ابتدا لازم است مفهوم «تفكر» مستفاد در این یادداشت را توضیح دهیم. ذهن بشر در مواجهه با اتفاقات گوناگون در طبیعت و جهانزیست خود، انواع معلولها را ادراك و تجربه میكند. بسیاری از این معلولها، تعجب و تاثرات هیجانی شدیدی در ذهن ایجاد میكنند.
همان طور که میدانیم بسیاری از نویسندگان و نه فقط یکتاانگاران، اخلاقیات را از فرهنگ جدا میکنند و معتقدند که گرچه فرهنگ در جوامع مختلف متفاوت است اما اخلاقیات برای همه یکسان بوده و ارتباط کمی با جامعه دارد. درحالی که موضوع اخلاق این است که بدانیم چه نوع زندگی ارزش زیستن دارد؟ چه فعالیتهایی در زندگی ارزش دنبال کردن دارد؟
چگونه ممکن است وسوسه نشویم تا چنین اموری را که بهسادگی قابل شناسایی هستند، با اشخاص، عناوین و نهادها توصیف کنیم؟ در واقع همین تمایل است که بر بخش اعظمی از نوشتههای تاریخی حکمفرماست و خود را با نامهای گوناگونی نشان میدهد: تاریخ ایدهها، تاریخ اجتماعی علم و غیره. با این حال، اگر با چنین توصیف تجربی سادهای راضی نشویم، تحدید و تعیین جایگاه سنت ساده نیست.
مهندسی اجتماعی سودای ساختن پیکرهای است که اجزاء و اعضایش باهم تناسب ندارند و در جای خود نیستند و در آن پروای چه میتوان و چه نمیتوان کرد وجود ندارد به این جهت در آن به علوم اجتماعی هم اعتنا نمیشود. حزب بلشویک به هیچ یک از علوم اجتماعی جز علم زبان مجال نداد و علم زبان و نقد ادبی را هم از آن جهت آزاد گذاشت که در آن خطری برای انقلاب نمیدید و نمیدانست که زبان و ادبیات اگر نه در کوتاه مدت، در زمانی نه چندان دور نظم تصنعی و سست بنیان را از هم میپاشاند.
عمری در این خیالِ خام و هوسِ بیثمر طی شد تا كموبیش روشن شد كه «شیر و شكر»ی در كار نیست بلكه در بهترین حالت در تمام این سالها با همان «آبغوره فلزی» سروكار داشتهایم كه در تمثیل مخالفانِ سكولارِ روشنفكری دینی به آن اشاره میشد.
تاریخ علم در تمامی شکلها و گرایشهای تخصصیاش، هیچگاه به اندازه قرن بیستم و مخصوصا نیمه دوم این قرن، شکوفا نشده بود. این شکوفایی بیسابقه در هر کجا نمایان است: در زمینههای علمی جدیدی که جزو حیطه تاریخ علم قرار گرفتهاند، در تعداد آثار ارزشمندی که منتشر شدهاند، در تعداد سمتهای آموزشی و پژوهشی که ایجاد شدهاند، در تعداد مؤسساتی که بنیان نهاده شدهاند، در تعداد مجلاتی که تأسیس شدهاند و در تعداد مجموعههایی که به چاپ رسیدهاند و امثالهم.
چگونه میتوان از موجود سخن گفت، ولی از آنچه وجود خوانده میشود، صرفنظر کرد؟ هر موجودی در پرتو نور وجود موجود شده است، ولی وجود به هیچ موجودی وابسته نیست و چون وجود است، موجود شناخته میشود. به عبارت دیگر میتوان گفت: وجود به خود موجود است و هر گونه موجود دیگری به وجود موجود میگردد. در وابستگی موجود به وجود است که فقر و نیازمندی معنی پیدا میکند و در بینیازی وجود از هر گونه موجود است که بینیازی ظاهر میشود.
کند و کاوی در سه سفرنامه کم نظیر عصر قاجار
نام مرحوم حسین خدیوجم ـ از مصححان، مؤلفان و مترجمان برجسته ایران معاصر ـ پیوندی با نام یکی از بزرگترین متفکران و اندیشمندان جهان اسلام دارد: «امام محمد غزّالی» پیوندی که با تصحیح و ترجمه چهار اثر برجسته غزّالی؛ یعنی احیاء علومالدین (مشهور به احیاءالعلوم) کیمیای سعادت، جواهرالقرآن و کتاب وجد و سماع او ظهور و نهایت با آرمیدن پیکر مرحوم خدیوجم در بقعه منسوب به اماممحمد غزّالی در طوس، پایان یافته است.
نام ها از گذشته تاکنون مهمترین عامل هویّت بخشی و تمایز افراد در جامعه بوده اند. نوع انتخاب نام علاوه بر اینکه گویای نگرش فرد به خود، جامعه و طبیعت است، اندیشه دینی و مذهبی او را نیز آشکار می سازد. در پژوهش های تاریخی و اجتماعی با مراجعه به متون تاریخی و بررسی اسامی خاص متداول در هر دوره می توان بافت قومیتی و مذهبی و پراکندگی اجتماعی هر دوره را سنجید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید