1393/3/25 ۱۰:۱۸
مرگ در شرع اینگونه آمده است که روح از بدن خارج شود که این خارج شدن روح از بدن عواملی دارد ازجمله ایست قلب یا از کار افتادن مغز که موسوم به مرگ حقیقی و مرگ مغزی است.
مرگ حقیقی
از کارافتادن فعالیت قلب که شرع از قدیمالایام با این تعریف مانوس بوده است.
تعریف مرگ مغزی:
عبارتست از نرسیدن اکسیژن به سلولهای مغز، طوری که حیات شخص غیرقابل برگشت باشد(1).
علل شایع مرگ مغزی
طبق بررسیهای انجامشده علل شایع مرگ مغزی تصادفات رانندگی، واردآمدن ضربه شدید به سر، سقوط از ارتفاع، غرق شدن در آب، مسمومیتها، خونریزیهای داخلی مغز و همچنین سکته مغزی گزارش شده است(2).
مرگ مغزی و معارف الهی
شاید اگر به انسان، بهعنوان یک موجود مادی بنگریم، تصمیمگیری در موارد مرگ مغزی بسیار آسانتر گردد. اما از دیدگاه معارف الهی جسم انسان امانتی است در دست حقیقت انسانی او و حیات دنیوی فرصتی است جبرانناپذیر برای رشد معنوی و ارتقای بعد روحانی در عالم معنا و همین امر است که پایان حیات انسان را، حتی اگر کوچکترین احتمالی در برگشت او به هنگام بیماری وجود داشته باشد (در زمانی که برای فرد مرگ مغزی رخ میدهد) مشکل میسازد. بنا به بیان حکمای اسلامی، انسان «حقیقت واحده» است که به چهار مرحله روح، قلب، خیال و طبع تقسیم میشود و در هر مرحله شرایط خاصی دارد. این حقیقت واحده یکپارچه علم و شعور و ادراک و حیات است و بدن مرتبه نازله نفس میباشد.
قلب
لفظ قلب در طول تاریخ انسانی با «عواطف و محبت» و نیز «ادراک و فهم» ارتباط داشته است. امام محمد غزالی در کتاب «عجائب الاشیاء» در «احیاء علومالدین» میگوید: «کلمه قلب را دو معنا دربر دارد؛ یکی عضو گوشتی صنوبری که در قفسه سینه قرار داشته، دارای بطنی توخالی و حاوی خون بوده و منبع روح میباشد...، در معنای دوم قلب، عضوی است لطیف، ربانی و روحانی که حقیقت انسان را شامل میشود.» عشق و محبت، غضب، احساس ترس، خطر، ... همگی بر ضربان قلب و شدت و قوت آن تاثیر میگذارد که این خود نشانه ارتباط تنگاتنگ قلب با سیستم عصبی میباشد. همچنین این قلب است که مغز را تغذیه میکند و در صورت توقف آن، مغز هم آسیب دیده و از بین میرود. به نظر میرسد در معارف الهی ما، اصولا (قلب) به عنوان حقیقی غیرمادی مطرح است؛ گرچه این قلب گوشتی سلامتیاش در سلامت انسان موثر است و بر آن تاکید گشته است.
روح
شکی نیست که موضوع روح از مواردی است که علما و دانشمندان در آن اختلاف نظر بسیاری دارند. در قرآن کریم «روح» با معانی متعددی به کار برده شده است از آن جملهاند:
1-«وکذلک اوحینا الیک روحا من امرنا(3)» و اینچنین از جانب خداوند خود روحی را به تو وحی نمودیم.»
2-به معنای جبرئیل؛ «نزل به الروح المین علی من قبله لتکون من المنذرین(4)؛ جبرئیل آن را به قلبت نازل نمود تا از منذرین باشی».
3-به معنای وحی الهی؛ «یلقی الروح من امرءعلی من یشاء من عباده؛(5) خداوند بر هر یک از بندگان که بخواهد روح را القاء مینماید.»
4- به معنای واسطه حیات بدن و حقیقتی که کنه آن را جز خدا کسی نمیداند؛ «ویسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی مما اوتیتم من العلم الاقلیلا؛(6) و از تو درمورد روح سوال میکنند، بگو روح از جانب پروردگار است و از علم و شناخت آن جز اندکی به شما داده نشده است».
در این آیه اشاره دارد که ماهیت و کنه «روح» را جز خداوند نمیداند. امام محمد غزالی در کتاب «شرح عجائب القلب» در «احیاء علومالدین» آورده است: «روح به معنای متعددی اطلاق میشود از جمله: یکی بخارای لطیف که از منبع قلب جسمانی به واسطه عروق در سایر اجزاء بدن منتشر شده و باعث جوشش انوار زندگی و حسهای شنوایی، بینایی و بویایی میشود. در این مثال روح مثل سراج (چراغ) است. جریان روح و حرکت در بطن مانند حرکت چراغ در جوانب مختلف خانه میباشد. منظور اطباء از روح این معنی است؛ اما در معنای دوم روح موجودی لطیف، عالم و مدرک است که امری عجیب و ربانی است که اکثر عقول و فهمها از درک آن عاجزند». ملااحمد نراقی در «معراج السعاده» بیان میدارد: آلام و محنتهای بدن عبارتست از امراض و بیماریهایی که بر بدن اعراض میگردد؛ و جسم را لاغر و نحیف میکند و آنرا از لذات جسمانی باز میدارد، و با مسامحه در معالجه به هلاکت منجر میشود و «علم طب» موضوعی است برای بیان این امراض و معالجات آنها. آلام و بیماریهای روح عبارتست از: اخلاق ذمیمه و صفات رذیله، که موجب هلاکت و بدبختی روح است. و آن را از درک لذات روحانیه و رسیدن به سعادت ابدیه بازمیدارد. این بیماری فرد را از موافقت محرمان خلوتخانه انس، و مجاورت عالم قدس محروم میگرداند، و صحت و راحت روح عبارتست از: اتصاف به اوصاف قدسیه و ملکات ملکیه، که موجب قرب حضرت باریتعالی، و باعث نجات و رستگاری است(7). از نظر حکمای اسلامی روح درحقیقت جوهری مجرد از عالم ماده و باقی است و با مرگ جسمانی انسان از بین نمیرود.
نفس
«نفس» به معانی متعددی به کار رفته است. از جمله به معنای دربردارنده قوه غضب و شهوت در انسان و جامع صفات مذموم انسانی که مجاهده با آن ضروری است. در قرآن کریم آمده: «ولا تتبع الهوی فیضلک عن سبیلا...؛ و از هوی نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا منحرف سازد»(8) اما معنای دوم نفس، معنای لطیفی است که به حقیقت انسانی اشاره دارد و برحسب حالاتش متصف به صفات گوناگون و مختلفی میگردد که شامل «نفس مطمئنه»، «نفس لوامه» و «نفس اماره» است وقتی تحت فرمان خداوند آرامش بیابد و با اعتماد به پروردگار، اضطراب و تزلزل از او زائل شود و در جدال با شهوت از راه خدا و طریق او منحرف نگردد، نفس مطمئنه نامیده میشود. اگر به مرحله آرامش و سکون نرسد؛ اما در پیکار با شهوات از خود دفاع کند، نفس لوامه نامیده میشود. و اگر از خواستههای شهوات و هوسها و شیاطین پیروی کند، نفس اماره نامیده میشود. در قرآن کریم نیز به این معانی اشاره شده است: «یا ایته النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» (8)، «ولا اقسم بالنفس اللوامه»(9) «و ما ابری نفسی ان النفس الاماره بالسوء»(10)
معیارهای بالینی تشخیص مرگ مغزی
الف- در میان رفتن عملکرد مغز، نبودن وضع مشکوک که موجب تردید در تشخیص شود. مانند اینکه بیمار دچار مسمومیت نشده و درجه حرارت بدنش از 32 درجه کمتر نشود.
ب- اغماء: به معنای پاسخگونبود به محرکهای خارجی دردناک.
آزمایشهای تکمیلی
مرگ مغزی، یک تشخیص بالینی است و بررسی دوره بالینی 6 ساعت بعد از معاینه اول برای قطعی شدن تشخیص لازم و ضروری است بهطوری که بیمار تا 24 ساعت به هیچ محرک و تحریککنندهای جواب ندهد در این صورت تشخیص حتمی میگردد. از نظر فقهی روایات فراوان داریم که در مرگهای حتمی تا 3 روز مجاز به دفن نیستیم. در اینجا باید توجه داشت که عدد 3 خصوصیتی ندارد بلکه منظور این است که باید کمی برای دفن صبر کرد که امروزه گفته میشود که مثلا در سکتههای مغزی یا قلبی که ممکن است احتمال برگشت وجود داشته باشد پس از مرگ کمی فرد را نگه داشته و در دفن تاخیر میکنند. با همه این صحبتها که در حوزه فقهی و پزشکی مطرح کردیم، نتیجه میگیریم که:
الف- این نکته را همیشه باید درنظر بگیریم که هرگاه قلب از کار بیفتد و ششها نیز بهطور طبیعی از کار بازایستد و حتی با دستگاههای احیا نتوان آنها را به کار واداشت در اینجاست که میگوییم بدن از شایستگی بهرهوری خارج شده و جز در اینصورت نمیتوان به خروج روح از بدن و مرده بودن شخص حکم کرد.
ب- اگر در بیمارستان پزشکان بدون هیچ آزمایش و یا عکسبرداری نظر ناقص دهند و بدون گذر 24 ساعت در افراد عادی و 72 ساعت در کودکان زیر 5 سال تشخیص مرگ مغزی و اعلام مرگ مغزی نمایند، مشمول مجازات فقهی و شرعی میگردند.
ج- نکته خیلی مهم اینکه وقتی با توجه به روشهای دقیق ذکرشده در بالا تشخیص داده شد که فرد مرگ مغزی شده است آیا میتوان از اعضای فرد مرگ مغزیشده که سالم است به افراد بیمار پیوند صورت بگیرد یا نه باید بگذاریم فرد مرگ مغزیشده آنقدر زنده بماند تا دیگر اعضایش نیز دچار مرگ شوند و روح از آنها خارج گردد؟
تفاوت کما و مرگ مغزی
کما درواقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری میگردد و به هیچکدام از تحریکات پیرامونش پاسخ نمیدهد. در کما شانس برای بهبودی بعضی بیماران وجود دارد، درصورتی که در مرگ مغزی حتمی و بهبودی بیمار غیرممکن است.
نتایج
در تجزیه و تحلیل مساله برداشت عضو یا اعضا از افرادی که دچار مرگ مغزی شدهاند بهمنظور پیوند به بیماران نیازمند میتوان به این نتیجه رسید که این عمل نهتنها شرعا اشکالی ندارد بلکه بر اساس فتوای برخی علما و مراجع شیعه امری ضروری است و براساس فتوای دستهای دیگر امری جایز میباشد و براساس دستور قرآن کسی که جان انسانی را نجات بخشد گویا همه انسانها را نجات بخشیده است؛ و ضمن اینکه این مساله روحیه و فرهنگ گذشت و ایثار و از خودگذشتگی را نیز در سطح جامعه بالا میبرد.البته در بررسیهایی که انجام شده است با وجود تسهیلات ایجادشده در این زمینه هنوز زمینه فرهنگی لازم به صورت کامل در سطح جامعه برای اهدای اعضای بدن فرد مرگ مغزی شده از سوی خانوادهاش فراهم نیست و بسیاری از آنها حاضر نیستند که بدن عزیز از دست رفتهشان مثله شود. هرچند کشور ما طبق آمار، طی یک دهه با بیش از 4هزار مورد پیوند در سطح جهان و از نظر پیوند کلیه از فرد زنده در منطقه در رتبه اول قرار دارد و همچنین در زمینه پیوند مغز استخوان دارای رتبه سوم میباشد.پس در حال حاضر در بیشتر کشورهای دنیا بخش عمده عضو پیوندی از جسد تامین میگردد و در میان آنها شایعترین روش تامین عضو از اجساد و افرادی است که دچار مرگ مغزی شدهاند، میباشد. بنا بر این یکی از راههای گسترش پیوند اعضا در همه انواع آن و همینطور در شرایط کنونی تنها راه انجام بعضی پیوندها مانند قلب استفاده از اجساد مرگ مغزی است. هرچند این تعریف هنوز در بین عامه مردم ایران جا نیفتاده و مورد قبول واقع نشده است بهطوری که در سال 1381 فقط 96 پیوند کلیه از جسد صورت گرفته است که حدود 6 درصد از کل موارد پیوند کلیه میباشد. بهعنوان دلیل، علاوه بر نگرانیهایی که در بعضی از آنها ریشههای قانونی و یا علمی دارند، دلایل متعدد فرهنگی و عدم آگاهی و اطلاعات کم مردم را نیز میتوان از دلایل این کار برشمرد لذا برماست که از طریق رسانههای جمعی آگاهی و اطلاعات مردم در این زمینه را با توجه به ثواب آن و... بالا ببریم.
رابطه علم فقه و علم پزشکی
«و انفقوا فی سبیلا... ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان ا... یحب المحسنین»(11)
(از مال خود در راه خدا انفاق کنید لیکن نه به حد اسراف و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکوئی کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد)
1- جسم و جان آدمی امانت الهی و باید در حفظ و سلامتی آن کوشا باشیم.
2- خودکشی حرام است.
حدیث امام صادق(ع): «من قتل نفسه متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها» کسی که خودش را به قتل برساند برای همیشه گرفتار عذاب جهنم خواهد شد.
3-اگر کسی سبب مرگ دیگری شود ضامن است و باید طبق مقررات جنایت وارده را جبران کند.
وجوب علاج (درمان)
اگر فردی عضوی از فرد دیگر را بدون رضایتش جدا کرد «پزشک یا غیرپزشک، عضو خارجی مانند دست یا عضو داخلی مانند کلیه، در اتاق عمل یا در یک تصادف یا مشاجره» آیا علاوه بر قصاص یا دیه، باید او را درمان کند؟
چند دلیل برای وجوب علاج؛ تصور میشود:
1- آیه قرآن که میفرماید: «وا... لایحب الظالمین» ترجمه (خداوند ستمگران را دوست ندارد).
و ستمگران شامل دو حالت میشود:
الف- خداوند دوست ندارد که فردی به فرد دیگری ستمی وارد کند.
ب- خداوند دوست ندارد که فردی که به دیگران ستم کرده، آن ستم را ادامه میدهد.
بنابراین اگر فردی به فرد دیگر ظلمی روا داشت و عضوی را از او قطع کرد هم در ابتدا به او ستم نموده است و هم در صورتی که او را درمان نکند این ظلم را ادامه داده است. و هیچکدام از این دو رفتار جایز نیست. در نتیجه اگر کسی، دیگری را مجروح کند باید اقدام به درمان نماید تا از تداوم ظلم جلوگیری نماید. مثال: اگر کسی با وسیله نقلیه، فردی را مجروح کند درصورتی که بلافاصله او را به بیمارستان منتقل نماید و مجروح فوت نماید، بعنوان قتل خطاء باید دیه بپردازد. اما اگر مجروح را به بیمارستان منتقل نکند و او فوت شود باید قصاص شود. اگر کسی که مورد جنایت واقع شده است، درمان نشود باید بعنوان قصاص، مشابه آن عضو را ازکسی که جنایت وارد کرده است، قطع نماید. اما از آنجا که حفظ نفس و حفظ اعضای هر کسی بر خودش واجب است، پس باید اقدام به درمان کسی که جنایت بر او وارد شده است، بنماید تا اعضای خودش حفظ شود. بنای عقلا بر این است که اگر کسی به دیگری خسارتی وارد کرد، باید تلاش کند که آن خسارت را جبران کند. خواه جنایت بصورت عمدی وارد شده باشد یا بصورت خطا و نادانسته، (تفاوت عمد و خطا در این است که در جنایت عمدی، فرد گناهکار هم هست اما در خطا گناه مرتکب نشده است) بنابراین درمان جنایت دیده لازم است.
رابطه فقه و پزشکی
براساس هر کدام از دستهبندیهای فقه، دانش پزشکی جایگاهی با اهمیت دارد. پزشکی خواه در بخش آموزش و درمان، ارتباطی تنگاتنگی با موضوعات طرحشده در فقه دارد.در دستهبندی اول: مسائل پزشکی هم در عبادات مطرح است که با تشخیص او، روزه واجب از بیمار برداشته میشود. هم در عقود مطرح است زیرا درمان رابطه دوطرفه است بین پزشک و بیمار هم در ایقاعات در موارد جعاله که پزشک به درمان بیمار اقدام میکند و هم در سیاست که پزشک علت مرگ را تشخیص میدهد و براساس آن قاضی قضاوت میکند.در دستهبندی دوم: پزشک وظیفه دینی فرد را تشخیص میدهد که به حج برود یا نرود. پزشک با خدمات درمانی خود نگهبان جان انسانهاست.پزشکی و فقه دو دانش ارزشمند برای خدمت به انسان هستند و از اینرو در روابط متقابل میتواند رسالت خویش را انجام دهند.
آیا بین مسائل جدید پزشکی و فقه میتوان رابطهای تصور نمود یا نه؟
قوانین فقهیزاده عقل محدود بشر نیست تا در نتیجه به نژاد، سرزمین و زمان و مکان خاصی محدود شود. بلکه حکمت الهی آن را برای مصلحت انسان در همه عصرها و نسلها تعیین کرده است. مسائل نوپیدای علمی، نهتنها در پزشکی بلکه در همه عرصههای زندگی بشر در هر سال بلکه در هر لحظه بوجود میآید. اما اسلام که مقررات سعات بخش بشر در همه دورانها و مکانهاست در هر مناسبت و در هر شرایط وظیفه خود و جامعه را تعیین میکند.پاسخ فقهی به مسائل نوپیدای پزشکی از چشمه جوشان معارف اسلامی بدست میآید. اما این نیازمند تعامل فکری میان فقیهان و پزشکان است.مسائل نوپیدای پزشکی مانند پیوند اعضا و تلقیح و غیره در زمان گذشته در دسترس بشر نبوده است و به همین جهت در متون قدیم مطرح نشده است اما از نظر فقهی مسائل نوپیدای پزشکی را میتوان با معیارهای استوار قرآن و سنت و عقل بدست آورد. البته یافتن حکم الهی امری است دشوار که تنها از فقیهان ژرفاندیش انتظار میرود.رابطه که بین فقه و پزشکی در کشورها وجود دارد در کشورهای دیگر مانند اروپا بین حقوق و پزشکی مطرح است با این تفاوت که فقه اسلامی بهویژه در مکتب امامان معصوم بر پایه استواری قرار دارد که از سوی خالق حکیم تعیین شده اما حقوق آنها بر پایه اندیشههای بشری که ثبات و پایداری ندارند.
بیع و رویکردهای مرتبط
بیع
لغوی: فروختن، خریدن، ...(12)
فقهی: ایجاب و قبول که دلالت میکند به تملیک ملک در مقابل عوض معین و معلوم... (13)
تعریف حقوقی: بیع به مطلق معامله گفته میشود... (14)
تملیک به صرف انشاء عقد
آیا تملیک به صرف انشاء عقد صورت میگیرد یا اقدام دیگری لازم میباشد؟
براساس نص قانون مدنی ایران- بند 1 ماده 362 مهمترین اثر از آثار عقد بیعی که بهطور صحیح واقع شده است این است که به مجرد وقوع بین مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن میشود به شرط اینکه مبیع عین معین باشد. ولی اگر مبیع کلی باشد انتقال ملکیت با تسلیم یا جداکردن مصداق از کلی صورت میپذیرد.
پیوند اعضا
معنای اصطلاحی پیوند در پزشکی عبارتست از: ملحق ساختن عضو شخصی که امید و حیات و ادامه زندگی از وی بریده شده است به بدن شخصی دیگر که با الحاق عضو تازه میتواند ادامه زندگی دهد.(15)
تعریف عضو:
جزوی از بدن مثل دست- پا- سر- اندام- یا بافتهایی از بدن یک موجود زنده پرسلولی که وظیفه مشترک را به عهده دارند.(16)
تعریف پیوند عضو
قراردادن عضو قطعشده از جسدی به جسد دیگر تا عمل عضو اصلی را برای جسد پیوند گیرنده انجام دهد. در زبان عربی به زرع استعمال میشود. بذری که در زمین میکارند تا رشد و نمو کند اما در اینجا معنی غرس و کاشتن بذر بدون معنی نمو آن است.(17)
تعریف قطع و پیوند اعضا
الف: تعریف قطع عضو: تعریف لغوی قطع یعنی بریدن، جداکردن، حذف کردن- چیره شدن بر کسی- غلبه کردن(18) قطع عضو یعنی بریدن و جداکردن عضو از بدن، مقصود از قطع عضو، اخذ و گرفتن قطعه یا عضو از جسدی و انتقال و پیوند آن به بدن فرد دیگری است.(19)
دستهبندی انواع پیوند بر مبنای دهنده عضو پیوندی
کسی که از او میبایست عمل پیوند عضو صورت بگیرد دو حالت دارد که گاهی پیوند از شخص زنده صورت میگیرد و گاهی از شخص مرده.دهنده زنده: بر مبنای خویشاوند یا غیرخویشاوند بودن با گیرنده عضو کودک یا بالغ بودن دهنده، سلامت قطعی و روحی وی هنگام تصمیمگیری برای اهدا، جنین یا نوزاد بودن دهنده، ضمایم جنینی به عنوان منبع پیوند و همینطور نوزادان محکوم به مرگی نظیر مبتلایان به انانسفالی که مباحث گستردهای را شامل میشود.(20) دهنده مرده: درمورد پیوند از شخص مرده مسائل و مباحث دیگری بوجود میآید. از جمله:
معیار تائید مرگ چیست؟
آیا مرگ مغزی صورت گرفته است؟
تقسیمبندی براساس نوع عضو پیوندی
اعضای پیوندی به لحاظ شرایطی که دارند تقسیم میشوند که آیا قابل ترمیم هستند یا بهواسطه نبود آن شخص میتواند زنده بماند.
اول: شامل اعضای قابل ترمیم = مانند خون و مغز استخوان
درحال حاضر پیوند این اعضا تقریبا بهطور کلی صورت میگیرد.
دوم: شامل اعضایی که قابل ترمیم و جفت هستند مانند قرنیه و کلیه و ریه
این اعضا قابل پیوند از جسد و از فرد زنده است.
سوم: شامل عضوهای حیاتی و منفرد هستند مانند قلب
تماما از جسد تامین میشود(21)
پیوند از جسد
در این مبحث به بررسی چند نکته میپردازیم:
1- آیا فرد مجاز به وصیت درمورد بدن خود است؟
2- آیا وصیت نسبت به اعضای بدن را میتوان در قالب یکی از وصایا نهاد؟
3- سلطه و تصرفی که انسان نسبت به اعضای خود در حال حیات دارد آیا به پس از مرگ هم تسری پیدا میکند؟ و اگر فرد وصیت نکند، موافقت اولیا چگونه خواهد بود و چه تاثیری خواهد داشت؟ (22) وصیت حقی است که از طرف شارع مقدس وضع شده است و در قانون مدنی در ماده تجلی پیدا کرده است(23). سلطه انسان بر خودش از حقوق غیرقابل انکار است و دارای ویژگیهایی چون قابلیت انتقال و اسقاط و اعراضی. اما آیا جزء حقوق قابل انتقال است؟ حقوق دو دستهاند 1- حقوقی که با مرگ منتقل میشوند و درحال حیات قابل اسقاط و انتقال نیز هستند. مانند: خیار وصیت درواقع اختیارات انسان نسبت به زمان مرگ است و محدودهای هم برایش تعیین نشده است (به غیر از وصیت اموال در محدوده ثلث) بنابراین اگر فرد در هنگام حیات بتواند سلطه و تصرفی نسبت به اعضای بدنش داشته باشد بهگونهای که مجاز به معامله آن باشد، میتواند آن را به پس از مرگ تسری دهد(24). علاوه بر این دلیل اصلی عدم جواز فرد به استفاده از حق سلطه، ضرر احتمالی است که درمورد فرد متوفی این مساله منتفی است. نکته دیگر آنکه مخالفان وصیت به اعضای بدن به استفاده از آن هنگام ضرورت حکم میکنند و فرقی بین وصیت و عدم آن نیست. (25) پس ضرورت هم میتواند یکی دیگر از دلایل صحت وصیت تلقی شود، برخی علما اینگونه فتوا دادهاند که حق انسان در برابر جسد در محدوده حقالله است و وصیت در قلمرو جایز نیست اما اکثر فقها قائل هستند که جسد در این زمینه جایز است و به دلایلی چون ضرورت و عدم نفوذ ادله حرمت هنگام چشمپوشی فرد از آن به هنگام وصیت استناد کردهاند. اما از دیدگاه حقوق آیا وصیت نسبت به اعضای بدن را میتوان در قالب یکی از انواع وصایا قرار داد؟ همانطور که از مفاد قانونی مربوط به وصیت بدست میآید وصیت فقط شامل اموال فرد نمیگردد بلکه کلیه تصرفات او در حقوق مربوط به خود را نیز دربر میگیرد. (26) مالکیت بر اعضای بدن که بصورت سلطه پذیرفته شده را میتوان با قائل شدن حق فرد بر جسدش پس از مرگ گسترش داد. نظریه مشورتی نیز در این زمینه مبتنی بر حق فرد وجود دارد که موید همین مطلب است.
شروط عمومی در جواز قطع، انتقال و معامله اعضا
در کتاب نقل اعضای بدن انسان- در بیان این شرایط آمده است: انتقال عضو نباید برای فرد (متبرع) باعث وجود ضرر در قالب از بین رفتن حیات یا انتفاع از آن باشد. زیرا رعایت این شرط همان محافظت از حق خداوند متعال در بدن انسان است. قطع اعضا باید از سوی فردی که دارای اهلیت کامل است صورت پذیرد و صدور اذن از ناحیه صغیر یا مجنون یا اذن در اثر اکراه و فریب صحیح نمیباشد چراکه عدم رعایت این شرط نیز با حق انسان در بدنش منافات دارد. قطع و انتقال اعضا مترتب بر مفسده شرعی نگردد. زیرا به نظر برخی در انتقال برخی از اعضا مفسده شرعی وجود دارد. مثلا: انتقال بیضه و یا اسپرم مرد باعث اختلاط انساب و صحیح نیست. انتقال عضو باعث ورود خدشه به کرامت والای انسانی نباشد زیرا همانطور که گفته شده برخی از فقها خصوصا در میان فقهای اهل سنت انتقال اعضای بدن در قالب عقد بیع را با کرامت انسان مخالف دانسته و آن را صحیح نمیدانند. شخص گیرنده عضو باید معصومالدم باشد و آن شخص است که براساس موازین شرعی حفظ جان او واجب باشد برخلاف افراد مهدورالدم مانند کفار حربی. انتقال اعضا باعث نجات جان مریضی گردد فلذا درصورت امکان علاج بیمار با استفاده از وسایل دیگر قطع اعضای بدن و انتقال آن صحیح نمیباشد(27).
* منابع و پاورقیها در دفتر روزنامه موجود است
روزنامه آرمان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید