دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • تابوت‌گردانی | تابوتْ‌‌گَرْدانی، حمل و گرداندن تابوت‌واره‌های تمثیلی به قصد تشییع نمادین پیکرۀ شهیدان در آیینهای سوگواری.
  • تاتارستان | تاتارِسْتان، از جمهوریهای خودمختار فدراسیون روسیه. این جمهوری با 836‘ 67 کمـ 2 وسعت و 329‘786‘ 3 تن جمعیت (1384ش / 2005م) در مرکز فدراسیون روسیه و در خاور بخش اروپایی آن کشور در قسمت میانی رود ولگا جای دارد.
  • تاج | تاج، کلاه جواهرنشانی که شاهان معمولاً در آیینهای رسمی دربار، به عنوان نشانه و نماد پادشاهی بر سر می‌گذارند.
  • تاج‌الدولۀ اصفهانی |
  • تاج | تاج، تخلص، نام یا لقب چند شاعر پارسی‌گوی سدۀ ‌6ق / 12م: 1. تاج‌‌بخارایی، تاج‌الدین‌عمربن مسعود، ملقب ‌به برهان‌الاسلام و صدرالشریعه. وی از خاندان آل برهان (ه‍ م) و از بزرگان ماوراء‌النهر و‌ معاصر سلطان قلج طمغاج‌خان ابراهیـم و پسرش نصرت‌الدین قلج ارسلان عثمان...
  • تاج‌الدولةبن اسکندر* |
  • تاج‌الاسلام* |
  • تاج‌الافاضل | تاجُ‌ الْاَفاضِل، ابوسعد فخرالدین خالدبن ربیع کاتب طورانی هروی، دبیر، خوش‌نویس و شاعرپارسی‌گوی دربار سلجوقیان به‌ویژه دربار سلطان سنجر (سل‍ 511-552ق / 1117-1157م).
  • تاج‌الدین ابوالفضل* |
  • تاج‌الدوله، زیاربن کیخسرو* |
  • تاج‌الدین احمد غازی* |
  • تاج‌الدین التین‌باش* |
  • تاج‌الدین ابراهیم زاهد گیلانی* |
  • تاج‌الدوله تتش* |
  • تاج‌الدین بن حناء | تاجُ الدّینِ بْنِ حِنّاء، محمدبن محمد، مشهور به ابن‌حنا و ملقب به‌صاحب (640- 707ق / 1242- 1307م). او از میان خاندانی از رؤسای دولت ممالیک برخاست و جدش بهاء‌الدین ابن‌‌حنا و جد مادری‌اش شرف‌الدین صاعد فائزی، خود از وزیران وقت بودند.
  • تاج‌الدین بن محمد* |
  • تاج‌الدین بن قطب‌الدین* |
  • تاج‌الدین بن زکریا | تاجُ الدّینِ‌ بْنِ ‌زَکَریّا، عَبشَمی‌ نقشبندی‌ حنفی‌ سنبهلی ‌(د ‌1050ق‌ / 1640م)، نوادۀ سلطان عثمانی، صوفی مشهور و از مشایخ سلسلۀ نقشبندیۀ هند. وی در سنبهل هند به دنیا آمد و در همان‌جا مقدمات علوم را فرا گرفت.
  • تاج‌الدین حسین* |
  • تاج‌الدین تبریزی | تاجُ ‌‌الدّینِ تَبْریزی، علی بن عبدالله (677 – رمضان 746ق / 1278- ژانویۀ 1346م)، محدث و فقیه شافعی با گرایشهای صوفیانه.
  • تاج‌الدین شاه لر* |
  • تاج‌الدین علی بن انجب* |
  • تاج‌الدین حرب‌بن محمد* |
  • تاج‌الدین علیشاه | تاجُ ‌الدّینْ‌عَلیشاه(د ۷۲۴ق / ۱۳۲۴م)، وزیر‌ایرانی دو تن‌ از فرمانروایان ایلخانی، اولجایتو و ابوسعید بهادرخان. در منـابع فارسی و عربـی تاج‌الدین علیشاه را تبریزی و گاه جیلانـی خوانده‌اند
  • تاج‌الدین مکی | تاجُ ‌الدّینِ‌مَکّی‌(د ربیع‌الاول 1066 / دسامبر 1655)، ‌فرزند احمد بن ابراهیم، معروف به ابن‌یعقوب، شاعر، کاتب و قاضی مالکی عصر والیان دولت عثمانی در مکه.
  • تاج‌الدین یلدز* |
  • تاج‌العلما | تاجُ الْعُلَما، علی محمد فرزند محمد بن دلدارعلی نقوی نصيرآبادی (1262-1312ق / 1846-1894م)، فقيه و اصولی شيعی و نويسندۀ پرکار لکهنوی.
  • تاج‌العروس | تاجُ الْعَروس، فرهنگ عربی به عربی سدۀ 12ق / 18م اثر زبیدی (د 1205ق / 1791م). تاج العروس من جو‌اهر القاموس خود شرحی است بر القاموس فیروزآبادی.
  • تاج‌القراء | تاجُ الْقُرّاء، محمود بن حمزة بن نصر کرمانی، مفسر، قاری و نحوی شافعی مذهب که در نیمۀ دوم سدۀ 5 و اوایل سدۀ 6ق می‌زیسته است. چنان که در برخی از منابع و نیز در مقدمۀ یکی از آثارش آمده، از دیگر القاب او برهان‌الدین بوده است (جنید، 406؛ حاجی‌خلیفه، 2 / 1541؛ ریو، 60). حاجی‌خلیفه لقب او را نورالدین نیز آورده است (...
  • تاج‌المآثر* |
  • تاج‌المصادر* |
  • تاجماه | تاجْماه، آفاق‌الدوله، از زنان فرهیخته و میهن‌دوست دورۀ مشروطه و نخستین زن ایرانی که به ترجمۀ متون نمایشی دست یازید.
  • تاج‌الملک | تاجُ ‌الْمُلْک، ابوالغنائم مرزبان پسر خسرو فیروز (د 12 محرم 486ق / 12 فوریۀ 1093م)، از دولتمردان و دیوانیان دورۀ اوج قدرت سلجوقیان ایران. وی تا مرز دست‌یابی به وزارت سلطان ملکشاه (به جای خواجه نظام‌الملک) و پسرش سلطان برکیارق هم پیش رفت.
  • تاج‌الملوک بوری* |
  • تاج‌الملوک بوری بن ایوب* |
  • تاج‌نامه | تاجْ‌نامه، یا تاج نامگ، عنوان یک یا چند کتاب از دورۀ ساسانی که در دورۀ اسلامی به عربی ترجمه شد و بر ادبیات این زبان تأثیر بسیار گذاشت، چنان‌که کتابهایی نیز به تقلید از تاج‌نامه‌های ساسانی به دست عرب‌زبانان و عربی‌دانان نگاشته شد.
  • تاج محل | تاجْ مَحَلّ، آرامگاه ارجمند بانو همسر محبوب شاه‌جهان، در شهر آگرۀ هندوستان و یکی از پرآوازه‌ترین بناهای تاریخی.جهان. ارجمند بانو، ملقب به ممتاز محل مهین بانوی شاه‌جهان (سل‍ 1037- 1068ق / 1628- 1658م) امپراتور مغول هند ایرانی تبار بود.
  • تاجوری | تاجوری، ابوزید عبدالرحمان بن محمدبن احمد مغربی طرابلسی، مشهور به تاجوری (سدۀ 10ق / 16م)، فقیه مالکی و عالم علم میقات. زادگاه وی احتمالاً تاجوره، در حومۀ شرقی طرابلس غرب (پایتخت کنونی جمهوری لیبی) یا محلۀ باب تاجورۀ این شهر (دروازۀ شرقی طرابلس) بوده است.
  • تاجیک | تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهن‌‌ترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بوده‌اند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و ‌در ناحیۀ ‌سین‌کیانگ چین نیز ‌‌‌‌‌به ‌سر ‌می‌بـرند (نک‍‌‍‍ : ‌بارتـولـد، «تاجیکان»، 73؛ عمرزاده، 262، 268؛ افشار، 82-84؛ دیوان...
  • تادلا | تادْلا، یا تادله، منطقه‌ای وسیع در نواحی مرکزی مراکش. این منطقه مشتمل بر دشتـی مثلثی شکلِ وسیع و اراضی کوهپایه‌ای و کوهستانی است. منطقۀ تادلا با میانگین 500 متر بلندی از سطح دریا...
  • تاجیه | تاجیّه، مدرسه‌ای مشهور در بغداد، منسوب به مؤسس آن تاج‌الملک ابوالغنائم (ﻫ م). تاج‌الملک‌ به سبب رقابت با خواجه نظام‌الملک طوسی (مق‍ 485ق / 1092م)، وزیر صاحب اقتدار ملکشاه سلجوقی (حک‍ 465-485ق)، و از جهت ارادتی که به شیخ ابواسحاق شیرازی (د 476ق / 1083م)، داشت
  • تادلی، علی | تادَلی، علی بن موسی بن عبدالله (د 816ق / 1413م)، مشهور به ابن هیدور، ریاضی‌دان و منجم مراکشی. از زندگی وی آگاهی چندانی در دست نیست، جز آنکه اهل فاس و منسوب به تادله بود و در نیمۀ دوم سدۀ 8 و اوایل سدۀ 9ق می‌زیست (رنو، 179).
  • تادلی، یوسف* |
  • تادلی، ابومحمد | تادَلی، ابومحمد عبدالله بن محمد (511-597ق / 1117-1201م)، فقیه، ادیب، شاعر و محدث مالکی مذهب. وی در تادَله، شهری در نزدیکی فاس و تلمسان (نک‍‌‍‍ : یاقوت، 1 / 810) زاده شد و در مکناسه درگذشت (ابن ابار، 2 / 921-922؛ مراکشی، 8 / 201-202).
  • تاراچند | تاراچَنْد (1267-1352ش / 1888-1973م)، محقق، فیلسوف، تاریخ‌دان، اسلام‌شناس، ایران‌شناس و دولتمرد برجستۀ هندی.
  • تار | تـار، سازِ زهی ـ مضرابیِ دسته بلندی که امروزه در فرهنگ موسیقایی ایران اصلی‌ترین آلت نوازندگی محسوب می‌شود.
  • تارانچی | تارانْچی، گروهی از ترکان اویغور جدید ساکن در شمال غربی چین و آسیای مرکزی. واژۀ تارانچی به معنای کشاورز برگرفته از واژۀ مغولی «تاری» است که در آن زبان به معنای شانه زدن است و به استعاره از آن معانی شخم زدن، کشاورز، رعیت و روستایی مستفاد می‌شود (IA, XI / 768 ).
  • تاجیکستان | تاجیکِسْتان، کشوری در آسیای مرکزی. این کشور با 100‘ 143کمـ 2 مساحت و 000‘540‘6 تن جمعیت (1383ش / 2004م) از شمال با قرقیزستان و ازبکستان، از غرب با ازبکستان، از شرق با چین، و از جنوب با افغانستان هم‎مرز است ( انکارتا1؛ «فرهنگ... 2»).
  • تاریخ آداب‌اللغةالعربیة* |
  • تاریخ‌الادب العربی* |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: