هگل، فیلسوف نامآور آلمانی در رساله فلسفه تاریخ مینویسد: «آنچه از تاریخ میآموزیم آن است كه از تاریخ [هیچ] نیاموزیم.» شاید این اندیشمند برجسته میدانست كه آگاهی تاریخی و تقابل آن با حافظه تاریخی چه مصایب رنجآوری را به جوامع انسانی تحمیل خواهد كرد.
پس هرچه میشود و نمیشود، باید از فرد بشود تا در نتیجه، جامعه كه مركب از افراد است، به رستگاری دست یابد؛ اما فرد نمیتواند رو به راه نهد، مگر آنكه شور و حركت در خود ایجاد كند. از اینجا فكر اقبال بر مدار پرغلیان و پویندهای قرار میگیرد. او در فلسفه شور خود، هم به مفهوم عرفانی آن نظر دارد و هم به مفهوم عملی آن. در مفهوم عرفانی، تحت تأثیر پیشوای خود جلالالدین مولوی است. چنانكه میدانیم، غزلیات مولانا در رقص دَوَرانی پایانناپذیری شناور است. چنین مینماید كه این رقص و حركت، در نظر او مایه شكفتگی، انبساط روح، بهجت و عروج میشده و یكنواختی و كدورت مردابوار زندگی را تنها این شور میتوانسته است علاج كند.
حالات و مقامات سالك در سیر و سلوك، گوناگون است و در هر شأن و حالی كه هست، معشوق و محبوب طبق همان حالتی كه دارد، بر او تـجلی میكند: چه لطف، چه قهر؛ چه جمال، چه جلال. تجلی الهی در یك اسم نیـز گاهی به دو گونه است: گاهی به نحو وحدت در كثرت است كه در این حال، بر زبان سالك كلامی كه مناسب با این حال است، جاری میشود و به كلامی مترنم میشود كه دلیل بر وحدت دارد؛ مانند: «اللهم انی اسألك من قولـك» كه به لفـظ مـفرد آمده؛ اما گاهی قلب او تحت سـلطه كثرت است؛ در این حال، كلامی میگوید كه دلیل بر كثـرت دارد؛ مثل: «اللهم انی اسألك من كلماتك» به لفـظ جمع. یك سرّ اینكه در این دعای شریف هم «قول» آمده هم «كلـمات»، همین است.
کاوش های باستان شناسی و سازهای باستانی ایران(هخامنشیان) موسیقی و ساز در دوره هخامنشیان در هاله ای از ابهام قرار دارد.بخصوص آنکه بر خلاف تمدن های پیش و پس از خود ،نقش ساز در حجاری های باقی مانده از آن دوران دیده نشده است.به این ترتیب سازشناسی در دوره هخامنشی بیش از آنکه متکی بر مطالعات آیکونوگرافیک باشد؛ از روش اسنادی و استنادی تبعیت می کند.
مجموعه «پدیدآورندگان الاهیات جدید» مشتمل بر چندین مجلد است که قبلا در دهه 1370 توسط نشر گروس چاپ شده بود و اینک در نوبت چاپ جدید توسط نشر هرمس وارد بازار نشر شده است. در هر مجلد از این مجموعه به چهرههای تاثیرگذار الاهیات در سه بخش «زندگی»، «افکار» و «اهمیت» پرداخته شده است. «گابریل مارسل» نوشته سم کین با ترجمه مصطفی ملکیان و «پل تیلیش» نوشته جان هی وود توماس با ترجمه فروزان راسخی، «فریدریش شلایرماخر» نوشته استیون سایکس با ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، «رودلف بولتمان» نوشته «ایان هندرسن» با ترجمه محمدسعید حناییکاشانی و «لودویگ ویتگنشتاین» نوشته ویلیام دانالد هادسون با ترجمه مصطفی ملکیان و «مارتین هایدگر» نوشته جان مککواری از جمله مجلدات چاپشده این مجموعه هستند.
لئو اشتراوس (1973-1899)، فیلسوف یهودیتبار و آلمانیالاصل آمریکایی، را چهره مرکزی در احیای تحقیق در فلسفه سیاسی دانستهاند.1 در مدرنیته، بهنظر اشتراوس، ایدئولوژی جایگزین فلسفه سیاسی شده: «استحاله فلسفه به ایدئولوژی روشنتر از همه در این واقعیت خود را آشکار میکند که، هم در تحقیق و هم در آموزش، فلسفه سیاسی جایش را به تاریخ فلسفه سیاسی داده... [که] به این معناست که به جای دکترینی که مدعی حقیقیبودن است، به برشماری و برداشت اشتباهاتی کموبیش درخشان پرداخته شود.» 2 فلسفه سیاسی اما چیست؟ آیا درک این معنا در زمانه چیرگی ایدئولوژی امکانپذیر است؟ دلیلی بر امتناع این امر وجود ندارد، و اغراق نیست اگر بگوییم کارهای اشتراوس، از جمله تالیف 15عنوان کتاب و نوشتن بیش از 80مقاله، معطوف به این هدف بوده است.
چون شعرهای اقبال را میخوانیم، این سؤال به ذهن میآید كه: دنیای مطلوب او كدام است و انسان شرقی او كیست؟ انسان عجیبی است، آمیختة قدیم و جدید و عرفان و عمل، نه خالی از تناقض، كه در عین آنكه قاهر و «كرّار» است، لطافت طبع كسی چون «ابی سعید ابیالخیر» را دارا میباشد.
حالا میرسیم به گزیدهای از نوشتة امام خمینی در این مورد: هر چه در «حضرت علمی» (مقام علم الهی) قابل وجود خارجی باشد، فیض مقدس به آن تعلق میگیرد و چیزی كه قابل نباشد، به آن تعلق نمیگیرد. این عدم تعلق فیض الهی، به خاطر قصور و بطلان ذاتی و عدم قابلیت او برای وجود پیدا كردن است. پس عدم تعلق قدرت به ممتنعات عرفی و ذوات باطله (كه فقط در تصورند نه در خارج)، از جهت عدم قابلیت آنهاست نه از جهت اینكه قدرت بر آنها وجود ندارد. به اصطلاح، نقص در «قابل» است نه «فاعل».
در مبانی نظری اقتصادی، «رشد» و «توسعه» اقتصادی از اهمیت بسیاری برخوردار هستند. جنگ جهانی دوم و مشخص شدن اختلاف اقتصادی میان کشورهای توسعهیافته و کشورهای در حال توسعه، اقتصاددانان را بر آن داشت تا بر مباحث اقتصادی بیشتر متمرکز شوند. در دهه 05 و 06 میلادی رشد اقتصادی مترادف با «توسعه» قلمداد میشد؛ بهطوری که اینگونه فرض میشد اگر کشوری بتواند رشد اقتصادی کافی داشته باشد به رفاه اقتصادی میرسد و توسعه مییابد؛ اما تجارب بعدی نشان داد که افزایش مصرف کالا و خدمات به عنوان اساسیترین عنصر رفاه اقتصادی که شاخص آن درآمد ملی بود، انتظارات کشورهایی که میخواستند فاصله خود را با کشورهای توسعهیافته و پیشرفته کوتاه کنند برآورده نکرد. در واقع رشد اقتصادی با مشکلاتی دیگر از قبیل نابودی محیط زیست، توزیع نابرابری درآمد و... مترادف شد و آن اهدافی که مد نظر اقتصاددانان و سیاستمداران بود، از جمله کاهش فقر، تا حدودی اتفاق نیفتاد.
از این دیدگاه بود كه ارسطو اعلام كرد:سرچشمه زیبایی، علت زیبابودن یك چیز زیبا و حكایت چیستی زیبایی را، نه در آسمان كه در زمین و در قلمرو تجربه باید جست. به نظر ارسطو رمز و راز زیبایی در «تناسب و هماهنگی اجزا»ست و یك چیز، یا یك كل بدان سبب زیباست كهاجزای تشكیل دهندهاش هماهنگ و متناسب باشد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید