روابط هر چه بیشتر توسعه یابد، غنیمت است؛ اما اینکه از علم خود بهره ببریم و یکسره آن را به خارج بفرستیم، هرچه باشد، نامش رابطه علمی نیست. وقتی میگویند اگر اشتغال ایجاد شود و دانشمندان کار مناسب و درآمد کافی و آرامش خاطر و خیال داشته باشند از کشور نمیروند، مثل این است که بگویند اگر همه شرایط برای دانشمند فراهم باشد، او از کشور نمیرود (و پیداست که اگر این شرایط فراهم باشد و باز هم دانشمند بخواهد از کشور برود، بگذاریم برود)؛ اما این جملة کاملاً درست به حل مسئله کمک نمیکند؛ زیرا تکرار معلوم است و مفید هیچ معنایی نیست و اگر معنایی داشته باشد، این است که باید وضعی
وقتی گفته میشود که علم یا فرهنگ جدید امر تاریخی است، «تاریخی بودن» به این معناست که حادثه با اراده خاص این و آن به وجود نیامده و حاصل تصمیم سیاسی نیست، بلکه پدیدآمدنش عین ساختن و پدیدآمدن جهان و زمان جدید است؛ اما در این جهان علاوه بر غفلتی که لازمه هر تاریخی است، بیگانگی با زمان جدید، مسائل و امور را دگرگون و پراکنده جلوه میدهد و غالباً توجه نمیشود که مسائل به درستی طرح نشدهاند و به این جهت در حل آنها نمیکوشند و به این پندار که با تدبیر خود آن را حل میکنند، دلخوشند.
- در اوایل این سال، انتشار خبر کشف قدیمیترین ردپای انسان در خارج از آفریقا، در نورفولک (ساحل شرقی بریتانیا) پژوهشگران را به هیجان آورد. این ردپاها در بررسی سطح یک صخره رسوبی در ساحل نورفولک، توسط باستانشناسی از موزه بریتانیا و همکارش از دانشگاه کویینمری لندن کشف شد. امواج دریای توفانی ماسههای سطح صخره را شسته و ردپاها را نمایان کرده بود. متاسفانه به علت سستی سطح صخره، باستانشناسان نتوانستند ردپاها را از فرسایش نجات دهند.
سیاستمداران ممکن است آرمانهای خوب داشته باشند، ولی این این وظیفه حقوقدانان است که آرمانها را در لباس مناسب ارائه کنند. ارائه این لباس مناسب در تحقق آن آرمانهای خوب اثر اساسی دارد. خلاصه و جوهر شعار حکومت و استقرار قانون این است که: جامعه منظم باشد. نظم یکی از نیازهای جامعه مدنی و انسان است. انسان از آزادیهای جامعه طبیعی گذشته و تن به وجود جامعه و دولت و تحمل سنگینی بار اقتدار دولت داده است تا جامعهاش منظم باشد و از بینظم پرهیز کند.
اکنون بنگرید که سیاستمداران و سرمایهداران در جهان و در هر جاى جهان چگونه عمل مىکنند و به انسانها به چه چشم مىنگرند؟ اینکه قرآن کریم با «تکاثر» و «اتراف» مبارزه کرده است و در احادیث آنهمه به طرد این دو پدیده ضد عدالت و ضد انسانیت پرداخته شده است، براى همین است که عدالت راهى براى تحقق بیابد و بشریت به سوى ساختن جامعههاى قائمبالقسط پیش رود.
مفهوم نژاد یکی از مناقشه برانگیزترین مفاهیم در جهان انسانی است که جنگ ها، آوارگی ها و مرزبندی های بسیاری را به جمعیت های گوناگون تحمیل کرده است. تنها در قرن بیستم بود که این مفهومِ منتسب به زیست شناسی، در ترکیب با ایدئولوژی سیاسی، زمینه را برای شعله ور شدن آتش خونبارترین جنگ تاریخ بشر فراهم کرد، جنگی با بیش از 60 میلیون نفر تلفات انسانی. اما مفهوم نژاد از نظر علم زیست شناسی تا چه حد قابل اعتنا است و چه نسبتی با مفاهیم علمی دیگر همچون سازگاری با محیط دارد؟ چه رابطهای میان نژاد و تنوع ژنتیکی در میان انسان ها وجود دارد؟
اگر این شناختها به صورتى درست و با همه ابعاد حاصل نگردد، نه رشدى تحقق مىیابد و نه تربیتى و نه هدایتى. حتى مکتبهاى قدیمى هندى و بودایى و تائویى و رهبانى، که به ریاضتهاى سخت و پر رنج مىپرداختند و به دنیا پشت مىکردند و تن و نیازهاى آن را حتى به صورتى مبتنى بر موازین خرد طبیعى و عقل برنمىآوردند، انسان و زندگى را نشناخته بودند، جهان مادى امروز که هیچ…
همه اقوام و ملل جهان توسعهنیافته در اوضاعی شبیه به مراحل گذشته کشورهای توسعهیافته به سر میبرند و میخواهند در آینده به وضع کنونی آن جهان برسند. آنها از گذشته تاریخی خودشان دور شدهاند یا رویکرد به تجدد پیوندشان را با گذشته سست کرده است. در این وضع نیز وجهی از ناهمزمانی پیداست؛ ولی مگر ممکن است که دو یا چند کشور مثلاً در قرن بیستم ناهمزمان باشند؟
آنچه در پی می آید مقاله ای است با عنوان 'قلب مفاهیم، درباره ی دو مفهوم حرکت جوهری و اضافه ی اشراقیه ' ، به قلم محمد منصور هاشمی که در کتاب 'ارج نامه ی استاد دکتر غلامرضا اعوانی' به ایشان تقدیم شده است.
خواستن و دانستن دو چیز است و با یکدیگر ارتباط دارند، ولی ارتباط داشتن به این معنی نیست که یک چیز هستند، بلکه دو چیز هستند. خواستن مهمتر است یا دانستن؟ اگر فقط دانستن بود و خواستن نبود چه اتفاقی میافتاد؟ اگر خدا میدانست و نمیخواست که بیافریند، چه اتفاقی میافتاد؟ اگر میدانست و خلق نمیکرد، دانستن او نیز نبود و خدای منهای خواستن به چه کار میآید؟ ضرورت زمانی مطرح میشود که خداوند چه میخواهد. شوپنهاور نیز میگوید: هستی فقط یک اراده و خواستن است و چیزی دیگر نیست. نیچه نیز به اراده معطوف به قدرت قائل است،. او سقراط را فاجعه تاریخ میداند ولی خواستن نیچهای به هیتلر میرسد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید