شهر ١٢ تایی تاریخ ایران

1395/7/25 ۰۸:۲۵

شهر ١٢ تایی تاریخ ایران

«در حال عبور از میدان عمومی به یک نوع منجنیقی برخوردیم که مانند وسایل ژیمناستیک بود و معلوم شد که شعار مقدسی است که در روز عاشورا آن را با پارچه‌های ابریشمی زینت داده و با تشریفات زیادی در محلات می‌گردانند. این منجنیق نقاشی شده و از نوارهای نازک مسی پوشیده شده بود و در میان آن وسایل روشنایی از قبیل لاله و غیره دیده می‌‌شد». این توصیف از هانری رنه دالمانی، سیاح فرانسوی است. سفر وی به شهر نیشابور گویا با ماه محرم هم‌زمان بوده است که در آن، عَلم یادشده را توصیف می‌کند، هرچند بیش از این درباره آن توضیح نمی‌دهد. او هنگام حرکت به نیشابور و پس از آن سبزوار، دسته‌هایی فراوان نیز از زائران کربلا را دیده و از این که ایرانیان چنین مسیری می‌گذرانند تا به زیارت بروند، شگفت‌زده شده است.

 جهانگرد آلمانی در دوره قاجار چگونه از یک راز ریاضی در شرق ایران پرده برمی‌دارد
 

پرستو رحیمی: «در حال عبور از میدان عمومی به یک نوع منجنیقی برخوردیم که مانند وسایل ژیمناستیک بود و معلوم شد که شعار مقدسی است که در روز عاشورا آن را با پارچه‌های ابریشمی زینت داده و با تشریفات زیادی در محلات می‌گردانند. این منجنیق نقاشی شده و از نوارهای نازک مسی پوشیده شده بود و در میان آن وسایل روشنایی از قبیل لاله و غیره دیده می‌‌شد». این توصیف از هانری رنه دالمانی، سیاح فرانسوی است. سفر وی به شهر نیشابور گویا با ماه محرم هم‌زمان بوده است که در آن، عَلم یادشده را توصیف می‌کند، هرچند بیش از این درباره آن توضیح نمی‌دهد. او هنگام حرکت به نیشابور و پس از آن سبزوار، دسته‌هایی فراوان نیز از زائران کربلا را دیده و از این که ایرانیان چنین مسیری می‌گذرانند تا به زیارت بروند، شگفت‌زده شده است. هانری رنه دالمانی دوبار به ایران سفر کرد. او بار نخست در سال ١٢٦٧ خورشیدی به شرق ایران مسافرت کرد. جهانگرد فرانسوی در این سفر به نیشابور، سبزوار و قوچان رفت و آنجاها را دید. دالمانی سپس در سال ١٢٨٥ خورشیدی در گیرودار جنبش مشروطیت ایران و هم‌زمان با تاج‌گذاری محمدعلی شاه قاجار به ایران وارد شد. وی به علت علاقه فراوان به اشیای عتیقه مسافرت‌هایی فراوان به کشورهای مشرق‌زمین انجام داد و از این ره‌گذر کلکسیونی از اشیای عتیقه مثل قالی، منسوجات زربافت، آثار فلزی قدیمی و همچنین ظروف لعابی گرد آورد و به کشور خود برد. کلکسیون هانری رنه گویا تاکنون نیز یکی از مجموعه‌های مهم و پرآوازه شهر پاریس است که بازماندگان او به دقت نگه داشته‌اند و علاقه‌مندان هنوز هم از تماشای آن بهره‌مند می‌شوند. شدت علاقه وی را به اشیای آنتیک زمانی‌ بیش‌تر درمی‌یابیم که سفرنامه جذاب وی را می‌خوانیم؛ می‌بینیم به هر شهر ایران که وارد شده، بی‌درنگ در پی فروشنده آن وسایل و اشیا در شهر رفته و عموما پس از جست‌وجوهایی آن‌ها را یافته است. در نیشابور و سبزوار نیز همینگونه است؛ دالمانی را در پی اشیای عتیقه می‌بینیم. او از شهر مشهد به سمت نیشابور حرکت کرده، با گذر از روستاهایی چون شریف‌آباد و حسن‌آباد به نیشابور وارد می‌شود «اول شب ما به نیشابور رسیدیم، راننده برای راحتی خود، از داخل شهر عبور نکرد و از بیرون حصار به طرف چاپارخانه راند». این جهانگرد اروپایی پس از اقامت در مسافرخانه و گشت‌وگذار در آن شهر کهن، توصیف‌های خود را از سفر به نیشابور در سفرنامه خود می‌نگارد.
شهر دوازده تایی‌ها!
هانری رنه دالمانی ابتدا روایتی مختصر از تاریخ نیشابور آورده، سپس درباره زیبایی‌های این شهر می‌گوید «مورخین قدیمی هریک به شرحی از آبادی، اهمیت و زیبایی این شهر پرداخته‌اند. به درستی آن را شهری نشاط‌انگیز و سحرآمیز معرفی نموده‌اند که اساس این شهر بر رقم ١٢ و مضرب‌های آن قرار دارد، زیرا که: اولا دارای ١٢ معدن است از قبیل فیروزه و مس و سرب و آنتیموان و آهن و نمک و مرمر. ثانیا دارای ١٢ رشته قنات است که از تپه‌ها و کوه‌های مجاور سرازیر شده، ثالثا دارای ١٢٠٠ دهکده است. رابعا ١٢٠٠٠ نهر در این ناحیه جاری هستند که از ١٢٠٠٠ چشمه بیرون می‌آیند». جهانگرد فرانسوی از این‌رو، نیشابور را شهری آباد می‌نامد. او سپس به آرامگاه خیام نیشابوری، شاعر بلندآوازه ایرانی اشاره کرده، آرزو می‌کند ایرانیان به آرامگاه این شاعر بزرگ بیش‌تر توجه کنند «مقبره عمر خیام فیلسوف و شاعر شهیر ایران در باغی در میان قبرستان واقع شده و متاسفانه به حالت خرابی درآمده است، امید است نسل جدید روشنفکر ایران به تعمیر این بنا اقدام نماید و نگذارد این یادگار که موجب افتخار ایرانیان است از میان برود».
در جست‌وجوی عتیقه
سیاح فرانسوی پس از مراجعه به یک صرافی و تبدیل پول‌هایش، بی‌درنگ به بازار نیشابور رفته، جست‌وجو برای یافتن اشیای عتیقه را می‌آغازد «در بازار گردش کردیم و از تجار سراغ اشیای آنتیک را گرفتیم ولی به نتیجه‌ای نرسیدیم، سکنه بازار با نظر خاصی به لباس و کلاه ما نگاه می‌کردند». وی توضیح می‌دهد به چند تن از بازاریان سپرده است اگر عتیقه‌فروشی می‌شناسند به وی بشناسانند. او سپس در بازار می‌گردد «بازار پر از مال‌التجاره اروپایی مخصوصا اشیای تجملی ساخت آلمان یا روسیه بود ولی از مصنوعات فرانسه چیزی در آنجا ندیدیم. در میان صنایع بومی چیزی که بیشتر جلب توجه می کرد پارچه قلمکار بود که بیشتر برای پرده به کار می‌رود و با قالب نقش‌های مطلوبی در آن به وجود می‌آورند. قلمکار از مصنوعات دستی اصفهان است که در تمام کشور ایران و خارج از ایران به فروش می‌رسد». اغذیه‌فروشی‌های بازار هم توجه او را به خود می‌کشانند «در بازار دکان‌هایی که در آنها انواع اغذیه را پخته و به فروش می‌رسانند، وجود داشت که زنگ‌های بزرگی هم در جلو این دکان‌ها آویخته‌اند و برای جلب مشتری گاهی آنها را با دست به صدا درمی‌آورند. غذا را معمولا در ظروفی میریزند که ساخت آلمان یا روسیه است». دالمانی در میان بازار به مسگرها و نوای گوش‌خراش پیشه آنان اشاره کرده است اما پیشه نمدمالی نگاه او را خیره کرده، با دقت شیوه نمدمالی را توضیح می‌دهد «یکی از صنایع مهم نیشابور نمدمالی است که به طرز مخصوصی انجام می‌یابد. پس از آنکه پشم گوسفند را با آلتی که به شکل چنگ‌های قدیمی است حلاجی کردند آن را در روی زمین می‌ریزند و با دست طبقه ضخیم یکنواختی درست می‌کنند، بعد آب صابون روی آن طبقه ریخته و با پا مالش می‌دهند و پس از آنکه استحکامی پیدا کرد چهار یا پنج نفر کارگر در جلو آن زانو زده و آن را لوله می‌کنند و با دست و زانو مالش می‌دهند و در ضمن عمل همه با آهنگ یکنواختی اتصالا می‌گویند یا الله یا علی ... نمدها معمولا رنگ گندم‌گون و یا خرمایی تیره‌ای دارند. نمدهای نازک گرانبها بیشتر به رنگ سفید یا کرم است و اگر بخواهند نقشی داشته باشند پشم‌های رنگینی با اشکال هندسی در خمیر آن داخل می‌کنند».
آهنگران افسانه‌ای
جهانگرد فرانسوی هنگام گذر از بازار با راسته آهنگران روبه‌رو شده، آن را تجربه‌ای بی‌نظیر می‌داند. او از شباهت آنان به افسانه‌ها سخن رانده، از هماهنگی این کارگران ماهر شگفت‌زده شده است «بازار آهنگران تماشای دیگری دارد، در این بازار کارگرانی دیده می‌شود که مانند قهرمان افسانه‌ای قدیمی نیمی از بدن را عریان کرده و پیشبند چرمی به کمر زده‌اند و چکش را پی‌درپی به نوبت در روی آهن گداخته فرود می‌آورند و تعجب در این است که چندین کارگر در آنِ واحد مشغول کوبیدن آهن هستند و در فرود آوردن چکش‌ها خطایی نمی‌کنند».
همه وحشت کرده، رمیدند
دالمانی پیش از برون‌آمدن از نیشابور، پیرامون رودخانه با صحنه‌ای روبه‌رو می‌شود که او را نخست شگفت‌زده و سپس غمگین می‌کند، از آن‌رو که نمی‌تواند از آن صحنه عکس بردارد «چون موقع ظهر از زیادی مگس و پشه نمی‌توانستیم استراحت کنیم، بلند شدیم و به عزم گردش در طول جویباری که از کنار حصار شهر می‌گذشت به راه افتادیم. در مجاورت این نهر زنان دسته‌دسته مشغول شستن لباس و گلیم و لحاف بودند. قدری دورتر پسران و دختران کوچک پاها را برهنه کرده و در باتلاقی پر از لجن می‌دویدند و به خیال خودشان بازی می‌کردند. بدن این کودکان بی‌گناه از تابش آفتاب به رنگ مفرغ درآمده بود. ما خواستیم عکسی از آنها برداریم اما همین که دوربین عکاسی را در مقابل آنها گرفتیم همه وحشت‌زده فرار کرده و در باغی پناهنده شدند».
مناره خسروگرد
هانری رنه سپس در میانه راه نیشابور به سبزوار، پیش از آن که به آن شهر برسد، مناره‌ خسروگرد را دیده و آن را توصیف می‌کند «در ٦ کیلومتری غربی سبزوار مناره‌ای وجود دارد که آن را مناره خسروگرد می‌گویند. این مناره متعلق به مسجد شهر خسروگرد است. ارتفاع این مناره ٣٠ متر و شکل آن مانند برجی است و با آجر نقش‌هایی در آن به وجود آورده‌اند. در بالای آن دو کتیبه به خط کوفی دیده می‌شود. سر این منار شکسته و اکنون به ستون ناقصی شباهت دارد و در روی مصطبه مربعی قرار دارد که با ساروج و سنگ ساخته شده است. مصطبه هم در روی بامی واقع شده که ارتفاع آن به ٥/٢ متر می‌رسد». وی سپس درباره تاریخچه آن مختصری می‌نویسد.
سیاح مجنون!
هانری رنه دالمانی با ورود به شهر سبزوار و اندکی استراحت، بار دیگر بی‌تابانه، علاقه خود را در کوچه‌های این شهر می‌جوید «بازار سبزوار مانند کوچه سرپوشیده بود که کمتر در روز روشنایی می‌بیند، پس از مختصر گردشی در آن به دلالان سپردیم که اگر کسانی اشیای آنتیک دارند نزد ما بیایند.‌ طولی نکشید که عده زیادی از مردم به نزد ما آمدند و اشیای مختلفی از قبیل ظروف گلی آبی‌رنگ و قاب و آبخوری و ظروف مسی بدون ته با خود آوردند. آنها می‌گفتند به هر قیمتی که می‌خواهید بخرید اما اگر بهای چیزی را کافی نمی‌دانستند از تسلیم آن خودداری می‌کردند». او البته اشاره نمی‌کند کدام شئی نگاه‌اش را خیره کرده است اما در عصر همان روز بار دیگر عتیقه‌فروشان را می‌بیند «طرف عصر باز آنتیک‌فروشان به منزل ما هجوم آوردند، ظروف لعابی کوچکی آوردند که رنگ و شکل آنها فریبنده بود و من بی‌اختیار بدون آنکه فکر کنم که چگونه باید آنها را همراه برد چند عدد خریدم. مستخدم ما که نامش علی بود با نظر استهزا به ما می‌نگریست و ما را آدم‌های سفیه و مجنونی تصور می‌کرد که با پول زیاد این اشیای کهنه و شکسته را خریداری می‌نمودیم». اشتیاق جهانگرد فرانسوی به این ظرف‌های قدیمی موجب می‌شود نگرانی‌هایی درباره سالم‌ماندن آن‌ها در او پدید آید «روز عزیمت، مشغول بستن بارها شدیم و ظروف کوچک لعابی را که خریده بودیم و از سرنوشت آتیه آنها نگران بودیم در صندوقی جای دادیم. این ظروف باید هزاران کیلومتر راه طی کنند و خدا می‌داند که موقع رسیدن به مقصود در چه حال باشند». هانری رنه، درپایان سفر، در حالی که بر بالای بام کاروان‌سرایی رفته و توصیفی شاعرانه و لطیف از شهر سبزوار ارایه می‌دهد، از اینکه ناچار است شهر را ترک گوید، نگران و غم‌زده می‌شود «ما با کمال تاسف باید این شهر را ترک کنیم. از این مسأله ناراحتیم زیرا که در چند روز اقامت در آن به ما خوش گذشته است و با مردم آن انس گرفته‌ایم، به محض ورود به بازار به ما احترام می‌گذاشتند».
* همه مطالب درون گیومه از کتاب «سفرنامه از خراسان تا بختیاری» آورده شده است.


منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: