عرصه عمومی و تكنولوژی نوین در گفت و گو با هادی خانیكی

1394/12/1 ۰۹:۰۲

عرصه عمومی و تكنولوژی نوین در گفت و گو با هادی خانیكی

از «عرصه عمومی» یا «حوزه عمومی» به عنوان نوعی فضای عمومی سخن به میان می‌آید كه در آن اعضای جامعه قادر هستند از راه رسانه‌های گوناگون نظیر مطبوعات، رسانه‌های الكترونیكی و حتی ارتباط چهره به چهره درباره موضوعات مورد علاقه مشترك به بحث و گفت‌وگو بپردازند و بر اساس این موضوعات، ذهنیت یا عقیده مشتركی را تشكیل دهند؛ یعنی بحثی عقلانی كه در نهایت به توافقی منجر می‌‌شود. یورگن هابرماس نظریه‌پرداز اصلی عرصه عمومی، از آن به عنوان حلقه گمشده در جوامع مدرن یاد می‌كند و معتقد است حوزه عمومی می‌تواند واسطه بین جوامع مدنی و دولت باشد و دولت‌ها را ازنسخه‌پیچی مدرن بازدارد.

 

سنجیدن وضعیت جامعه، با متر و معیار گذشته خودآزاری است

واقعیت فضای واقعی را قربانی فضای مجازی نكنیم

  عاطفه شمس: از «عرصه عمومی» یا «حوزه عمومی» به عنوان نوعی فضای عمومی سخن به میان می‌آید كه در آن اعضای جامعه قادر هستند از راه رسانه‌های گوناگون نظیر مطبوعات، رسانه‌های الكترونیكی و حتی ارتباط چهره به چهره درباره موضوعات مورد علاقه مشترك به بحث و گفت‌وگو بپردازند و بر اساس این موضوعات، ذهنیت یا عقیده مشتركی را تشكیل دهند؛ یعنی بحثی عقلانی كه در نهایت به توافقی منجر می‌‌شود. یورگن هابرماس نظریه‌پرداز اصلی عرصه عمومی، از آن به عنوان حلقه گمشده در جوامع مدرن یاد می‌كند و معتقد است حوزه عمومی می‌تواند واسطه بین جوامع مدنی و دولت باشد و دولت‌ها را ازنسخه‌پیچی مدرن بازدارد. برخی تحلیل‌ها جامعه ایران را جامعه‌ای می‌دانند كه با فروپاشی یا تضعیف حوزه عمومی سنتی، حوزه عمومی جدیدی در آن پا نگرفته و چنین وضعیتی، شهروندی بی سرپناه را باعث شده كه وی را در برابر دولت شبه مدرن، بسیار آسیب‌پذیر می‌كند. این تحلیل‌ها، فقدان حوزه عمومی مدرن یا متناسب با زمان را یكی از دلایل این امر می‌دانند و معتقد هستند كه این درهم ریختگی باعث شده نهادهای سنتی در حوزه عمومی، در عین وجود داشتن و حفظ برخی كاركردهای خود، كارایی لازم را نداشته باشند. هادی خانیكی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی در گفت‌وگو با «اعتماد» معتقد است عرصه عمومی از میان نرفته بلكه در دسته بندی جدید از آن، قطب بندی‌های گذشته در معرض تغییر قرار می‌گیرد. به این معنا كه تعدد بازیگران و نقش آفرینان به وجود می‌آید. وقتی قایل به وجود طرفینی باشیم كه امكان گفت‌وگو با یكدیگر را دارند نمی‌توان گفت كه حوزه عمومی از میان رفته بلكه می‌توان گفت حوزه عمومی تغییر شكل داده و بیشتر از آن حالت آمرانه و عمودی به نقش آفرینی افقی و شبكه‌ای تغییر كرده است.  وی می‌گوید: یك جامعه در حال گذار باید اول معیارهای درونی خود را در وضعیت گذار پیدا كند وگرنه اگر بخواهد مدام با متر و معیار گذشته نگاه كند تنها خود را آزار می‌دهد چرا كه می‌بیند كسی به حرف او توجه ندارد.

****

   هر جامعه‌ای را كه افراد آن در راه ساختن یك اراده‌جمعی كه با توافق همگان حاصل شود گام بردارند می‌‌توان از نظر وجود یا عدم وجود حوزه عمومی مورد بررسی قرار داد. برای ورود به این بحث و بررسی وضعیت جامعه ایران، بفرمایید اساسا عرصه عمومی از نگاه شما مبتنی بر چه مولفه‌هایی است؟

با توجه به اهمیت و اولویتی كه مفهوم عرصه عمومی یا گستره همگانی پیدا كرده و قطعا در مطرح و برجسته شدن آن، مباحث جدیدی كه به خصوص از ناحیه متفكرانی چون هابرماس مطرح شده نیز دخیل است، می‌توان گفت حوزه عمومی یك عرصه اجتماعی است كه در فضاهای مستقل از مداخله و قدرت سیاسی شكل می‌گیرد. یعنی در آن شهروندان و افراد شركت كننده در این حوزه غالبا از طریق گفت‌وگو، مفاهمه، ارتباط و استدلال مبتنی بر تعقل نظر داده و موضع‌گیری می‌كنند و كنشی را انجام می‌دهند.

 

  وجود امكان‌های گفت‌وگو و فضاهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تا چه حد در شكل‌گیری حوزه عمومی موثر است؟ به عبارت دیگر آیا امكان شكل‌گیری حوزه عمومی در فضای مجازی نیز وجود دارد؟

طبیعتا شكل‌گیری عرصه عمومی نیازمند یك كالبد و فضای مادی است و مهم‌تر آنكه افراد بتوانند در آن از نا آشنایی و غریبگی خارج شده و با یكدیگر گفت‌وگو كنند. البته همانطور كه در ابتدا گفتم از لحاظ نظری داستان پر فراز و فرودی است كه كدام مولفه یا عامل مهم‌تر است و یا باید به دنبال فیزیك عرصه عمومی گشت یا متافیزیك آن. این پرسش وجود دارد كه آیا اساسا در شهرهای ما جایی برای گفت‌وگوی افراد با یكدیگر وجود دارد. در سابقه تاریخی آن به خصوص با نگاه هابرماسی، مكان‌هایی مثل كافه‌ها، گالری‌ها و مكان‌های روشنفكرانه‌ای در غرب و به طور خاص در فرانسه شكل گرفته كه افراد می‌توانند در آنها ساعت‌ها با یكدیگر بحث‌های آزادی داشته باشند كه از دل آن حقوق شهروندی بیرون می‌آید و مسائل سیاسی شكافته می‌شود. یعنی در درجه اول ممكن است مساله این باشد كه «كجا» باید حوزه عمومی شكل بگیرد. ممكن است شما بگویید من در دانشگاه كجا باید بنشینم این حرف‌ها را بزنم. در كافه، كتابخانه، كلاس، انجمن، برنامه كوه ؟ اصلا جایی وجود دارد یا خیر؟ یا ممكن است بگویید غیر از دانشگاه‌ها چه محیط‌های فرهنگی دیگری وجود دارد؟ در حال حاضر این امكان وجود دارد، به طور مثال فرهنگسراها و پاتوق‌هایی كه در آنها وجود دارد این امكان را فراهم می‌كنند كه حوزه عمومی در آنها شكل بگیرد. از سوی دیگر ممكن است نگاهی وجود داشته باشد كه اصلا مكان اولویت ندارد و می‌توان همین فضای عمومی را در فضاهای مجازی نیز دنبال كرد و ضرورتی ندارد كه افراد حتما فیزیكی با یكدیگر تماس بگیرند همین كه روح و فكر آنها در كنار یكدیگر باشد و تلقی و برداشت مشتركی نیز داشته باشند می‌تواند به این مساله كمك كند. به هر حال خود بحث، بحث مهم و جدی است و شكل آن را باید با مطالعات موردی دنبال كرد.

 

    مفهوم حوزه عمومی زاییده دولت مدرن است یا در پیشامدرن نیز وجود داشته است؟

هرجا كه امكان گفت‌وگو و مفاهمه وجود داشته عرصه عمومی نیز به وجود آمده است.

 

    پس آن را تنها محصول دوران مدرن نمی‌دانید. بنابراین چه وجوه اشتراك و افتراقی بین ساختار سنتی حوزه عمومی و شكل مدرن آن وجود دارد؟

قطعا مفهوم حوزه عمومی در ساختار سنتی با ساختار مدرن آن متفاوت است. می‌توان عناصر مشتركی را دنبال كرد كه هر دو زمینه‌ای را فراهم می‌كردند كه از نزدیك امكان مفاهمه بیشتر فراهم شود وگرنه در تقسیم بندی جدید آن، حتما باید بین اشكال مختلف حوزه عمومی تفكیك قایل شد. حوزه عمومی كه در سطح بین المللی شكل می‌گیرد با حوزه عمومی كه در سطح ملی شكل می‌گیرد متفاوت است. حوزه عمومی خرد به نشست‌های خرد و شهری متكی است كه نهایتا به حوزه عمومی خرد منجر می‌شوند اما حوزه عمومی متوسط بیشتر در سطح ملی و رسانه‌های ملی شكل می‌گیرد و بزرگ‌تر از آن حوزه عمومی كلان را نیز داریم. اما اگر آن مولفه‌ها را قبول كنیم كه در تعریف هابرماسی و قبل از آن در تاریخ آرنت نیز دیده می‌شود، یعنی ارتباط مبتنی بر نوعی عقلانیت، استدلال، گفت‌وگو و مفاهمه را در نظر بگیریم به نظر من در ساختار سنتی نیز این زمینه‌ها وجود دارد. بعد در یك گذار سریع به نوعی مدرنیته آمرانه یا تجددی كه از بالا رخ می‌دهد این زمینه‌ها عمدتا تخریب یا منحرف می‌شود و شكل مدرن آن‌كه باید نهادها و شبكه‌هایی باشد نیز شكل نمی‌گیرد. من بیشتر با این نظر موافق هستم كه حوزه عمومی را اگر مبتنی بر گشودگی جامعه بگیریم و امكان اینكه چشم و گوش افراد جامعه به سمت یكدیگر باز شود می‌توان هم اشكال مدرن آن را دنبال كرد و هم اشكال سنتی آن را. در این تعریف نباید منتظر ماند تا جایی كاری تحت عنوان عرصه عمومی انجام شود و بعد از افراد دعوت كرد تا در آن مشاركت كنند، عرصه عمومی ساخته می‌شود.

 

    چگونه ساخته می‌شود؛ خود به خود یا باید آن را ایجاد كرد؟

نه، چیزی خود به خود ساخته نمی‌شود، عرصه عمومی باید ایجاد شود.

 

    چه كسانی در ساختن آن دخیل هستند؟

خود شهروندان در سطوح مخالف آن؛ از نخبگان گرفته تا آحاد جامعه. اتفاقا به تازگی داور پایان نامه دانشجویی بودم كه درباره میزان مشاركت شهروندان در نشریات محلی به طور خاص تحقیق كرده بود. جالب اینكه نتایج تحقیق نشان داده بود كه در مناطق پایین شهر كه سطح سواد پایین‌تر است سطح مشاركت بالاتر بوده، یعنی الزاما این نیست كه فقط نخبگان در ساختن حوزه عمومی دخیل باشند بلكه این كنشگران هستند كه حوزه عمومی را می‌سازند. این كنشگران نیز هم در سطح شهروندان عادی و هم نخبه وجود دارند.

 

    سهم نخبگان در این میان چقدر است؟ چه تفاوتی در سطح مشاركت شهروندان عادی و نخبه دیده می‌شود؟

طبیعتا هر كس آگاهتر است می‌تواند نقش آفرین‌تر نیز باشد اما به شرطی كه نقش ایفا كند، یعنی روشنفكران كنشگر قطعا در شكل‌گیری حوزه عمومی اثرگذارتر هستند. البته از آنجا كه من تقسیم بندی آكادمیك و سیاسی- اجتماعی شما را كمی به هم زدم لازم است این نكته را بگویم كه چون معمولا ما اغلب واژه‌هایی كه فصل مشترك ادبیات روشنفكرانه، آكادمیك و سیاسی است را به كار می‌بریم خلط مبحث می‌شود. یعنی گاه دانشگاه و جامعه و حوزه نخبگی را یكی می‌گیریم و در نتیجه كاربرد هر یك از این واژگان در جاهایی دچار اختلال می‌شود. در عین حال، تداخل موضوعی و مفاهیم نیازمند این است كه مقدمات و زمینه‌های بررسی بحث را كمی روشن‌تر كنیم. به نظر من روی شناخت وضعیت عرصه عمومی در ایران كه سوال شما است خیلی كار علمی و محققانه‌ای انجام نگرفته كه به طور دقیق بگوییم وضعیت عرصه عمومی در كشور چگونه است. مثل خیلی از بحث‌های دیگر، به طور مثال پیش‌تر با خود شما درباره تغییر گروه‌های مرجع بحثی داشتیم، من آنجا نیز گفتم كه در این باره چه كاری می‌توان انجام داد؟ بر چه اساس می‌توان حرف زد؟ می‌توانیم حدس‌های خود را بگوییم اما كار علمی متقنی كه بر اساس آن بگوییم گروه‌های مرجع در جامعه تغییر كرده‌اند، انجام نشده است. یا وضعیت دینداری در جامعه یا حتی همین آسیب‌های اجتماعی و غیره، اینها بیشتر تحت تاثیر فضاهای سیاسی قرار می‌گیرد. به اعتقاد من هنوز توصیف دقیقی از عرصه عمومی در ایران وجود ندارد. ما باید با دو نوع رویكرد در این زمینه حرف بزنیم؛ یك، بر اساس مطالعاتی كه مبتنی بر گذشته باشد مثل همین بحثی كه شما از دوران پیشامدرن داشتید تا مدرن. اما اگر بخواهیم دقیق بحث كنیم، در این زمینه چقدر داده داریم؟ چقدر درباره گذشته كارهای قابل وثوق انجام شده است؟ وضعیت امروزمان به چه صورت است؟ وضعیت امروزمان این است كه می‌توانیم داده كسب كنیم، به طور مثال بررسی آماری و كمی نخبگان، روشنفكران، باسوادها و شهری‌ها كار سختی نیست اما دامنه آن دچار ابهام است. به طور مثال درباره نسبت بین فضاهای مجازی و شكل‌گیری اجتماعات مجازی با حوزه عمومی هنوز نمی‌توانیم قطعی بگوییم كه اجتماعات مجازی و گروه‌های شبكه‌های اجتماعی به همان شكلی كه در فضای واقعی وجود دارد آمده و حوزه عمومی را پیش برده‌اند. نه تنها در ایران بلكه در منطقه و در جهان نیز همین مساله وجود دارد. می‌بینید كه خوش‌بینی‌های اولیه‌ای شكل گرفت اما بعد با بدبینی، تشكیك و متكی شدن به اینكه تنها در موارد خاص باید سخن بگوییم همراه بوده است، چرا كه گاه گمان می‌شود این اجتماعات مجازی می‌توانند فضای واقعی را تا حد زیادی دگرگون كنند. به طور مثال اگر در جامعه ما انسداد و اختلالات گفت‌وگو وجود دارد اجتماعات مجازی می‌تواند به باز كردن فضا كمك كرده و به آن تعریف كلاسیك كه مفاهمه و ارتباط و استدلال در آن بیشتر است نزدیك شود. در فضای مجازی نیز احساسات اگر بیشتر از فضای واقعی نباشد كمتر نیست. گروه‌هایی كه تشكیل می‌شوند خیلی زود حذف می‌كنند و برخوردها به منازعه می‌رسد، درست شبیه به همان كم تحملی‌ها و ضعف مدارایی كه در فضای واقعی وجود دارد آنجا نیز شكل می‌گیرد.

پس می‌بینید مساله مهم این است كه اگرچه داده نیز داریم اما نمی‌توانیم دامنه شكل‌گیری حوزه عمومی را در فضای جدید كاملا مصداق‌یابی كنیم. گویا فقط می‌خواهیم یك شكل خاص از حوزه عمومی را كه با تعاریف كلاسیك ما سازگار است و شما نیز پرسیدید كه وجود دارد یا باید ساخته شود، در این قالب بریزیم. یعنی پاتوق‌هایی كه وجود دارد و مناسبات گعده‌ای، هیاتی و شبكه‌ای ممكن است بیشتر به عرصه عمومی كمك كند تا اشكال كلاسیك آن و این به وضعیت فرهنگی و اجتماعی ما برمی‌گردد. شاید به این دلیل كه مسوولیت پذیرفتن در ورود به احزاب، انجمن‌ها، سندیكاها و غیره كه فرد باید مشخصا به انجام كاری متعهد شود دشوارتر است تا اینكه فرد همین‌طور در یك دورهمی قرار بگیرد. این دورهمی‌ها در خیلی از موارد برای تبدیل شدن به حوزه عمومی زمینه بیشتری دارند، چون خودانگیخته بوده، مداخله در آن كمتر است و نظایر اینها. بنابراین ضرورت دارد كه به این اشكال مختلف حوزه عمومی در جامعه ما نیز توجه شود. اینجاست كه به ضرورت سومی می‌رسیم؛ اینكه باید به لحاظ معرفتی یا نظری نیز مطالعات دقیق‌تری نسبت به عرصه عمومی داشته باشیم. در غرب نیز مفهوم عرصه عمومی پس از هابرماس خیلی پیشرفت كرده به طور مثال بحث‌های خردتری از حوزه عمومی مثل قلمرو عمومی Public domain به جای Public sphere مطرح است كه این مساله را صفر و یكی نمی‌بیند كه یا عرصه عمومی داریم یا نداریم.

 

    در جامعه ما چطور؟ مفهوم عرصه عمومی پیشرفتی داشته است؟

اینكه عرصه عمومی را به شكل دیگری داریم یا كمی داریم و كمی نه، ممكن است جواب قانع كننده‌ای به نظر نرسد. نتیجه می‌گیریم كه نیاز به یك تحول و دگرگونی شناختی در این زمینه نیز داریم. برای تشریح این مساله به بحث ضرورت‌ها برمی‌گردم؛ نكته چهارم این است كه در شكل كلاسیك آن قاعدتا حوزه عمومی جلوتر از قلمرو سیاستگذاری‌های رسمی قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر حوزه عمومی بیشتر در بافت و ساخت جامعه شكل می‌گیرد اما به دلایل مختلف از جمله شاید پر دامنه بودن دولت -در ایران، دولت نظام state است- و در اختیار داشتن منابع مختلف، در خیلی از جاها حوزه عمومی به اقداماتی كه نهاد دولت انجام می‌دهد معطوف شده است یعنی در سیاستگذاری چه زمینه‌هایی برای حوزه عمومی وجود دارد. یا اینكه بعضی جاها می‌بینید به لحاظ عملی در نهادهای رسمی بیشتر زمینه را فراهم می‌كنند. به طور مثال در دوره اصلاحات، دولت پیگیر انجام بعضی اقدامات شده بود مثل توسعه نهادهای مدنی و سازمان‌های مردم‌نهاد. در وزارت علوم كه خود من هم آنجا بودم در شكل‌گیری كانال‌های فرهنگی، انجمن‌های علمی، نهادها و شوراهای صنفی، نشریات دانشجویی و نظایر آن، نقش سیاستگذاری دولت بود كه این امكان را فراهم می‌كرد. یا در حال حاضر در دولت یازدهم بارها شده كه شخص رییس‌جمهور یا برخی مسوولان بلندپایه مسائلی را مطرح كرده‌اند كه به گونه‌ای هم انتظار و هم انتقاد داشته‌اند كه چرا دانشگاه‌ها و نخبگان به این مساله نمی‌پردازند یا كم می‌پردازند یا چرا انتقاد نمی‌كنند. این امر نشان‌دهنده وجود نوعی انفعال و رخوت در حوزه عمومی است. مساله چهارم همچنین نشان می‌دهد كه باید حداقل همسنگ سیاستگذاری رسمی نیز تحركی وجود داشته باشد. بنابراین اگر بخواهیم به صورت دقیق‌تر به مساله ضرورت عرصه عمومی در ایران بپردازیم باید نگاه مان خرد نگرتر بشود. مفاهیم كلان و كلی مثل عرصه عمومی را تبدیل كنیم به پروژه‌ها و مسائل مشخص و بگوییم كه حوزه عمومی در دانشگاه، مدرسه، شهر و در بین زنان و نخبگان یا در حوزه اقتصاد و فرهنگ چه معنایی دارد. عملی‌تر و محلی‌تر به آن فكر كنیم یعنی در واقع تنها در فضای مه آلود و انتزاعی به آن نگاه نكنیم و بعد بر این اساس ببینیم كه در هر كدام از این حوزه‌ها چه نقیصه‌ای وجود دارد.

 

    برداشت من این است كه شما حوزه عمومی را متكثر می‌دانید به این معنا كه هر طبقه می‌تواند حوزه عمومی خود را داشته باشد؟ این برداشت صحیح است یا شما نیز چون هابرماس عرصه عمومی را یك حوزه واحد برای كل جامعه می‌دانید؟

نمی‌گویم هر طبقه حوزه عمومی خود را داشته باشد. من نگاه هابرماس را درست‌تر می‌دانم اما معتقد هستم آن مفهوم كلی، باید مصداق‌های عملی پیدا كند و تنها در حوزه فلسفه به این مساله نپردازیم بلكه وارد حوزه اجتماع شویم.

 

    آقای دكتر در حال حاضر مرتبا این سوال مطرح می‌شود كه فضای عمومی در ایران بیشتر تحت تاثیر كدام جریان است و بر سر این موضوع بحث‌هایی نیز در می‌گیرد. تحلیل شما در این رابطه چیست؟

در این رابطه یك دیدگاه، دیدگاه تمركزگرایانه یا سیاستگذارانه از بالاست كه گمان می‌شود افكار عمومی صرفا توسط نهادهای رسمی ساخته می‌شود. یك دیدگاه این است كه عرصه عمومی همان جاست كه نخبگان، روشنفكران و آكادمیسین‌ها حضور دارند و جامعه را به صورت نخبگی می‌بیند. یكی نیز دیدگاه‌های پوپولیستی است كه افكار عمومی را جایی می‌داند كه مردم حضور دارند.

 

    شما كدام دیدگاه را در حال حاضر مسلط می‌دانید؟

اساس این تعاریف خیلی به هم ریخته است. یك تعریف ساده و كلی درباره جامعه ایران، توصیف آن به یك جامعه در حال گذار است كه از وضعیت سنتی خود، تحت تاثیر عوامل بسیاری از جمله همین مساله فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی و رسانه‌های جدید خارج می‌شود، تعریف مستقر و جدیدی نیز ندارد. ازجمله مسائلی كه با آن مواجه می‌شود همین بحران تعریف است كه این جامعه را در چه وضعی باید دید و با چه شاخص‌هایی می‌توان آن را نشان داد. در حوزه ارتباطات و با متغیرهای ارتباطی رایج‌ترین تعریف این است كه جامعه ما جامعه پرشتابی است و این شتاب زمان، مكان و فضاها را باهم تلاقی داده و متداخل می‌كند. به این اعتبار پیدا كردن یك صورت متعارف و مشخص از این جامعه كار نسبتا دشواری است. در یك جامعه شتابنده طبیعتا هم ابعاد كالبدی و هم فرهنگی و درونی آن در معرض تغییرات پرشتاب است. یعنی می‌توان در نماهای بیرونی دید كه شهرها و روستاها نسبت به گذشته چقدر در حال تغییر هستند. آیا ما از روستا و شهر ایرانی می‌توانیم در اندازه شناخته‌شده‌ای كه در متون، تصاویر و خاطره‌های‌مان وجود داشته سخن به میان بیاوریم یا اینكه همه‌چیز در حال دگرگونی است. بعضی جاها به كاریكاتورها یا اشكال دفورمه تبدیل شده؛ بافت‌های شهری، اجتماعی، نهادها همه اینها در معرض تغییر هستند. از جمله جاهایی كه این تغییر را به وضوح می‌توان دید حوزه عمومی است. هم تعیین فیزیك آن، یعنی جاهایی كه افراد، گروه‌های اجتماعی، فرهنگی، نهادهای اجتماعی و سیاسی با یكدیگر تلاقی داشته و ساز و كارهای آنها نسبت به گذشته تغییر كرده و هم مضمون فرهنگی آنها یعنی تعیین جایی كه حوزه عمومی به عنوان افكار عمومی مستقل از دولت شكل می‌گرفته خیلی آسان نیست. آیا باید سراغ آن را در مكان‌هایی كه به عنوان مكان عمومی توسط نهادهای رسمی تعریف می‌شود، گرفت؟ به طور مثال آیا محله و فرهنگسرا كه شهرداری‌ها متولی آن هستند همان مكانی است كه اهالی محله مستقل از مناسبات رسمی با یكدیگر گفت‌وگو می‌كنند. خانه‌هایی كه به اعتبار صنف‌های مختلف برای معلمان، اندیشمندان، كارگران، استادان، دانشجویان، زنان، جوانان و كودكان تعریف می‌شود، اینها همان مكان‌های شكل گرفتن افكار عمومی در این حوزه‌های خاص است. یا نه به جای اینكه بگوییم مكان‌هایی كه دستگاه‌های رسمی متولی آن هستند بگوییم نهادهایی كه توسط جامعه شكل می‌گیرد، مثل نهادهای مدنی كه ساخته می‌شود، سازمان‌های مردم نهاد انجمن‌های علمی، تخصصی، اهالی هر حوزه، اهالی سینما، مطبوعات و اهالی تحقیق كه خود آنها می‌روند و مراكز و مكان‌هایی را می‌سازند. یا اینكه نه، بگوییم اصلا مستقل از اینها جایی كه توده‌های مردم اجتماع پیدا می‌كنند اعم از اینكه یك مكان مذهبی یا طبق تعریف جامعه شناسانه آن یك میدان یا مناسبت‌هایی باشد. در كجاها افكار عمومی ساخته می‌شود یا عرصه عمومی كجاست؟

 

   حوزه عمومی در فضای مجازی و شبكه‌ها چگونه بروز و ظهور می‌یابد؟ آیا اساسا می‌توان برای این شكل از حوزه عمومی رسمیت قایل شد؟

بله، به موارد بالا باید یك شكل جدید را نیز اضافه كرد و گفت امروزه عرصه عمومی به جای اینها، در شبكه‌های اجتماعی و گروه‌های مجازی شكل می‌گیرد. بالاخره هر عده‌ای كه احساس كنند یك نوع تقارب ذهنی، عاطفی و ادراكی دارند فارغ از اینكه فرزندان یك خانواده باشند پسرخاله‌ها، دخترخاله‌ها و اعضای یك كلاس باشند یا حتی كسانی كه با یكدیگر یك كتاب را می‌خوانند یا علاقه‌مند به یك نویسنده هستند یا یك علاقه خاص سیاسی دارند همه اینها باز می‌توانند با یكدیگر جمع شده و در یك فضای مجازی احساس كنند كه با یكدیگر حرف می‌زنند و كنش و واكنش دارند. حداقل در همین شكل ساده‌ای كه من قصد داشتم یك طبقه بندی عرفی و نه خیلی علمی كنم می‌بینید كه با چهار شكل عرصه عمومی مواجه هستیم.

 

    ارتباط این چهار شكل از عرصه عمومی با یكدیگر به چه صورت است؟ چه وجوه تشابه و تفاوتی را می‌توان برای آنها برشمرد؟

به نظر من اگر هر چهار گروه را دنبال كنیم می‌بینیم كه همه به نوعی از بحران مخاطب می‌نالند. در هر یك از این زمینه‌ها انصافا كارهای زیاد و درخور توجهی انجام گرفته یعنی نمی‌توان هر یك از اینها را نافی آن وضع دیگر دید و گفت آنها حق ندارند چنین ادعایی داشته باشند. می‌توان گفت كه همه می‌نالند كه كارهای مهمی انجام داده‌اند اما گویا كسی سخن آنها را آنچنان كه باید نمی‌شنود یا اینكه ساختن یك مكان یا ایجاد یك نهاد یا یك شبكه خیلی پرهزینه است زیرا هزینه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی عاطفی دارد اما در نهایت می‌بینید كه از نوعی سردی و كرختی یا انتظار حداقل برخورد عادی با این پدیده‌ها سخن به میان می‌آید و انگار وضع مطلوب را یا در گذشته یا در جوامع دیگر می‌بینند. «آنچه می‌خواهم نمی‌بینم و آنچه می‌بینم نمی‌خواهم» یعنی نوعی عدم رضایت از این وضعیت حوزه عمومی و مكان‌ها و محل‌هایی كه در آنها حوزه عمومی ساخته می‌شود به وضوح دیده می‌شود. شاید آن چیزی كه به نوعی مورد نقد نیز قرار می‌گیرد تحت عنوان رسانه‌ای شدن سیاست، فرهنگ، علم، زندگی روزمره و یا تحت تاثیر قرار گرفتن زندگی به وسیله عناصر جدید یا به گفته یكی از دوستان كنكوری شدن زندگی روزمره نیز خود یك پدیده است كه خود كنكور نیز زندگی روزمره و شغل را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در نهایت، همه این پدیده‌های جدید تاثیرگذار معمولا به یك نتیجه منجر می‌شوند و آن نارضایتی از وضع موجود به دلیل سطحی شدن، نظاره‌گر شدن، واكنش‌های سرد از سر بی نیازی یا بی‌كنشی و نظایر اینها است. خود این مساله مهمی است.

 

    آیا حوزه عمومی در شكل جدید آن یعنی همان عرصه‌ای كه توسط ابزارهای جدید و پیام‌رسان‌های فوری شكل می‌گیرد حوزه پایداری است؟ درباره برخورد جامعه با آن، چگونه می‌توان قضاوت كرد؟

صحبت اول من این است كه این حوزه آنقدر دچار چندپارگی و تنوع شده كه نمی‌توانیم از یك حوزه عمومی حرف بزنیم گویا باید از حوزه‌های عمومی سخن بگوییم. افكار عمومی كه در این حوزه‌های عمومی شكل می‌گیرد نیز از یكپارچگی برخوردار نیست و چون از یكپارچگی برخوردار نیست نمی‌تواند بسنجد كه اصلا چقدر مخاطب دارد و این مخاطبان كه برای او تعریف می‌شود چقدر با واقعیت سازگار است. آیا در چنین شرایطی باید انتظار داشت كه رسانه‌های مكتوب ما، كتاب و مطبوعات، مثل گذشته با همان معیارهای تیراژ و اینها سنجیده شوند یا قضیه فرق كرده است. آیا مكان‌های عمومی كه توسط نخبگان در درون آنها سخنی معطوف به حوزه عمومی گفته می‌شود و یا نوعی تعلق به حوزه عمومی دارند را باید با همان مقیاس عامه یا با مقیاس گذشته سنجید یا باید انتظار داشت فیلم همان‌گونه دیده شود كه در گذشته دیده می‌شد. خاطرم هست سال ٥٥-٥٤ حتی برای فیلم بروس‌لی نیز در سینما كاپری سابق - سینما بهمن امروز- صف خریداران بلیت تا خیابان ١٦ آذر فعلی و بلوار كشاورز نیز می‌رسید. آیا امروز نیز باید انتظار چنین صف‌هایی را جلوی سینما داشت یا باید انتظار داشت كه همه جلوی كیوسك‌های مطبوعاتی صف بكشند تا صبح روزنامه به آنها برسد یا زمان برگزاری یك سخنرانی در دانشگاه جای سوزن انداختن نباشد یا اصلا این تصورات اشتباه است؟ زمانی كه هابرماس به ایران آمده بود تعجب او از این بود كه چرا جمعیت زیادی پای صحبت او آمده‌اند نه اینكه چرا نیامده‌اند. به خاطر اینكه صحبت او اصلا از جنسی نبود كه جمعیت زیادی جمع شود. خب عده‌ای تنها برای عكس گرفتن یا كتاب امضا كردن آمده بودند. بالاخره جذابیت یك اندیشمند از جنس جذابیت یك هنرمند یا ورزشكار نیست، او بیشتر می‌خواهد ببیند كه حرفش خوانده شده و نظری داده می‌شود یا خیر و امثال اینها. به هر حال حرف من تكرار همان حرف اول است كه یك جامعه در حال گذار باید اول معیارهای درونی خود را در وضعیت گذار پیدا كند وگرنه اگر بخواهد مدام با متر و معیار گذشته نگاه كند كه چقدر به این مسائل توجه داشته‌اند تنها خود را آزار می‌دهد چرا كه می‌بیند كسی به حرف او توجه ندارد.

 

    آسیب‌ها و تهدیدهایی را كه در نتیجه كاربرد تكنولوژی‌های ارتباطی نوین متوجه حوزه عمومی می‌شود چگونه تحلیل می‌كنید؟

قطعا این حرف‌هایی كه من می‌زنم به معنای نادیده گرفتن آسیب‌های كه به وجود می‌آید نیست یعنی جامعه‌ای كه تغییر می‌كند به این معنا نیست كه فقط فرصت به وجود می‌آید. جامعه در حال تغییر هم فرصت‌ها و تهدیدها و هم آسیب‌ها و زمینه‌های مساعد جدیدی دارد. بحث این است كه باید تحریر حل منازعه كنیم و ببینیم كه آن چیزی كه بر سر آن اختلاف هست یا باید آن را تعریف كرد چیست. آیا این افكار عمومی با تبلیغات سیاسی یا تجاری توسط رسانه متمركزی مثل رادیو و تلویزیون ساخته می‌شود. آیا اینها با مدیریت یا دستكاری افكار عمومی ساخته می‌شود یا اینها در سطوح، لایه‌ها و زمینه‌های متعددی توسط كنشگران و نقش آفرینان دیگری ساخته می‌شود. اساس حرف من این است كه ما با حوزه‌های عمومی روبه‌رو هستیم و وقتی كه عرصه‌های عمومی متنوع و متكثر شدند انتظار اینكه مخاطبان انبوه و همسو وجود داشته باشند و اینها از جنس مخاطبان گذشته و متكی بر معیارهای گذشته باشند در عالم واقع خیلی برآورده نمی‌شود.

 

    این عرصه‌های عمومی متنوع و متكثر و به تبع آن بحران مخاطب و برآورده نشدن انتظارات را می‌توان دلیلی برای این گفته دانست كه عرصه عمومی در ایران به محاق رفته؟ روشنفكران به عنوان یك بازوی اصلی در تداوم حوزه عمومی، در این تغییر شكل چه نقشی را ایفا كرده اند؟

نه الزاما. شاید بتوان گفت در این دسته بندی جدید از عرصه عمومی قطب بندی‌های گذشته در معرض تغییر قرار می‌گیرد. نه به این معنا كه روشنفكران و نخبگان حذف می‌شوند و در برابر آنها عامه مردم و یا فقط كنشگران و مسوولان سیاسی قرار می‌گیرند بلكه تعدد بازیگران و نقش‌آفرینان به وجود می‌آید. به میزانی كه گفت‌وگو بین این حوزه‌های مختلف صورت بگیرد، قواعد و الزامات گفت‌وگو و اینكه اولویت و تقدم با ارتباطات افقی به جای ارتباطات عمودی است و دیگر تك‌گویانه نیست در نظر گرفته شود می‌توان حوزه عمومی را بررسی كرد. وقتی قایل به وجود طرفینی باشیم كه امكان گفت‌وگو با یكدیگر را دارند نمی‌توان گفت كه حوزه عمومی از میان رفته بلكه می‌توان گفت حوزه عمومی تغییر شكل داده و بیشتر از آن حالت آمرانه و عمودی به نقش‌آفرینی افقی و شبكه‌ای تغییر كرده است.

 

    پس شما به تغییر شكل حوزه عمومی معتقد هستید و نه به زوال آن.

بله، حوزه عمومی از میان نرفته بلكه اشكال تازه‌ای پیدا كرده است.

 

    بنابراین نگاه منفی به حوزه عمومی بیشتر به روشنفكرانی بازمی‌گردد كه هنوز به عرصه عمومی به شكل گذشته نگاه می‌كنند و قایل به تغییراتی كه شما فرمودید نیستند.

بله می‌توان این را گفت به اضافه اینكه هر كدام از این عرصه‌های جدید كه برای حوزه عمومی به وجود آمده عرصه‌هایی است كه نه تنها متفاوت است بلكه آسیب‌پذیری‌های خاص خود را نیز دارد. یعنی نمی‌توان گفت حوزه عمومی كه در فضای مجازی ساخته می‌شود همان حوزه عمومی واقعی است كه زمانی كسانی مثل هابرماس از آن سخن می‌گفتند. در خوش­بینانه‌ترین شكل آن، یك حوزه عمومی ضعیف است ولی قابلیت تبدیل شدن به حوزه عمومی را در یك جاهایی دارد و آن وقتی است كه بین آن چیزی كه در فضای واقعی با فضای مجازی وجود دارد نوعی تفكیك قایل شویم و بگوییم همه آن چیزی كه در فضای واقعی است قابلیت تبدیل به فضای مجازی را ندارد. به طور مثال كسی كه از طبیعت لذت می‌برد تنها آن را به فضای مجازی و شبكه‌ها محدود نمی‌كند. جنس طبیعت متفاوت است و فضای مجازی و شبكه‌ای به توجه بیشتر به طبیعت كمك می‌كند، به اینكه شما گردشگری كنید نه اینكه گردشگری مجازی را به جای گردشگری واقعی انتخاب كنید. حال اگر همین را به حوزه‌های سیاست، فرهنگ و اندیشه تعمیم دهیم نكته اول این است كه نباید واقعیت فضای واقعی قربانی فضای مجازی شود و نكته دوم اینكه قابلیت و فرصت تبدیل این دو فضا به یكدیگر وجود داشته باشد. می‌توان گفت آن دسته از روشنفكرانی كه مأیوس هستند به این قابلیت تبدیل توجه نمی‌كنند كه می‌توان یا باید از فضای مجازی پلی زد به فضای واقعی و باز از فضای واقعی به فضای مجازی رفت. این سیكل بین فضای واقعی و فضای مجازی می‌تواند در ساخته شدن اشكال جدیدی از حوزه عمومی موثر باشد.

 

   درباره قابلیت تبدیل این دو فضا و ایجاد اشكال جدیدی از عرصه عمومی كمی مصداقی‌تر بحث كنید.

ببینید به طور مثال قطعا شكل‌گیری فضای مجازی در تغییر مصرف كالای فرهنگی موثر بوده؛ نوع مطالعه، استفاده از كتاب و نشریات و امثال آنها را تغییر داده است اما آیا این به این معنا است كه كتاب و مطبوعات را نابود می‌كند؟ من می‌گویم نه الزامی نیست كه نابود كند مگر اینكه ما به نوعی سست‌كوشی فضای مجازی را به زندگی در جهان واقعی تعمیم دهیم یعنی به اصطلاح تنبلی و بی‌تفاوتی در مطالعه كتاب و هر یك از این مسائل را به جای جهان واقعی مطالعه و رسانه‌های مكتوب بگذاریم. اما اینكه به طور مثال یك كتابفروشی موثر بر اساس ویترین كتابخانه خود یك گروه مجازی تشكیل می‌دهد، گروه‌های نقد و بررسی كتاب‌های آن نیز ایجاد می‌شود و این گروه‌ها با یكدیگر نشست گذاشته یا با نویسنده كتاب‌ها و مترجمان گفت‌وگو می‌كنند نشان می‌دهد كه نوع جدید از مطالعه در حال شكل گرفتن است كه به نظر من درست است كه تیراژ كتاب‌ها و مطبوعات را انبوه نمی‌كند اما در یك سطحی به آن یك عمق یا تفاوتی می‌دهد كه اگر به آن توجه شود می‌توان آن را نیز در كنار این وضعیت دید.

 

    پس می‌توان گفت بزرگ‌ترین تهدید برای عرصه عمومی، قطب‌بندی‌ها و نگاه‌های ناهمگونی است كه نسبت به آن وجود دارد؟

به هر حال من فكر می‌كنم آفت تفكر نقادانه، كنش سیاسی و نتیجه خروج از حوزه عمومی و عدم مشاركت در افكار عمومی انقطاب، پولاریزه شدن، ایجاد دوگانه‌های رسمی است. هر كدام از این دوگانه‌ها به وجود بیاید و به عدم توازن پیوندهای بین همه اینها منجر شود، آفت اصلی است. در فرآیندهای توسعه هر جامعه‌ای دستخوش تغییر می‌شود، تا وقتی كه این تغییر ناموزون و ناهمزمان است از دل آن توسعه بیرون نمی‌آید. بحث اصلی من نیز این است كه در واقع باید نوعی نسبت متعادل را بین حوزه عمومی جدید و حوزه عمومی كلاسیك دنبال كرد.

 

   در نگاه هابرماسی عرصه عمومی می‌تواند واسطه میان جامعه و دولت باشد، مبرهن است تقویت عرصه عمومی و امكان مفاهمه و گفت‌وگوی بیشتر در جامعه می‌تواند مانع از افتادن دولت‌ها به ورطه اقتدارگرایی شود اما در بُعد مقابل، ظهور دولت‌ها و عملكرد هر یك از آنها چقدر می‌تواند بر تغییر در حوزه عمومی موثر باشد؟

قطعا نهاد دولت به مفهوم آن، نهاد موثری در تحولات توسعه‌ای است و سیاستگذاری‌های رسمی نیز به‌خصوص در جوامعی كه نهاد دولت، نهاد پردامنه‌ای است و از قدرت، منزلت و ثروت بیشتری برخوردار است موثر است. اما اثربخشی و نقش مثبت نهاد دولت یا حكومت را در آنجا می‌توان دید كه خود به تنهایی به حل و فصل مسائل نمی‌پردازد بلكه نقش نهادهای مدنی و جامعه را می‌بیند. یعنی دولتی كه در پیوند با نهادهای مدنی است و شبكه‌های اجتماعی را می‌بیند و به تاثیر مثبت آنها وقوف دارد و نمی‌خواهد رابطه خود را رابطه صرفا از بالا و عمودی‌ تعریف كند می‌تواند نقش مثبتی داشته باشد.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: