«غربزدگی» مشهورترین و چالشبرانگیزترین کتاب جلال آل احمد به شمار میآید و معمولاً او را به همین کتاب میشناسند. آلاحمد در این کتاب، نشانهها و آثار ورود مدرنیزاسیون به ایران را بر سبک زندگی ایرانیان بررسی کرده است. از این منظر، آل احمد با مدرنیته مشکلی ندارد و جامعه خودی را، به دلیل عدم پویایی و در جا زدن، به سختی مورد نکوهش قرار میدهد. بحث جلالآل احمد بر سر پذیرش مدرنیزاسیون بدون فراهم بودن زمینهها در نتیجه، عدم توجه به پیامدهای منفی چنین پذیرشی است. او در «غربزدگی» ادعای ارائه پژوهشی علمی را ندارد (ص 30 و 42)، بنابراین بیش از آنکه به مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی مدرنیته پایبند باشد، ناهنجاریهای ناشی از وارد کردن بیقید و شرط فناوری (مدرنیزاسیون) را به جامعهای که تولیدکننده نیست، مورد بحث قرار داده است
مشخصه تجدد نفی حجیت اقوال و خود بنیادی است. در عالم قدیم آدمی در سلسله مراتب موجودات جایگاه ویژه ای داشت که تعلق او را به عالم و به مدینه و امت متعین می کرد. در عالم اسلام حکمای مسلمان کوشیده اند که میان عقل و نقل سازگاری ایجاد کنند. به این ترتیب بطور اولی (a priori) حکم عقل و حکم شرع در انطباق و سازگاری با یکدیگر قرار می گرفتند و آنچه باقی می ماند عبارت بود از اینکه بطور تجربی و غیر اولی نیز این سازگاری حتی الامکان به اثبات برسد. در دوره جدید این نظم و نظام به هم ریخت و بشر خود را مالک و متصرف در همه امور یافت و به عالم به عنوان متعلق شناسایی و تصرف خویش نظر کرد.
ساقینامه و مغنینامه، اجزای منظومهای مستقل است که معمولاً در قالب مثنوی و به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف سروده میشود، البته خطاب به مغنّی در همه ساقینامهها وجود ندارد. معروفترین قالب ساقینامه مثنوی است و استفاده بسیار شاعران از این قالب، سبب شده است که اغلب، ساقینامه را در قالب مثنوی تعریف کنند، گرچه برخی نیز در قالبهای ترجیعبند، ترکیببند و رباعی، ساقینامه سرودهاند. ساقینامهها را میتوان به دو دسته «وابسته» و «مستقل» تقسیم کرد. نخستین ساقینامه وابسته، سروده نظامی گنجوی در قالب مثنوی و نخستین نمونه مستقل، سروده فخرالدین عراقی و در قالب ترجیعبند است و از آنجا که عراقی سالیانی از عمر خود را در هندوستان به سر برد، در سرایش ساقینامه، حلقه اتصال میان ایران و هند به شمار میرود.
هیچ مرز مشخصی میان علم و فلسفه نمیتوان ترسیم کرد، اما به نظر میرسد مسائل فلسفی سه خصیصه مشخص دارند که آنها را از مسائل علمی مجزا می کند. اول اینکه آن ها به چارچوبهای [فکری] گسترده شباهت دارند و نه اینکه مسائلی مشخص و تعبیه شده درون یک چارچوب باشند. دوم اینکه مسائلی هستند که هیچ راه حل مشخصی که به صورت عمومی قابل قبول باشد، برای حل آن ها وجود ندارد. و سوم اینکه این مسائل، با مقولات مفهومی در ارتباطند. به همین دلایل، یک مسئله ی فلسفی مانند [چیستی] ماهیت زندگی، چنانچه در قالبی ریخته شود که پاسخ علمی را بپذیرد، می تواند به یک مسئله علمی تبدیل شود. فلسفه در قرن بیستم در ارتباط با منطق و زبان توصیف می شد، که این مشخصاً متفاوت از وابستگی های فلسفه در قرون آغازین خود می باشد.
در این مقاله اظهار شده است علم و فرهنگ و تکنولوژی و به ویژه سیاست نمی تواند از فلسفه جدا و بی نیاز باشد. علم بدون فلسفه چنان که دکارت گفت مانند درخت بی ریشه است و علم به عنوان میوه همواره به فلسفه به عنوان ریشه نیاز دارد.
اسطوره یک شکل ادبی از نمود های زیبا شناسانه فرهنگ قومی مردم جامعه های ابتدایی کهن و امروز است. این نمود فرهنگی افزودن بر ارزش ادبی، که ارزش صوری و ثانوی اسطوره است. ارزش مهم اجتماعی و قوم نگارانه تاریخی دارد. بسیاری اسطوره را برابر با افسانه و به معنای داستان خیالی و واهی و نادرست انگاشته و به کار برده اند. در فرهنگ و ادب اسلامی اسطوره صورتی از روایت ها ی افسانه ای آمیخته با دروغ و خرافه به شمار رفته است
در این چند روز نام فردوسی و شاهنامه بسیار بر سر زبان ها جاری شده است و ابعاد گوناگون این شاهکار با دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. هویتی را که شاهنامه به ما بخشیده برجسته تر کرده اند، و از شاهنامهبه عنوان حافظه زبانی و تاریخی ما یاد کرده اند.
در تاریخ وفات ناصر خسرو اقوال مختلف آورده اند. دولتشاه وفات او را 431؛ حاجی خلیفه درکشف الضنون 431 و در تقویم التواریخ 481؛ هدایت در مجمع الفصحا 434 و در مقدمه دیوان ناصر، به نقل از شاهد صادق،471 نوشته است. در مقدمه ای که برادر ناصر خسر، سعید بن خسرو، در رثای ناصر سروده است، تاریخ وفات او 438 آورده شده و در ساله ای به نام رساله تاریخ وفات ابومعین حکیم سید ناصر خسروی علوی، که به دست ایوانف رسیده است و روایت دیگری است از رساله معروف به سرگذشت معجول، سال وفات ناصر 498 است.
با دستیابی به هر واژۀ جدید، به راهی تازه برای نگریستن به جهان دست مییابیم که میتواند تجربۀ ما را از جهان بهنحو بنیادین زیروزبر کند. گاهی این تغییر بسیار اندک است؛ مثل زمانی که تفاوت نارون و بلوط را در زبان درک کنیم. اما وقتی به تفاوت اَشکال عشق یا آزادی دست یابیم، تجارب ما بهنحوی تغییر میکند که به تحول فردی و حتی اجتماعی خواهد انجامید. چنانکه تیلور مینویسد: «کشف و ابداع، دو روی سکهای واحدند: بیان تازه به آنچه در تلاش برای تحقق یا احاطه برآنیم، اجازۀ ظهور میدهد.»
در مقاله پيش رو الکساندر کنيش، به اختصار تمام به موضوع نهادهاي صوفيانه در هند عصر مغول پرداخته است. او در آغاز گزارشي از ظهور و شکلگيري طريقههاي صوفيه در هند، از جمله طريقههاي چشتيه، سهرورديه، قادريه، شطاريه، نقشبنديه و..، به دست داده و سپس به ذکر ويژگيها و وجوه تمايز هر يک از آنها با يکديگر مبادرت ورزيده است
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید