مقاله

نتیجه جستجو برای

بحث ما رسید به اینجا که ما مرکب از روح و جسم هستیم. روح از عالم ملکوت است و جسم از عالم ناسوت؛ او مجرد است و این مادّی؛ ترکیبی شده بین روح و جسم و نحوه ترکیب را نمی‌دانیم. این روح سه ابزار در جسم دارد و اگر بگوییم سه پیامبر در درون ماست، اشتباه نکرده‌ایم: فطرت، عقل، و قلب و عواطف.

( ادامه مطلب )

نقش اسب در فرهنگ مردم دوران باستان با قربانی کردن آن برای خدایان آغاز شد. با اهلی شدن این حیوان منبع قدرت عظیمی برای کار و حمل و نقل پیدا شد که تاکنون جریان دارد. نقش عمده اسب در زندگی ایرانیان از نقوش سفالینه ها و وسایلی که با الهام از آن ساخته می شد هویدا است. در گذشته اشیا مربوط بدان را و حتی گاهی خود حیوان را با مردگان دفن می کردند. در دوران کاسیان و آشوریان، نبردهای پی در پی برای دستیابی به مراتع و رمه های اسبان صورت می گرفت که حتی در مواردی به تغییر تاریخ ملتی می انجامید. در این سوارکاری ها، نوع پوشاک و تکنیک های جنگی نیز متاثر از استفاده از این حیوان بود تا هدایت آن به راحتی صورت گیرد.

( ادامه مطلب )

با نگاهی به جامعه سیاسی و اجتماعی امروز ایران می‌توان دریافت سهم اندیشه‌های طالقانی از مناسبات سیاسی و اجتماعی روز كشور بسیار اندك است. تساهل و تسامح به نوعی مهم‌ترین رویكرد طالقانی در مواجهه با اندیشه‌های موافق و مخالف بود، امری كه امروز بسیار كمرنگ شده است.

( ادامه مطلب )

اختناق و سانسور در دورة پهلوی اول و تاثیر آن بر نشر استاد پرویز ناتل خانلری در سخنرانی معروف و مفصلش در نخستین کنگرة نویسندگان ایران ( تهران، 1325ش) در بارة تحول نثر فارسی در دورة معاصر، به سانسور دوره رضاشاه به صراحت اشاره کرده و عبارت های آورده است که نقل کردن عین آن مقصود او را بهتر بیان می کند:

( ادامه مطلب )

برای بسیاری از ما پذیرش اینکه کمبود آب عاملی برای مهاجرت است خنده‌دار است اما وقتی در دهه گذشته در دشت آفریقا خشکسالی شدت گرفت و آبی برای کشت و کار نبود حیوانات خانگی مردند، مزارع خشک شد و گرسنگان راهی شهر‌ها شدند و شهرها زیر فشار مهاجرت تعادل خود را از دست دادند و اشتغال و امکانات جای خود را به بی‌نظمی اجتماعی داد. این تجربه باید سر مشقی باشد برای کشورهای نیمه خشک تا قبل از حادثه چاره‌اندیشی‌ کنند وگرنه بزرگترین مشکل شهر‌ها در دهه آینده امنیت غذا و بیماری خواهد بود که ریشه آن به کمبود آب برمی گردد.

( ادامه مطلب )

شاید مارکس نخستین کسی بود که از نسبت «آب» و «سیاست» سخن گفت. مارکس و انگلس به این نتیجه رسیدند که فهمی که آنان از ماتریالیسم تاریخی دارند و ادواری که برای آن برمی‌شمارند (از قبیل کمون اولیه، برده‌داری و فئودالیسم) در جوامعی مانند جوامع شرقی ایران، جوابگو نیست.بنابراین هر دو به این نتیجه رسیدند که باید از چیزی به نام «شیوه تولید آسیایی» سخن بگویند؛ بدین معنی که ادوار فوق در جوامع غربی قابل جست‌وجو است و کمتر می‌توان نشانه‌هایی از آن‌ها را در جوامع آسیایی، سراغ گرفت.

( ادامه مطلب )

سید محمود علایی طالقانی در 15 اسفند ماه سال 1289در دهکده‌ گلیرد طالقان بدنیا آمد. ایشان اولین فرزند پسر خانواده بود. براساس شواهد موجود اصل و نسب ایشان با چندین واسطه به امام محمد باقر(ع) باز می‌گردد. خاندان او در ایران به سادات اورازان شهرت یافته‌اند. وقتی به سن پنج سالگی رسید او را به مکتب‌خانه گلیرد نزد ملا سید تقی اورازانی فرستادند. او در سال اول، خواندن قران و تعلیم خط و نگارش را آموخت. روستاهایی که از گذشته‌هایی دور در آن ها سواد قرآنی آن، مرسوم و متداول بوده است و خاندان طالقانی در این حوزه از سرآمدان آن دیار بوده‌اند. چنان که پدر آیت‌الله طالقانی را از شاخص‌ترین چهره‌های این رشته برشمرده‌اند.

( ادامه مطلب )

چهار صبح چهارشنبه 19 شهریور1348 كه هنوز تاریك و شب بود، حركت كردیم به سمت اسالم. حوالی ده صبح چهارشنبه رسیدیم به محل. و من یكسره رفتم سراغ جلال. طبقه بالای اتاقكشان، خوابگاه بود. تختش را رو به قبله كشانده بودند و ملافه سفیدی را كشانده بودند روی جسد. در راه تهران به اسالم، به همه چیز فكر كرده بودم جز به مرگ، در آن ساعت كه من خم شدم و ملافه را از روی سر و صورت آن عزیز كنار زدم، در تهران هنوز اعضای خانواده خبر نداشتند چه اتفاقی افتاده است.

( ادامه مطلب )

اشاره: آنچه در پی می‌آید، بخشی از مقدمه استاد میرزاشكورزاده است بر برگردان سیریلیک و متناسب با فارسی ماوراء‌النهر، یا گویش تاجیکی کتاب «غرب زدگی» اثر مهم جلال آل احمد كه به همت رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان به چاپ رسیده است. هر سطری از این نامه را با محبت و دقت تمام و دردمندانه مطالعه می‌کردم و انگشت تأسف به لب می‌گزیدم که چرا بنده و عده‌ زیادی از روشنفکران تاجیک با آثار گرانسنگ این متفکر سترگ تا امروز به طریق باید و شاید آشنایی نداشته‌ایم...

( ادامه مطلب )

دو سالی از دوران تحصیل من در دانشکده حقوق گذشته بود که به سبب اجبار زندگی به کار پرداختم. کار در بنیاد فرهنگ ایران که چهار پنج سال پیش تأسیس شده بود و جای نخست آن در خیابان قوام‌السلطنه قرار داشت و سپس به بلوار، نزدیکی‌های بیمارستان پارس، انتقال یافته بود. کسی که مرا به آن‌جا معرفی کرد و نزد شادروان دکتر خانلری وسایلی برانگیخت که با شروع به کار یک دانشجو موافقت نماید، روان‌شاد حسین خدیوجم بود که نخست بار در یکی از دیدارهای عصرهای شنبه مجله یغما با او آشنا شده بودم. یک روز طبق قرار قبلی به بنیاد فرهنگ رفتم، شادروان خدیوجم با گفتن جمله معروف خود: «الهی زنده باشی» مرا به رئیس وقت انتشارات بنیاد معرفی کرد. از همان روز کار در بنیاد را که در هفته دو یا سه روز بود شروع کردم.

( ادامه مطلب )

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: