1394/6/30 ۰۹:۱۸
هر چه زمان میگذرد سایه سنگین خشونت و افراطیگری و ناامنی بر جهان سنگینتر میشود و نیاز به گفتوگو و بازاندیشی در مفهوم و کارکردهای آن نیز بیشتر به چشم میخورد، وقتی مرگ، جنگ و آوارگی جان انسانها را میگیرد و به چهره مدارا و محبت در دین و فرهنگ، خون و خشم میپاشد، باید درباره ضرورت گفتوگوی فرهنگها و تمدنها سخن به میان آورد که نخستین بار در شهریور 1377 (سپتامبر 1998) با تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد وارد حوزه سیاست شد و نام جمهوری اسلامی ایران را با این واژگان پرآوازه کرد. از آن روز 17 سالی میگذرد ولی این مفهوم همچنان در جهان پیش رو معنا دارد، پس بیمناسبت نیست که چند نکته در این باب
گفته شود:
1.گفتوگو مفهومی برساخته انسان است، از این رو نظیر هر برساخته انسانی و اجتماعی، دارای ذات و گوهری ثابت نبوده و نیست، بلکه بیشتر کارکردهایی داشته و دارد که از سوی کنشگران فرهنگی به آن اِسناد داده شده یا بر آن تحمیل میشود. معنا و کاربرد جدید گفتوگو، نتیجه شماری از تحولات علمی و فناورانه در جهان نو و رهیافتهای معرفتشناسانه انسان مدرن است.
2.«گفتوگوی تمدنها و فرهنگها» رویکردی جدید، مبتنی بر چند فرض نظری در دوران ماست: نخست تقدم گفتوگو و تفاهم در ارتباطات میان جوامع و افراد، دوم پذیرش مقولههای تمدنی و فرهنگی به عنوان عوامل پایهای و تعیینکننده در عرصه تحولات اجتماعی و مناسبات بینالمللی، سوم قبول تنوع و تفاوت و تمایز میان تمدنها و فرهنگها، چهارم توجه به اخلاق معنوی و رفتار مدنی در کنشهای فردی و اجتماعی و پنجم فهم اقتضاها و سازوکارهای ورود به گفتمان و پارادایم جدیدی که جهان اندیشه و عمل انسان معاصر را فراگرفته است.
3.جهان واقعی نیز چون جهان اندیشه در جستوجوی مبنا و مداری نو برای تنظیم روابط انسانی و اجتماعی است؛ ورود به عصر اطلاعات و شکلگیری جامعه شبکهای، این مبنا را بر مدار گفتوگو سامان داده است؛ این یعنی امکان شناخت روشنتر و گستردهتر از جهان پیرامون، توانایی فهم نقادانه «خویش» و «دیگری» و اهتمام به میراث گذشته در عین جدیت برای کسب دستاوردهای نو. به این اعتبار، گفتوگوی فرهنگها و تمدنها، گفتوگو بر سر مسائل، نیازها و الزامهایی است که در متن زندگی امروز بشر قرار دارند. پرداختن به مفهوم گفتوگو با این مبنا، حوزه وسیعی از علوم اجتماعی را در بر میگیرد.
4.گفتوگوی تمدنها و فرهنگها که از نظر مدیر ارشد دولت اصلاحات «مفهومی برآمده از کوششی مستمر برای نزدیک شدن به حقیقت و دست یافتن به تفاهم است»، با مبانی فلسفی گفتوگو نسبتی نزدیک دارد. به گفته او «داستان پرجاذبه انسانشناسی فلسفی و ماجرای معرفت نفس و خودشناسی، چند شب طولانی از هزار و یک شب تاریخ فلسفه است. بعضی از این قصهها در شرق و بعضی دیگر در غرب سروده شدهاند، اما نکته مهم این است که قصههای شرقی جانب شرقی وجود و جوهر انسان را توضیح میدهند و قصههای غربی جانب غربی وجود او را. انسان ملتقای مشرق جان و مغرب عقل است. انکار هر بخش از وجود انسان، فهم ما را از معنای وجود او ناقص و نارسا میکند.» به این معنا «اندیشه گفتوگو» همواره «آینههای روبهرو» دارد.
5. فهم رابطه انتقادی میان سنت و مدرنیته و دستیابی به چارچوبها و اصولی برای نقد، بخشی دیگر از ضرورتهای گفتوگو میان فرهنگها و تمدنهاست. تا وقتی سنت و مدرنیته به خود به صورت امری مطلق بنگرند و «خویش» را خیر مطلق و «دیگری» را شر محض بدانند، نه تنها نمیتوانند دیگری را بشناسند، بلکه از شناخت خود نیز درمیمانند. به گفته رئیسدولت اصلاحات، «نقد سنت در جهان امروز امری گریزناپذیر است و گو میان فرهنگها و تمدنها به امور اخلاقی و رفتاری در قلمرو فرد و اجتماع نیز وابسته است. امکان گفتوگو از رواداری برمیخیزد و به آن هم منتهی میشود؛ امتناع گفتوگو نیز از نبود مدارا و رابطه مخاصمهآمیز میان «من و تو» یا «ما و آنها» نشأت میگیرد. گفتوگو در مفهوم جدید آن به جای نبود بردباری یا حتی بردباری سلبی، به همنگری و همکاری ایجابی معطوف است و این به معنای آن است که «دیگری را نباید فقط تحمل کرد، بلکه باید با دیگری کار کرد». رواداری که با ارج نهادن به آزادی دیگران همراه است، هم محصول اطمینان به «خود» است و هم نتیجه اطمینان به «پیرامون خویش» و این محقق نمیشود مگر آنکه فرد و جامعه از «توانش ارتباطی» و «توانش گفتوگویی» لازم برخوردار باشند.
6.«توانش ارتباطی» محصول «توانش گفتوگویی» است. انتقال و مشترک ساختن اطلاعات و معرفت در میان مخاطبان با حداکثر دقت و امانت که از توانمندی ارتباطی برمیخیزد، زمانی میسر است که فرد و جامعه توانایی شنیدن و گفتن یافته باشند. سازوکار انجام گفتوگو، توان فهم سخن دیگری و هنر نقد آن است، نه تمرکز بر حمله به «دیگری» و دفاع از «خود». به زبان دیگر، گفتوگو فرایندی است که در آن شرکتکنندگان برای حل یا رفع مسأله یا مشکل مبتلابه همگان، به فهم و نقد سخن یکدیگر میپردازند و این ایضاح مدعا و تقویت دلیل، موجبات فهم عمیقتر هر نظر و نقد دقیقتر آن را فراهم میکند و در این میدان مشترک معنایی، زمینههای ارتباط را تقویت میکند.
7. متون دینی، ادبیات کهن و گسترهای از فلسفه، هنر، جامعهشناسی، علوم سیاسی، زبانشناسی و ارتباطات، به لحاظ آنکه در پی خلق و بازنمایی محیطهایی بازتر بودهاند و هستند، از عرصههای گشودن باب گفتوگو به شمار میآیند، اما در عین حال نمیتوان و نباید از موانع فرهنگی و تاریخی گفتوگو در هر جامعهای که این دامنهها و دایرهها را تنگ میکنند، غافل ماند. گفتوگو آیین و آدابی دارد که به دور از آنها، شبهگفتوگوها و صورتکهای گفتوگویی به جای گفتوگوهای واقعی مینشینند. قدرت و سیاست اگر با گوهر گفتوگو سرشته نباشند و تجربههای ذهنی و زبانی، اگر برآمده از خودکامگیهای تاریخی باشند، در غیاب ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای فرهنگی مناسب، سدّ راه گفتوگو میشوند و عرصه را برای گفتوگوهای واقعی تنگ میکنند.
8. ذهن و زبان ما در این روزگار چنانکه باید و شاید با گفتوگو در افق معنایی جدید آن سازگار نیست؛ بخشی از این ناتوانی را باید معلول و محصول فقد و ضعف نهادها و شبکههای گفتوگویی، نه تنها در زندگی اجتماعی و سیاسی بلکه حتی در عرصههای اندیشه، علم و فرهنگ دانست. نهادها و شبکههای گفتوگویی هر قدر هم که کوچک باشند، میتوانند دنیاهای بسته را به روی هم باز کنند و آیین گفتوگو را به عاملان و حاملان آن بیاموزند. تجربه ما ایرانیان از گفتوگو در دوران جدید، تجربههایی ناپایدار، گسسته و کوتاهمدت است؛ با وجود ضرورتهای تاریخی بسیار، ساحتهای اندیشه و میدانهای کنش چنان گشوده نبودهاند یا گشاده نماندهاند که به گفتوگو در معنای درست آن امکان نشو و نما دهند.
9. طرح ایده گفتوگوی فرهنگها و تمدنها و اقبال جهانی به ورود به پارادایم گفتوگو، میتوانست فتح بابی برای تقویت اندیشهها و ساختارهای گفتوگو در جامعه ما باشد، اما متأسفانه با تنگناهای فراوان در دایره سیاست روبهرو شد و باوجود افقهای گشودهاش در جهان، از فرصتهای مساعد در ایران محروم ماند.
10. طرح اندیشه گفتوگوی فرهنگها و تمدنها به مثابه یک راهبرد، همپا و همدوش زمینهها و تلاشهای بینالمللی آن در ایران پیش نرفت، اما در عمل از منزلت و مرتبت بالایی، هم در حوزه نظری و هم در عرصه تجربه در جهان معاصر برخوردار است؛ نیاز جامعه ایرانی نیز به این اندیشه و تجربه ایجاب میکند که این چراغ تا آنجا که میتواند، افروخته شود، گفتوگو به طور عام و گفتوگوی فرهنگها به طور خاص مبنا و منطقی باشد در گشودن فضاها و ظرفیتهای نو برای جامعه جهانی که از سوءتفاهم و افراط خسته است و میخواهد انسانیتر زندگی کند. به این اعتبار میتوان با ورود به دنیای گفتوگوی مولوی «جستوجوی» او را گفتوگو خواند و گفت:
من ندیدم در جهان گفتوگو
هیچ اهلیت به از خلق نکو
هادی خانیکی؛ مدیر مؤسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید