1394/1/24 ۰۸:۵۴
شیخ شمسالدین مغربی نیز که پیرو محییالدین عربی بود. نظر وحدت وجود خود را اینگونه بیان میدارد:۱۱ ای جمله جهان در رخ جانانِ تو پیدا ای روی تو در آیینه کوْن هویدا تا شاهد حُسن تو در آیینه نظر کرد عکس رخ خود دید و بشد واله و شیدا هر لحظه رُخت داد جمال رخ خود را بر دیده خود جلوه به صد کسوت زیبا…
شیخ شمسالدین مغربی نیز که پیرو محییالدین عربی بود. نظر وحدت وجود خود را اینگونه بیان میدارد:۱۱
ای جمله جهان در رخ جانانِ تو پیدا
ای روی تو در آیینه کوْن هویدا
تا شاهد حُسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید و بشد واله و شیدا
هر لحظه رُخت داد جمال رخ خود را
بر دیده خود جلوه به صد کسوت زیبا…
عارف نامدار، شیخ محمود شبستری نیز در گلشن راز خود مفهوم یگانگی وجود را و اینکه هر ذرهای از عالم هستی یکی تجلی از حق است، بدینسان بیان میکند:
جهان را سر به سر آیینه میدان
به هر یک ذرهای صد مهر تابان
اگر یک قطره را دل برشکافی
برون آید از آن صد بحر صافی
به هر جزوی ز خاک ار بنگری راست
هزاران آدم اندر وی هویداست
درون حبّهای صد خرمن آمد
جهانی در دل یک ارزن آمد۱۲
هستی هوشمند
بدیهی است که نفس تحول از نیستی به هستی بر مبنای هوشمندی و عقل استوار است. روابط شیمیایی، فیزیکی و زیستی موجود میان اشیا و اجزای هستی همه بر مبنای قانون و یا به عبارت دیگر «عقل» صورت میپذیرد و هگل ـ فیلسوف نامدار آلمانی ـ بر این باور است که «طبیعت یا جهان مراحل پیشروی عقل مطلق را در موجودات گوناگون جاندار و بیجان، فرد و اجتماع، در تاریخ، در علوم، در مذهب و در هنر ظاهر میسازند.۱۳«و ان من شیءٍ الا یُسبّح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم: هیچ چیز وجود ندارد الا آنکه تسبیح پروردگار خود گوید؛ اما شما از درک این تسبیح ناتوانید.» (اسری، ۲۴) به گفته علامه طباطبایی در المیزان، اساس و بنیان هستی و عالم وجود بر روی درک و احساس و شعور و عشق نهاده شده است. در تمامی ذرات کائنات حس و درک و عشق ساری و جاری است؛ منتها میزان درک و احساس و شعور موجودات برحسب ظرفیت وجودی آنان است. هر موجودی در هر رتبهای، متناسب با سعه وجودی خود از نوعی هدایت به تعبیر قرآن «وحی» برخوردار است: الذی خلق فسوّی. والذی قدّر فهدی. و این کلام جاودتی ملای روم است:
جمله ذرات عالم در نهان
با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
از جمادی در جهان جهان روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
(مولوی)
ژان گیتون چنین میگوید: انسان تقریباً احساس میکند که فوتونها برخوردار از نوعی معرفت ابتداییاند و این امر مرا به گونهای اجتنابناپذیر به طرف دیدگاه تیاردوشان میکشاند که از نظر او همه چیز در کائنات تا کوچکترین ذره حامل درجهای از معرفت است. همین دانشمند در بحث خود میگوید: بیگمان فیزیکدان دیوید بوهم زمانی که تأیید میکند نظمی ضمنی و پنهانی در اعماق حقیقت وجود دارد به چنین چیزی میاندیشد. در این مفهوم باید قبول کنیم که سرتاسر کائنات گویی مملو از هوشمندی و عزم و اراده است. از کوچکترین ذره ابتدایی تا کهکشانها و آن چیزی که خارقالعاده است، این است که در هر حالت همان نظم و همان هوشمندی، به چشم میخورد: و این کلام جاودتی ملای روم است:
در جماد از لطف عقلی شد پدید
وز نکال از عاقلان و آتش برید
عقل چون باران به امر آنجا بریخت
عقل این سو خشم حق دید و گریخت
ابر و خورشید و مه و نجم بلند
جمله بر ترتیب آیند و روند۱۴
عزالدین نسفی ـ صوفی قرن هفتم هجری ـ چنین میگوید: بدان که جمله موجودات، از عقل و طبایع و افلاک و انجم و عناصر و موالید در سیر و سفرند تا به نهایت و غایت خود رسند و هر یک نهایتی دارند و غایتی هم دارند. و نهایت هر چیز آن است که آنچه در ایشان بالقوه موجود است، بالفعل موجود شود و چون بالفعل موجود شوند، حبه و بیضه و نطفه به نهایت خود رسیدند؛ اما نهایت هر چیز آن است که به انسان رسد چون به انسان رسیدند، معراج جمله موجودات تمام شد. ای درویش، جمله افراد موجودات به معراج مأمورند: آتینا طوعاً او کرهاً قالتا آتینا طائعین. به نهایت خود به طوع و حرکت طبیعی میروند؛ اما به غایت خود به کره و حرکت قسری میتوانند رفت.
اجزای هستی و سازنده محیط زیست = ارزش
پس از آنچه گفته شد، دو نتیجه کلی حاصل میآید:
۱ـ تمامی مظاهر هستی و نمودهای وجود و یا به عبارت دیگر کلیه اجزای عالم وجود طبیعت و یا محیط زیست از وجود مطلق حق نشأت یافته، وجودی واحد و وحدت کامل دارند و همگی جلوههای گوناگون حق و یا ذات واجبالوجود هستند.
۲ـ شعور، احساس و درک عشق در کلیه اجزای عالم ساری و جاری است و وجود هر یک از اجزای محیط به نحوی و به گونهئی با عشق و احساس عجین شده است و البته هر وجودی مطابق ظرفیت وجودی خود دارای احساس و درک و شعور است.
با عنایت به قاعده الشیء ما لم یحب لم یوجد (اگر لزوم و وجوب خلقت شئی نبود، این شی خلق و ایجاد نمیشد) و اینکه از کمال مطلق هیچ فعلی جز فعل خیر صادر نمیشود، به این نتیجه میرسیم که برای وجود و خلقت هر یک از اجزای عالم و محیط دلیلی بس استوار و حکمتی قاطع وجود دارد. «در هر جزئی از اجزای این جهان نظر کنیم منافع و مصالحی نسبت به کل نظام در آن وجود دارد که موجب شگفتی است و هر قدر دقت و تعمق بیشتری در موجودات اعمال نمائیم، به روابط و منافع تازه و شگفتانگیزی دست مییابیم که خرد آدمی در آن سرگشته و حیران میشود همه اینها از دقت و استواری کار آفرینش حکایت دارد.
رفتار با هستی
حال این سؤال مطرح است که: آیا با این مجموعه هشیار و طبیعت جاندار که (که مظهری از حقیقت مطلق است) و خلقت هر جزئی از آن مشحون از هزاران حکمت و منطق است و براساس قانونمندیهای محکم کنش و واکنش دارند، چگونه باید رفتار نمود؟
آیا انسان که به نام اشرف مخلوقات حکومت بر زمین را عهدهدار است و همه چیز و همه عوامل و اجزای محیط در خدمت او و برای تعالی او خلق شده، چگونه باید از این عناصر و اجزا استفاده نماید؟ مگر نه این است که همه این عناصر محیطی که بر اساس حکمت محض آفریده شدهاند دارای حرکتی، فعل و انفعالی بوده و در واقع به یاری همین حرکات و فعل و انفعالات توأم با احساس و شعور حیات و زندگی را به وجود میآورند؟ پس آیا این مجموعه دارای ارزش نیست؟ اگر عناصر حیات، محیط زندگی و اجزای طبیعت و یا به طور کلی عالم آفرینش را فاقد ارزش بدانیم که نفی حکمت آفریدگار و لزوم ایجاد هستی را نمودهایم و این امر از نظر عقل و منطق پذیرفتنی نیست. پس در واقع باید قبول نمود که تمامی ارکان هستی و مجموعه حیات دارای والاترین ارزشهاست. حال این سئوال مطرح است که آیا انسان باید چگونه در برابر این موجودات و عناصر ارزشمند و والای طبیعت رفتار نماید؟ انسان چگونه باید روابط خود را با موجودات پیرامون خویش استوار سازد؟ کنش انسان که خود عنصری از عناطر طبیعت است در طبیعت چگونه باید باشد؟ گفتیم که همه عناصر و اجزاء عالم از آنجا که از روی حکمت محض آفریده شدهاند، دارای ارزش هستند. اما مسلم است که میان تمام عناصر هستی، ارزش انسان از همه والاتر و بیشتر است و به همین جهت است که تمامی عناصر این جهان در خدمت وی بوده و برای او آفریده شده است اما این کدامین انسان است که شأنی این چنین والا دارد؟ از آیات کریمه قرآن و احادیث و اخبار چنین استنباط میشود که غرض از انسان، انسانی است که شایسته مقام خلافت خداوندی در روی زمین باشد و آن انسانی است که از صراط عدالت و نصفت در تمامی رفتار و کنشها و واکنشهایش با سایر اجزاء هستی منحرف نگردد. زیرا بنیان خلقت و هستی بر روی عدالت و تعادل استوار است و انسانی شایسته و برتر از سایر موجودات است که به سوی کمال گام بردارد.
پینوشتها:
۱۱ـ ادوارد براون، از سعدی تا جامی، ترجمه علیاصغر حکمت، ۱۳۲۷، چاپخانه بانک ملی ایران، ص۳۵۸٫
۱۲٫ شیخ محمود شبستری، گلشن راز، کتابخانه احمدی شیراز، ۱۳۳۳، ص۱۵٫
۱۳٫ شریعتمداری، علی، فلسفه نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳، ص۲۲۲٫
۱۴٫ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص۲۶۰٫
۱۵ـ آکادمی علوم شوروی انسان، جامعه و محیط زیست، ترجمه صلاحالدین محلاتی، ص۲۴
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید