1393/2/28 ۰۸:۵۱
آن دایرهالمعارف كامل آرمانی درباره اسطورههای ایرانی كه استاد دكتر مهرداد بهار میخواست نوشته آید، همچون بسیاری دیگر از آرزوهای او در زمان حیاتش به سرانجام نرسید؛ ولی نهال آن كاشته شد. او معتقد بود كه حماسهسرایی در ایران كه ملهم از اساطیر كهن و میانه هند و ایرانی و گاه غیر ایرانی است، چنان زنده و پویا و زیبا، از دل اسطورهها پدید آمد، رشد كرد و به همت فردوسی شكل نهایی گرفت كه امروز در همه جهان «شاهنامه» را به عنوان یكی از درخشانترین آثار ادبی بشری میشناسند.
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان كه ز لب تا به دهان این همه نیست
(حافظ)
وی در مقدمه كتاب پژوهشی در اساطیر ایران مینویسد: «مطالعه اساطیر یك قوم در همه ابعاد آن، ما را یاری میدهد تا تاریخ رشد و تمدن و فرهنگ آن قوم را بازشناسیم و نیز از آنجا كه بسیاری سنتها و اعتقادات با وجود آنكه با روح دین و تمدن یگانه نیستند، سرسختانه باز میمانند و در درون عقاید امروزی ما نیز جای میگزینند، چه بسا چنین مطالعهای ما را به گوشههایی از آداب و عادت كهن خود كه همچنان در میان ما زنده است، راهنما شود...
انسان راه درازی را كه میان توحش و تمدن وجود دارد، یك شبه طی نكرده است و رسیدن به دین و ایمان و ستایش خدای یكتا به ناگهان پدید نیامده است. ذهن پیوسته جستجوگر انسان از آغاز در پی پاسخ گفتن به پرسشهای خود بوده است كه: ما كیستیم؟ از كجا آمدهایم و به كجا خواهیم رفت؟ آیا این جهان، همههستی است یا از پس آن، جهانی دیگر و زندگانی دیگر وجود دارد؟..»1
در این طرح، پژوهش اساطیر ایرانی در دو بخش انجام گرفت؛ بخش پیش از اسلام را استاد بهار در اثر دانشمندانه خویش به نام «پژوهشی در اساطیر ایران» فراهم ساخت. بخش بعد از اسلام را زندهیاد دكتر مهیندخت صدیقیان بر عهده گرفت و نخستین مجلد آن به نام «فرهنگ اساطیری ـ حماسی ایران به روایت منابع بعد از اسلام» با مقدمه استاد بهار در سال 1375 منتشر شد. محتوای این كتاب اساطیر دوره پیشدادیان بود. جلد دوم این فرهنگ دربارهكیانیان بود كه بانوی فرهیخته به دیار باقی شتافت و كار ناتمام بماند و افسوس ماند و افسوس خارخار جگر آرام گرفت و كارهای ناتمامش چشم به راه كمال بودند.
از آذرماه سال 1378 كه به اساطیر پیوست، به كارهای ناتمام آن عزیز پرداختیم و آنها را به سامان آوردیم. در این هفت سالِ هفت قرن توانستیم جلد دوم فرهنگ اساطیری را درباره كیانیان فراهم آوریم تا او چشم به راه آن نماند و بیاساید. برای فراهم كردن مطالب آن كوشیدهایم تا روش او را تا آنجا كه میسر بود، ادامه دهیم و ریزهكاریهایش را به كار بندیم تا شرمسار نمانیم.
كیانیان
در پژوهشی در اساطیر ایران دكتر بهار آورده است: «خاندان كیان به دو دسته تقسیم میشود: از كیقباد تا كیخسرو، و از لهراسب تا پایان كار كانیان، كه دسته دوم نیز از لهراسب تا بهمن مربوط به خاندان كیانی آسیای میانه و از اردشیر یا بهمن تا دارای دارایان مربوط به خاندان هخامنشی است.»
ظاهراً دسته دوم را به دسته نخستین جسباندهاند و در اساطیر كهن با كیخسرو و رفتن او به آسمان این دوره اساطیری به سر میرسیده است و درست به همین دلیل كه او فرجامین شاه بوده است، بنا به اساطیر، در پایان جهان بازخواهد گشت و جاودانه به سلطنت جهان خواهد رسید؛ اما بعدها كه دسته دوم را به دنبال دسته اول آوردند و به آن چسباندند، گشتاسب، شاه پایان جهان شد كه سلطنت را از كیخسرو تحویل خواهد گرفت؛ ولی افسانههایی كه در میان مردم وجود داشته و در شاهنامه نیز منعكس شده است، نشان میدهد كه مردم برعكس روحانیان زردشتی، از گشتاسب راضی بودهاند و همچنین اسطوره سلطنت جاودانهكیخسرو را كه پر از عدل و داد بوده است، پذیرفته و حفظ كردهاند.
در «گاهان» زردشت از گشتاسب (كه به معنی دارنده اسب آمده است)، یاد شده و چنین بر میآید كه شخصیتی تاریخی بوده است و از خاندان نوذریان كه به دین زردشت میگرود و با نیرومندی برای گسترش دین میكوشد، ضمناً نسكی به نام او و ستایش او از زندگی و صفاتش نقل میشود.
در «یادگار زریران» نیز از او و خاندانش و نبرد وی در راه دین بهی یاد شده است. ظاهراً چنین برمیآید كه در ایران دو سنت داستانی درباره گشتاسب و جود داشته: یكی سنتی كه موبدان حافظ و ناقل آن بودند و او را شاهی نیرومند و دادگستر میشناختند، و روایت دوم ظاهراً متعلق به مردم بوده كه در شاهنامه منعكس شده است و بر پایه آن گشتاسب نه چندان عادل، كه ستمگر بوده و حسود و خودخواه و نیرنگباز و در برابر تورانیان، قادر به دفاع از میهن نبوده و فرزند خود اسفندیار را آگاهانه به كشتن داد و سعی داشت پهلوان نامی ایران، رستم را با تحقیر و توهین دست بسته به دربار خود احضار كند. در مجموع داستان گشتاسب در شاهنامه یكی از موارد معدودی است كه انعكاس تاریخی وقایع اجتماعی و تضادهای طبقاتی را حفظ كرده است.
بهمن اسفندیاران (به معنی دارنده منش نیك) در اساطیر زردشتی، پسر اسفندیار برابر اردشیر درازدست دانسته شده است. این اردشیر همان پادشاه هخامنشی است كه پس از خشایارشا به سلطنت رسید. این، بدان سبب است كه بنا به روایتهای اساطیری و بعضی مدارك تاریخی، دین زردشت از این زمان در نجد ایران نفوذ عمیق مییابد. در اثری پهلوی به نام «زند بهمن یسن» آمده است: «آن دوران سیمین سلطنت اردشیر كیانی است كه بهمن اسفندیاران خوانده شود، او كه دیو از مردمان جدا كند، بپیراید همه جهان را و دین رواج دهد.»
با توجه به این امر كه تقویم زردشتی نیز از عصر همین اردشیر درازدست تقویم رایج در شاهنشاهی پارس شده است، میتوان انگاشت كه موبدان نیز با از دست رفتن استقلال خاندان گشتاسبی و فتح آسیای مركزی به دست هخامنشیان و گرویدنشان به دین زردشتی، تلفیقی میان خاندان كیانی و هخامنشی پدید آورده، بهمن كیانی را با اردشیر هخامنشی یكی دانستهاند. در واقع آنها شاهان زردشتی را از پی هم ذكر كردهاند.
همای در اوستا دختر گشتاسب است و از همای دختر بهمن خبری نیست؛ ولی در ادبیات پهلوی، ما از دو همای خبر داریم: یكی دختگشتاسب و دیگری دختبهمن. احتمال بسیار است كه داستان این همای،گویای وقایع دوره اردشیر درازدست و فرزندش داریوش باشد كه در دوره ایشان اردشیر زیر تأثیر شدید مادرش و داریوش دوم زیر تأثیر همسرش پروشات بوده است.
دارای دارایان (به معنی نگهدارنده نیكی) در اساطیر ایران، آخرین شاه كیانی است و برابر با داریوش سوم، آخرین شاه هخامنشی است.
اما از اسكندر در نوشتههای پهلوان برخلاف شاهنامه، هرگز به عنوان ایرانی یا غیر ایرانی یاد نشده است و لحن نوشتههای زردشتی درباره او سخت تلخ است؛ ولی شاید در نزد مردم چنین نبوده است و از محبوبیتی برخوردار بوده، و بعدها در ادبیات ما اجازه یافته است تا اسكندرنامهها كه ریشه غیر ایرانی دارند، ظاهر شود.2
در حماسهسرایی ایران، استاد صفا آورده است: «پهلوانیترین دورههای تاریخی ایران در شاهنامه عهد كیان تا پایان سلطنت گشتاسب است، و سبب این امتیاز دخالت رستم در جنگهاست. رستم بزرگترین پهلوان ایران و سرنامداران عهد كیانی است. در این عهد، شمار پهلوانان ایرانی در شاهنامه فزونی مییابد و از میان آنان، گذشته از زال و رستم پهوانان فراوانی در شاهنامه نام آورند.»
مهمترین و باشكوهترین داستانهای پهلوانی هم به این عهد متعلق است. چون رزم رستم با افراسیاب، رزم مازندران، هفتخان رستم، رزم هاماوران، داستان رستم و سهراب و سیاوش و كیخسرو... این داستانها بیشتر به جنگ ایرانیان و تورانیان میپردازد و با كشتن افراسیاب و گرفتن كین سیاوش، جدال بزرگ ایرانیان و تورانیان پایان میپذیرد. به همین جهت از این پس تا آغاز رزم ارجاسب، شاهنامه از شكوه و رونق زیاد بركنار است، و باز بر اثر رزم ایران و توران شكوه داستانهای حماسی آغاز میشود و با داستان هفتخان و گشودن روئیندژ، به منتهای شكوه و فر خود میرسد، هنوز این داستان پایان نیافته، جنگ رستم و اسفندیار آغاز میشود.
دوره پهلوانی را باید دوره جنگهای طولانی و بزرگ دانست و این قسمت از شاهنامه حاوی همه خصایص حساسی است. در این قسمت همه چیز خارقالعاده و بیرون از حد معمول است. خواه زمان و دوره سلطنت و عمرها، خواه حوادث و اتفاقات. میتوان گفت كه وحدت فكر و عمل در قسمت پهلوانی شاهنامه بیش از قسمت تاریخی است.»3
آنچه در این فرهگ مورد بررسی قرار گرفته است، بیرون آوردن جزئیات وقایعی است كه در دوره كیانیان در آثار بعد از اسلام به آن پرداختهاند. و سپاس از خانم ندا رحمتپور كه دقت وی به نوشتهها رونق داده است.
پینوشتها:
1ـ پژوهشی در اساطیر ایران، ص16، نشر آگاه، 1375
2ـ پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار. ص ص 195ـ196
3ـ حماسهسرایی ایران، دكتر ذبیحالله صفا، ص209، امیركبیر 1334
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید