اگر فرهنگ استان هرمزگان را یک جلوه فرهنگی بدانیم که در طول تاریخ مشخصه های خود را یافته است,روی دیگر آن جلوه، جلوه هویتی است. بنابراین در سنخشناسی هویت (قومی، ملی، جهانی، دینی، جنسی) هویت فرهنگی هرمزگان را میتوان هویت بومی نام نهاد.
مارکسیسم تنها به یک ایدئولوژی یک دست دولتی، آن گونه که در انقلاب ها و دولت های توتالیتاریستی قرن بیستمی، نظیر شوروی، تعریف شده است، محدود نمی شود و می توان از یک سنت مارکسیستی در قالب نوشته های خود مارکس و انگلس با تمام گوناگونی شان در کنار سنت های بی شمار دیگری که در قالب های سیاسی، فلسفی، اقتصادی و جامعهشناختی و یا در اشکال اتوپیایی و مبارزه جویانه در فرهنگ های گوناگون دیده ایم، اشاره کرد.
متنی که میخوانید ترجمهای فارسی از نامهی نیکلاس رویل[۱] یکی از نامدارترین مفسران دیکانستراکشن است که در اعتراض به تعریف نارسای فرهنگ واژگان انگلیسی چمبرز از ‘Deconstruction’ نوشته شده است. نویسندهی نامه در توضیح اعتراض خود، به طریقهی خلاقانهای تعریف ناکامل فرهنگ واژگان آکسفورد را نیز به چالش میکشد و در پایان، خود تعریفی رسا و قابل درک از دیکانستراکشن ارائه میدهد. متن زیر همچنین در قالب بخش آغازین در کتاب واسازی: راهنمای کاربر واژه[۲] در سال ۲۰۰۰ میلادی توسط انتشارات پالگریو مکمیلان[۳] به چاپ رسیده است.
چنانچه اندیشهها و گفتارها را نیز از مقولة عمل به حساب آوریم، آنگاه با اطمینان میتوان گفت که انسان همان اعمال خویش است و این همان سخن ژرفی است که خدا خطاب به حضرت نوح میگوید. در سورة هودر ۴۷ میخوانیم که حضرت نوح(ع) در گرماگرم آن طوفان مهیب نگران جان پسر خود است و خدا به او میگوید: «او از اهل تو نیست، او عملی ناشایسته است»، آری انسان چیزی نیست جز کارهایی که انجام میدهد و این اعمال آرام آرام منش و شخصیت او را میسازند:
بونصر هم که روزی در جوانی دلی پر از زیباییها داشته، شاید امروز دیگر مرغ دستآموز شده، او هم دلش میخواست که آبروی فقر و قناعت را نگه دارد؛ ولی این کار آسانی نیست، بزرگامردا که از این جیفه دنیا بگذرد! سالهاست که دیگر مهار کردن این نیروی، کمکم از دستش بیرون رفته، معده به قلیه فغفوری عادت کرده، جاه و مال او را به دام آورده است. این است وقتی میبیند دو فقیر آزادة بست از اینهمه زر سره میگذرند، دلش شکفته میشود. سخن بوالحسن آوای ناخودآگاه دل اوست. بونصر میبیند اینها کاری میکنند که شاید خودش روزی آرزو میکرد؛ ولی نتوانست درست انجام بدهد. فریاد وزیر «بزرگا که شما دو تناید» از درون دل اوست
شاید باورپذیر نباشد که کتاب «مینیاتورهای سیاه» با این جلا و جبروت! از لابهلای اوراق رنگپریدهی هفتهنامهی آیندگانِ ادبی که در اوایل دههی پنجاه شمسی منتشر میشد، شکل گرفته است. کامبیز درمبخش، طراح خوشذوق و جوانی بود که بین سالهای ١٣٥٢ تا ١٣٥٤ ستون ثابتی تحت عنوان مینیاتورهای سیاه بهراه انداخته بود و مفاهیم و اندیشههای انتقادیاش را با زبان مینیاتور ارائه میکرد.
ما زیرکی را دوست داریم، ما ایرانیها، تیزهوشی و تیزبینی توام با پاکدلی را زیرکی میگوییم، زِبِلی چیز دیگری است، مرحله بعد جَلَبی است، مرحله بعدی سیاستمداری است. همینطور تا آخر کمکم اطمینان ما به صاحبان این صفات کم و کمتر میشود و میزان صداقت آنها هم همینطور.
در «تاریخ بیهقی» مانند شاهنامه و دیگر یادگارهای بزرگ ادبی پارسی، به داستانهایی برمیخوریم که در حاشیة حوادث تاریخی گویای روش زندگانی مردم و امور اجتماعی در عصر معینی است. لطافت فرهنگی این داستانها برای ما پارسیزبانان بسیار دلانگیز است؛ مثلاً در مجلد هشتم تاریخ بیهقی میخوانیم:
تبیین رابطة «عمل و پاداش» در مثنوی معنوی مولوی مولوی این را تقدیر الهی میداند که هر عملی تأثیر و جزایی مناسب با خود دارد؛ به عبارت دیگر قضا و قدر خداوند مقتضی این است که جزای کژی، کژی باشد و پاداش راستی، خوشبختی: پس قلم بنوشت که هر کار را لایق آن هست تأثیر و جزا کژ روی، جفّالقلم کژ آیدت راستی آری، سعادت زایدت
امر ترجمه متون بهویژه متون فلسفه آلمانی در ایران با معضل همراه است. در روزگار ما، عمده ترجمه متون فلسفه آلمانی از متفکری مانند «هایدگر» به عمل میآید که به نظرم کار ناصوابی است. ای کاش که این کارها هرگز ترجمه و منتشر نشود.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید