صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی(درگذشته 1045 قمری) ملقب به ملاصدرا و صدرالمتالهین شیرازی را واپسین فیلسوف و حكیم در دایره فرهنگ و تمدن اسلامی خواندهاند كه واضع سومین و آخرین مكتب بزرگ فلسفه اسلامی است؛ حكمت متعالیه. از آن زمان تا دوران ما عمده كسانی كه فلسفه اسلامی میخوانند، صدرایی هستند، چهرههای سرشناس فلسفه اسلامی در این سه قرن چون ملامحسین فیض كاشانی، عبدالرزاق لاهیجی، حاج ملاهادی سبزواری، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، امام خمینی، مرتضی مطهری، سیدجلالالدین آشتیانی، علامه حسنزاده آملی، آیتالله عبدالله جوادی آملی و محمد تقی مصباحیزدی همه صدرایی هستند اما آیا حكمت متعالیه صدرایی سویهیی سیاسی نیز داشت؟ دیدگاههای سیاسی ملاصدرا چه بود؟
اگر رمضان موسم «ناموس» و «نام» شده است و در دلهای بندگان نتیجه معكوس میدهد، رسیدن شوال و ایام شعبان جای شكر دارد. این نوع نگاه ما را به یاد تفسیر مصلح مرحوم دكتر علی شریعتی از ترك طواف كعبه توسط امام حسین (ع) میاندازد. ایشان در پاسخ به این سؤال كه چرا امام حسین (ع) طواف كعبه را ناتمام گذاشت و به سوی كوفه حركت كرد میگفت: «حسین یك درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است... تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم (ع) بیاموزد كه اگر امامت نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانهی بت مساوی است.»
خدا از قول ابراهیم خلیل(ع) حكایت میكند: «و اذا مرضتُ فهو یشفین» حضرت ابراهیم(ع) بیماری را به خودش و به جهت نقصان استعدادش نسبت میدهد؛ اما شفا را به خدا نسبت میدهد. پس فیض و خیر و شرافت از اوست و شرّ و نقصان و خسّت از ماست: «ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سیئه فمن نفسك».(نساء/ 79) هر چند از وجه دیگری همه، از خداست: «قل كلّ من عندالله». (نساء/ 78)
نمیدانم برای شما هم پیش آمده است كه فكر و خیالی مدتی گریبانگیر روح و روان شما شده باشد كه هر چه میخواهید آن را از خود برانید نمیتوانید كه هیچ، بلكه آن چنان بزرگ و بزرگ تر میشود كه تمام وجود شما را میگیرد، آن چنان جای خوش میكند كه جزئی از روز و روزگار شما میگردد.
نویسنده نوشتار حاضر را با هدف ارائه تصویری واقعی و گویا از تاریخ بنای شهر آبادان، وجه تسمیه آن، موقعیت جغرافیایی و سیر تحول عبادان، به رشته تحریر درآورده است. چکیده: با وجود مطرح بودن نام آبادان در عرصه تعاملات اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی، با این حال، پژوهشی علمی در خصوص تاریخ بنای این شهر، وجه تسمیه و سیر تحول تاریخی آن انجام نگرفته است. نویسنده نوشتار حاضر را با هدف ارائه تصویری واقعی و گویا از تاریخ بنای شهر آبادان، وجه تسمیه آن، موقعیت جغرافیایی و سیر تحول عبادان، به رشته تحریر درآورده و برای وصول به این هدف از روشهای کتابخانهای و میدانی استفاده نموده است. وی با مطالعه کتب معتبر و منابع دست اول بجا مانه از جغرافی نویسان و سیاحان و همچنین استماع نظرات اهالی بومی و آگاه شهر، دانستنیها و اطلاعات جدیدی را بدست آورده است.
از زمان سرایش اولین بیت شعر فارسی تا امروز که هر لحظه، نو به نو شعری سروده می شود، شاعران زیادی روی کار آمده و طبع خود را به معرض نمایش گذاشته اند. از این میان، کم نبودند شاعرانی که با توجه به قریحه ممتاز و والایی که داشتند، به دلیل نبود کاغذ و یا گرانی آن، همچنین عدم امکانات، آثار اندکی از آن ها به ما رسیده و یا گمنام از دنیا رفتهاند.
اقبال نتیجهای را كه از شناخت خود میگیرد، بیشتر ناظر به به كار بردن نیروی درون است كه از شور برانگیخته شده است. این نیرو باید در جهت تكامل فردی و رستاخیز قومی به كار افتد. بدینسبب اقبال «خودآگاهی» را نخستین صفت انسان نوشرقی خویش میكند. همه چیز باید از «خودی» آغاز شود. بدون واجد شدن خودی، كارها بازی و شوخی خواهد بود.6 چون اقبال نظر به عمل دارد و حتی در تفكرهای عرفانی ـ فلسفی خود سیاست را از فكر دور نمیدارد، خصوصیاتی برای انسان خودآگاه قائل است كه بدینگونه میتوان برشمرد:
دبا: چندی پیش در تاریخ 10/4/93 مقاله ای از دکترمجدالدین کیوانی با عنوان «گنجی و خاطراتی از او» بر روی سایت مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی قرار گرفت. یادداشت زیر توضیحاتی از دکتر مهرعلی زاده راجع به آن مقاله است.آدرس مقاله دکتر کیوانی در زیر آمده است:
هگل، فیلسوف نامآور آلمانی در رساله فلسفه تاریخ مینویسد: «آنچه از تاریخ میآموزیم آن است كه از تاریخ [هیچ] نیاموزیم.» شاید این اندیشمند برجسته میدانست كه آگاهی تاریخی و تقابل آن با حافظه تاریخی چه مصایب رنجآوری را به جوامع انسانی تحمیل خواهد كرد.
پس هرچه میشود و نمیشود، باید از فرد بشود تا در نتیجه، جامعه كه مركب از افراد است، به رستگاری دست یابد؛ اما فرد نمیتواند رو به راه نهد، مگر آنكه شور و حركت در خود ایجاد كند. از اینجا فكر اقبال بر مدار پرغلیان و پویندهای قرار میگیرد. او در فلسفه شور خود، هم به مفهوم عرفانی آن نظر دارد و هم به مفهوم عملی آن. در مفهوم عرفانی، تحت تأثیر پیشوای خود جلالالدین مولوی است. چنانكه میدانیم، غزلیات مولانا در رقص دَوَرانی پایانناپذیری شناور است. چنین مینماید كه این رقص و حركت، در نظر او مایه شكفتگی، انبساط روح، بهجت و عروج میشده و یكنواختی و كدورت مردابوار زندگی را تنها این شور میتوانسته است علاج كند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید