خواهر،ِ اهل بیت مرا طلب کن که محل وداع است.»
الوداع ای دوستان، کاین دم سفر خواهیم کرد
مسکن اصلی خـود جای دیگر خواهیم کرد
ما[کهدر]راهیم چون یوسف درینزنداناسیر
مصر عــــزت را عزیزآسا مقر خواهیم کرد
حاصل دنیا متاعی نیست کان را قیمتیست
زو چو صاحب همتان قطع نظر خواهیم کرد
ما از اینجـا شاد و خرم میرویم از بهر آنک
منزل انــدر بقعهای زین خوبتر خواهیم کرد
هر کـه را عـزم تماشای ریاض قدس هست
گو مهیــا شو که ما زینجا سفر خواهیم کرد
(کاشفی، ۲۷۲)
شیشه از سنگ است و «سنگ» هم در این ترکیببند و هم در اعتقاد علویان صفوی، جایگاهی ویژه دارد که به آن پرداخته خواهد شد.
«فملک هفتمین» که در مصرع دوم بیت دوم در توضیح آمده است، باید گفت: زحل در نظام بطلمیوسی، دورترین سیارة این منظومه به زمین است و ساکن فلک هفتم. این سیارة علوی دارای مزاجی سرد و خشک به افراط است و به همین سبب اخترشناسان آن را کوکبی نحس و نحس اکبر میشناسند و برآنند که نظر انداختن به سوی زحل موجب بروز غم و اندوه میشود. زُحل در هر بیست سال یک بار با مشتری قران میکند. در این قران اگر شرایط به قسمی باشد که زحل بر مشتری غالب باشد، سالی پرنکبات در پیش خواهد بود و هر گاه مشتری غلبه کند سالی همراه با نعمات و نیکیها به مردم روی خواهد آورد. منجمان آن را کوکبی نر و روزی میشمارند و خاقانی در توصیف زحل آن را پیری مسن و پاسبان بام خداوند گفته است:
وز بـــر آن خــــوابگه، طـارم پـیر مسن
همچو امل دوربین، همچو اجل جانستان
بُرده به هنگام زخم، در صف میدان جنگ
حــــربة هنــــدی او، حرمت تیغ یمان
گشت ز سیـارگـــان رفعـــت او بـیشتر
بام خـــداوند را هست به شب پـاسبان
(دیوان خاقانی، ۳۵۱)
(دکتر عباس مهیار، نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۳، ۴۸۴)
مولانا محتشم به علت دورترین محل از زمین، نحس اکبر بودن، بروز غم و اندوه و نزدیکی به بارگاه خداوند، به ترتیب، فلک هفتمین (زُحل) و سپس جایگاه انبیا و در نهایت مقام خداوند را پایان مقطع این بند از ترکیب قرار داده است.
یکبــاره جـامه در خُم گردون، به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردوننشین رسید
پـر شد فلک ز غلغله چون نــوبت خروش
از انبیا به حضــرت روحالامیـــن رسید
مولانا محتشم در اینجا چون از فلک هفتم فراتر میرود و جایگاه ارواح مطهر انبیا را در پیشگاه خداوند تصویر میکند، به حضرت مسیح(ع) اشاره میکند؛ یگانه پیامبری که به جسم خاکی در آسمانهاست و جسم در جامه مستور است و حضرت عیسی مسیح(ع) در نوبت نبوت، پیش از پیامبر اکرم(ص) و پس از دیگر انبیای اولوالعزم است. هرچند وی در چرخ چهارم و به قول حکیم نظامی «از خورشیدسواران» است، در این هنگامه او نیز به ارواح انبیاء میپیوندد و از خورشید جدا میشود و جامة خویش در خُم گردون (آسمان) به نیل میزند یعنی کبود میکند. «جامه در نیل زدن» یا «جامه نیلی کردن»، کنایه از سیاه پوشیدن و عزادار شدن است. سپس این خبر از خروش انبیا به پیشگاه و درگاه خداوند سبحان به حضرت روحالامین میرسد مراتب را طی میکند. تصویرهای آسمانی محتشم در نهایت زیبایی است و به صحنة نقاشی سقف کلیسا از داوینچی میماند. در «مصیبتنامه» منسوب به علامه مجلسی میبینیم که در بیان اندوه انبیا در عاشورا مینویسد: عیسی(ع) از حزن دامیهاش [= زخم خونافشانش] در دیر چهارم جامه بر خُم افلاک نیلاندود کرده و گریبان پیراهن دریده … «مصیبتنامه منسوب به علامه مجلسی، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، بهارستان، شماره ۳۰۵۹۸، مجلدات میراث اسلامی ایران، رسول جعفریان» (سیاهپوشی در سوگ ائمه نور علیهمالسلام، ریشههای تاریخی، مبانی فقهی، علی ابوالحسنی (منذر)، مؤسسه دانش و اندیشه معاصر، تهران، ۱۳۹۰، ص ۱۳۷) ـ ویژگی و برجستگی عیسی مسیح(ع) در طریقت صفویه و به ویژه این ترکیببند در جای خود شرح و تفسیر خواهد شد.
کرد این خیــال و هم غلطکار، کان غبار
تا دامـن جــلال جهـــانآفرین رسید
هست از مـلال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال
بیت اوّل بیانگر مبرا بودن آستان سبحانی حضرت حق را از ملال و پاکیِ قهرِ الهی از هر جواب و سوال و قیل و قال است و برای همین مولانا محتشم «دامن جلال» خداوند را آورده است و صبر خداوند را به زیباترین و ادیبانهترین و هنرمندانهترین وجه ترسیم میکند. «خیال» را به مرحلة «وهم غلطکار» تنزل میدهد و از جهتی بیتِِ معروفِ» گر یکسره کائنات کافر گردد ـ بر دامن کبریاش ننشیند گرد را تداعی میکند و از سویی وصال یار برای امام مطلق انس و جان و درک قله رنج و مشقت انبیاء و فنای فی الله و بقای بالله و آغوش اهورا را مطرح میسازد و از سوی دیگر این مهم را که دوزخ و لعن ابدی و ظلمت و اهریمن از غبار نشاندن بر دامن او عاجزند.
در بیت دوم این فراز بیفرود را در دل بشریت و دل انسان فرود مینشاند و با یاد و نام خداوند قرین میسازد. مولانا کاشفی نیز در بیان ابتلای ایوب پیامبر(ع) در روضـةالشهدا، طرح ادیبانه این تصویر شاعرانه را چنین آورده است:
دیگر از پیغمبران (علی نبینا و آله و علیهالسلام)، بلیّه ایوب مشهور است و صبر او در بلا بر همة زبانها مذکور. آری، لشکر نعمت که دررسد، درگاه بیگانگان طلبد تا فرود آید و طلیعة سپاه محنت که بیاید، زاویه آشنایان جوید و در آنجا نزول فرماید. ای دنیاداران، شما را نعمت و سور درخور است؛ ای دوستان و هواداران، شما را زحمت و شور خوشتر است! در یکی از کتب سماوی مسطور است که: فرزندان آدم، بدانید که آسمان خزینة فرشتگان است، و بهشت خزانة حور و غلمان است؛ دریا جای دُرّهای آبدار است و کوه، معدن گوهرهای باقیمت و مقدار؛ سینههای احرار مخزن اسرار قِدَمست، دلهای دوستانِِ من خزانة اندوه و غم. در بلا شکستگی است و من دل شکسته دوست میدارم که «إنا عند المنکسرة قلوبهم». در محنت هجوم اندوه است و من اندوهکنان را به مقام محبت فرود آرم که «ان الله یحب کل قلب حزین».
هر که دارد راه درد و درد راه
سوز او بر حــال او باشد گواه
گــر دوای وصل او میبایدت
دردخواه و دردخواه و دردخواه
(کاشفی، ۵۹)
و پیامبر(ص) فرمود: »اِِنَّ للحُسَینِ فی بَواطِنِ المُؤمِنینَ مَعرِفَـه مَکنُومُـه: بدرستی که در دلهای مؤمنین برای حسین شناسایی پنهانی است». (برقعی، گنج گهر، ص ۸۹)
تـرسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکبــاره بر جریدة رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنــه خلق دَم زنند
بند ششم از نظر تأمل و اندیشهورزی در نهضت عاشورا با بند سوم ارتباطی درونی و موضوعی دارد. آنجا مولانا محتشم به دنبال «کاش»ها و کاشتهای آرزوی قلبی خود با تصویر هنری و طرح ادبی کاشفی، آن انتقام را به روز حشر موکول میکند. براساس فرموده پیامبر (ص) و ائمه (ع) ـ و در اینجا اندیشناک است که این گناه جهانسوز، انسانسوز شود و گستردگی آن، انسان الهی را از بخشایش محروم سازد و شفیعان روز محشر که انبیا و ائمه و اولیا هستند، سخنی در شفاعت بندگان نگویند.
دست عتــاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمیکه با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چــو شعلة آتش عَلَم زننــد
تصویر شاعرانهای است برای تشفی خاطر غمدیدگان از شهادت حسین(ع) و اصحاب، آن زمان که خداوند منتقمِ خون شهیدان باشد و آه از لحظهای که «آل علی(ع) با کفن خونچکان»، در عرصة قیامت ظاهر گردند؛ زیرا شهیدان زنده جاویدند و همواره خونشان در گردش و سیال و در جریان است. در قیامت همچو شمع فروزانی که مایة حیاتش از جان او سرازیر میشود، از دل خاک بر میآیند و در محضر نورانی خداوند شعلهور میشوند.
فــریاد از آن زمان که جــوانان اهل بیـت
گلگــون کفن به عــرصة محشر قدم زنند
جـمعی که زد به هم صفشان شور کربــلا
در حشر، صفزنان، صف محشر به هم زنند
محتشم لحظهای را به تصویر میکشد که جوانان اهل بیت با کفنهای گلگون، گام در عرصه محشر میگذارند و جمعیت یگانهای که اوج بیرحمی کربلا صفوفشان را به ظاهر متفرق کرد، در روز قیامت از شکوه و زیبایی و هیبت و عظمت، صفهای روز محشر را با گامهای خود میشکافند: یعنی چشمها نگران و محو صفوف آنها میشود و در محضر خداوند اقیانوس انسانی برای عزت عزیزان او از صفِ حضور کناره میگیرند و صحرای محشر را از نظم در میآورند؛ زیرا نور در نور نظمناپذیر است. حلقة ذکر مریدان طرائق صفویه و قادریه و قلندریه و جلالی و … طرحی از این بیت اخیر محتشم است که ابتدا جمعند، سپس متفرق میشوند و صفوف حاضران ناظر را بر هم میزنند و…
از صاحب حــرم چــه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حـرم زنند؟
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبـار گیسوش از آب سلسبیل
ظالمان ظلمانی از صاحب حَرمِ اَمن اِلهی چه انتظاری دارند؟ ناکسانی ازلی که کبوتران و پرندگان حرم را تیغ و تیر میزنند و شکار صید حرم را به حرمت صاحب حَرَم دریغ ندارند؛ زیرا جوانان اهل بیت (ع) وابستگان حریم امن الهی بودند، «ثارالله» بودند، اما نه تنها به فجیعترین شیوه به شهادت رسیدند، بلکه سرهایشان از تن جدا شد و بر فراز نیزهها قرار گرفت. آن سری که جبرئیل امین از آب سلسبیل و چشمه بهشت غبار گیسویش را شستشو داد.
بیت اول تلمیحی به این آیه شریفه نیز دارد که: «یا ایها الذین آمنوا لاتقتلوا الصیّد و انتم حُرُم: ای کسانی که ایمان آوردهاید، در حالی که مُحرم هستید، شکار را مکشید.» (مائده،۹۵). بیت دوم نیز اشاره است به چشمة سلسبیل که قرآن در توصیف نعمتهای بهشتی که پنج تن آل عبا به ازای ایثار غذایشان به «مسکن و یتیم و اسیر» برخوردار خواهند شد، میفرماید: «و یُسقَون فیها کأساً کان مزاجُها زنجبیلا. عیناً فیها تُسَمّی سلسبیلا: در آنجا از حالی که آمیزة زنجبیل دارد، به آنان مینوشانند. از چشمهای در آنجا که سلسبیل نامیده میشود.»(انسان، ۱۷و ۱۸)
روزی که شد به نیــزه، سرِ آن بزرگـوار
خورشید سربــرهنه برآمـد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابـری به بـارش آمد و بگـریست زار زار
مولانا کاشفی در طرح ادیبانة صبح روز عاشورا که بسیار زیبا به قلم آورده است، در زیربنای این تصویر در بیت اوّل بند هفتم مینویسد:
امکلثوم بیطاقت شده، گفت: «ای گلدستة باغ لافتی و ای لالة چمن هل اتی، که را طاقت شنودن این سخن غماندوز است؟ و که را تاب استماع این کلام جگرسوز؟ جَدّ ما حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله که از این عالم رحلت فرمود، مَحْرم ما پدرت علی مرتضی بود. چون آن حضرت به بال شهادت به سوی روضة سعادت پرواز نمود، سایة برادرت حسنِ مجتبی بر فرق ما گسترده شد و بعد از برادرم، مَحْرَم محرومان و پناه مظلومان تو بودی ای یادگار خاندان نبوت. چون تو بِرَوی، مَحْرَم ما که باشد و مرهم راحت بر جراحت دل ما فراقزدگان که نهد؟»
فریاد از آن روز که ما بیتو بمانیم
در آرزویـت عمر به حسرت گذرانیم
در این سخن بودند که ناگاه صبح بدمید و گریبان از غم آن غریبان چاک زد «فلما اضاء الصبح فرقَ بیننا». صبح سر برهنه از سپهر کبودپوش، خراشیدهروی ظاهر گشت و آفتاب سرگردان از فلک سرگشته با دل پر آتش طالع شد و دشنة زمان گیسوی شب را در ماتم شهدا ببرید و موی بریدن درین مصیبت، غریب نیست و دست زمان، پیراهنِ زر حلقة فلک را از جیب تا دامن فرو درید و جامه دریدن درین تعزیت عجیب نیست.
هر صبح اگر نه تعزیت مفخر الهداست
پیراهن کبود فلک غرق خـون چـراست؟
گـر آفتــاب شرع نه در آب میرود
گر در قــامت سپهر چــرا پـیرهن قبـاست؟
گر در فراق آن رخ گلگون نسوخت زار
خورشید را چرا رخ لعلی چو کهرباست؟
لازم به ذکر است که بر طبق روایت ادیبانه مولانا کاشفی، سرِ مبارک امام حسین(ع) در مسیر کربلا به شام در طریق رسالت بود و تجلی نبوی داشت و از آن رو به تقدیر الهی به مساجد فرود نمیآمد؛ زیرا مساجد آنچه را که باید از قیام امام حسین(ع) درک کند، دریافته بودند و دیگر اینکه در محاصره مأموران یزید و مسکنِ مفتیان دین به دنیافروش بود؛ بنابراین منزل رأس الحسین(ع) دیر و کنشت و کلیسا بود و تأثیر حضور با طلوع آفتاب، اسلام آوردن کشیش و نصارا و یهود و… بود، شاید به همین سبب این سه مکان مقدس در ادبیات عرفانی ما جایگاهی خاص یافته است!
گفتی تمــام زلزله شد خـــاک مطمئن
گفتی فتــاد از حَـــرَکت، چـرخ بیقرار
عرش آنچنان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتـــاد در گمان که قیامت شد آشکـار
گفته شد که اکثر پیروان طریقت صفویه کربلا را «قیامت عالم» میدانند و توضیحات لازم خود را برای آن دارند و نمودهای رستاخیز را در آسمان و زمین و جهان هستی برای آن برمیشمارند و با صحنههای تاریخی و اساطیری، عیسی(ع) و سیاوش تطبیق میدهند و برای همین واژة «قیامت» در ترکیببند محتشم از کلمات برجسته و قابل تأمل و توجه است. در دو بیت بالا به طور مکرر نشانههای قیامت به تصویر شده است.
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگــون ز بــاد مخـالف حبابوار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعمـــاری و محمل، شترسوار
جبرئیل امین از تولد تا شهادت امام حسین(ع) همواره نگاهبان او بود و در سفر نینوا بر فراز قافله و کاروانِ اهل بیت(ع) از مدینه تا کربلا حاضر بود. جز عنوان جبرئیل، واژة «خیمه» چشمگیر است. امام حسین(ع) و کاروان شهدا از مدینه تا نینوا به دیوار تکیه نکردند، خیمه در خیمه! خیمه در اندیشة سالکان طریقت نماد «دنیای موقت» است و نشانه جابهجایی از غربتی به غربت دیگر برای انسان و اینکه در هیچ نشان و مکان، حضور و ماهیت انسان بر دوام نیست، به همین علت، پیوسته سالکانِ طریقت صفوی و طرایق همسو در خیمه میزیستند، و عزاداری امام حسین (ع) نیز تا دوران اخیر در مناطق سنتی اکثر قریب به اتفاق در خیمه برگزار میشد و تکایا در زیر خیمهها برپا میگشت، با نقشهایی از شیر و شمشیر که این دو نگاره نیز تفسیر خاص خود را در سوگواری حسینی دارند. این دست، معتقدان با هر انداختن و برافراختن خیمه، مصداق «کل یومٌ عاشورا و کل ارض کربلا» را به صورت عینی تبلیغ میکردند!
ادامه دارد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید