در موضوع بهار پیش از خاقانی، شاعرانی مثل انوری، فرخی، منوچهری و عنصری قصایدی سرودهاند که همه وصف داغگاه و صله گرفتن است؛ اما خاقانی این هنر و حُسن سلیقه را دارد که در گرایش دینی و آیینیاش فصل بهار را با باورهای دینی تلفیق کند. خاقانی در قصیده معروف «منطقالطیر» فصل بهار را توصیف میکند و اینکه هر کدام از پرندگان به گل و گیاه و درختی علاقه دارند. بعد سخن را به بیت تخلص میکشاند و به مدح حضرت پیامبر اکرم(ص) میپردازد.
این مصرعی است از یکی از غزلهای شگفتآور حافظ، غزلی راجع به آمدن بهار؛ اما اگر بگوییم این غزل یک «بهاریّه» است، یعنی اگر آن را فقط در درون دستگاه ژانرهای شعری بررسی کنیم، اساسیترین پیامش را نخواهیم گرفت. این درست که این غزل توصیف و ستایشی است از بهار، اما به همان اندازه و بیشتر این یک غزل «حکیمانه» است. نه حکیمانه به آن مفهوم قدمایی و مَدْرَسی، مفهومی که به همان اندازه پیشپا افتاده است که «انشاءنویسی» دبیرستانی دوران ما، بلکه به مفهومی به راستی فیلسوفانهتر.
بهگمانم استاد زندهیاد منوچهر ستوده بهقدر وسعت خویش عمری نیکو کرد و از زندگی به تمام معنا لذت برد و مرگی زیبا و با عزتنفس داشت. اما مرگ او و آدمیانی چون او که اسوههای زندگی فرهنگی دوره ما هستند اسبابی است تا مروری هرچند کوتاه انجام دهیم بر قلههای بلندی که طی کردند و آثار درخشانی که آفریدند. آنچنانکه نگارنده از خلال صحبتها و گفتوگوهای ایشان در خاطر دارد که او در مدرسه آمریکایی البرز درس خواند و چون پدرش رئیس مدرسه ابتدایی بود؛ از ایشان پول نمیگرفتند اما از آنها کار میکشیدند و نکته جالب توجه اینکه او منشی و تلفنچی ساموئل جردن آمریکایی معروف بود که بنای یکی از فرهنگیترین و دورانسازترین مدارس را در ایران گذاشت؛ همویی که خیابان جردن به نامش است و متأسفانه و بیدلیل این خیابان را تغییرنام دادند درحالیکه خدمتی که این فرهنگی مرد عاشق فرهنگ ایران کرد بر کمتر کسی پوشیده بوده و هست.
برآیند گسترش دین اسلام در سرزمین های وسیع و به تبع آن، ایجاد بستری نو و حضور متفکرانی که در این چهارچوب فرصت اندیشه و باز اندیشی یافتند، تمدنی درخشان بود که البته به ناحیه خاصی تعلق نداشت و تنها نام فرهنگ و تمدن اسلامی برازنده ی آن بود. همه ی تمدن های تحت حوزه ی نفوذ اسلام، بخش برجسته ی فرهنگی خود را به حوزه ی اسلام آوردند و کار ویژه ی دین اسلام این بود که امکان سازش و همکاری میان این فرهنگ های متفاوت و گاه متناقض را با آموزه های خود فراهم کرد و از تفاوت ها فرصت ساخت. با روی کار آمدن عباسیان و خصوصا از عصر هارون به بعد، عوامل متعددی موجب شکل گیری نهضت های علمی و فکری مهمی در تمدن اسلامی شدند که بغداد و دیگر شهرهای بزرگ اسلامی را به قلب تپنده ی علمی جهان آن روزگار تبدیل کرد.
پژوهش حاضر به جایگاه علم طب در طبقه بندی علوم پرداخته است تا روش لازم جهت کسب تخصص و مراتب تدریس آن علم برای استاد و دانشجو معین گردد. نتیجه تحقیق نیز گویای این است که علم طب همواره در شاخه علوم غیر دینی (غیر شرعی) و در شاخه فرعی از علوم طبیعی و در حوزه حکمت نظری و از علوم آلی و عقلی (فلسفی) و غیرعملی (نظری) رده بندی شده است. طب نظری نیز مقدمه شناخت طب عملی است اما، بدون آموزش طب عملی، طب نظری از حیطه حکمت خارج است. پس نظام آموزش طب به دلیل ماهیت دنیوی آن باید زیر نظر مستقیم نظام آموزشی شرعی رشد و نمو کند و طبیب باید در علوم شرعی نیز مرتبه ای از تخصص و تبحر را کسب نماید تا سعادت دینوی و اخروی او تامین شود و از طرف دیگر از انحرافات جدی ناشی از علم صرفاً دنیوی نیز جلوگیری گردد.
داستان های قرآن همواره مورد توجه عرفا بوده است؛ اهل معرفت این داستان ها را تمثیل هایی رمزی می دانند که اسراری خاص در آن ها مکتوم شده است. ایشان ماجراهای قرآنی را حقایقی ابدی و بی زمان می دانند و با دیده ی کشف و شهود به جزئیات این داستان ها نگریسته، به رمزهای نهفته در آن ها پی برده و از این ماجراها رمزگشایی کرده اند. از جمله، می توان به «شجره ی ممنوعه» و «شجره ی موسی(ع)» اشاره کرد که با این دیدگاه، ابعاد متعدد معنایی پیدا کرده اند.
احراز وثاقت هر متنی اعم از آسمانی و غیر آسمانی، شرط نخست برای اعتبار فهم مخاطب است. این احراز در گرو عناصری متعدد از جمله حصول اطمینان به بقای متن بدون کاهش و افزایش یا تغییر و تبدیل در اجزای آن است. وثاقت متن قرآن در مقام بقا، با سه شیوه «ابطال تغییر در متن» «تدارک تغییر متن» و «تفکیک در اجزای متن» احراز شده است. شیوه نخست با دو اهرم ایجایی در اثبات تحریف ناپذیری قرآن و سلبی در ابطال ادله تحریف، شکل گرفته و نظریه رایج میان فریقین به شمار می آید. شیوه دوم «حجّیه بین الدفتین» را پیشنهاد می کند که در آن، احتمال تحریف متن موجود، با دستور معصومان (ع) برای رجوع به همین قرآن، تدارک می شود. در نظریه سوم وثاقت هر بخشی از قرآن به طور جداگانه و براساس نیاز مستنبط تحصیل می شود.
وقت آن رسیده که در برابر مصیبت زبان شناختی ای که در کمین ماست، مبارزه کنیم و اجازه ندهیم دنیا به دو نیم تقسیم شود. نیمه متشکل از افرادی با ذخیره غنی از کلمات در برابر نیمه افرادی با ذخیره اندک از آنها. کلمات و شکل غریب آنها حافظه ما را تشکیل می دهند. دوست دارم با کمال میل آنها را به دایره هایی دوست داشتنی تشبیه کنم که همچون خاطره هایی از عبور قرن ها بر چوب تنه درختان جاخوش می کنند؛ و یا چینه های گچی در امتداد صخره ها که برای راهنوردان، یادآور تک تک موج ها، توفان ها و به گِل نشستن هایند.
یکی از مهمترین مساله ها در ترجمه و مطالعات سفرنامه ها، مساله اعتبار و صدق در گزارشهای سفرنامه نویسان است. محدودیت های فهم و عوامل موثر بر فهم سفرنامه نویسان سبب شده اند که بعضا با روایت ها و گزاره هایی مواجه بشویم که نه تنها منابع دیگر آنها را تایید نمی کنند، بلکه با روایت خود مردم ساکن در آن منطقه خاص هم مطابقتی ندارد. از سوی دیگر همیشه مواجهه ای دوگانه با سفرنامه نویسان دیده میشود.
در راستای سلسله مطالب مربوط به اپیگرافی در بستر تاریخ و فرهنگ، ترجمه نوشته های استادان و پژوهشگران سرآمد این عرصه، که دربردارنده دانستنی های پایه و مفاهیم بنیادین این رشته باشد، می تواند بنیانی بایسته و به روز برای شناخت عمیق تر و پربارتری از این شاخه از دانش باستان شناسی و تاریخ کهن فراهم سازد. مطلب حاضر، فصلی است از کتاب نوشته های یونانی: یک معرفی مصور، کار گروهی از پژوهشگران «انجمن گسترش پژوهش های هلنی» و به سرویراستاری پت ایسترلینگ و کرول هندلی. نویسنده مقاله، پروفسور جان کیلِن، پروفسور امریتوس در رشته تمدن موکنایی یونان در دانشگاه کمبریج و عضو آکادمی بریتانیا است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید