اخلاق از واژه هایی بشمار می رود که تاریخ آن همزاد و همراه با آفرینش انسان است؛ زیرا انسانیت انسان با اخلاق معنا پیدا می کند. بر همین اساس است که در آموزه های دینی بالاخص معارف قرآنی به اخلاق و مؤلفه های آن به صورت ویژه پرداخته شده است. قرآن کریم به عنوان آخرین وکاملترین ذخیره ی خداوند سبحان، به مؤلفه های اخلاقی نگاه بی بدیلی داشته است.
مازندران طی قرنها، در تیول طوایف و امیران مختلف بود و هر بار که پادشاهی قصد فتح آن دیار را می کرد، چاره ای جز استفاده از امیران محلی و ابقای آنان را نداشت. بدین ترتیب، مازندان هیچ گاه درست به بدنه ایران وصل نشد. این وضع حتی در باره تیمور هم که فاتح عالم لقب گرفت، صادق بود. اواخر دوره تیمور، یعنی اوائل قرن نهم هجری، کیومرث بن بیستون (807 _ 857) با زحمت تمام، بخش میانی مازندران یا به عبارت درست تر، مازندران غربی را در اختیار گرفته، در منطقه رستمدار (شامل نور و کُجور) حاکم شد. با درگذشت او، ولایتش میان فرزندانش اسکندر و کاوس (و سپس جهانگیر فرزند کاوس) تقسیم شد. از این زمان تا اوائل قرن یازدهم هجری، این منطقه در اختیار این دو خاندان بود.
اگرچه مرگ و مردن در فرهنگِ غربی به لحاظِ تاریخی به شدت متأثر از فرهنگ مسیحیت بوده است، امّا امروزه شاهدِ آنیم که اکثرِ این جوامع سکولار شدهاند. باید در نظر داشته باشیم که نقطۀ مرجعیتِ مرگ در این فرهنگها دیگر خدا نیست بلکه انسان است. به عبارتی مرگ به مثابه پایانِ زندگیِ فردی انسان به جای زندگیِ در بهشت دیده شده است. این نوشتار، در دو قسمت، به تأثیر سکولارشدن در جوامع غربی بخصوص انگلستان و سپس آمریکا خواهد پرداخت و نشان خواهد که این تغییر ماهیت چگونه بر نگرش مرگِ افراد و شیوۀ عزاداری و برگزاری مناسکِ مرگ تأثیرگذار بوده است. در روشِ پژوهشیای که والتر در اینجا ارائه داده معتقد است که پیش از پرداختن به مسألۀ سکولارشدنِ مرگ و مردن بهتر است ابتدا به نظریاتِ اجتماعیِ «سکولار» پرداخته شود.
یکی از مباحثی که اندیشه فیلسوفان و اندیشمندان را در غرب و شرق به خود مشغول ساخته، تعیین ارزش صدق جملات دارای لفظ لاوجود و نیز چگونگی درک محتوای معنایی این جملات میباشد، به طوری که هیچ فیلسوفی را نمیتوان یافت که به این موضوع نپرداخته باشد. اما تا جایی که نگارنده مطلع است تاکنون بررسی معنی شناختی صرف، دستکم در زبان فارسی در قالب زبانشناسی درباره الفاظ لاوجود صورت نگرفته است. هدف از نگارش این مقاله طرح فرضیهای تازه در زمینه چگونگی ارجاع و طبقهبندی الفاظ لاوجود از دیدگاه معنیشناسی زبانی میباشد. به عبارت سادهتر، در این مقاله کوشش خواهد شد تا فرضیهای تازه در محدوده معنیشناسی و نیز شناخت ماهیت الفاظ لاوجود معرفی شود.
اخلاق و دین از ابتدای زندگی آدمی همواره از موضوعاتی بودهاند که نقش هدایتگری در رفتارهای وی داشته و از این جهت پیوسته در زندگی انسانی نقش تاثیرگذاری را ایفا نمودهاند. در رابطه تاریخی این دو تردیدی نیست و در هر دینی بخش قابل توجهی از متون، توصیهها و توجهات آن دین را مسائل و موضوعات اخلاقی تشکیل داده است. از این نظر و از منظری درون دینی اخلاق بخش جدایی ناپذیری از ادیان مختلف به حساب میآید.
تصور میكنم مهمترین دلیل فلسفی حكیمان ما برای اثبات عالم مثال، بر قاعده امكان اشرف مبتنی است. بیشترین استناد و اشاره به این قاعده را برای نخستین بار در آثار شیخ اشراق میتوان یافت. و البته با توجه به تأكید وافر وی بر عالم مُثُل معلقه و اشباح نوری، چنین چیزی دور از انتظار نیست. همانطور كه ملاصدرا نیز اشعار دارد،سهروردی در همه آثارش به این قاعده توجه جدی نشان داده است. نه فقط در آثار مبسوطش مانند مطارحات،تلویحات،حكمهالاشراق، بلكه در رسالههای مختصری چون الواح عمادیه،هیاكل النور و پرتونامه، این «قاعده» را برای اثبات عقول، مُثُل نوریه، ارباب انواع و مانند آن به كار بسته است.
«مطلب حاضر، در باب نظریات حكیم یگانه فرهنگ ایران، شیخالرئیس ابوعلی سینا نوشته شده است. نویسنده در مقدمات، نكاتی درباب تاریخچه نفس شناسی را متذكر شده و تعاریف نفس را نیز به تفصیل قید كرده بود. در این بخش، یكسره به نظریات شیخالرئیس پرداخته و براساس آثار شیخ و شروح آثار وی و برخی نظرات معطوف به موضوع در میان اعاظم فرهنگ ایران، به تمهید بحث اهتمام ورزیده است.
جلال الدین بلخی،ملقب به مولوی، مشهور به مولانا که مغربیان و همچنین برخی از قشریون، اعم از شیعه و سنی، اورا به رومی و ملای رومی و مولای رومی می شناسند؛ اگرچه از اجله علمای اهل سنت و شیخ حنفی با مسلک اشعری است، اما این اعجوبه ذوق و شعور و اندیشه جهان بشریت، در میان اهل سنت به عنوان یکی از اوتاد مذهب تسنن، چندان پایگاه معروف و محوریت قابل توجه و شهرت و سیره و سان قابل تأسی و التفاتی ندارد. الا شخصیت غیر مذهبی اوکه از نقش وجدانیاش قابل باز شناسی است.
میگویند روش تحقیق فلسفی چهار تا غرض رابرآورده می كند و به تعبیر دیگر به هر مسئلهای كسی به دید فلسفی نگاه كرده، كه یكی از این چهار تا كار را در آن مسئله لااقل باید بكند.
یکی از دغدغه های گذشته و حال مستشرقان و محققان اسلام شناس این بوده و هست که رد پای اندیشه های غربی و شرقی را در متون و افکار اندیشمندان بزرگ اسلام کشف نمایند و تاثیر و تاثر آنها را بر یکدیگر نشان دهند. دانش مرز نمی شناسد. عبد الرحمن بدوی محقق و اندیشمند مصری که خصوصاً در جامعه اهل فضل ایرانی فردی شناخته شده است نیز در این مقاله سعی دارد تاثیر فلسفه نو افلاطونی را بر غزالی و برخی آثار او از قبیل «مشکاه الانوار» و «احیاء علوم الدین» نشان دهد. اگر چه غزالی کتابی در رد فلاسفه نگاشت و تلاش نمود خود را از چنگال فلسفه رها سازد و سرانجام نیز مسیر عرفان را برگزید ولی بدوی بر این باور است که غزالی نتوانست خود را از این بند رها کند بلکه از فلسفه ای به فلسفه ای دیگر روی آورد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید