علوم انسانی و اجتماعی / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش پنجم

1394/4/7 ۰۹:۱۷

علوم انسانی و اجتماعی / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش پنجم

تدبیری که برای کوتاه‌مدت اندیشیده‌اند، این است که از آرای دانشمندان و محققان علوم انسانی و اجتماعی آنچه با اصول اعتقادات دینی منافی به نظر می‌رسد، از درسها حذف شود. پیداست که قضیه‌ای به عظمت مواجهه با علوم اجتماعی، با تدبیر اتخاذشده مناسبت ندارد. منتهی محظوری که وجود دارد، این است که در یک حکومت دینی اگر نظر مخالف دین تحمل شود، تعلیم آن نظرها را برنمی‌تابند.

 

تدبیری که برای کوتاه‌مدت اندیشیده‌اند، این است که از آرای دانشمندان و محققان علوم انسانی و اجتماعی آنچه با اصول اعتقادات دینی منافی به نظر می‌رسد، از درسها حذف شود. پیداست که قضیه‌ای به عظمت مواجهه با علوم اجتماعی، با تدبیر اتخاذشده مناسبت ندارد. منتهی محظوری که وجود دارد، این است که در یک حکومت دینی اگر نظر مخالف دین تحمل شود، تعلیم آن نظرها را برنمی‌تابند. سیاستهای مخالف و منافی با سیاست دینی هم معمولاً در برنامه‌های درسی جایی نمی‌تواند داشته باشد؛ ولی چگونه می‌توان مارکسیسم و لیبرال دمکراسی و سیاست چین و آمریکا و روسیه را از برنامه درسی سیاست حذف کرد و سیاست در گینه و نپال و سورینام و جزایر فارو را به دانشجویان آموخت؟ البته در درس روان‌شناسی می‌توانیم مثلاً از رساله موسی و یکتاپرستی فروید صرف نظر کنیم؛ اما با اصل پسیکانالیز چه کنیم؟ و مگر نه اینکه علم هرچه باشد، ملزم به قواعد روش است و تابع قواعد و اصولی که بیرون از علم باشد، نمی‌شود و آیا به راستی علومی که مبنای دینی دارند، عین دین نیستند؟

مع‌هذا چون شرایط موجود اقتضا کرده است که اندیشه اسلامی کردن یا دینی کردن علوم اجتماعی به صورت یک ضرورت درآید، باید دید که سعی کوشندگان این راه به کجا می‌انجامد؟ می‌گویند و به درستی می‌گویند که این علوم بر مبنای غیردینی قرار دارند. غیردینی بودن اصول و قواعد ممکن است بالذت یا بالعرض باشد. اگر این علوم مبادی و مبانی غیردینی نداشته باشند، یعنی مطالب غیردینی و خلاف دین برحسب اتفاق در آنها وارد شده باشد، کار چندان مشکل نیست و با گزینش مطالب و نوشتن سرفصل برای دروس دوره‌های مختلف تحصیلی قضیه حل می‌شود؛ ولی چندین سال است که در این راه سعی کرده‌اند و این سعی به جایی نرسیده است.

بعضی از فضلای معتقد به اسلامی کردن علوم اجتماعی در سالهای اخیر دریافته‌اند که از فکر تغییر مبانی و مبادی علوم موجود باید صرف نظر کرد؛ زیرا این امر غیرممکن است. اما کسانی همچنان در این اندیشه‌اند که به مدد مهندسی فرهنگ، علوم اجتماعی دینی تأسیس کنند. اگر به علوم اجتماعی نیاز نداشتیم، به آنها می‌گفتیم ما که نیازی به این علوم نداریم؛ پس شتاب مکنید و اندکی در شرایط و امکان کاری که می‌خواهید بکنید و راهی که می‌خواهید بگشایید، تحقیق و تأمل کنید. اما چه کنیم که به علوم انسانی نیاز داریم.

دانشمندان پشتیبان حکومت دینی هم طبیعی است که به علوم انسانی و اجتماعی دینی بیندیشند و کاش آنها خود قدم در راه می‌گذاشتند و تدوین صورت دینی این علوم را آغاز می‌کردند و کار را به مهندسی فرهنگ وانمی‌گذاشتند. صرف نظر از اینکه مهندسی فرهنگ صورتی از تدبیر سیاسی است و مسئله تاریخی را با تدبیر سیاسی نمی‌توان حل کرد، اصحاب و دانشمندان علوم اجتماعی غالباً طرح دینی کردن علم را و محال می‌دانند و آنان که مطالبه دینی شدن دارند، اگر دانشمند باشند به ندرت در زمره دانشمندان علوم اجتماعی قرار دارند. پس طبیعی است که گروه اول اصلاً در بحث وارد نشود و گروه دیگر بیشتر با زبان خطابه بر تمنای خود اصرار کند. این جدایی و بیگانگی نه برای دولت و حکومت سودی دارد و نه از آن مددی به علوم می‌‌رسد.

 

راه ممکن

بهترین راه این است که دو طرف قائل به‌امکان(یا ضرورت) و امتناع تأسیس علوم اجتماعی دینی از ضروری دانستن و محال انگاشتن این تحول بگذرند و به جای تکرار باید و نباید در جستجوی مسائل علوم اجتماعی و طرح آن باشند و قدم در راه تحقیق بگذارند. در این آزمایش آن که به‌ امکان علم دینی معتقد است، با علمی که فراهم می‌آورد، اعتبار تمنای خود را می‌آزماید و آن که اعتقاد ندارد، علم اجتماعی را از افسردگی بیرون می‌آورد و مجال بحث و تحقیق را گسترش می‌دهد.

اکنون همه کشورها هرجا و در هر وضعی که باشند، در کار سامان‌بخشی به تعلیم و تربیت و معاش و مدیریت و نظم و انتظام و تدبیر امور کشور کم‌وبیش به علوم انسانی نیاز دارند و نمی‌توان مطالب و بخشهای مهمی از علوم حقوق و جامعه‌شناسی و اقتصاد و روان‌شناسی و سیاست و مردم‌شناسی و تاریخ و جغرافیای انسانی و… را از برنامه حذف کرد؛ زیرا کسانی که از علم تنها بعضی از اجزا و فصول آن را می‌دانند، از عهده پژوهش برنمی‌آیند.

وقتی نقض و نقصان در علوم انسانی وجود داشته باشد، علوم دیگری هم از این نقصان آسیب می‌بینند. چرخ نظام کنونی زندگی بدون علم نمی‌گردد و برخلاف آنچه گاهی می‌پندارند، علوم گرچه در نظر ظاهر ممکن است بی‌نیاز از یکدیگر باشند، اما در واقع و در متن تاریخ به یکدیگر بستگی دارند و چنان‌که گفته خواهد شد، در همه‌جا و بخصوص در جهان در حال توسعه، اولویت با علوم انسانی است و مگر می‌توان از قواعد علومی مثل اقتصاد و روان‌شناسی و جغرافیای انسانی و حقوق و جمعیت‌شناسی و جامعه‌شناسی در برنامه‌ریزی‌ها و ساماندهی‌ها و تعلیم و تربیت و حتی در رفتار و گفتار هر روزی و در ارتباطات بی‌بهره بود؟

اگر در آرا و نظرهای صاحب‌نظران علوم اجتماعی مطالبی هست که هرچند نظام تجدد با آنها حفظ می‌شود، با اعتقادات دینی نمی‌سازد باید توجه کرد که این نظرها مورد اتفاق‌نظر همه دانشمندان نیست. آرا و نظرها در علوم انسانی و اجتماعی مورد بحث و نزاعند و به خصوص در زمان ما اختلاف و بحث و نزاع و حتی تشکیک به مبادی و مبانی نیز رسیده است. ما نیز باید در آغاز خود را آماده نقد نظرها کنیم؛ زیرا با تدبیری مثل محدود کردن برنامه‌های درسی، از ورود آرا و نظرها جلوگیری نمی‌توان کرد. اصلاً چرا باید از ورود آرا و نظرها جلوگیری کرد؟ صاحب‌نظران سیاست و جامعه‌شناسان و اقتصاددانان و… نه با دین معارضه می‌کنند و نه در همه مسائل وحدت نظر دارند.

این اختلاف چیزی نیست که بر اثر پیشرفت علوم اجتماعی، کم یا رفع شود و همواره باقی خواهد ماند؛ زیرا علم همواره ناتمام و محدود است و دانشمندان نیز باید به این محدودیت واقف باشند. اقتضای محدودیت هم اختلاف است. اگر می‌توانستیم در علوم انسانی و اجتماعی صاحب‌نظر باشیم و با دانشمندان جهان در مبانی و مطالب و غایات این علوم بحث کنیم، از مواجهه با نظرهای مخالف پروا نمی‌کردیم. هم اکنون هم مشکل اداری و برنامه‌‌ریزی‌ درسها را نباید چندان بزرگ کرد. ما باید به فکر پیشرفت علوم به طور کلی و به خصوص علوم اجتماعی باشیم و کوششمان این باشد که از مرحله علم آموزشی به علم تحقیقی (که به صرف پژوهشهای تصنعی جزئی حاصل نمی‌شود) برسیم.

 

تقدم تفکر بر علم آموزشی

در مجلسی از تقدم تفکر بر علم آموزشی می‌گفتم، گمان کردند با آموزش مخالفم یا آن را بی‌اهمیت می‌دانم. مقصود من این بود که آموزش خوب، آموزش مطالب تحقیقی است نه تکرار حرفهای دیگران. علوم اجتماعی، علم به شئون نظامی از روابط و مناسبات است که آدمی آن را با عقل سازنده ناظر به قدرت سامان می‌دهد و اداره می‌کند. به عبارت دیگر علم اجتماعی، علم جهان انسانی مدرن است. بنای جامعه جدید بر این گذاشته شده است که دین در آن یک امر اجتماعی باشد و نه دائرمدار امور. علوم اجتماعی متعلق به این جهان است و این جهان به علوم انسانی نیاز دارد؛ اما اگر جهان باید دینی باشد و ساکنان آن با نگاه و نظر دینی به چیزها و کارها بنگرند و روابط و معاملات به حکم دین باشد، شاید اصلاً به علوم اجتماعی موجود نیاز نباشد یا در چنین اجتماعی احتمال نیازمندی به علم اجتماعی بسیار کم است؛ چنان‌که اسلاف ما چنین نیازی نداشتند و اگر داشتند، ابوریحان بیرونی و غزالی و نصیرالدین طوسی، مردم‌شناس و روان‌شناس و جامعه‌شناس بزرگ می‌شدند. اگر ما اکنون به علوم اجتماعی نیاز داریم، از آن روست که هرچند اعتقادات و ارزشهای دینی را حفظ کرده‌ایم، در زندگی عمومی رسم تجددمآبی آموخته‌ایم و مخصوصاً غایات و مطلوبهای اجتماعی و فرهنگی‌مان همان غایات تجدد است و بالاخره نهادها و سازمانها و قوانین و روابطمان متجدد و متجددمآب است و برای اداره اینها ناگزیر باید علوم اجتماعی داشته باشیم.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: