مواجهه با آثار ارزشمند معماری، که در خطر قرار میگیرند، به یک امر دائمی تبدیل شده است. معمولا هر دو، سه هفته یکبار، خبر میرسد فلان بنای ارزشمند معماری – تاریخی یا معاصر – در معرض تخریب یا تهدید است و متأسفانه این مسئله به یک اپیدمی تبدیل شده است. این رویدادها، البته خاستگاههای مشترک ندارند و دلایل مختلفی، که قابل طرح و تحلیل است، در این موضوع ایفای نقش میکنند. جدای از آثار ثبتشده در فهرست ملی، که بهصورت قانونی نمیتوان در آنها دخل و تصرفی انجام داد و تخریب و تحدید احتمالی آنها، تخلف از قوانین تلقی میشود، شهرهای ما دستهای دیگر از بناها را دربر میگیرد که اگرچه در فهرست میراث فرهنگی ثبت نشدهاند، اما واجد ارزشهای ویژه معماری هستند و در اینگونه موارد است که ایندسته از بناها، عمدتا بدون منع قانونی، ممکن است در معرض خطر قرار بگیرند و نمیتوان از تخریب و آسیبهای احتمالی، که ممکن است متوجه آنها باشد، به صورت قانونی جلوگیری کرد. بر همین منوال، بخش عمدهای از بافتهای شهری ما که در دوران معاصر شکل گرفتهاند و قدمت آنها به اوایل دوران معماری مدرن در ایران میرسد، بهتدریج از بین رف
فروپاشی نظم جهان دو قطبی مبتنی بر «تعادل وحشت» بههمراه انحلال اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو و گسترش ناتو و سرمایه جهانی به سوی شرق، آفریننده وضع نوین مبتنی بر «بی نظمی چند مرکزی» میشود. ظهور قدرتهای اقتصادی آسیایی و بویژه چین، محور اقتصاد جهانی را از حوزه امریکا - اروپا و جهان غرب به آسیا و ستیز عمده ژئوپلیتیک را به حوزه اقیانوس آرام منتقل میکند.
در آموزههای بزرگان ما به «فرزند زمانه خویش بودن» دعوت شده و این موضوع برای همه تقریبا آشناست؛ چیزی كه میتوان مختصرا از آن تعبیر به «معاصر شدن» یا «نو به نو شدن» كرد. بعید میدانم كسی پیدا شود كه شك داشته باشد «فرزند زمانه خویش» بودن خوب و بلكه واجب است. لیكن در عملِ به این آموزه نیز همچون بسیاری از موضوعات دیگر وحدت رویهوجود ندارد و هر كس بنا به تعبیر خودش به شیوهای به آن اقتدا میكند. مثلا برخی تصور میكنند «فرزند زمانه خویش بودن» مرادف است با «فرزند زمانه دیروز نبودن» و این یعنی به هر آنچه قدیمی است به صرف تعلقش به گذشته پشت كنیم.
فرهنگ آمیزهای از همه داشتههای یک ملت است و در سرزمین ما ادبیات دارای جایگاه ویژهای در این وادی است. پرداختن به آثار کهن زبان فارسی، پرداختن به هویت ملی است؛ چرا کهدر این سرزمین فلسفه و حکمت و تاریخ و دین با ادبیات در هم آمیخته است و از این روست که حکیمی چون سعدی در فرهنگ و ذهن و زبان جهانایرانی و فرهنگ جهانی جایگاه ویژهای مییابد.
در بخش اول این مقاله خواندیم که:«عُمَر و تاک مقدّس» عنوان مقالهای است از «گیلبِرْت کیث چِسترتون»،فیلسوف و نویسندۀ شهیر انگلیسی در کتاب«بدعتگذاران»اش (Heretics). مقاله، همانگونه که از نامش برمیآید، راجع است به عُمَر خیّام نیشابوری، یا در واقع برگردان او به انگلیسی توسط فیتزجرالد، که روایتهایِ گوناگونِ آن سالها پیش از نشر «بدعتگزاران» در ۱۹۰۵، یعنی در فاصلهزمانی ۱۸۵۹-۱۸۸۹ در آمده بود.
«نخستین کتیبهها در معماری دوران اسلامی ایران زمین» نوشته شیلا بلر با ترجمه مهدی گلچین عارفی از سوی موسسه تالیف، ترجمه و نشر آثار هنری (متن) فرهنگستان هنر منتشر میشود. در این کتاب 80 کتیبه از پنج قرن نخستین ایران اسلامی معرفی و تحلیل شدهاند.
هگل تقریباً بهطور همزمان دو ناشر معتبر علمی، مجموعههایی حاوی آثار اصلی فیلسوف بزرگ گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) را روانۀ بازار کردهاند. در زمانهای که در دانشگاههای آلمانی پرداختن به فلسفۀ کلاسیک آلمانی، به نفع فلسفۀ تحلیلی آنگلوساکسون، که اینک رایج و شایع است، روزبهروز به حاشیه رانده میشود، مطمئناً چاپ این آثار متهورانه است.
جان لاک لیبرالیسم جان لاک (کسی که منافع مالی در توسعهی جهان جدید داشت) نمونهی بارزی از این عقیده است که اصولِ به ظاهر جهانشمول لیبرالیسم عملاً شامل کسانی که اعتبارنامهی فرهنگی لازم را ارائه نمیدهند، نمیشود. از نظر لاک هرچند بومیان آمریکا بدون شک از توانایی انسانیِ تعقل برخوردار بودند که آنها را قادر به توسعه آمریکای شمالی میساخت، لیکن آشکار بود که صنعت، تهور و نظم لازم را برای انجام این کار نداشتند؛ چراکه آن سرزمین را محصور ننموده و از مزیتهایش به طور کامل استفاده نکرده بودند.
واضح است که خیابان عنصر ماهوی شهر است و شهر با خیابانهایش و رویدادهایی که در آن به خاطره و خیال بدل می گردد شهر می شود. بدین معنا که از خلال خیابان می توان وجه عمده ای از شهر مدرن را مطالعه کرد و عناصر زندگی روزمره شهری را در آن یافت. اما باید اضافه کنم که بدون خیابان تامل در باب مدرنیته نیز کاری آسان نخواهد بود. مدرنیته را از دریچه های متفاوتی می توان خوانش کرد اما از میان این گوناگونی ها یکی از مهمترین دریچه هایی که مدرنیته خوانش شده است دریچه ای است به نام خیابان! اکنون سوال این است که مدرنیته از خلال خیابان چگونه دیده شده است؟ اما پیش از پاسخ دادن به این سوال مناسب است اضافه کنیم که به لحاظ جامعه شناختی در مورد خیابان به دو شکل تامل شده است
نشست نقد و بررسی کتاب «دریغ است که ایران ویران شود» نوشته فرامرز رفیع پور در سالن اجتماعات انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد. این انجمن که در ترم گذشته ۴ سخنرانی برای نقد کتب و آثار جناب رفیعپور برگزار کرده بود در ترم پیش رو نیز جلساتی را به نقد و برسی این کتاب اختصاص داد. منتقدین این اثر دکتر محمدامین قانعی راد، تقی آزاد ارمکی، شجاعی زند و رحیم محمدی در دو جلسه به نقد این کتاب پرداختند. کتاب مورد نقد در ۹ فصل تنظیم شده است، ۲ فصل به استعمارشناسی، ۱ فصل در مورد بحث دین است و فصول بعدی به سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع تعلق دارد. گزارش زیر سخنان دکتر قانعی راد در این نشست است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید