فیلسوفان حوزة اخلاق و جامعهشناسان در نقد و بررسی رفتارهای اجتماعی، بر این نکته اتفاق نظر دارند که اساساً اخلاق از اعمال و رفتار اختیاری انسان و از صفات و ملکاتی که مبدأ اختیاری دارند، گفتگو میکند و در حوزة مطالعات اخلاقی، دینی و عرفانی، مراد از «عمل اخلاقی»، عمل خوب است؛ عملی که پاداش و ثواب اخروی در پی دارد و علاوه بر مفاهیم اخلاقی که در متون توصیف شده، راهبردهای عملی و منبع اصلی آن خردورزی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است.
آرمانشهر یا دنیا به شکل آرمانیاش، همیشه در ذهن متفکران بهویژه انسانهایی که به شکلی خود را مسئول اصلاح جامعه میدانستند، بوده است. از افلاطون گرفته تا متفکران حوزههای دیگر تلاش داشتند در نظریاتشان، جهانی آرمانی برای مخاطب بسازند. در این گفتار این موضوع را در ٣ فرم صورتبندی میکنم.
یکبار در هوایپما به کسی گفتم من در دانشکده عمومی فلسفه درس میدهم، برگشت و گفت: «پس شما به لولهکشها، افلاطون درس میدهید؟» گفتم آره، اما به کمکپرستاران، سربازان، کلاهبرداران پیشین، آموزگاران موسیقی پیشدبستانی، سرایداران، پناهندگان سودانی، تکنسینهای توربینهای بادی آینده و یکعالمه دانشجویان دیگری که احساس میکنند به دیپلمی بهعنوان بلیت ورودی به کارناوال اقتصادیمان نیاز دارند. بهخاطر کارم، موقعیتی بیهمتا دارم تا به گفتوگوهای کنونی درباره ارزش علومانسانی- که به گمانم راهش را گم کرده- بیندیشم. طبق معمول، برای دلنگرانی، چیزهای فراوانی هست: دودشدن یکریز موقعیتهای آموزشی تماموقت،
جهان کنونی با جهانهای قدیم لااقل دو تفاوت عمده دارد: یکی اینکه در آن غایت علم و عمل، بشر است و دیگر اینکه بشر با علم تکنولوژیک جهان خود را میسازد. انسان غربی پس از آنکه در رنسانس با جنبشها و تکانهای شدید روحی و فکری و سیاسی و اخلاقی از قرون وسطی پیوند برید، در قرون هفدهم و هجدهم خود را در برابر افق عالمی یافت که میبایست با کوشش و امید به آینده و اعتماد به خرد انسانی ساخته شود. این عالم در طی مدت دو قرن به صورتی بالنسبه متناسب و متعادل قوام یافت و پیشرفت کرد؛ ولی این پیشرفت و ثبات نمیتوانست به صورتی که از ابتدای قرن هجدهم تصور میشد، دوام یابد.
ما هم مثل همه کشورها به آینده نگری علمی برای برنامه ریزی نیاز داریم زیرا برنامه ریزی ها بر اساس آینده نگری علمی صورت می گیرد. اما آینده نگری علمی مقدمات و شرایط و زمینه ای دارد که به دل و جان مردمان پیوسته است و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان در تمهید و فراهم آوردن آن مشارکت داشته اند.
در طول یك دهه گذشته محدوده بایدها و نبایدهای موجود در حوزه هنر بهگونهای تغییر كرده كه شخصا برای اظهارنظر در این خصوص، خودم را آدم صالحی نمیدانم زیرا بیش از سه دهه است که در برنامهریزیهای فرهنگی حضور نداشتهام. امروز هم تعیین بایدها و نبایدها را وظیفه خود نمیدانم. راستش را بخواهید چشمم از لفظ باید و نباید ترسیده است! بنابراین نمیتوانم به راحتی از این دو واژه استفاده کنم. البته که هر کسی بایدها و نبایدهای خود را دارد اما به عقیده من به کار بردن این دو لفظ برای دیگران کار بسیار سختی است. تنها میتوانم بگویم بایدها و نبایدها را برای خودم تکلیف میکنم و آنها را انجام میدهم که گاهی سخت و گاهی نیز دلپذیر هستند اما وقتی که درباره کسان دیگر و درخصوص بخشی از فرهنگ معاصر میخواهم از این دو واژه استفاده کنم بسیار با احتیاط این کار را انجام داده یا حتی از این کار امتناع میکنم.
شهریار باستانشناسی ایران چشم از جهان فروبست؛ این خبرها همیشه کوتاه است، بیحاشیه، بیچون و چرا، قاطع، سنگین کمرشکن؛ آنچه از لحظه پس از شنیدن خبر در جان ما میماند نخست تلاش بیحاصلی است برای نشنیدن آن، برای باور نکردن آن، همیشه این است: نه! و این نه چنان جانسوز است که تاولش تا چندی تازهتازه میماند. پسازآن آرامآرام باور میکنیم، باور میکنیم؟ نه! هنوز در تلاشیم تا شاید چنین نباشد، پس آنگاه هجوم یادها و خاطرهها درمیربایدمان... و شهریار همه یاد بود و خاطره؛ همه اثر بود و تأثیر.
«شهر» را نباید تنگنظرانه صرفاً مکانی برای انسان تلقی کرد. چرا که شهر مجموعهای از اشیا، نباتات، حیوانها، ساختمانها و.... است. اما سؤالی که در این میان مطرح میشود این است که چطور میتوان از رهگذر اشیا و ابژههای شهری به درکی از مفهوم زندگی رسید و سیاستگذاریهای شهری را بر اساس آن تعیینکرد. اغلب مطالعاتی که در حوزه شهر صورت پذیرفته مطالعات انسانشناسانه است که بیشتر پرسهزنی، قدمزدن و اتومبیلی شدن شهر را مرکز توجه قرار دادهاست. با این حال، امروز پرداخت به شهر از زاویه «اشیا» میتواند موضوعی اساسی و قابل تأمل باشد. طبیعتاً پیش از این انسانشناسها و باستانشناسها بر روی اشیا کار کردهاند.
تا مدتهای مدید ما نمیدانستیم که «قوه حس» چیست. از هر کس بپرسید که ما چند حس داریم، خواهد گفت 5 حس؛ مگر اینکه بخواهد از حس ششم صحبت کند. اما چرا 5 تا؟ آن حس تعادلی که سیستم تعادل بدن ایجاد میکند و به شما میگوید که در یک آسانسور بالا هستید یا پایین، در یک قطار، جلو هستید یا عقب، یا در یک قایق در طرف راست هستید یا چپ، چیست؟ آن حسی که به شما میگوید وقتی چشمانتان بسته است، دست و پایتان دقیقاً کجاست، چیست؟ احساس درد یا حس گرمی و سردی چطور؟ آیا اینها فقط بخشی از حس لامسهاند؟ مثل حس لمس کردنِ مخمل یا ابریشم؟ و چرا تصور میشود که تجارب حسی مثل دیدن، شنیدن، چشیدن، لمس کردن و بوییدن توسط یک حس واحد تولید میشود؟
«امیر حسین آریان پور» انسانی آرمانخواه و دارای شخصیتی چند وجهی در فعالیتهای علمی و اجتماعی بود؛ او جامعهشناس، مترجم، فرهنگ نویس، نویسنده، نظریه پرداز مسائل اجتماعی در زمینه نقد و تحلیل های علمی، پژوهشگر هنر، استاد دانشگاه، متفکر آزادیخواه و یک فعال جنبش اجتماعی بود. ترجمه اقتباس گونه کتاب «زمینه جامعهشناسی» و نگارش دهها کتاب و صدها مقاله علمی از فعالیتهای فرهنگی او است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید