1394/5/12 ۰۹:۳۸
مسائل مهم جهان امروز در همهجا به مسائل توسعه و تجدد بستگی پیدا کرده است. توسعه سه راه داشته است و دارد: اول توسعه به اصطلاح درونزا؛ چنانکه در کشورهای توسعهیافته کنونی با سیر طبیعی و به نحو کم و بیش ارگانیک (سازوار) اتفاق افتاده است. دوم توسعه از راه تقلید دانسته و برنامهریزی حساب شده و سوم توسعه تقلیدی محض. راه اول راه طبیعی و اصلی تاریخ تجدد است. دومی تقلید جامع و کم و بیش هماهنگ برای بیرون کشیدن پای خود از گلیم توسعهنیافتگی است که البته پایانش معلوم نیست و این راهی است که بعضی از کشورهای آمریکای لاتین و شرق آسیا پیمودهاند و میپیمایند و بالاخره سوم تقلید جزئی و موضعی بدون توجه به تناسب و رعایت موقع و مقام کارهاست.
راههای توسعه
۲ـ مسائل مهم جهان امروز در همهجا به مسائل توسعه و تجدد بستگی پیدا کرده است. توسعه سه راه داشته است و دارد: اول توسعه به اصطلاح درونزا؛ چنانکه در کشورهای توسعهیافته کنونی با سیر طبیعی و به نحو کم و بیش ارگانیک (سازوار) اتفاق افتاده است. دوم توسعه از راه تقلید دانسته و برنامهریزی حساب شده و سوم توسعه تقلیدی محض. راه اول راه طبیعی و اصلی تاریخ تجدد است. دومی تقلید جامع و کم و بیش هماهنگ برای بیرون کشیدن پای خود از گلیم توسعهنیافتگی است که البته پایانش معلوم نیست و این راهی است که بعضی از کشورهای آمریکای لاتین و شرق آسیا پیمودهاند و میپیمایند و بالاخره سوم تقلید جزئی و موضعی بدون توجه به تناسب و رعایت موقع و مقام کارهاست.
اندیشه دیگری هم ممکن است به خاطرها خطور کند (البته صورت وهمیاش بسیار شایع است؛ ولی اینجا سخن از تفکر و اندیشه میکنیم) و آن اینکه آیا مقصد آدمیان همین توسعهیافتگی تجدد و تجدد توسعهیافته است و طرح دیگری در زندگی نمیتوان در انداخت؟ در اینجا به مارکسیسم و انقلاب پرولتری و کمونیسم و جامعه بیطبقه کاری نداریم؛ زیرا کمونیسم نه برنامه گذشت از تجدد، بلکه طرحی برای نجات جهان متجدد بود؛ چنانکه شعار «از هر کس به اندازه استعدادش و به هر کس به اندازه نیازش» را میتوان تعبیری خاص از اصول تجدد دانست.
طرح چیستی تجدد و مخصوصاً مخالفت با آن امر تازهای است که در دهههای اخیر پیش آمده و گرچه گاهی صورت ایدئولوژیک پیدا کرده است، لااقل در صورت ایدئولوژیکش هنوز از مرحله نارضایتی از جهان متجدد و مخالفت و دشمنی احیاناً کینتوزانه با آن نگذشته و در ساحت تفکر وارد نشده و حتی با اندیشه پستمدرن سر و کاری پیدا نکرده است.۱ پس فعلاً در باب آن چیزی نمیتوان گفت. اگر چنین است، در شرایط کنونی از راه توسعه نمیتوان منصرف شد؛ اما این راه را چگونه میتوان پیمود؟ رفتن در این راه بدون تفکر به هر جا برسد و هر ظاهری پیدا کند، به نظم و هماهنگی و اعتدال نمیرسد و مگر تاکنون تعادل در مرحله یا منزلی از منزلهای توسعه، تحقق یافته است.
جهان توسعهنیافته کمتر کار میکند و بیشتر گرفتار زحمت و مشقت است. حتی سازمانهای رسمی اداریاش چون بر مدار خرد بوروکراتیک نمیگردند، دچار پراکندگی و پریشانی میشوند و احیاناً به جای پرداختن به وظایف اصلی، مشغولیتهایی برای خود فراهم میآورند و با آنها وقت میگذرانند. بودلر شهر مدرن را شهر ملال میدانست. او ملال پاریس را درک کرد. اگر پاریس شهر ملال بود، ملال توسعهنیافتگی باید از ملال مدرنیته جانکاهتر و دردناکتر باشد؛ منتهی پاریس مدرن شاعری داشت که ملال آن را به جان آزمود. متأسفانه مردم جهان توسعهنیافته که شب و روز خود را با خستگی و ملال میگذرانند، از ملال خود بیخبرند و کمتر میپرسند که خستگی و ملالشان از کجاست و چرا مشکلها همچنان بر جای خویشند و حتی در مواردی بزرگتر شدهاند.
جهان توسعهنیافته بهطور کلی از خود نمیپرسد چرا از زحمت و مشقّت بسیار خود سودی حاصل نکرده یا سودش اندک بوده است؟ مردم با نگاهی که به غیب و شهادت و دنیا و عقبی و به مقام و شأن خود در جهان دارند فکر و عمل میکنند؛ چنانکه توسعه جهان جدید متناظر با ظهور من متفکر کارساز در فلسفه و ادب و سیاست جدید و در شرایط روحی و فرهنگی خاص صورت گرفته است. آیا مردمی که در شرایط تاریخی و فرهنگی متفاوت قرار دارند، به آسانی میتوانند راه توسعه را بپیمایند و با حفظ اصالت و هویت خود در تاریخ تجدد شریک شوند؟ این پرسش ما را در برابر پرسشها و مشکلهای فکری و علمی بزرگتری قرار میدهد:
شرایط تاریخی و فرهنگی چیست و چگونه توسعه اجتماعی ـ اقتصادی در تناسب با اندیشه و روحیه خاصی صورت گرفته است؟ مراد از اصالت و هویت دینی و قومی و ملی چیست و مگر تجدد چیزی بیش از مجموعه رفتارها و آداب و اشیای فراهم آمده در دنیای دویست سیصد سال اخیر است؟ یک ژاپنی میتواند اصلاً به این مسائل نیندیشد. در هیچ جای دیگر هم لازم نیست مردمان با این قبیل مسائل درگیر شوند؛ اما وقتی راه توسعه و تجدد دشوار میشود، کسانی باید فکر کنند که این دشواری از کجاست.
بیشتر این دشواریها به وضع روحی و خرد عام مردم طالب توسعه بازمیگردد. موانع همیشه و در همهجا کم و بیش بوده است. اگر اکنون دشواری کار چنانکه باید درک نمیشود، از آن روست که توسعه را سیر در راه طی شده جهان غربی میدانند بیآنکه به جامعیت تجدد و جایگاه شئون علمی و فرهنگی و سیاسی آن توجه کنند و بدانند که در تاریخ راهها پشت سر پویندگان بسته میشود و دیگران حتی اگر علم و آگاهی رسمی یا شبح و صورت خیالی نیز از آن راه داشته باشند دوباره باید آن را بگشایند. یعنی راه طی شده تجدد غربی را نیز باید با اندیشه و همت و قدرت دوباره گشود و پیمود و اگر اینها لازم نبود، جهان در حال توسعه پس از صد سال سعی و رنج هنوز در اوایل راه قرار نداشت. جهان در حال توسعه نیاز دارد که تاریخ اروپای جدید را برای رسیدن به عمق و اساس آن به جان دریابد؛ زیرا میخواهد به بسیاری از چیزها که اروپا به آن رسیده است، برسد؛ اما تفاوت خود را با اروپاییها نمیتواند و نباید فراموش کند. این تفاوت از چیست و در چیست؟ تفاوتها پیداست اما اینکه چرا و چگونه تفاوت را باید رفع کرد و چرا به آسانی رفع نمیشود، روشن و معلوم نیست. مردمان در گذشته اصرار نداشتند که تفاوتها را از میان بردارند. اکنون هم در بعضی امور و موارد در حفظ تفاوتها میکوشند اما در آنچه به علم و تکنولوژی و شیوه زندگی راجع میشود، همه به سرمشق و اسوه غربی نظر دارند.
۳ـ میدانیم که همه این را نمیپذیرند که علم و تکنولوژی جدید به صفت «غربی» متصف شود؛ زیرا این علم و تکنولوژی و به طور کلی برخوردار شدن از تمتعات جهان مصرف را مرحلهای از پیشرفت و تکامل قهری تاریخی و متعلق به همه مردم روی زمین میدانند. حتی اگر چنین باشد، باید به فاصله و تفاوتی که در آغاز دوره جدید وجود داشته و در طی زمان حفظ شده است، اندیشید و به این پرسش پاسخ داد که: اگر علم جدید صورت کامل علم گذشته است، چرا مثلاً ما که در علم و فلسفه و هنر مقدّم بودیم، کپرنیک و گالیله و دکارت نداشتیم و حتی از علم اینان استقبال نکردیم تا اینکه ضرورت ما را به سمت آن برد و چرا راه گذشته ما با راه تجدد تلاقی نکرد. ملاصدرا با دکارت معاصر بود؛ اما یکی فیلسوف عالم جدید شد و دیگری در قله و پایان تاریخ فلسفه اسلامی قرار گرفت. چرا چنین شد؟
این پرسش در جای دیگر باید مورد بحث قرار گیرد. در اینجا همین قدر اشاره میشود که بدون مراجعه به تاریخ و بیمطالعه در تفکر و فرهنگ گذشته بینش و آمادگی لازم برای قدمگذاشتن در راه آینده پدید نمیآید. ما حتی برای رسیدن به تجدد هم ناگزیریم که به تفکر و هنر گذشته خود رجوع کنیم تا شاید به خودآگاهی برای اختیار راه آینده برسیم. فلسفه و معارف اسلامی صرف نظر از عمق و اعتباری که دارد، در زمره مظاهر روح تاریخ هزار و چندصدساله ما ایرانیان است. ما با رجوع به آن و در آیینه فلسفه و معارف و شعر و ادب گذشته کم و بیش وجود خود و امکانهای آن را بازمییابیم.
پینوشت:
۱ـ طرح چیستی تجدد در ادبیات روسی مطلبی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید