1394/4/15 ۱۰:۳۸
ميگويند و درست ميگويند كه علم با پژوهشهاي بنيادي پيش ميرود و پيداست كه پژوهشهاي بنيادي در ظاهر و در ابتداي امر كاربردي و توسعهاي نيستند و كاربرد ندارند، ولي چه ميكنيم كه بيشتر پژوهشهاي ما كاربردي است كه آنها هم بيسود يا كمسودند. قهراً در علوم اجتماعي هم مثل ديگر علوم كمتر به مسائل اصلي جامعه توجه ميشود. اگر فيالمثل يك پژوهشگر حوزه تكنولوژي به پژوهشهايي ميپردازد كه به حل مشكلي از مشكلات كشور مدد نميرساند و در پيشبرد علم جهاني هم اثري ندارد، عيب كارش را به اين صورت ميتوان توجيه كرد كه مناسب بودن و بهجا بودن يك طرح پژوهشي در برنامه پژوهش معين ميشود و اگر برنامهاي در كار نباشد، پژوهشگر در انتخاب مسأله ممكن است سرگردان شود؛ اما دانشمند علوم اجتماعي وظيفه اصلياش درك و شناخت مسائل و مشكلات جامعه است و كار برنامهريزي توسعه را او بايد بر عهده گيرد و مشاركتش در برنامهريزي علم و دانشگاه نيز ضروري است. او نبايد به مسائل انتزاعي و حتي به مسائل فرعي و بياهميت بپردازد.
شايد يكي از جهات غفلت دانشمندان از مسائل اصلي، تعلق خاطر بيش از اندازهشان به سياست است. اين تعلق خاطر در سراسر جهان توسعهنيافته شديد است و در سالهاي اخير شدت بيشتر پيدا كرده است. اين تعلق خاطر را با سياستداني و توجه به سياست اشتباه نبايد كرد. سياستبيني به معني همه چيز را سياسي ديدن و توقع بيش از حد از سياست داشتن و واگذاشتن حل همه مسائل به عهده آن است.
وقتي در همه چيز سياست ميبينيم و سياست را حلّال همه مشكلات ميدانيم، قهراً به اين وهم هم دچار ميشويم كه هر چيزي را ميتوان وسيله رسيدن به هر مقصودي قرار داد و مثلاً با سياست ميتوان علم را به هر صورتي درآورد و آن را براي رسيدن به هر مقصودي به كار برد. حتي به فرض اينكه سياست از عهده همه مسائل برآيد، درك و شناخت مسائل به عهده دانشمندان است يا لااقل سياستمداران بيمدد روشنگريهاي آنان نميتوانند مشكلات را رفع كنند. ولي دانشمندان در صورتي مسائل را ميشناسند كه از جايگاه كشور و جامعه خود در جهان و در تاريخ باخبر باشند.
وقتي همه جهان به سوي غايات تجدد ميل دارد، دانشمندان علوماجتماعي به ضرورت بايد تجدد و منزلگاههاي تاريخ آن را بشناسند و بدانند جامعهشان در كدام منزل است و البته از بحران جهان معاصر و وضع علوم اجتماعي نيز نبايد غافل باشند. خبر اين بحران را با رجوع به مباني و مبادي و سوابق تاريخي علوم اجتماعي ميتوان دريافت. ما هنوز به اين مرحله نرسيدهايم و نياز داريم كه در علوم اجتماعي بيشتر و بهتر غور كنيم.
اين اعتراض كه از آموزش علومانساني فايدهاي عايد نشده است، بيوجه است. وقتي از آموزشهاي ديگر فايده چندان عايد نميشود، چرا تنها آموزش علوم اجتماعي را بيهوده بدانيم؟ اگر در شرايطي توسعه كمّي آموزش دروس و رشتههاي علوماجتماعي مناسب و موافق مصلحت نباشد، بياعتباري علوم اجتماعي از آن نتيجه نميشود.
بهرهبرداري نكردن از علم هم دليل بينياز بودن از آن نيست. درست است كه جهان با علوم پايه و مهندسي و پزشكي دگرگون شده است، اما راه و طرح اين دگرگوني را فيلسوفان و دانشمندان علوم انساني و اجتماعي گشوده و درانداخته و هموار كردهاند. راه توسعه گشوده و هموار نيست، بلكه آن را هم بايد گشوده و هم هموار كرد. مقدمه گشودن و هموار كردن اين راه، شناخت وضع كنوني در قياس با گذشته و در نسبت با وضع مطلوب است. دراين باب چنانكه بايد تحقيق نكردهايم.
درباره اوضاع كنوني گرچه مقالات و مطالب بسيار نوشته و گاهي آرا و نظريههاي جامعهشناسان بزرگ و فيلسوفان معاصر را بر وضع كشور اطلاق كردهاند، هنوز پژوهشي كه به ما بگويد مسائل و مشكلات راه چيست و براي حل و رفع آنها چه ميتوان كرد، صورت نگرفته است. بيترديد براي تحليل اوضاع و طرح مسائل بايد نظر و نظريه داشت؛ اما نظر داشتن به نظريات علوم اجتماعي با اطلاق آن بر موارد تفاوت دارد.
اطلاق نظريه بر موارد در جهان توسعهنيافته در بهترين صورت شرقشناسي است و چه بسا كه وجهي از شرقشناسي بد از آب درآيد. شرقشناسي فهم جديد غربي از تاريخهاي قبل از تجدد است. اگر بايد مسائل كنوني و موجودمان را به مدد نظريههاي علوم اجتماعي دريابيم، بايد به تفاوت فهم جديد و فهمي كه با نظام قديم سازگار بوده است، توجه كنيم.
نظريههاي علوم اجتماعي شايد از عهده درك و حل مسائلي كه از قرن نوزدهم به اينسو در اروپاي غربي و آمريكاي شمالي روي داده است، برآيند؛ اما با آن نظريهها از همگسيختگي ناشي از اخذ ظواهر تجدد و تلقي آن به عنوان تجدد تام و تمام را نميتوان درك كرد. البته رجوع به آنها لازم است، اما بايد آنها را با جهانشان و امكانهاي كارسازيشان شناخت. اگر ما بتوانيم مسائل خود را بازشناسيم، از آن نظريهها ميتوانيم در حل مسائل مدد گيريم. آيا يافتن مسائل اجتماعي كار دشواري است؟ اين كار هم دشوار است و هم آسان. وقتي چشممان را به جاها و چيزهاي دوردست ميدوزيم شايد پيش پاي خود را نبينيم، وگرنه شنيدن و ديدن گفتار و رفتار مردمان و وضع اداره و خيابان و بازار و مدرسه و آموزش و پرورش و... دشواري ندارد.
چرا تحقيق نكردهايم؟
راستي چرا تحقيق نكردهايم كه مثلاً آموزش و پرورش در يكصدسال اخير در كشور ما چه وضعي داشته و چه كرده است و اكنون چه ميكند؟ برنامه مدارس ما برچه اساس و با چه ميزان و ملاكي تدوين شده است و اگر در اين تدوين غايتي منظور بوده است، آيا تعليم و تربيت در مدرسه، ما را به آن غايت رسانده است؟ بوروكراسي ما چه ميكند و ما را به كجا ميبرد؟ فساد از كجا ميآيد؟ و مسئلهاي كه در بحث علم مخصوصاً بايد به آن پرداخت، اين است كه بودجه پژوهش صرف چه پژوهشهايي ميشود و از پژوهشهاي كاربردي (پژوهشهاي ديگر را نميگويم) چه عايد شده است. ما فقط آب و گاز و نفت و نان را هدر نميدهيم، پژوهش را هم دور ميريزيم؛ زيرا با وقت انس نداريم و قدر وقت را نميدانيم. پس طبيعي است كه آن را تلف كنيم.
اگر به درستي نميدانيم چه ميآموزيم و چرا ميآموزيم و از هر دانشي در هر فرصت و مقام و مرحله تحصيل چه مقدار بايد بياموزيم و به چه پژوهشهايي نياز داريم، بدان جهت است كه علم و جايگاه آن را چنانكه بايد و به درستي معلوم نكردهايم و در انديشه دانستن آن هم نيستيم؛ زيرا خيال ميكنيم كه احترام لفظي و اخلاقيمان به علم براي ترويج آن كافي است. البته رياضيدان، جامعهشناس و مورخ ميدانند مسائل رياضي و جامعهشناسي و تاريخ چيست؛ اما اينكه هر يك از اين علوم چه جايگاهي در جامعه جديد و در زندگي ما دارند و نسبتشان با يكديگر چيست، امر ديگري است كه با مطالب و مسائل هيچ يك از دانشها اشتباه نميشود. ما هنوز اينها را مسئله نميدانيم . با اين تلقي طبيعي است كه به تاريخ و روانشناسي اجتماعي و جامعهشناسي تاريخي و به طور كلي به علوم انساني بياعتنا بمانيم.
ادامه دارد
اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید