ملاحظاتی درباره علوم انسانی و اجتماعی / دکتر رضا داوری اردکانی ـ بخش اول

1394/3/30 ۰۹:۳۱

ملاحظاتی درباره علوم انسانی و اجتماعی / دکتر رضا داوری اردکانی ـ بخش اول

نام و مفهوم علوم اجتماعی ۱ـ علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما با اینکه در دهه‌های اخیر کم و بیش پیشرفت داشته، از جهاتی نیز با مشکلاتی مخصوصاً در برنامه‌ریزی دروس و تعیین و تدوین کتاب درسی مواجه بوده است. روشن شدن این وضع مسبوق به تحقیق در ماهیت علم جدید به طور کلی و مخصوصاً آشنایی با موقع و مقام علوم انسانی و اجتماعی در جهان کنونی است. این تحقیق هنوز صورت نگرفته است. تدریس دهها سال فلسفه علم در دانشگاهها نیز ما را چنان‌که باید متوجه اهمیت مسئله نکرده است.

 

نام و مفهوم علوم اجتماعی

۱ـ علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما با اینکه در دهه‌های اخیر کم و بیش پیشرفت داشته، از جهاتی نیز با مشکلاتی مخصوصاً در برنامه‌ریزی دروس و تعیین و تدوین کتاب درسی مواجه بوده است. روشن شدن این وضع مسبوق به تحقیق در ماهیت علم جدید به طور کلی و مخصوصاً آشنایی با موقع و مقام علوم انسانی و اجتماعی در جهان کنونی است. این تحقیق هنوز صورت نگرفته است. تدریس دهها سال فلسفه علم در دانشگاهها نیز ما را چنان‌که باید متوجه اهمیت مسئله نکرده است.

وقتی فلسفه علم با فلسفه علمی اشتباه شود، علم به صورت یک امر انتزاعی در نظر می‌آید و جایگاه تاریخی‌اش پوشیده می‌ماند. نویسندگانی هم که اخیراً در بحث علوم انسانی و اجتماعی وارد شده‌اند، غالباً تعریف فیلسوفان جهان اسلام از درک و علم را بر فیزیک جدید و جامعه‌شناسی اطلاق کرده‌اند و این معنی را بدیهی یا مسلم گرفته‌اند که اولی از سنخ علم نظری است و به اوصاف ماده چنان‌که هست تعلق می‌گیرد ما علوم اجتماعی مستقل و آزاد از ارزشهای جهان متجدد غربی نیستند و رنگ و روی غربی دارند. در این مطلب باید تأمل کرد.

یک نظر این است که از این حیث میان علوم طبیعی و انسانی تفاوت اساسی وجود ندارد؛ زیرا علم جدید طرحی است که بر جهان اعم از طبیعی و انسانی افکنده می‌شود و نه گزارش آنچه در خارج وجود دارد. وضع علوم اجتماعی از این حیث روشن‌تر است؛ چنان‌که گاهی تمییز و تشخیص آنها از ایدئولوژی دشوار می‌شود. باید با نظر تاریخی در این قضیه تحقیق کرد.

در این مجال پدید آمدن و قوام علوم اجتماعی را به تفصیل نمی‌توان توضیح داد و ناگزیر به بیان اجمالی آن اکتفا باید کرد. نام و مفهوم علوم اجتماعی سابقه طولانی ندارد و تا دویست سال پیش علمی به نام علم اجتماعی و انسانی و اخلاقی وجود نداشته است. علوم انسانی و اجتماعی در ابتدای پیدایش حتی نام معین و مورد اتفاق همه دانشمندان نداشته‌اند و هنوز هم ندارند. آنچه می‌دانیم، این است که در قرون هجدهم و نوزدهم نهال علوم اقتصاد و تاریخ و روان‌شناسی رویید و سپس علوم اجتماعی و انسانی دیگر قوام و نام و تعیّن یافتند.

این علوم در تناسب با تحول در وجود بشر و در تفکر و سیاست و با وقوع انقلاب صنعتی و پدید آمدن نظم تازه در زندگی، پدید آمدند و در همان زمان بود که قدرت تجدد و میل به جهانگیری‌اش در صورت استعمار ظاهر شد. با بسط قدرت فرهنگی و سیاسی غرب متجدد، مطالب پراکنده علوم انسانی نیز همراه با اشیا و کالای مصرفی و مداخلات استعماری کم و بیش در جهان پراکنده شد. ما هم بعضی مطالب علوم انسانی و اجتماعی را به صورت پراکنده اخذ کردیم.

این مطالب در ابتدا در ذیل نام معین قرار نداشت و اخذ و قبولش به اقتضای مصلحت‌های خاص و گاهی به حکم تفنن صورت می‌گرفت. وقتی نجم‌الملک استاد ریاضی دارالفنون مقاله‌ای در جمعیت‌شناسی نوشت و آن را مقدمه گزارش اولین سرشماری تهران قرار داد، علم جمعیت‌شناسی و آمار اجتماعی را نمی‌شناخت. این دانشمند در همان حوالی، زمانی دفتری در روان‌شناسی هم ترجمه کرد و چون آن دفتر کتاب درسی بود و نام و عنوانی داشت، او هم آن نام (پسیکولوژی) را «علم‌الروح» تعبیر کرد. در آن زمان به ترجمه این مقالات و کتابها به یک اعتبار نیاز داشتیم؛ اما در حقیقت نمی‌دانستیم که با آنها چه می‌توانیم و باید بکنیم.

وقتی مدرسه سیاسی تأسیس شد و مثلاً درس اقتصاد در برنامه‌اش بود، کتاب اقتصاد هم می‌بایست باشد. اما جامعه ایران آن زمان به کتاب اقتصاد نیازی نداشت؛ زیرا در کشور خبری از اقتصاد نبود و مطالب علم اقتصاد فهمیده نمی‌شد. ما نمی‌دانیم چند نفر ترجمه فارسی «اقتصاد سیاسی» (اثر سیمون دوسیسموندی) و حتی «کتاب اقتصاد» (فراهم آوردة محمدعلی فروغی) را خوانده و مطالبش را فهمیده‌اند؛ ولی اکنون تعداد بالنسبه زیادی در رشته‌های علوم اجتماعی تحصیل کرده‌اند و آرای دانشمندان و استادان بزرگ علوم اجتماعی کم و بیش شناخته شده است و بعضی کتابهای اساسی این علوم هم به زبان فارسی درآمده است. مع‌هذا علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما هنوز مقامی که باید داشته باشد، ندارد.

علم هر علمی که باشد اگر ریشه‌اش در زمین فرهنگ استوار نشود، بنیاد نمی‌گیرد و در نتیجه اثر و کارکردش کم است. از نشانه‌های ریشه کردن یک علم در روح مردم و در فرهنگ آنان، درک و دریافت بدون تکلف مسائل آن است و اگر در جایی کمتر به مسائل تاریخی و فرهنگی و اجتماعی می‌اندیشند یا با پژوهشهای اجتماعی تفنن می‌کنند، علوم انسانی و اجتماعی را چنان‌که باید از آن خود نکرده‌اند.

 

پژوهش در علوم انسانی

پژوهش در علوم انسانی از کجا باید آغاز شود؟ جامعه قدیم پژوهش نمی‌خواست. صاحب‌نظران و دانشمندان قدیم در پی تحقیق حقیقت بودند و به پژوهشی که مسائل زمان و زندگی را حل کند، نیازی نداشتند؛ زیرا زمان و زندگی مسئله نبود. اکنون هم ما کم و بیش مثل متقدمان در مورد علم و تحقیق می‌اندیشیم و درباره مسائلی که دیگران پیش از این در جای دیگر در آن پژوهش کرده‌اند، ‌به گردآوری اطلاعات نه‌چندان مفید می‌پردازیم و مخصوصاً اکنونمان اکنون‌پنداری است. پیوندمان با گذشته و آینده هم سست است و مگر نه اینکه دشوارترین مطالعات در حوزه علوم اجتماعی برای ما مطالعه در تاریخ و تعلیم و تربیت است؟ تاریخ به گذشته مربوط است و تعلیم و تربیت به آینده نظر دارد. وقتی به گذشته می‌پردازیم، معمولاً گذشته را با عینک عاریه گرفته از شرق‌شناسی می‌بینیم و گاهی حاصل این نظر را وسیله مفاخرت قرار می‌دهیم.

 

علم زمان تجدد

علم اجتماعی، علم زمان تجدد است. این علم باید جهان انسانی را دگرگون سازد یا تحت نظم درآورد. نظم زندگی قدیم و روابط و مناسبات آن متعلق پژوهش نبود و کسی به پژوهش در آنها نیازی نداشت؛ زیرا آن روابط ثبات داشت و با سنتها محافظت می‌شد، بلکه عین سنت بود. جامعه جدید برخلاف اجتماعات بشری قبل از تجدد، پیوسته در تحول است و باید به آن نظم و انتظام داده شود. چنین جامعه‌ای می‌تواند و باید متعلق پژوهش باشد و ساکنان آن به پژوهش در خانه خود نیاز دارند و با پژوهش باید آن را دگرگون کنند و راه ببرند. جامعه جدید را در قیاس با گذشته باید شناخت و به این جهت است که در عالم جدید، تاریخ اهمیت خاص دارد. در تاریخ و با تاریخ است که تفاوتها روشن می‌شود و جامعه جدید را بهتر می‌توان شناخت و به سوی آن رفت و آن را سامان بخشید.

علم اجتماعی در تجدد و با تجدد به وجود آمده و مردمان و اقوام جهان هم به تدریج که متجدد می‌شوند، برحسب چگونگی ورودشان در تاریخ تجدد و پیشرفتی که در آن دارند، به این علوم نیاز پیدا می‌کنند و با آنها آشنا می‌شوند. جهان قدیم به علوم اجتماعی نیاز نداشت و به این جهت از علوم روان‌شناسی و اقتصاد و جامعه‌شناسی و حقوق و مردم‌شناسی و انسان‌شناسی و جمعیت‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی و به طور کلی علم فرهنگ نام و نشان و اثری نمی‌بینیم. البته در موارد نادر که میان فرهنگها ارتباطی به وجود می‌آمد و دانش از یک حوزه تاریخی به حوزه دیگر انتقال می‌یافت، مطالعات و پژوهشهایی هم صورت می‌گرفت که می‌توان آنها را مقتضای تحول و در حکم مقدمه تاریخی یا صورتهای مقدماتی علوم انسانی دانست.

از آن جمله است گزارشهای تاریخی انتقال فلسفه یونانی به عالم اسلام یا گزارشهایی که امثال ابوحیّان توحیدی از مجالس علمی و مباحث آن فراهم کرده‌اند. ابوریحان بیرونی هم در دوره شکوفایی علم ایرانی ـ اسلامی گزارشی ممتّع از دانش و آداب هندیان تدوین کرده است؛ اما اینها را علم اجتماعی و حتی علم فرهنگ نمی‌توان نامید.

اگر اجتماعی فردایش مثل امروز و امروزش با دیروزش یکی باشد، پژوهش در آن چه وجه و مناسبت دارد؟ ولی صفت ذاتی و اساسی اجتماع انسانی در صورت جدیدش، تغییر و دگرگونی است. این جامعه که در اروپای غربی و آمریکای شمالی قوام یافت، اکنون جهانی شده است؛ به عبارت دیگر در دو قرن اخیر، تجدد همه جهان را گرفته و کشورهای جهان، بسته به اینکه تجددشان تا چه اندازه بنیادی یا تقلیدی باشد، به علوم اجتماعی بیشتر یا کمتر نیاز دارند.

آنها اگر سازمانها و روشها و رویه‌های زندگی خود را از روی نمونه غربی‌اش ساخته باشند و ندانند که آثار و نتایج وجود آنها چیست، به علوم انسانی احساس نیاز نمی‌کنند؛ ولی به هرحال کشورهایی که مدرسه و شهرداری و دادگاه و دولت و مجلس و… تأسیس کرده‌اند، باید بدانند که به آنها چه نیازی دارند و نگران آثار و نتایج و کارکردشان باشند؛ فی‌المثل باید بپرسند که این سازمان و نظام و برنامه آموزش و پرورش چرا باید چنان‌که هست، باشد و آیا حاصل آن همان است که ما می‌خواسته‌ایم و می‌خواهیم؟

البته در میان ما استادانی هستند که می‌دانند یک نظام خوب آموزش و پرورش و مدیریت چیست؛ اما اینکه کدام نظام مدیریت یا آموزش و پرورش برای ما خوب است و ما چگونه و از چه راه می‌توانیم آن نظامهای خوب را داشته باشیم یا چرا تاکنون نداشته‌ایم، مطلب دیگری است. ما علوم انسانی و اجتماعی را هم مثل سازمانهای اداری و فرهنگی و آموزشی و کالاهای مصرفی از غرب وارد کرده‌ایم و حتی وقتی پژوهش می‌کنیم، مسائل پژوهشمان مسائل غربی‌هاست، بی‌آنکه به ترتیب و تقدم و تأخر آنها توجه داشته باشیم.

 

علم وارداتی

علوم اجتماعی چنان‌که اشاره کردیم، در سرزمین اصلی خود با نظام زندگی و سیاست و مدیریت و آموزش و تولید و مصرف کم و بیش هماهنگ و متناسب بوده است. این علم برای ما وارداتی است و علمی که از جای خود بیرون آمده و از شرایط و لوازم دوام و رشد دور مانده نشاط و شادابی و کارآمدی را از دست می‌دهد و طبیعی است که بی‌نشاط باشد. با علوم اجتماعی بی‌نشاط و پژمرده، طرح مسائل مربوط به توسعه‌نیافتگی و پرداختن به پژوهشهای راهگشای توسعه دشوار است.

مردم جهان توسعه‌نیافته جهان خود و امکانها و توانایی‌ها و ناتوانایی‌های آن را نمی‌شناسند و با اینکه سودای تشبه به تجدد و حتی گذشت از آن دارند، از ذات تاریخی تجدد و از شرایط و اقتضاهای آن خبر ندارند و راه رسیدن به آن را هم نمی‌دانند و نمی‌پرسند که چگونه می‌توان آن راه را پیمود.

در سالهای اخیر مطالبی البته خطابی در باب مبانی و مبادی علوم اجتماعی اظهار شده است که کاش مورد توجه استادان علوم اجتماعی قرار می‌گرفت. این توجه می‌توانست به تحقیق جدی در ماهیت علوم اجتماعی مؤدی شود. اینکه بعضی آرای دانشمندان علوم اجتماعی با اعتقادات دینی نمی‌سازد، جای بحث ندارد و هیچ کس آن را انکار نمی‌کند؛ اما از این وضع نمی‌توان نتیجه گرفت که علوم اجتماعی بر مبنای متفاوت با مبانی علوم دیگر قرار دارند.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: